ماهان شبکه ایرانیان

آزاداندیشی و تحول(۱)

دغدغه ها و پرسش ها   بهترین نوشته ها و گفته ها، آن است که از دغدغه های جوشان و پرسش های عمیق، دقیق و عالمانه برخیزد

آزاداندیشی و تحول(1)

دغدغه ها و پرسش ها
 

بهترین نوشته ها و گفته ها، آن است که از دغدغه های جوشان و پرسش های عمیق، دقیق و عالمانه برخیزد. دغدغه های آزاد اندیشی و تحول از پرسش های این چنینی ریشه می گیرد.
1. آزاد اندیشی و تحول چه نسبتی با هم دارند؟
2. آزاد اندیشی چه جایگاهی در هندسه ی وجودی انسان دارد؟ آیا امری عرضی است که به او چسبانده اند، یا ضرورتی اجتماعی است و برای ادامه ی حیات اجتماعی گزیری از آن نیست. یا این که سرچشمه ی آن، فطرت و خلقت اوست و انسان بر فطرت آزاد اندیشی و تحول خواهی آفریده شده است؟
3. جایگاه آزاد اندیشی در اسلام و منابع آن: عقل، قرآن و سنت، کجاست؟ و آیا در گفتمان دینی، از آن استقبال شده و انبیا میدان داران آزاد اندیشی بوده اند، یا از باب اکل میته و از سر اکراه به آن پرداخته اند؟
4. عواملی که بسترهای آزاد اندیشی را فراهم کرده و مایه ی شکوفایی اندیشه ی او می شوند و دست او را در دست تحول می گذارند. کدام اند؟
5. چه رابطه هایی میان انزوای حوزه در سده های اخیر و قطع ارتباط علمی با علوم بشری، بویژه علوم رقیب، و پیدایش فضای بسته ی علمی و جمود عقلانی در آن، می توان یافت؟
6. علوم دینی از چه عنصرهای ویژه ای برخوردار است که زمینه های جمود و سنت گرایی در آن بیش از سایر علوم به چشم می خورد؟
7. چرا علوم دینی از جمله فقه، با سابقه ی هزار ساله ی خود، در رقابت با علومی که در دهه های اخیر پیدا شده و گسترش یافتند، عقب مانده و نتوانست از نظر عمق و گستره ی جهانی به آن ها برسد؟

اهداف
 

هدف از طرح سخن: آزاد اندیشی و تحول، پدیدآوری هشیاری علمی نسبت به عقب ماندگی حوزه ها از چرخه ی علوم و حرکت شتابان جامعه و آگاهی ریشه دار نسب به ضرورت های آن و پاسخ به شبهه های مطرح در آن است. تا بدین وسیله از فرصت تاریخی به دست آمده، پس از تقدیم ده ها هزار شهید و صدها عالم کم نظیر و مجاهد و تلاش های انسان های متعهد، فرهیخته و دلسوز، بویژه حضرت امام و مقام معظم رهبری، استفاده کنیم و از ادامه و بقای جمود اندیشی جلوگیری کنیم.
هدف این است که نشان دهیم که عالمان، صاحب نظران حوزوی و فقیهان برجسته، خود نیز قربانی تحجر بوده و خاطر خوشی از آن به خاطر نداشته اند. یعنی همانان که خود خاکریزی برای پناه عده ای متحجر شده اند، خود سال ها با آن به مبارزه برخاسته و پس از تحمل سختی ها، رنج ها و دشواری های فراوان بر تفکر بسته ی زمان خودشان غلبه کرده اند. آنان کسانی نبودند که خود را آخر علم و فضل بدانند و بر این باور باشند که همه ی حرف ها را زده اند و حرفی برای آیندگان نگذاشته اند.
همین طور هدف این است که بر چگونگی اثرگذاری زندگی اجتماعی و درگیر شدن با مشکلات حقیقی و آشنایی با حادثه ها و رشد کردن در میان مردم، آزاد اندیشی و تحولات علمی را نشان بدهیم و فضای بسته ی علمی را در انزوا و عزلت اندیشمندان حوزوی جست و جو کنیم.

