چکیده
مقاله حاضر، به بررسی ظهور و گسترش الاهیات اجتماعی در اویل قرن نوزدهم در غرب می پردازد. برای این منظور، نخست به عنوان مقدمه، بحثی اجمالی درباره مفهوم و تعریف الاهیات اجتماعی و مقایسه آن با رشته های مشابه و مرتبط با آن ارائه می گردد. سپس دو شیوه مطالعه و پژوهش درباره پیشینه الاهیات اجتماعی پیشنهاد می شود که براساس شیوه اول، «الاهیات اجتماعی ضمنی» و بر اساس شیوه دوم، «الاهیات اجتماعی صریح» مطرح می گردد. درگام بعد، ضمن بررسی الاهیات اجتماعی پروتستانی و اقتضائات نهضت اصلاح دین در بحث حاضر، دیدگاه های کالوین درباره مسائل مختلف الاهیات اجتماعی و نیز دیدگاه لوتر در این باره بیان می شود. تبیین دیدگاه های طرف داران جنبش پارسایی گرایی، ادامه مباحث مقاله را تشکیل می دهد که در آن، ضمن اشاره به بنیان گذاران فکری این نهضت دینی، دیدگاه های مربوط به الاهیات اجتماعی در اعتقادات این نهضت پی گرفته می شود. پایان بخش مقاله، پیگیری مسائل مربوط به الاهیات اجتماعی در نظام فکری دو اندیشمند تأثیر گذار است: شلایر ماخر، اندیشمند پرآوازه ای که متأثر از جنبش پارسایی گرایی است، و هگل که از تأثیر گذارترین اندیشمندان در جهان غرب به شمار می رود.
کلیدواژه ها: الاهیات اجتماعی، الاهیات جامعه شناختی، «الاهیات اجتماعی پروتستانی، جامعه شناسی دین، الاهیات فلسفی، پارسایی گرایی، نهضت اصلاح دین، الاهیات اصلاح شده، لوتر، کالوین، شلایر ماخر، هگل.
مقدمه: الاهیات اجتماعی چیست؟
اصطلاح «الاهیات» (Theology) به صورت های ترکیبی گوناگونی به کار رفته است. در همه این کار بست های مرکب، برای آنکه رشته فرعی مورد نظر مشخص شود، واژه الاهیات مقید به صفتی شده که به رشته فرعی مورد نظر اشاره کند. برخی از نمونه های این کاربست ها عبارتند از: الاهیات سیاسی، الاهیات اجتماعی، الاهیات عملی، الاهیات شبانی، الاهیات اخلاقی، الاهیات فلسفی، الاهیات نظری/ جزمی، الاهیات نظام مند و الاهیات مبتنی بر کتاب مقدس. گاه نیز تقسیمات از طریق عبارت حرف اضافه ملکی، انجام می پذیرد؛ مثلاً، گفته می شود: الاهیات فرهنگ، الاهیات فراخوانی / شغل (Theology of Vocation)(1)، و الاهیات صلیب. در برخی موارد، می توان کاربست های صفت وموصوفی وکاربست ها ی اضافه ای این اصطلاح را با یکدیگر جا بهجا کرد. برای مثال، برای اشاره به الاهیات رهایی بخش، هم می توان از تعبیر «الاهیات آزادی بخش» (Liberation Theology) استفاده کرد وهم از تعبیر «الاهیات مربوط به آزادی بخشی» (Theology of Liberation) .این دو نوع اخیر (الاهیات صلیب و الاهیات آزادی بخش)، باید به عنوان نوعی هشدار قلمداد شود؛ هشدار بر این نکته مهم که این گونه اصطلاحات، نه تنها برای مشخص کردن نام تقسیم های مربوط به علوم گوناگون الاهیاتی به کار رفته اند، بلکه همچنین ممکن است برای اشاره به مکاتب فکری، نظریه ها یا دیدگاه ها نیز به کار روند. مثلا، هنگامی که لوتر در «مناظره هیدلبرگ» (درسال 1518 میلادی) اصطلاح «الاهیات صلیب» (Theologia Crucis) را وضع کرد، مقصودش تأسیس شاخه جدیدی از الاهیات نبود، بلکه می خواست سمت و سو و جهت گیری ای را نشان دهد که از نظر وی باید همه مکاتب الاهیات دارای آن باشند. همین ساختار دستوری و ادبی را می توان برای مشخص کردن موضوع خاصی از تحقیقات الاهیاتی به کار بست؛ مثلا، می توان برای بحث درباره «گناه نخستین» از تعبیر «الاهیات مربوط به گناه نخستین» (Theology of Original Sin) استفاده کرد. سرانجام آنکه قیدهای به کار رفته دراین گونه تعابیر، ممکن است برای اشاره به شیوه مورد نظر باشند، همچنان که درتقابل موجود میان «الاهیات طبیعی» (Natural Theology) و «الاهیات وحیانی» ( Revealed Theology) که در قرن هفدهم در محافل انگلیسی زبان رایج شد، قابل مشاهده است. اصطلاحاتی که در تقسیمات مختلف الاهیات به کار رفته اند، در غالب موارد فاقد تعریف دقیقی هستند و قلمرو های مورد تحقیق دراین شاخه ها الاهیاتی که به این نحو مورد اشاره قرار می گیرند، تداخل های زیادی با یکدیگر دارند. وانگهای، الهی دانان در نحوه برداشت و تفسیر این گونه اصطلاحات نیز با یکدیگر اختلاف نظر دارند. حتی درمورد واژه «الاهیات » نیز شاهد اختلاف نظرهای الهی دانان و نیز تاریخ [پردامنه ای] از مشاجرات و شرح و بسط ها درباره آن هستیم.
این انگاره که الاهیات باید در مقایسه با فلسفه - که گفته می شود نسبت به دین حالت بی طرفی دارد- از دین دفاع کند، دیدگاهی است که اخیراً مطرح شده و می توان در آن مناقشه کرد. نباید یک رشته را به نحوی تعریف کرد که بر اساس آن، نتایج پژوهش، خود پژوهشگر را از دایره شمولی آن رشته خارج کند. اگر پژوهشگری درباره نوعی الاهیات پژوهش کند و گزارشی ارائه نماید و در آن گزارش - مثلاً - استدلال کند که عناصر مشخصی از این الاهیات، ناسازگار و متناقض است. نباید قضاوت ما این باشد که صرفاً به دلیل نتایج به دست آمده دراین تحقیق، نمی توان آن را تحقیق دراین نوع خاص از الاهیات دانست، وباید آن را از مقوله موضوعات و مباحث فلسفه دین محسوب کرد.
استدلال دیگر در تأیید اینکه باید چالش ها و اشکالات مطرح شده بر ضد اعتقادات دینی را هم در مباحث الاهیات گنجاند، این است که عموماً پذیرفته شده هنگامی که برخی از الهی دانان، مواضع برخی دیگر از الهی دانان را مورد چالش قرار می دهند، این کار آنها نیز بخشی از مباحث الاهیات است. برای مثال، آکویناس برهان وجودی آنسلم را رد می کند و پروتستان ها، دیدگاه های الاهیاتی کاتولیک را به چالش می کشند. روشن است که همه این بحث های آنها، جزو مباحث الاهیات است. بنابراین، اگر کسی که هیچ گونه همدلی نسبت به دین ندارد. استدلال های الهی دانانی را که در رد دیدگاه های الاهیاتی رقیب مطرح کرده اند، گرد آوری کند، صرف اینکه وی ایمان و اعتقادی به دین ندارد،نباید باعث شود که بگوییم اثر گرد آوری شده توسط او نباید الاهیات تلقی شود.
من، به تبعیت از فلو ومک اینتایر،(2) واژه «الاهیات» را به معنای وسیع به کار می برم؛ یعنی برای اشاره به علمی که هدف آن به دست دادن معرف وشناخت درباره خدا و روابط خدا با جهان و انسان است. آثار الاهیاتی را می توان به دو دسته تقسیم کرد: آثار توصیفی و آثار تجویزی: هدف الاهیات توصیفی، بیان و توضیح تعالیم دینی است، درحالی که الاهیات تجویزی در صدد دفاع از دیدگاهی درباره این تعالیم است. الاهیات تجویزی را می توان به دو شاخه تقسیم کرد:
1. شاخه ای که درصدد دفاع از تعالیم دینی است؛ 2. شاخه ای که به دفاع از رد برخی تعالیم دینی یا به حمله بر یک تعلیم دینی می پردازد که می توان آن را در مقایسه با الاهیات دفاعی یا مدافعه استدلالی از مسیحیت، «الاهیات تهاجمی» ( Katagorics = Offensive Theology) نامید.(3)
برای ترسیم هر گونه خطوط دقیق تعیین مرز که فلسفه را از الاهیات جدا کند، نه مبنای تاریخی وجود دارد و نه پایه ای منطقی؛ هر چند که امروزه برخی تمایل دارند اصطلاح «فلسفه الاهیات» را برای بررسی فلسفی مسائلی به کار برند که از بیانات اعتقادی مخصوص یک سنت دینی گرفته شده اند، و «فلسفه دین» را برای اشاره به بررسی فلسفی مدعیات عام تری به کار برند که دست کم در ادیان ابراهیمی به طور مشترک وجود دارند. (..See : Stump, 1998) مشابه این نکات، در مورد رابطه میان الاهیات اجتماعی (Social Theology) وجامعه شناسی دین (Sociology of Religion) صادق نیست، اما بررسی تفاوت های آنها آموزنده خواهد بود.«مؤسسه تحقیقات دینی هارتفورد» توصیفی خلاصه ونسبتاً بدون مناقشه از «جامعه شناسی دین» ارائه کرده است:
جامعه شناسی دین عبارت است از بررسی اعتقادات، اعمال و اشکال سازمانی دین از طریق به کار گیری ابزار و شیوه های مطرح در رشته جامعه شناسی. این تحقیق عینی، ممکن است هم شامل روش های کمی (نظر سنجی ها، بررسی های آماری، تحلیل های جمعیت شناختی وآماری) گردد و هم شامل رویکردهای کیفی ای نظیر مشاهدات مشارکت محور، مصاحبه و تحلیل داده های بایگانی شده، تاریخی و مستند.(http://hirr.hartsem . edu/sociology/about the field.html)
تفاوت میان این اصطلاح واصطلاح «الاهیات اجتماعی» این است که جامعه شناسی دین، تحلیل جامعه شناختی عام دین است، ولی الاهیات اجتماعی متمرکز بر یک فرقه مذهبی خاصی است. وانگهی، اگر اساساً «فلسفه دین» و «الاهیات طبیعی» در روش شناسی تفاوتی داشته باشند، این نوع تفاوت آنها مبهم ویا منحصر به جواز استفاده از مدعیات دینی به عنوان مقدمات استدلال است؛ اما در مورد جامعه شناسی دین و الاهیات اجتماعی، باید گفت که این دو رشته، حتی شیوه های مشابهی را به کار نمی برند. شاید انسان بتواند میان الاهیات جامعه شناختی (Theology Sociological) و الاهیات اجتماعی تمایز بنهد و بگوید: رابطه الاهیات جامعه شناختی با جامعه شناسی دین باید همان رابطه ای باشد که الاهیات فلسفی با فلسفه دین دارد، اما نیاز به این تکثیر تمایزات و تفاوت ها نیست. الاهیات فلسفی، به کارگیری امور و ملاحظاتی الاهیاتی در فلسفه نیست، بلکه عکس این امر صادق است. اما الاهیات اجتماعی دقیقاً عبارت است از بررسی الاهیاتی جامعه ونهادهای جامعه وبررسی و ارزیابی الاهیاتی پدیده ها ومسائل اجتماعی. متخصص الاهیات اجتماعی (وبه اصطلاح، الهی دان اجتماعی)، به بررسی جامعه ومشکلات آن می پردازد وتلاش می کند به فهم وبرداشتی از آنها و نیز به جهت گیری ای درباره آنها دست یازد که مبتنی بر تعالیم واعمال دینی است تا آن را هنگام مواجهه بااین مسائل به کار گیرد. برای مثال، الهی دان اجتماعی ممکن است با بررسی مشکل اجتماعی تبعیض نژادی درصدد آن باشد که برای فهم وتفسیر این مشکل و درمان آن. به راهنمایی هایی در سنت دینی خود دست یابد.
با این بیان، می بینیم که الاهیات اجتماعی، برخلاف الاهیات لیبرال، یک موضع با گرایش نیست. الاهیات اجتماعی را نباید با الاهیات سوسیالیستی (جامعه گرایانه)، یعنی دفاع الاهیاتی از سوسیالیسم (جامعه گرایی)، خلط کرد. ممکن است یک الهی دان، بدون در نظر گرفتن مسائل اجتماعی، به احتمال زیاد، دفاع بسیار انتزاعی و متافیزیکی از جامعه گرایی تدارک ببیند. در این صورت، ما نمونه ای از الاهیات جامعه گرایانه خواهیم داشت که الاهیات اجتماعی نیست. هرچند که بسیاری از آثار مربوط به الاهیات اجتماعی در اواخر قرن نوزدهم، متأثر از جامعه گرایی بودند(واین یا به دلیل همنوایی نویسندگان این آثار با جامعه گرایی بود و یا به دلیل تلاش آنها برای فراهم آوردن یک بدیل و جایگزین مبتنی بر مسیحیت برای جامعه گرایی)، ولی با این حال، می توان انتظار داشت که الهی دانانی که وارد بحث الاهیات اجتماعی می شوند، درباره مسائل مورد مناقشه اجتماعی و الاهیات دیدگاه های گوناگونی داشته باشند. برای مثال، می توان از مواضع گوناگونی، الاهیات اجتماعی مسیحی را تحقق بخشید؛ مثلاً از موضع محافظه کارانه، لیبرال، نوارتدوکس، یا هر موضع الاهیاتی دیگری که درمیان الهی دانان مسیحی به چشم می خورد. الاهیات اجتماعی به هیچ فرقه خاصی محدود نیست، ودست کم می تواند به صورت الاهیات اجتماعی کاتولیک یا پروتستانی، یا حتی به صورت الاهیات اجتماعی یهودی یا اسلامی باشد. اما هنگامی که اصطلاح «الاهیات» در سیاق مربوط به دین اسلام به کار گرفته شد، باید چند نکته مهم دیگر را هم مورد توجه قرار داد.
الاهیات بنا به برداشتی که مسیحیان از آن دارند، شامل مجموعه ای از مباحث می شود که در عین برخی تداخل ها که با برداشت مسلمانان از «کلام» دارد، متفاوت از مباحث کلامی متکلمان است . (هر چند که [امروزه] معنای واژه «کلام» در حال تغییر به معنای مشابه و نزدیک با «الاهیات» است و احتمالاً دلیل آن گرایشی است که برای ترجمه اصطلاح «Moden Theology» «الاهیات جدید» به عنوان «کلام جدید» وجود دارد). برای مثال، در «کلام» هیچ خبری از بحث «کلیسا شناسی» نیست؛ به همین منوال، در الاهیات مسیحی نیز هیچ بحثی درباره نظر پردازی های متکلمان نخستین درباره «اتم» ها یا «اجزای لایتجزی» وجود ندارد.به کارگیری اصطلاح «الاهیات» در زبان عربی که در فلسفه اسلامی شاهد آن هستیم (الاهیات بالمعنی الاعم) بیشتر همسو با نحوه کاربردی است که ارسطو در متافیزیک از واژه Theologike دارد. نه با برادشت های جدیدی که مسیحیان از واژه الاهیات دارند. اما به طور کلی، دلیلی نداریم مباحثی را که از صبغه و جهت گیری فلسفی برخوردارند از الاهیات خارج کنیم. بنابراین، می توانیم از الاهیات لایب نیتس به نحوی سخن بگوییم که شامل مباحث عقلی محض وی درباره براهین اثبات وجود خدا و عدل الهی (Theodicy) نیز شود؛ صرف نظر از ابتنا یا عدم ابتنای آنها بر کتاب مقدس. از همین جاست که الاهیات به این معنای وسیع، شامل فلسفه دین می شود، ولی شامل متافیزیک که مباحثی نظیر جوهر و عرض را مورد بحث قرار می دهد، نمی شود مگر آنکه مباحث متافیزیکی درباره موضوع خاص دینی، نظیر جوهریت خدا یا فرشتگان باشد. از آن رو که اندیشه دینی بر سنت فلسفی جهان اسلام غالب گشته، مناسب است بحث های مربوط به مسائل اجتماعی را نیز که فیلسوفان مسلمان در الاهیات اجتماعی خود مطرح کرده اند، در بربگیرد. برای مثال، فلسفه سیاسی فارابی، بخش مهمی از الاهیات اجتماعی وی را تشکیل می دهد. البته، ممکن است برخی به دنبال الاهیات اجتماعی اسلامی ای باشند که به نحوی انحصاری تر، برعلوم نقلی مبتنی شده باشد نه بر دیدگاه فارابی، اما اینکه یکی از آنها را «فلسفه» و دیگری را «الاهیات» بنامیم، معقول نخواهد بود؛ زیرا این امر مصادره به مطلوب خواهد بود و نتیجه آن تأیید دیدگاهی است که لوتر بر آن بود و آن اینکه هر گونه برداشت درست از «الاهیات » دارای مبنا و اساسی است که عبارت است از «فقط کتاب مقدس» (Sola Scriptura)
هر چند که مطالعه وپژوهش در الاهیات اجتماعی مستلزم تعهد و پایبندی به موضع خاصی درباره مسائل اجتماعی یا الاهیات نیست(از جمله این مسئله که مبنای درست الاهیات چه باید باشد). ونیز مستلزم هیچ گونه وابستگی دینی خاصی نیست، اما این امر بدان معنا نیست که رشد و گسترش تاریخی آن فارغ از این ویژگی ها بوده است. الاهیات اجتماعی، با توجه به تعریف پیشنهادی ما، علاوه بر مسائل روز نظیر بی خانمانی، تروریسم، اعتیاد، وفقدان مراقبت های پزشکی، شامل مباحث الاهیاتی مربوط به تمهیدات سیاسی، ارتباطات اقتصادی، خانواده، کارکرد کلیسا در جامعه و سایر موضوعات عام نیز می شود. ممکن است هر نهاد اجتماعی یا هر فعالیت اجتماعی، صید و هدفی برای الهی دان اجتماعی باشد. از آن رو که متفکران دینی، در سرتاسر تاریخ الاهیات، به مسائلی نظیر حکومت، خانواده و دارایی پرداخته اند، می توانیم بگوییم که الاهیات اجتماعی، حتی هنگامی که به عنوان الاهیات اجتماعی به رسمیت شناخته نشده بود و این عنوان را به خود نگرفته بود، همواره به عنوان شاخه فرعی الاهیات بوده است. بر اساس تعریف پیشنهادی ما درباره «الاهیات اجتماعی»، می توان همه الاهیات سیاسی را به عنوان شاخه ای از الاهیات اجتماعی تلقی کرد.
پی نوشت ها :
1. دراین الاهیات عمدتاً بحث در این باره است که آیا انتخاب شغل و بخصوص انتخاب شغل و رسالت مهم کشیشی مورد رضایت وخواست خداست یا نه. معمولاً بحث می شود که چگونه باید به خواست واراده خدا و رضایت خدا از این انتخاب پی برد.
2 - این سخن که «الاهیات را باید به نحوی تعریف کرد که براساس آن بتوان گفت ممکن است الهی دانان ملحدی هم وجود داشته باشد»، از آن فلو ومک اینتایر است ( 1955, x ) البته، ممکن است یک ملحد، الهی دان باشد ودرعین حال، درتحقیقات حرفه ای وتخصصی خود، ریاکارانه، به دفاع از دین بپردازد. اما آنچه که دراینجا مورد نظر است این است که آثاری که صریحاً در صدد اثبات بطلان مدعیات دینی هستند باید در زمره الاهیات گنجانده شوند.
3- از آن رو که واژه apologetics از واژه یونانی کلاسیک apologiaمشتق شده که خطابه وسخنرانی ای بود که در دفاع از شخص متهم به ارتکاب جرم ایراد می شد، واز آن رو که استدلال های شاکی یا مدعی العموم، kategoriaنامیده می شد، وضع کردن اصطلاح kategorics برای اشاره به الاهیاتی که اعتقاد دینی یا دیدگاه الاهیاتی را مورد حمله و چالش قرار می دهد(خواه هدف حمله، ادعای دینی خاصی باشد یا به طور کلی اعتقاد دینی باشد) خالی از توجیه نیست.
منبع: نشریه الاهیات اجتماعی شماره 2.