ماهان شبکه ایرانیان

نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلین نراقى(۳)

قواى نفس   مولا محمد مهدى نراقى و ملا احمد نراقى براى نفس چهار قوه به نام‏هاى قوه‏ى عاقله، قوه‏ى شهویه، قوه‏ى غضبیه و قوه‏ى واهمه ذکر کرده‏اند و در دو کتاب اخلاقى «جامع السعادة‏» و «معراج السعادة‏» مباحث اخلاقى را بر اساس همین چهار قوه تبویب نموده‏اند

نفس و انسان‏شناسى از منظر فاضلین نراقى(3)

قواى نفس
 

مولا محمد مهدى نراقى و ملا احمد نراقى براى نفس چهار قوه به نام‏هاى قوه‏ى عاقله، قوه‏ى شهویه، قوه‏ى غضبیه و قوه‏ى واهمه ذکر کرده‏اند و در دو کتاب اخلاقى «جامع السعادة‏» و «معراج السعادة‏» مباحث اخلاقى را بر اساس همین چهار قوه تبویب نموده‏اند. مولا محمد مهدى نراقى مى‏نویسد:
«نفس را چهار قوه یا نیرو است: قوه‏ى عقلانى فرشته صفت، قوه‏ى غضب درنده خو، قوه‏ى شهوت حیوانى و قوه‏ى وهمى شیطانى‏» . (71)
سپس در بیان میدان فعالیت و فواید این قوا مى‏نویسد: «کار و شان نیروى عقلانى، ادراک حقایق امور و تمییز بین خیر و شر و فرمان دادن به افعال نیک و نهى از صفات زشت است.
نیروى خشم موجب صدور افعال درندگان از قبیل کینه و دشمنى و آزار رساندن به مردم است.
و از نیروى شهوت جز کارهاى حیوانات; یعنى شکم پرستى و شهوت رانى جنسى بر نمى‏آید.
و کار قوه‏ى واهمه (شیطانى) استنباط انواع مکر و حیله و رسیدن به اغراض خود با نیرنگ و فریب است. اما هر یک از این قوا را فایده‏اى است.
فایده‏ى قوه‏ى شهویه حفظ و ادامه‏ى حیات بدن است که آلت تحصیل کمال براى نفس است.
و فایده‏ى وجود قوه‏ى غضبیه این است که حدت و تندى قواى شهوى و شیطانى را در هم بشکند و هنگامى که آن دو بخواهند در شهوات و فریب کارى فرو روند و در آن‏ها پافشارى کنند آن‏ها را تحت قهر و غلبه‏ى خود درآورد زیرا آن دو قوه به آسانى از عقل اطاعت نمى‏کنند» . (72)

تقابل بین قوا
 

فاضل نراقى سپس در صدد بیان روابط قواى مذکور برمى آید و چنین مى‏نویسد: «و چون قواى نفس، متخالف و در کشمکش‏اند مادام که یکى از آن‏ها غلبه نکند، نفس در مرتبه و عالم خاص خود وارد نمى‏شود، بلکه همواره عرصه‏ى نزاع و کشمکش براى آثار مختلف و احکام متباین است تا آن که یکى از آن‏ها پیروز و چیره شود و آثار آن پدیدار گردد و به عالم ویژه‏ى خود در آید.
و چون قوه‏ى عاقله از سنخ ملایکه و قوه‏ى واهمه از حزب ابلیسان و قوه‏ى غضبیه از مرتبه و افق درندگان و قوه‏ى شهویه از عالم چهار پایان است; بنابراین، بر حسب غلبه‏ى یکى از این‏ها نفس یا فرشته، یا شیطان، یا سگ و یا گراز خواهد بود» . (73)