جایگاه شناسی آزاد اندیشی و تحول
 

1. آزاد اندیشی و انسان
 

شاخص اصلی شخصیت انسان، رشد و تکامل اختیار اوست. رشد جسمانی انسان، گرچه تا حدود زیادی تکوینی و خارج از اختیار انسان است؛ اما رشد شخصیت و اندیشه و روح و روان او با انتخاب ها و اختیارهای او گره خورده و ملک و حیوان در همین نکته به هم رسیده اند و انسان را به وجود آورده اند.
انسان شهوت و جسمانیت حیوان و روحانیت و استعداد ملک را دارد. به همین خاطر نیز انسان در کشاکش حیات حیوانی و ملکوتی، پیوسته بر سر دو راهی های انتخاب قرار می گیرد و با نوع گزینش ها، در مسیر فرش یا عرش، پیش می رود.
«انٌا هدیناه السبیل امٌا شاکراً و امٌا کفوراً» (1)
ما راه را به او نشان دادیم، خواه شاکر باشد (و پذیرا گردد) یا ناسپاس.
انتخاب گر بودن از عوارض یا عادت ها و یا رفتارهای ستودنی او نیست، بلکه از جوهره و ذات او ریشه می گیرد و تا انسان انسان است، انتخاب گر نیز هست. اگر انتخاب گری از انسان گرفته شود، وجود او از هم می پاشد، همان طور که اگر ذاتی یک چیز از او گرفته شود، متلاشی می شود و فرو می پاشد و تغییر ماهیت می دهد.
«و لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حراٌَ» (2)
برده ی دیگری مباش، که خدا تو را آزاد آفریده است.
این جعل، جعل تشریعی نیست، بلکه جعل تکوینی است. یعنی خدای متعال ذات انسان را آزاد آفریده است، تا با انتخاب خود، خدا را بندگی کند.
نتیجه این که، انسان ذاتاً متفکر و آزاد اندیش آفریده شده است. آزاد اندیشی چیزی نیست که به او داده شود، بلکه نباید از او سلب شود. باید بسترهای مناسبی را درست کرد تا بتواند رشد کند و به بالندگی برسد.

2. تحول خواهی و انسان
 

انسان بر فطرت کمال خواهی آفریده شده است. به همین خاطر هر انسانی در هر رنگ و لباس و خاکی، به دنبال رشد دادن و رسیدن به چیزی است که آن را کمال می داند. به عبارتی او شیفته و شیدای کمال است. کمال چیزی است که انسان را بزرگ تر می کند، به او توسعه می دهد و توانایی های او را افزایش می دهد و بر لذت او از حیات می افزاید. همه ی انسان ها در این حقیقت مشترک اند، تفاوت ها در بازشناسی کمال هاست. تعریف افراد از کمال مختلف است. همه ی انحراف نیز از این اشتباه شروع می شود.
کمال خواهی، یعنی قانع نبودن به وضع موجود و تلاش برای دست کشیدن از وضع موجود و به دست آوردن وضعیتی بهتر. یعنی دگرگون شدن و حالتی نو یافتن. خدای متعال انسان را چنین توصیف می کند:
«و انه لحب الخیر لشدید» (3)
انسان سخت دوستدار خیر است.
در آیه ی دیگری انسان را حریص می شمارد.
«ان الانسان خلق هلوعاً» (4)
به یقین انسان حریص آفریده شده است.
علامه طباطبایی (ره) در تفسیر آیه می نویسد:
«و این هلع که انسان مجبول بر آن است - و خود از فروع حب ذات است - به خودی خود از رذائل اخلاقی نیست، و چطور می تواند صفت مذموم باشد، با این که تنها وسیله ای است که انسان را دعوت می کند به این که خود را به سعادت و کمال وجودش برساند. پس حرص به خودی خود بد نیست، وقتی بد می شود که انسان آن را بد کند و درست تدبیر نکند، در هر جا که پیش آمد مصرف کند، چه سزاوار باشد و چه نباشد، چه حق باشد و چه غیر حق، و این انحراف در سایر صفات انسانی نیز هست. هر صفت نفسانی اگر در حد اعتدال نگاه داشته شود فضیلت است، و اگر به طرف افراط و یا تفریط منحرف گردد، رذیله و مذموم می شود ...
و چون به حد بلوغ و رشد رسید، به دستگاهی دیگر مجهز می شود، و آن عبارت است از عقل، که با آن حقائق امور را، آن طور که هست درک می کند. اعتقاد حق و عمل خیر را تشخیص می دهد، آن وقت است که حرص شدید در ایام کودکی اش، که او را در هنگام برخورد با شر به جزع در می آورد، و در هنگام رسیدن به خیر از بذل خیر جلوگیری می شد، مبدل به حرصی دیگر می شود، و آن حرص شدید به خیر واقعی و فزع شدید از شر اخروی است، و با در نظر گرفتن این که خیر واقعی عبارت است از: مسابقه به سوی مغفرت پروردگار، و شر واقعی عبارت است از: نافرمانی خدای تعالی، در نتیجه چنین کسی از کار خیر سیر نمی شود، و پیرامون گناه نمی گردد، و اما نسبت به شر و خیر دنیوی حرصی نمی ورزد، و از حدودی که خدای تعالی برایش معین کرده تجاوز نمی کند، در هنگام برخورد با گناه حرص خود را با فضیلت صبر کنترل می کند، و نیز در برابر اطاعت پروردگار حرص خود به جمع مال و اشتغال به دنیا را با فضیلت صبر کنترل می کند، و همچنین هنگام برخورد با مصیبت، جزع خود را با فضیلت صبر ضبط می کند، و همین حرص به منافع واقعی برای چنین انسانی صفت کمال می شود». (5)
بنابراین، وقتی که ما از آزاد اندیشی و تحول خواهی سخن می گوییم، درباره ی چنین انسانی قضاوت می کنیم. انسانی که آزاد اندیش و تحول خواه آفریده شده است و آزاد اندیشی و تحول خواهی، پدیده ای نو پیدا نیست که پس از انقلاب یا در دهه های اخیر از سوی شماری روشنفکر مطرح شده باشد، بلکه آفرینش انسان بر شالوده ی تحول و آزادی اندیشه بنا شده است.
به دیگر سخن آنان که با آزاد اندیشی، سرناسازگاری دارند، و سعی در بسته نگه داشتن فضای علمی حوزه دارند، بر خلاف اراده ی الهی در نظام تکوین و آفرینش انسان و نظام تشریع در اسلام، قدم بر می دارند.

3. نسبت آزاد اندیشی و تحوّل خواهی
 

آزاد اندیشی، رکن اصلی، پایه، اساس و شالوده ی تحول خواهی انسان است. زیرا تحول خواهی؛ یعنی به دنبال دگرگونی وضع موجود بودن، نیازمند درک انسان از وجود وضع ها و حالت های بهتر از وضع موجود است. در فضای بسته ای که امکان آزاداندیشی وجود ندارد، افراد چنان شیفته ی وضع موجود می شوند که بهتر از آن را تصور نمی کنند، یا باور نمی کنند که چیزی بهتر از آن باشد. در مَثَل کسی که در پشت سر بزرگی چون شیخ انصاری که خود نو اندیش بوده، سنگر گرفته است، خیال نمی کند که روشی بهتر از روش اجتهادی شیخ، یا اندیشه ای برتر از اندیشه او و ذهنی توان مندتر از ذهن او وجود داشته باشد. او چنان مسحور اندیشه ها، دقت ها، تحلیل ها و نتیجه گیری های او شده است که از فرض اندیشه های برتری که همه ی اندیشه های شیخ را با روش های محکم تر و آسان تر و نزدیک تر به او هدیه کنند و فراتر از آفاق فکری او پرواز نمایند و راه های حیرت انگیزی برای اجتهاد اصیل شیعی بگشایند، عاجز می ماند. آیا کسی که در این جمود و سکون فکری گرفتار است، می تواند تحول خواه باشد، یا به تحول بیندیشد یا خود تحول ساز باشد؟
خدای متعال تحول و رشد یافتن را از ابتدائی ترین پایه ها تا عالی ترین پایه های آن، به اندیشه و خردورزی انسان گره می زند و ریشه ی تمام اندیشه های واپسگرا و ایستا را در بی فکری او می داند.
«و اذا قیل لهم ابتعوا ما انزلا الله قالوا بل نتبع ما الفینا علیه آباءنا او لو کان آباوهم لا یعقلون شیئاً و لا یهتدون» (6)
و هنگامی که به آنان گفته شود: «از آن چه خدا نازل کرده است، پیروی کنید‍» می گویند: «نه، ما از آن چه پدران خود را بر آن یافتیم، پیروی می نماییم». آیا اگر پدران آن ها، چیزی نمی فهمیدند و هدایت نیافتند (باز از آنان پیروی خواهند کرد).
در این آیه، خدای متعال، ایمان نیاوردن به خدا و به بت پرستی و پیروی از اندیشه های پوسیده و سنگر گرفتن در پشت آنان را در بی خردی و خالی بودن از اندیشه می داند. انسانی که هر گونه فکر جدیدی را از خود می راند و خود را از اندیشیدن محروم می سازد. در جای جای قرآن، سخن از اندیشیدن و رها شدن از اندیشه های کهنه در میان است. تفکر در آسمان ها و زمین، دریاها و کشتی هایی که در میان آن به این سو و آن سو در حرکت اند و ابرهایی که چون شترانی نرم خو در رفت و آمدند را راه نجات از وضع موجود و رشد و تحول به توحید می شمارد.
«لآیات لقَوم یَعقلون» (7)
نشانه هایی است برای مردمی که عقل دارند و می اندیشند.
در جای جای قرآن، ردپای اندیشه و تحول پیداست. اندیشیدن سکویی برای دگرگونی از حیوانیت به مقام انسانیت؛ همه و همه با تفکر به دست می آیند. خدای متعال توانایی فهم و درک خوب و بد را به انسان داده است.
«فألهمها فجورها و تقواها» (8)
سپس فجور و تقوا (شر و خیرش) را به او الهام کرده است.
آن گاه از او خواست تا با اندیشیدن، راه خود را جدا کند و به پیش برود. به دیگر سخن، حرکت انسان با انتخاب و انتخاب با اندیشه رخ می دهد. به همین خاطر در روایت آمده است.
«ما بعث الله انبیاءه و رسله الی عباده الٌا لیعقلوا عن الله» (9)
خدا هیچ پیامبر و فرستاده ای را به سوی بندگانش نفرستاد، مگر برای این که درباره ی خدا بیندیشند.
باز در ادامه، حتی بازشناسی حجت خدا و نجات و تحول از حیرت به روشنایی را در گرو عقل و اندیشه می داند و می فرماید:
«و لا علم الا من عالم ربانی و معرفة العالم بالعقل» (10)
و هیچ علمی نیست مگر از عالم الهی و شناخت چنین عالمی با عقل و اندیشه است.
حضرت امیر (ع) هدف از رفت و آمد انبیا را در واداشتن انسان به اندیشه و خردورزی و بارور کردن عقل او و بیرون کشیدن گنجینه های نهان آن می داند.
«واصطفلی سبحانه من ولده أنبیاء ... و یثیروا لهم دفائن العقول و یروهم آیات المقدرة من سقف فوقهم مرفوع و مهاد تحتهم موضوع و معایش تحییهم و آجال تفنیهم و اوصاب تهرمهم و أحداث تتتابع تتابع علیهم» (11)
و خدای سبحان از فرزندان آدم، پیامبرانش را برگزید ... تا گنجینه های پنهان شده ی خردها را آشکار سازند و نشانه های قدرت خدا را بشناسانند، مانند:
سقف بلند پایه ی آسمان ها بر فراز آسمان ها، گاهواره ی گسترده ی زمین در زیر پای آنان، و وسائل و عوامل حیات و زندگی، و راه های مرگ و مردن، و مشکلات و رنج های پیر کننده، و حوادث پی در پی، که همواره بر سر راه آدمیان است.

پی نوشت ها :
 

1. سوره ی انسان، آیه ی 3.
2. نهج البلاغه، وصایای حضرت امیر (ع) به امام حسین (ع).
3. سوره ی عادیات، آیه ی 8 .
4. سوره ی معارج، آیه ی 19.
5. تفسیر المیزان، علامه طباطبایی، ج 13/20؛ ترجمه ی المیزان، سید محمدباقر موسوی همدانی، ج 18/20.
6. سوره ی مائده، آیه ی 104.
7. سوره ی بقره، آیه ی 164.
8. سوره ی شمس، آیه ی 8.
9. تحف العقول عن آل الرسول/ 386.
10. همان.
11. نهج البلاغه، ترجمه ی دشتی/ 43.
 

منبع: کتاب حوزه شماره 150
ادامه دارد ....
ae
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان