4. فقه اجتماعی
مقصود از فقه اجتماعی، آن بخش از فقه است که به بررسی احکام موضوعات اجتماعی و روابط جمعی می پردازد؛ احکام تکلیفی و وضعی رفتارهای جمعی را بیان می کند، کارها، فعالیت ها و قوانین و قراردادهای مجاز و غیر مجاز را روشن می سازد، کارهای واجب، فعالیت های حرام، وظایف مستحب، اعمال ناپسندیده و مکروه دولت ها، جمعیت ها، گروه ها و شرکت ها را شرح می دهد و محدوده مالکیت و جواز تصرف نمایندگان و وکلای جمع/ جامعه (حکومت ها، دولت ها، شهرداری ها و ...) را مشخص می سازد؛ با همان روش اجتهادی و استنباطی فقهی مرسوم و متداول؛ از این رو هنگامی که عرصه ی تلاش حرفه ای یک مجتهد از محدوده تعیین تکلیف رفتار و اعمال فرد، فراتر رفته و به عرصه فعالیت ها و کنش های جمعی/ اجتماعی وارد می شود، فقه اجتماعی، شکل گرفته، ظاهر می شود؛ برای مثال می توان به موارد ذیل اشاره کرد:
الف) آیت الله روح الله خمینی رحمه الله (م 1368 هـ ش) در ضمن بحث ولایت فقیه در کتاب البیع خود، در زمینه لزوم تشکیل حکومت اسلامی، چنین نوشته اند: «احکام اسلامی- اعم از قوانین اقتصادی و سیاسی و حقوقی ـ تا روز قیامت باقی و لازم الاجراست. هیچ یک از احکام الهی نسخ نشده و از بین نرفته است و این بقا و دوام همیشگی احکام، نظامی را ایجاب می کند که اعتبار و سیادت این احکام را تضمین کرده، عهده دار اجرای آنها شود؛ چه، اجرای احکام الهی جز از رهگذر بر پایی حکومت اسلامی امکان پذیر نیست؛ در غیر این صورت، جامعه مسلماً به سوی هرج و مرج رفته، اختلال و بی نظمی بر همه ی امور آن مستولی خواهد شد. با توجه به اینکه حفظ نظام جامعه از واجبات مورد تأکید شرایع الهی است و بی نظمی و پریشانی امور مسلمانان نزد خدا و خلق، امری نکوهیده و ناپسنده است و پر واضح است که حفظ نظام و سد طریق اختلال، جز به استقرار حکومت اسلامی در جامعه تحقق نمی پذیرد، لذا هیچ تردیدی در لزوم اقامه حکومت باقی نمی ماند. علاوه بر آنچه گفتیم، حفظ مرزهای کشور اسلامی از هجوم بیگانگان و جلوگیری از تسلط تجاوزگران بر آن، عقلاً و شرعاً واجب است. تحقق این امر نیز جز به تشکیل حکومت اسلامی میسر نیست... . آری همان دلایلی که لزوم امامت پس از نبوت را اثبات می کند، عیناً لزوم حکومت در دوران غیبت حضرت ولی عصر(ع) را در بر دارد... . آری لزوم حکومت به منظور بسط عدالت و تعلیم و تربیت و حفظ نظام جامعه و رفع ظلم و حراست مرزهای کشور و جلوگیری از تجاوز بیگانگان، از بدیهی ترین امور است؛ بی آنکه بین زمان حضور و غیبت امام و این کشور و آن کشور فرقی باشد» (امام خمینی، 1371، ص 23-24). ایشان همچنین در پاسخ به نامه رئیس جمهور وقت (آیت الله سید علی خامنه ای)، در شرح دیدگاه فقهی خود از نظریه ولایت فقیه، آورده اند: «از بیانات جنابعالی در نماز جمعه این طور ظاهر می شود که شما حکومت را که به معنای ولایت مطلقه ای که از جانب خدا به نبی اکرم(ص) واگذار شده و اهم احکام الهی است و بر جمیع احکام شرعیه الهیه تقدم دارد، صحیح نمی دانید و تعبیر به آنکه اینجانب گفته ام حکومت در چارچوب احکام الهی دارای اختیار است، به کلی بر خلاف گفته های اینجانب بود.
اگر اختیارات حکومت در چارچوب احکام فرعیه الهی است، باید عرض حکومت الهیه و ولایت مطلقه مفوّضه به نبی اسلام(ص) یک پدیده ی بی معنا و محتوا باشد و اشاره می کنم به پیامدهای آن که هیچ کس نمی تواند ملتزم به آنها باشد؛ مثلاً خیابان کشی ها که مستلزم تصرف در منزلی است یا حریم آن است، در چارچوب احکام فرعیه نیست. نظام وظیفه و اعزام الزامی به جبهه ها و جلوگیری از ورود و خروج ارز و جلوگیری از ورود یا خروج هر نحو کالا و منع احتکار و غیر دو، سه مورد و گمرکات و مالیات، جلوگیری از گران فروشی، قیمت گذاری و جلوگیری از پخش مواد مخدر و منع اعتیاد به هر نحو، غیر از مشروبات الکلی، حمل اسلحه به هر نوع که باشد و صدها امثال آن که از اختیارات دولت است، بنابر تفسیر شما خارج است و صدها امثال اینها. باید عرض کنم حکومت، شعبه ای از ولایت مطلقه رسول الله(ص) است؛ یکی از احکام اولیه اسلام است و مقدم بر تمام احکام فرعیه، حتی نماز و روزه و حج است. حاکم می تواند مسجد یا منزلی را که در مسیر خیابان است خراب کند و پول منزل را به صاحبش رد کند، حاکم می تواند مساجد را در موقع لزوم تعطیل کند و مسجدی که ضرار باشد ـ در صورتی که رفع بدون تخریب نشود ـ خراب کند. حکومت می تواند قراردادهای شرعی را که خود با مردم بسته است، در موقعی که آن قرارداد مخالف مصالح کشور و اسلام باشد، یک جانبه لغو کند و می تواند هر امری را ـ چه عبادی و یا غیر عبادی ـ که جریان آن مخالف مصالح اسلام است، از آن، مادامی که چنین است، جلوگیری کند. حکومت می تواند از حج که از فرایض مهم الهی است، در مواقعی که [آن را] مخالف صلاح کشور اسلامی دانست، موقتاً جلوگیری کند» (موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، 1379، ج20، ص 451-452).
ب) آیت الله حسینعلی منتظری در کتاب دراساه فی ولایه الفقیه که در واقع تحریر درس های فقهی ایشان ذیل موضوع مذکور است، چنین اظهار داشته است: «مراجعه کننده به قرآن و سنت و فقه مذاهب اسلامی، اعم از شیعه و سنی، به طور آشکارا در می یابد دین اسلام که توسط پیامبر اکرم(ص) آورده شده، احکام آن منحصر در امور عبادی و مراسم و آداب فردی نیست، بلکه جامع همه نیازهای بشری در مراحل حیات فردی و خانوادگی و اجتماعی است؛ هم معارف و اخلاق و عبادات دارد و هم معاملات و سیاسات و اقتصاد را در بر دارد. تتبع در روایات دو فرقه شیعه و سنی و فتواهای [فقهای] آنان در ابواب مختلف فقه اسلامی، ما را به این ایده رهنمون می شود که حکومت و همچنین اجرای احکام حکومتی، داخل در بافت و بدنه اسلام است؛ از این رو اسلام بذاته هم دین است و هم دولت، هم عبادت است و هم اقتصاد و سیاست» ( منتظری، 1408 ق، ج1، ص8). ایشان در ادامه، ذیل عنوان «اهمیه فقه الدوله و المسائل العامه الاجتماعیه» گفته است: «بدان که بر مباحث فقهی مسلمانان، اعم از شیعه و سنی، در دوره های اخیر، دو نقصان فاحش عارض شده است: یکی در کمیت آن، در این جهت که با تلاش استعمار و عمال آن، جمعیت حوزه های علمیه و مراکز دینی اسلامی و فقهای حاذق و متبحر، تقلیل یافته است؛ و دیگری در نوعیت آن، در این جهت که مباحث فقهی، تنها در مسائل عبادی و احکام شخصی متمرکز گردیده و از مسائل عام/ عمومی مبتلا به امت اسلامی و بیان احکام اسلامی در این امور، روی گردانده است» (همان، ص 20-21)؛ به هر تقدیر، کتاب دراساه فی ولایه الفقیه، نمونه ای جامع و منحصر به فرد از فقه سیاسی ـ اجتماعی شیعه معاصر به شمار می رود.
5. اخلاق اجتماعی
به هنجار اجتماعی، ادب گفته می شود و به هنجارهای اجتماعی، آداب اجتماعی، هنجارها، قواعد رفتار در مواقع و حالت های مختلف اند، وظیفه ی ما را در حالت های مختلف مشخص می سازند و به ما می گویند که در آن وضعیت ها چه چیز درست و چه چیز نادرست است؛ برای مثال سلام کردن، گشاده رو بود و دست دادن در هنگام مواجهه با دیگران، جزء آداب مسلمانی تلقی شده، سلام نکردن و اخمو بودن و دست ندادن، جزء بی ادبی شمرده می شود.
اخلاق اجتماعی بخش قابل توجهی از کتب اخلاقی شیعیان/ مسلمان را به خود اختصاص داده است. توصیه های اخلاقی، گاه به صورت عام، ناظر به زندگی اجتماعی انسان ها آمده اند و گاه به صورت خاص و موردی، ناظر به یک بخش از روابط اجتماعی، آداب معاشرت و مصاحبت، اخلاق خانوادگی و همسرداری، آداب همسایگی و همخانگی، اخلاق کسب و کار، آداب قضاوت و مرافعت، اخلاق جنگ و صلح، اخلاق قدرت و زمامداری، از نمونه های بارز مطرح شده در منابع و متون اخلاقی اند.
الف) ملااحمد نراقی (م 1245 هـ ق) در کتاب معراج السعاده ذیل فصل مداخل مال حلال، به دسته بندی اصناف، دزدان و گدایان پرداخته که مناسب این مقام است: «اما نوع اول، یعنی دزدان؛ بعضی از ایشان که اجتماعی دارند که با یکدیگر متفق می شوند و بر سر راه های مسلمانان رفته، قطاع الطریق هستند؛ و بعضی دیگر متوسل می شوند به سلاطین و وزراء و حکام و صدور و ملازمت اعاظم را وسیله ی ظلم و تعدی بر رعایا می سازند و از مال ایشان می خورند؛ و جمعی دیگر که از مال مردم به این انواع بهره ندارند، تدبیرات می کنند، مثل نقب کندن و کمند انداختن و کیسه بریدن و داخل خانه ها شدن و امثال اینها.
اما نوع دوم، یعنی گدایان نیز چند صنف اند: بعضی خود را کور یا مفلوج یا مریض می نمایند، یا آنکه طفلی را بر سر راه ها به طریق میت می خوابانند و بعضی گریه و زاری را شعار خود می کنند و طایفه ای اصرار و ابرام را پیشه خود می سازند و جمعی به کارهای عجیبه و سخنان غریبه، بازار گدایی خود را رونق می دهند؛ چنانچه بعضی به مسخرگی و سخنان خنده آمیز گفتن و طایفه ای به تقلید مردم و برخی به خوشامدگویی و تملق و چرب زبانی و گروهی به شعبده بازی مدارا می کنند؛ و جمعی دیگر به قصه خوانی و قلندری و طایفه ای به خواندن شعرهای لطیفه، یا کلام مسجع به صورت حسن و غناء از طعمه مردم منتفع می شوند؛ و از این قبیل اند خوانندگان و مغنیان؛ و بعضی دیگر ریا و شید و تسبیح بزرگ دانه و جامه ی پشمینه و ذکر را وسیله ی گذران خود می سازند و بعضی درس خواندن و در مدرسه نشستن، یا تعزیه خوانی یا پیشنمازی را مایه گدایی خود قرار می دهند و صنفی دیگر، خود را طبیب یا جراح یا کحال نامیده، پاره ای حشیش ها و گیاهان ی فایده را بر دور خود می چینند و بعضی از معجون ها می سازند، و زنان و بی عقلان را با آن فریب می دهند؛ و قسمی دیگر خود را در معرض رمالی و منجمی و فال گیری و دعا نویسی و تعبیر خواب کردن در آورده اند. نوعی دیگر که زبان سخنگویی دارند، خود را در معرض واعظی در می آوردند و طامات و طرهات برهم می بافند و غیر اینها از اصناف گدایان که هر یک طوری را وسیله ی خوردن مال، مردم ساخته و تمام زندگانی خود را صرف نوعی از حرف گدایی نموده اند و از مبدأ و معاد و مقصود آفرینش و ایجاد، غافل اند» (نراقی، 1386، ص 57-356).
ب) مولی محسن فیض کاشانی (م 1091 هـ ق) در کتاب معروف المحجه البیضاء، بخش قطوری را به «آداب الصحبه و المعاشره» اختصاص داده و به روایات اخلاقی گسترده ای در تأیید نظرات خود، استناد کرده است: « بدان که الفت، ثمر حسن خلق و تفرقه، ثمر سوء خلق است. حسن خلق موجب محبت، الفت و موافقت دوجانبه می شود و سوء خلق، دشمنی، حسادت و رویگردانی متقابل را نتیجه می دهد. به هر مقدار که اصل پسندیده باشد، فرع [ثمره] نیز پسندیده خواهد بود. فضیلت حسن خلق در دین، مخفی نیست و همان چیزی است که خداوند تعالی پیامبرش را با آن مدح کرده و فرموده: به درستی که تو دارای خلق عظیمی هستی (قلم:3)... و پیامبر(ص) فرمود: مثل دو برادر مؤمنی که با هم ملاقات می کنند، مثل دو دست است که یکی دیگری را می شوید [و تمیز و نظیف می گرداند]، هیچ گاه دو مؤمنی با هم ملاقات نمی کنند، مگر آنکه خداوند از طریق یکی، به دیگری خیر می رساند» (فیض کاشانی، [بی تا]، ج3، ص 284-285).
از نظر فیض کاشانی، جماعت دینی، جمعیت اخلاقی با فضایل و آرمان های زیر است:
- اعضای آن با هم مألوف و مأنوس اند؛ چنانچه امیر مومنان فرمود: «مومن الفت گیرنده است و خیری نیست در کسی که نه با دیگران الفت می گیرد و نه اجازه می دهد کسی با او الفت گیرد» (همان، ص 291).
- با یکدیگر گشاده رو و خوش برخوردند؛ چنانچه رسول خدا(ص) فرمود: «ای فرزندان عبدالمطلب شما نمی توانید با اموالتان مردم را جذب کنید، مگر با گشاده رویی و نکورویی در برخورد با آنها» (همان).
- خیرخواه یکدیگرند و همدیگر را نصیحت می کنند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «بر مؤمن واجب است که برادر دینی اش را در حضور و غیاب خیرخواهی کند» (همان، ص 406).
- مزاح می کنند و یکدیگر را می خندانند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «تبسم فرد در چهره برادرش حسنه است و برداشتن خار و خاشاک از او، حسنه است و خداوند به هیچ عملی، محبوب تر از مسرور ساختن مؤمنین، عبادت نشده است» ( همان، ص 407).
- کلام خیر و سازنده به یکدیگر می گویند و از دو به هم زنی و بدگویی علیه هم می پرهیزند؛ چنانچه پیامبر(ص) فرمود: «محبوب ترین شما نزد خداوند، کسانی اند که خود با دیگران الفت می گیرند و باعث الفت مردم با یکدیگر می شوند و مبغوض ترین شما نزد خداوند کسانی اند که سخن چینی و دو به هم زنی می کنند و دوستان را از هم جدا می سازند» (همان، ص 288).
- با یکدیگر مدارا و تساهل به خرج می دهند؛ چنانچه پیامبر اسلام(ص) فرمود: «خدای من به من امر فرمود تا با مردم مدارا کنم؛ همچنان که مرا به انجام واجبات امر فرمود» (همان، ص 401)؛ و نیز فرمود: «مدارا با مردم، نصف ایمان است و همراهی با آنها نیمی از خرسندی/ رضایت خاصر است» (همان).
- در حفظ اسرار یکدیگر می کوشند و عیوب را بر ملا نمی کنند؛ چنانچه پیامبر بزرگ اسلام(ص) فرمود: «گفتگوهای مجالس گفتگوکنندگان، امانت است و بر احدی جایز نیست چیزهایی از گفتگوی طرف دیگر را بازگو کند، در حالی که او میل ندارد» (همان، ص 327)؛ همچنین فرمود: « فردی که در برادرش زشتی ای می بیند و آن را می پوشاند، خداوند او را وارد بهشت می کند» ( همان، ص 375).
- دست و زبان آنها به هم آزاری نمی رساند؛ چنانچه پیامبر اسلام(ص) فرمود: «آیا می دانید مسلمان کیست؟ [اصحاب] گفتند: خدا و رسول او آگاه ترند. پیامبر(ص) فرمودند: مسلمان کسی است که مسلمانان از دست و زبان او در سلامت/ آرامش باشند. پرسیدند: پس مؤمن چه کسی است؟ فرمود: کسی که جان و مال مؤمنین از او در امان باشد. پرسیدند: پس مهاجر چه کسی است؟ فرمودند: کسی که از شرارت فاصله بگیرد و مرتکب آن نشود» (همان، ص 358).
- در رفع حاجت یکدیگر می کوشند و نیازهای هم را برآورده می سازند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «کسی که حاجت برادرش را برآورده سازد؛ کأنه در تمام عمر، خدمت خداوند کرده است» (همان، ص 404)؛ همچنین فرمود: «کسی که در مسیر رفع حاجت برادرش گام بر دارد و ساعتی از روز یا شبش را بدان اختصاص دهد،؛ خداوند اجر دو ماه اعتکاف به او می دهد، چه آن حاجت را مرتفع سازد و یا نسازد» (همان).
- در رابطه و معامله با یکدیگر، دغل و غش و ظلم و جور ندارند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمودند: «مومن برادر مومن است، چشم بینا و راهنمای راه اوست، به او خیانت نمی کند، ظلم نمی کند، غش می ورزد و وعده خلاف نمی دهد» (همان، ص 406).
- در مرافعات و منازعات پیش آمده، اصلاح ذات البین می کنند؛ چنانچه از حضرت صادق(ع) روایت شده: «هنگامی که رابطه بین مردم فاسد می شود/ به هم می خورد، اصلاح بین آنها صدقه ای است که خداوند دوست دارد و هنگامی که آنها از هم دور می شوند، نزدیک ساختن آنها، [صدقه ای است که خداوند دوست دارد]» (همان، ص 374).
- و در حالت بیماری، به عیادت یکدیگر می روند؛ چنانچه امام صادق(ع) فرمود: «از جمله حق مسلمان بر برادر مسلمانش این است که در هنگام ملاقات، به او سلام کند و در حالت بیماری از او عیادت نماید و در غیاب او، خیرخواهی وی کند» (همان، ص 356).
نتیجه
همان گونه که نوشته حاضر، گواهی می دهد، دانش اجتماعی شیعیان/ مسلمانان دارای ریشه های قرآنی است. در قرآن مجید و احادیث اسلامی/ شیعی مسائل متنوع و گسترده زندگی اجتماعی بشر مطرح شده و این دو منبع نورانی، همواره گنجینه با ارزشی برای الهام و ایده گیری دانشمندان مسلمان در میدان های علوم انسانی و اجتماعی بوده اند. به طور تاریخی، مباحث اجتماعی همواره به صورت گسسته و پراکنده و غیر نظام مند در سلسله دانش های تفسیر، حدیث، کلام، فقه و اخلاق مطرح شده اند. این مباحث به طور جمعی الاهیات اجتماعی را پدید می آورند. الاهیات اجتماعی علاوه بر متون اجتماعی درجه ی یک (آیات اجتماعی و احادیث اجتماعی)، شامل متون اجتماعی درجه ی دو، یعنی مجموعه شروح، تفاسیر، استنباطات و استنتاجات مفسران، محدثان، متکلمان، فقیهان و علمای اخلاق از متون اجتماعی درجه ی یک نیز می شود. بر این اساس، الاهیات اجتماعی در مقایسه با دو دانش اجتماعی دیگر مسلمانان، یعنی فلسفه ی اجتماع و جامعه شناسی، از تأثیرپذیری پر حجم تر و نزدیکی چشمگیری با متون اجتماعی آیات قرآنی و احادیث اسلامی برخوردار بوده است. این رشته به لحاظ منابع ناب آن، قابلیت توسعه فراوانی دارد و می توان با پیوند به مسائل مبتلا به اجتماعی عصر و دوره و جامعه، به مدد کارشناسان مسائل اجتماعی آمده، در بهبود و ارتقای اوضاع اجتماعی به کار گرفته شود؛ بر این منوال است که بارقه ای بر ذهن جوال یک نظریه پرداز ژرف اندیش می نشیند، و نظریه ای اجتماعی برگرفته از آن آموزه های اجتماعی نفیس پدیدار می گردد.
منابع
1. حر العاملی، محمدبن الحسن؛ وسایل الشیعه، الطبعه الثایه، ج 11، بیروت: دار احیاء التراث العربی، [بی تا].
2. خرازی، سید محس؛ بدایه المعارف الایه فی شرح الامامیه؛ الطبعه الثالثه، قم: موسسه النشر الاسلامی، 1416 هـ ق.
3. خمینی، روح الله (امام)؛ شئوون و اختیارات ولی فقیه؛ (ترجمه مبحث ولایت فقیه از کتاب البیع)؛ چ 3، تهران: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی، بهار 1371.
4. موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی رحمه الله، صحیفه نور (مجموعه آثار امام خمینی رحمه الله) ج20، چ2، تهران: زمستان 1379.
5. صدر، سید محمد باقر؛ المدرسه القرآنیه، بیروت: ذارالتعارف للمطبوعات، 1400 هـ ق.
6. صدوق، محمدبن علی بن بابویه؛ علل الشرایع؛ الطبعه الثانیه، قم: منشورات دارالزهراء، 1384/ 1428 هـ ق.
7. طباطبایی، محمدحسین؛ المیزان؛ ج4، قم: موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1394 هـ ق.
8. طوسی، ابوجعفر محمدبن حسن؛ تمهید الاصول فی علم الکلام؛ تصحیح و مقدمه دکتر مشکوه الدینی، تهران: دانشگاه تهران، 1362.
9. طوسی، خواجه نصیرالدین؛ کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد؛ قم: موسسه النشر الاسلامی، [بی تا].
10. فیض کاشانی، مولی محسن؛ المحجه البیضاء؛ الطبعه الثانیه، ج 3و4، قم: موسسه النشر الاسلامی، [بی تا].
11. کلینی، محمدبن یعقوب؛ الاصول من الکافی؛ ج2، تهران: دارالکتب الاسلامیه، [ بی تا]،
12. مصباح یزدی، محمدتقی؛ جامعه و تاریخ از دیدگاه قرآن؛ چ 2، تهران: شرکت چاپ و نشر بین الملل، وابسته به سازمان تبلیغات اسلامی، بهار 1379.
13. مطهری، مرتضی؛ آشنایی با علوم اسلامی؛ ج2 (کلام و عرفان)، قم: انتشارات صدرا، [بی تا].
14. ـــــــ؛ جامعه و تاریخ؛ قم: انتشارات اسلامی، [بی تا].
15. مفید، محمدبن محمدبن نعمان؛ النکت الاعتقادیه؛ مجموعه مصفات الشیخ المفید، ش 4، قم: المؤتمر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1413 هـ ق.
16. ـــــــ؛ تصحیح اعتقادات الامامیه (مجموعه مصنفات الشیخ المفید)، ش 6، قم: المؤتر العالمی لالفیه الشیخ المفید، 1371/ 1413 هـ ق.
17. مکارم شیرازی، ناصر؛ تفسیر نمونه؛ ج7، تهران: دارالکتب الاسلامیه، [ بی تا].
18. منتظری، حسین علی؛ دراساه فی ولایه الفقیه، ج1، قم: المرکز العالمی للدراسات الاسلامیه، 1408 هـ ق.
19. نراقی، ملا احمد؛ معراج السعاده؛ چ 4، قم: قائم آل محمد، 1386.
/ع