نفس و عقل
 

به نظر مى‏رسد که با توجه به متون دینى و روایاتى که در زمینه نفس موجود است، براى نفس دو قوه‏ى متخالف و یا متضاد وجود دارد; نه چهار قوا. یکى قوه‏ى عاقله‏است و متضاد آن هواى نفس که به آن جهل و شهوت هم گفته‏اند; البته شهوت به معناى عام که برابر است‏با هواى نفس و این شامل همه‏ى آن قواى سه گانه‏اى را که در برابر عقل قرار گرفته‏اند، مى‏شود.
دلیل این سخن روایات فراوانى است که از پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم و اهل بیت آن حضرت به ما رسیده است که «ثقة الاسلام کلینى‏» در کتاب «العقل و الجهل‏» اصول کافى آن‏ها را جمع کرده است. نام گذارى کتاب به «کتاب عقل و جهل‏» گویاى همین سخن است که در نفس آدمى دو نیروى متضاد به نام عقل و ضد آن جهل وجود دارد.
در یکى از روایات این کتاب آمده است که امام صادق علیه السلام فرمود: «خداوند عقل را آفرید و براى آن لشکریان فراوان قرار داد. و سپس جهل را آفرید و براى آن نیز لشکریان فراوان قرار داد. حضرت در ادامه مى‏فرماید: هفتاد و پنج لشکر براى عقل است همانند: ایمان، عدل، رحمت، عفت و... و هفتاد و پنج لشکر براى جهل است، هم چون: کفر، جور، غضب، تهتک و...» . (74)
امام صادق علیه السلام در این روایت تمامى صفات خوب و ملکات فاضله را به عنوان لشکر عقل بر شمردند و متضاد آن‏ها را به عنوان لشکریان جهل، که یکى از آن‏ها غضب است. و غضب را نیز یکى از لشکریان جهل به حساب آورده است; یعنى غضب یک قوه در برابر، و هم‏عرض با قوه شهویه نیست. بلکه یکى از ابعاد قوه‏ى شهویه است.
در روایتى از امام على علیه السلام نقل شده است که حضرت فرمود: «شیطان کل انسان نفسه; شیطان هر فردى هواى نفسش است‏» . (75)
در روایتى دیگر آمده که امام على علیه السلام در مقایسه‏اى بین خلقت فرشتگان، چهارپایان و انسان مى‏فرماید: در خلقت و سرشت فرشتگان تنها عقل قرار دارد، نه شهوت و در خلقت‏حیوانات و چهار پایان تنها شهوت نهفته است نه عقل. اما در خلقت‏بشر هم عقل قرار دارد و هم شهوت. حضرت سپس مى‏افزاید که میدان زندگى اختیارى بشر تضاد و تنازع بین همین دو قوه‏ى عقل و شهوت است. اگر آدمى در این کشمکش بین عقل و شهوت جانب عقل را بگیرد و شهوت را مغلوب نماید، مقام او از فرشتگان برتر است; اما اگر جانب هواى نفس را بگیرد و عقل را مغلوب نماید، او از مقام انسانیت تنزل مى‏کند و به موقعیت چهارپایان مى‏رسد. (76)
کوتاه سخن این که: در نفس آدمى دو قوه‏ى متضاد وجود دارد، یکى عقل است که آدمى را به سوى ملکوت رهبرى مى‏کند و دیگرى هواى نفس و یا شهوت که آدمى را به پستى و پرتگاه سقوط مى‏کشاند. و انسان با قدرت تصمیم‏گیرى و اختیارى که دارد هر کدام را گزینش کند، به همان سمت و سوى انتخاب شده، زندگى خویش را ورق مى‏زند.

اوصاف نفس
 

نفس با توجه به دو قوه‏ى متضادى که دارد، از وصف‏هایى بهره‏مند است. قرآن از نفس انسانى با وصف‏هاى «مطمئنه‏» ، «لوامه‏» و «اماره‏» یاد کرده است. مرحوم مولا محمد مهدى نراقى در این باره گفته است:
«گفته شده است که آن چه در قرآن به عنوان نفس «مطمئنه‏» (با آرامش) و نفس «لوامه‏» (ملامت‏گر) و نفس «اماره‏» (فرمان دهنده‏ى به بدى و گناه)، وارد شده است، اشاره به این قواى سه گانه; یعنى «عاقله‏» ، «سبعیه‏» و «بهیمیه‏» است‏» . (77)
فاضل نراقى سپس این گفته را مردود مى‏شمارد و مى‏گوید: «و حق این است که این‏ها اوصاف سه‏گانه‏ى نفس بر حسب اختلاف احوال نفس است; یعنى اگر قوه‏ى عاقله‏ى نفس بر سه قوه‏ى دیگر پیروز شد و آن‏ها مقهور و مطیع آن شدند و اضطراب قوه‏ى عاقله که حاصل از دفاع او است ‏بر طرف شد، به دلیل سکون و آرامشى که در آن موقع تحت اوامر و نواهى او برایش پدید آمده است و به واسطه‏ى میل به ملایمات خود که مقتضى و فراخور طبیعت و خلقت او است، «مطمئنه‏» نامیده مى‏شود.
و اگر قوه‏ى عاقله به چنین غلبه‏اى دست نیافته و در مقام کشمکش و دفاع است، هر زمان که عقل به سبب ارتکاب معاصى مغلوب شد، ولى براى نفس ملامت و ندامت رخ نمود «لوامه‏» نامیده مى‏شود.
و اگر قوه‏ى عاقله بدون دفاع تسلیم و مغلوب شد، «امارة بالسوء» نامیده مى‏شود; زیرا هنگامى که نیروى عقل را از دست داد و بدون مدافعه مطیع قواى شیطانى شد، چنان است که گویى امر کننده‏ى به بدى است‏» . (78)

خلق و خوى نفس
 

آیا نفس در همان اوان خلقت و زندگى خود از یک تعداد ملکات اخلاقى بهره‏مند است‏یا نه؟ و اگر بهره‏مند است، این خلق و خوها، فضایل اخلاقى است، یا در زمره رذایل اخلاقى؟ و اگر نفس فاقد خلق و خوى است، چگونه این‏ها براى او حاصل مى‏شود؟
فاضل نراقى، مولا محمد مهدى در مورد سؤال اول مى‏گوید:
«نفس از آغاز خلقت از همه‏ى خلق و خوى‏ها و ملکات عارى و تهى است. و فعلیتى ندارد، بلکه صرفا بالقوه است‏» . (79)
اما این که این‏ها چگونه براى نفس حاصل مى‏شود، مى‏گوید: این‏ها با تکرار و ممارست در عمل حاصل مى‏شوند; چون که براى اخلاق ملکات راسخه‏اى در ذهن وجود دارد، در معناى ملکه، ممارست و تکرار در عمل نهفته است. اگر کسى براى اولین بار به فقیرى کمک کند، به او نمى‏گویند که سخى و بخشنده است چون که هنوز صفت اخلاقى جود و بخشندگى و سخاوت در نفس او رسوخ نکرده است. کم کم بر اثر تکرار و ممارست در عمل صفت جود و بخشندگى در نفس او جا مى‏گیرد و سخى مى‏شود. علماى اخلاق آن اولى را مى‏گویند «حال‏» - حال یعنى صفت نفسانى زودگذر - و این دومى را مى‏گویند «ملکه‏» - ملکه، یعنى صفت نفسانى ریشه‏دار و راسخه‏اى در ذهن - .
بنابراین ملکات و خلق و خوى آدمى با ممارست، تمرین و تکرار حاصل مى‏شود.
فاضل نراقى ملا احمد، در این باره مى‏گوید:
«بدان که هر نفسى در مبادى آفرینش و آغاز طفولیت از جمیع صفات و ملکات خالى است; مانند صفحه‏اى که ساده [و خالى] از نقش و صورت باشد، و حصول ملکات و تحقق به واسطه‏ى تکرار اعمال و افعال مقتضیه‏ى آن‏ها است و هر عملى که یک مرتبه سر زد اثرى از آن در دل حاصل و در مرتبه‏ى دوم آن اثر بیش‏تر مى‏شود تا بعد از تکرار عمل، اثر مستحکم و ثابت مى‏گردد و ملکه‏ى راسخه مى‏شود» . (80)

سعادت نفس
 

فاضلین نراقى مى‏گویند که نفس با حرکت استکمالى خویش به خوشنودى و درک لذت معنوى نایل مى‏گردد. حرکت استکمالى نفس در دو قوه متمرکز مى‏شود، یکى قوه‏ى نظرى است که غایتش دست‏یابى به شناخت راستین و توحید و عرفان است; و دیگرى و «تحلیه‏» (82) است. این تلبس نفس به صفات مثبت، چون که ثابت و راسخ در نفس مى‏شود، همیشگى مى‏گردد; بنابراین، فضایل اخلاقى مایه‏ى سعادت جاویدان و رذایل اخلاقى مایه‏ى بدبختى همیشگى است. و سعادت نفس با فضایل اخلاقى و تهذیب نفس گره خورده است. هدف از مباحث تربیتى و اخلاقى تهذیب نفس و هدف از تهذیب نفس دست‏یافتن به رستگارى و سعادت است. حال سخن در این است که رستگارى نفس چیست؟ آیا سعادت به بدن مربوط است؟ آیا رستگارى نفس به زندگى قبل از مرگ مربوط است‏یا نه؟
فاضل نراقى، مولا محمد مهدى، درباره‏ى حقیقت‏سعادت مى‏گوید که از نظر حکما و فلاسفه، حقیقت‏سعادت نفس همان «بهره مندى نفس از عقل و علم‏» است. از نظر عرفا و متصوفه، حقیقت‏سعادت «عشق‏» است. نفس سعادت‏مند، عارف و عاشق پاک باخته‏ى ذات اقدس اله است. و از نظر اهل حدیث و ظاهر گرایان، ترک دنیا و زاهدانه زیستن حقیقت و روح سعادت است. اما خود مولا محمد مهدى نراقى مى‏گوید که حقیقت‏سعادت نفس چیزى جز معارف حقیقى و اخلاق پاک نیست که این حب و انس با خدا، ابتهاجات عقلى و لذات روحانى را شامل مى‏شود. آن گاه مى‏گوید: این سخن جامع بین دیدگاههاى عرفا، حکما و اهل حدیث است. (83)
اما این که سعادت نفس مربوط به زندگى دنیوى و امور مربوط به بدن هم مى‏شود یا نه؟ فاضل نراقى مى‏گوید:
«حکیمان نخستین از آن جا که سعادت جسمانى و بدنى را نفى مى‏نمودند، تصریح کردند که سعادت بزرگ مادام که نفس وابسته به بدن و آلوده به کدورت‏هاى طبیعت و اشتغالات مادى است، حاصل نمى‏شود; بلکه حصول آن در این حالت میسر نیست; زیرا سعادت مطلق براى نفس مادام که به اشراقات عقلى و انوار الهى روشن نشود، به طورى که تام و تمام نامیده شود، حاصل نخواهد شد. و این مقام موقوف است‏به رهایى تام او از ظلمت جهان مادى.
اما معلم اول (ارسطو) و پیروان وى بر این عقیده‏اند که حصول سعادت عظما براى نفس با تعلق به بدن نیز ممکن است; زیرا حصول آن براى کسانى که همه‏ى فضایل را در خود جمع دارند و به تکمیل دیگران نیز اشتغال مى‏ورزند، آشکار است. و چقدر ناروا و ناپسند است که گفته شود: چنین کسانى وقتى زنده‏اند، ناقص‏اند و هنگامى که مرگ آنان فرا رسد تام و کامل مى‏شوند....
اما حکماى اسلام معتقداند که سعادت در زندگان تمام و کامل نمى‏شود; مگر این که همه‏ى کمالات متعلق به روح و بدن در آنان جمع شود. و پایین‏ترین مرتبه‏ى کمالات این است که سعادت بدنى بر سعادت نفسانى بالفعل غالب شود; مگر این که در آن حال شوق به سعادت نفسانى و حرص بر اکتساب کمالات انسانى فزون‏تر و غالب‏تر باشد. و بالاترین مرتبه‏ى سعادت این است که هم فعلیت و هم شوق براى کمال و سعادت روحى بیش‏تر باشد; اگر چه توجه و التفات به این دنیا و تنظیم امور آن بالعرض رخ خواهد داد.
و اما درباره‏ى گذشتگان که از امور بدنى بى‏نیازاند سعادتشان فقط به نفس بستگى دارد; یعنى سعادت آنان مختص به ملکات فاضله و علوم حقیقى یقینى و وصول به مشاهده‏ى جمال ابدى و دیدار جلال سرمدى است‏» . (84)
مرحوم نراقى بعد از بیان این سه قول در مورد حقیقت و محدوده‏ى سعادت نفس مى‏گوید:
«و در نزد ما قول درست و حق و شایسته‏ى انتخاب همین [قول حکماى اسلام ] است‏» . (85)

راه‏کارها براى سعادت نفس
 

فاضلین نراقى در «جامع السعادات‏» و «معراج السعادة‏» راه کارها براى سعادت مندى نفس را در ضمن مثالى این گونه بیان مى‏کنند. ایشان مى‏گویند: عقل تاجر راه آخرت و سرمایه‏اش عمر و مدت، دوره‏ى زندگانى دنیوى است. و نفس در این تجارت یار و مددکار و مباشر فعل او است. سود این تجارت، اخلاق فاضله و اعمال صالحه است که وسیله‏ى نیل به نعمت‏هاى ابدى و سعادت سرمدى براى نفس است. و زیانش گناهان و بدى‏ها و اخلاق ناشایست است که موجب عذاب جاویدان و سقوط در جهنم مى‏شود.
همان گونه که بازرگان با مباشر و شریک خویش;
اولا: در آغاز عهد و پیمان مى‏بندد که چگونه رفتار کند;
ثانیا: مراقب او مى‏شود ;
ثالثا: در موعد مقرر حساب رسى مى‏کند;
و رابعا: اگر زیانى متوجه سرمایه شد، با او برخورد مى‏کند و او را مورد عتاب و عقاب قرار مى‏دهد; آدمى هم باید با نفس خود چنین کند.
باید به مرابطه و نگاه‏بانى از نفس خود بپردازد که این مرکب از چهار چیز است:

1- مشارطه (شرط کردن)
 

در اولین قدم باید با نفس خود شرط کند که مرتکب گناهان نگردد و در طاعات واجب کوتاهى نکند;

2- مراقبت
 

بعد از قدم اول باید مراقب باشد; بدین معنا که در هر کارى که قصد دارد انجام دهد، باید مراقب نفس خود باشد. و آن را با چشم پاسبان و نگهبان بنگرد که اگر آن را به خود واگذارد به سرکشى و فساد گرایش پیدا مى‏کند. سپس در هر حرکت و سکونى، خدا را در نظر آورد، به این که خداى تعالى از قلب‏ها، نیت‏ها و امور پنهان و آشکار آگاه است. و بر کارهاى بندگانش مراقبت مى‏کند; خودش فرمود: «ان الله کان علیکم رقیبا» (86) خداوند دیده‏بان و مراقب شما است.
لازمه‏ى گام نهادن به «مراقبت‏» که دومین مرحله‏ى «مرابطه‏» شمرده شده، این است که آدمى به این باور رسیده باشد که خداى سبحان به تمامى اعمال بندگان، حتى امور پنهانى و نیت‏هاى آنان آگاه است.
انسان‏ها از نظر رسیدن به این باور و یقین به دو دسته‏ى مقربان و پارسایان (اصحاب الیمین) تقسیم مى‏شوند. مقربان کسانى هستند که پیوسته مستغرق جلال و عظمت‏خداونداند و هیچ التفاتى به غیر خدا ندارند. مراقبت آنان این است که جز مت‏خداوندى دغدغه‏اى نداشته باشند. پارسایان کسانى هستند که نسبت‏به مقربان یک درجه پایین‏تر اند. این‏ها به یقین مى‏دانند که خداوند سبحان بر ظاهر و باطن افراد مطلع است; لیکن در جلال و عظمت او مدهوش و مستغرق نشده‏اند; بلکه شرم از خدا بر آنان غلبه دارد; از این رو، به کارى اقدام نمى‏کنند، مگر بعد از تانى و درنگ.
حالات پارسایان از سه صورت بیرون نیست: «طاعت‏» ، «معصیت‏» ، «مباح‏» .
مراقبت در طاعت این است که کردارش با قصد قربت و اخلاص و حضور دل و طلب کمال و همراه با پاس دارى و دور نگه داشتن آن، از آفات و مراعات ادب صورت پذیرد.
مراقبت در معصیت این است که بعد از معصیت، توبه و پشیمانى و باز ایستادن از گناه و شرمنده شدن و پوشاندن گناهان با کفاره پدید آید.
مراقبت در مباح توسط مراعات ادب است. مانند رعایت آداب غذا خوردن، آداب خوابیدن و...

3- محاسبه
 

در سومین گام در مسیر مرابطه باید در هر شبانه روز، وقتى را براى محاسبه‏ى نفس اختصاص دهد. و کارهایى را که در طول روز انجام داده است، با دقت‏حساب رسى کند (قبل از آن که در قیامت‏خداوند اعمالش را محاسبه نماید) .
طى کردن محاسبه به این است که ابتدا از نفس خویش واجبات را حساب رسى کند; اگر خوب به جا آورده است، به پاس این موفقیت‏خداى را سپاس گوید، و نفس خویش را براى انجام مانند آن ترغیب نماید و اگر چیزى از واجبات را ترک کرده است، قضاى آن را مطالبه نماید. و اگر به نحو کامل به جا نیاورده است، خویشتن را به انجام نوافل مجبور نماید، که با این کار نقص فرایض جبران مى‏شود.
و اگر گناهى مرتکب شده است، در مقام نکوهش و عتاب بر آید و آن را به تلافى و تدارک آن چه را که کوتاهى کرده است، وا دارد.

4- معاقبه
 

بعد از محاسبه، در گام چهارم نوبت‏به معاقبه مى‏رسد. حال اگر بعد از محاسبه، معلوم شد که نفس در انجام واجبات و ترک محرمات از خود ضعفى نشان داده است، آن را با بازخواست و مورد خطاب قرار دهد و مؤاخذه‏اش کند و سپس به پند و اندرز آن مبادرت ورزد و سرانجام، نفس را ملزم کند که ضعف‏ها را تدارک نماید.

راه علاج
 

الزام نفس به تدارک و جبران ضعف‏ها مشکل است. براى موفقیت در این حرکت دو راه وجود دارد:
راه اول: یادآورى و تذکر نفس به اخبارى که در فضیلت ریاضت نفس وارد شده است; مانند این روایت که امام هشتم علیه السلام فرمود: خیر و سعادت دنیا و آخرت به این است که آدمى با خواهش‏هاى نفسانى‏اش مخالفت نماید. (87)
راه دوم: معاشرت و هم‏نشینى با اهل مجاهدت است. آدمى با ملاحظه‏ى احوال و مشاهده‏ى اعمال پارسایان و مقربان در مسیر ریاضت نفس قرار مى‏گیرد. خود همین هم‏نشینى با خوبان کمک شایانى است در مسیر تهذیب نفس. (88)

خلاصه و جمع‏بندى
 

در مباحث نفس و انسان‏شناسى، دیدگاه فاضلین نراقى را در دوازده بخش بدین شرح بیان مى‏داریم:
1- آدمى مرکب از نفس و بدن است. «بدن‏» مادى است و با مرگ متلاشى مى‏شود، ولى «نفس‏» مجرد است و بعد از مرگ بدن به حیات خویش ادامه مى‏دهد;
2- التذاذ نفس به این است که به سوى کمال وجودیش نایل گردد;
3- نفس دو قوه‏ى نظرى و عملى دارد. کمال قوه‏ى نظرى شناخت راستین خدا و جهان یا حکمت نظرى است; و کمال قوه‏ى عملى عبادت خالصانه، تهذیب نفس یا حکمت عملى است;
4- فضایل اخلاقى مایه‏ى خوش بختى و سعادت جاویدان; و رذایل اخلاقى مایه‏ى بدبختى و شقاوت جاویدان نفس است;
5- دست‏یازیدن به زندگى حقیقى مشروط به تلاش نفس در دو بعد، کسب فضایل و رفع رذایل اخلاقى است;
6- فضایل اخلاقى همان اعتدال در خلق و خوها است و رذایل اخلاقى افراط و تفریط در آن‏ها;
7- بدون تخلیه (طرد رذایل)، تحلیه (کسب فضایل) صورت نمى‏گیرد;
8- کمک به فضایل موجب نورانیت دل و کمال در قوه‏ى نظرى نفس مى‏شود;
9- نفس آدمى از چهار قوه‏ى «عاقله‏» ، «غضبیه‏» ، «وهمیه‏» و «شهویه‏» بهره‏مند است. و غلبه‏ى هر یک، شخصیت آدمى را به تناسب همان قوه شکل مى‏بخشد;
10- حیات طیبه و سعادت سرمدى آدمى منوط به پیروزى قوه‏ى عاقله بر دیگر قوا است;
11- نفس آدمى در آغاز فاقد خلق و خوها و ملکات اخلاقى است. این‏ها با تکرار و عادات دست‏یافتنى مى‏گردد;
12- براى آن که سعادت مندى نفس از اهمیت ویژه‏اى برخوردار است، آدمى باید نگاهبان نفس باشد که به این «مرابطه‏» مى‏گویند. مرابطه چهار مرحله دارد: «مشارطه‏» ، «مراقبه‏» ، «محاسبه‏» و «معاقبه‏» .

پى‏نوشت‏ها:
 

71) همان، ص 69.
72) همان، ص 69- 70.
73) همان، ص 74.
74) کلینى، اصول کافى، ج‏1، ص 21- 23.
75) ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 20، ص 292، حکم منسوبه، ش 342.
76) مجلسى، بحار الانوار، ج 57، ص 299.
77) همان، ص 71.
78) همان، ص 71.
79) همان، ص 73.
80) معراج السعادة، همان، ص 16.
81) تخلیه، به معناى خالى کردن نفس از صفات ناپسند است.
82) تحلیه به معناى زینت دادن نفس با صفات پسندیده است.
83) ر.ک: جامع السعادات، همان، ص 81.
84) همان، ص 79- 80.
85) همان.
86) نساء (4)، آیه‏ى 1.
87) سفینة البحار، ج‏8، ص 298.
88) ر.ک: جامع السعادة، همان، ج‏3، ص 124- 137; و ر.ک: معراج السعاده، ص 523- 532.
 

منبع: www.naraqi.com
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان