ماهان شبکه ایرانیان

خرقه و سماع در ملامتیه (۱)

اشاره   این مقاله در مرحله اوّل به معرفى اجمالى طایفه ملامتیه نیشابور در قرون اولیه پرداخته و سپس به تفاوت هاى نظرى و عملى این طایفه با صوفیان دیگر، و اینکه آنان در مقابله با زهدفروشى و ریاکارى صوفیانه دوران خود نهضتى مبتنى بر بازگشت به خلوص و زهد قرون اولیه اسلامى و دورى از هر گونه ریا و تزویر را شکل دادند و بر تصوف و ادبیات صوفیانه به خصو ...

خرقه و سماع در ملامتیه (1)

اشاره
 

این مقاله در مرحله اوّل به معرفى اجمالى طایفه ملامتیه نیشابور در قرون اولیه پرداخته و سپس به تفاوت هاى نظرى و عملى این طایفه با صوفیان دیگر، و اینکه آنان در مقابله با زهدفروشى و ریاکارى صوفیانه دوران خود نهضتى مبتنى بر بازگشت به خلوص و زهد قرون اولیه اسلامى و دورى از هر گونه ریا و تزویر را شکل دادند و بر تصوف و ادبیات صوفیانه به خصوص در ایران تأثیر شگرف گذاشتند، اشاره کرده است. در ادامه دو موضوع خرقه پوشى و سماع به عنوان دو شاخص در روش عملى صوفیان مورد بررسى قرار گرفته و با بررسى مبانى نظرى و فکرى و سیره عملى ملامتیان نشان داده شده است که آنان برخلاف اکثر صوفیان خرقه نمى پوشیدند. اما على رغم اینکه آنان منکر سماع نبودند،از خوف آشکار شدن حالات معنوى سماع در آنان و لطمه زدن به اخلاصشان، از سماع اجتناب مى کردند و با گریه در مجالس سماع، علم و ذکر نیز موافق نبودند. همچنین با حرکت، رقص، وجد، فریاد کشیدن و نعره زدن در مجالس مخالف بودند و معتقد بودند سماع حقیقى چنان هیبتى در شخص ایجاد مى کند که توان حرکت و فریاد را از ناظران و اطرافیان مى گیرد.

کلیات
 

معنا و تعریف ملامتیه
 

ملامیّه و ملامتیه از ماده «ملامت»، به معناى سرزنش و نکوهش، است.[6]

منابع مطالعه ملامتیه
 

ملامتیان به اجتناب از ریا چنان پایبند بودند که حتى نوشتن کتاب و تدوین احوال و اخبار مشایخ متقدم خویش را نیز ریا مى دانستند.[12] در فتوحات مکیه، در جاى جاى این مجموعه عظیم عرفانى به ذکر افکار، احوال و اقوال ملامتیان پرداخته است که نشان دهنده توجه فراوان ابن عربى به این طایفه است.

بنیان گذاران ملامتیه
 

بنیان گذاران این طایفه عبارت اند از: ابوحفص حداد نیشابورى (م.70ـ267ق)، حمدون قصّار (م.271ق) و ابوعثمان حیرى (م.298ق). البته حمدون بیش از همه با طریق ملامت پیوند خورده و شیخ این طایفه شمرده مى شود، به قول هجویرى: «مذهب ملامت را اندرین طریقت، آن شیخ زمانه خود، حمدون قصّار نشر کرده است.»[14]
بنابراین نمى توان حمدون قصّاررا پایه گذار این گرایش دانست. چراکه با صرف نظر از سابقه این طرز تفکر دربین متقدمان، [16]
پس از قرن سوم نیز عده اى از مریدان و تربیت یافتگان آنها مانند: ابوعبدالله محمد بن منازل نیشابورى(م.39ـ329ق)، ابومحمد مرتعش (م.328ق)، ابوعلى ثقفى (م.328ق) و محفوظ بن محمود نیشابورى (م.304ق)، به تعلیم و ترویج طریقت ملامتیه پرداختند.[17]

تاریخ، خاستگاه و علّت ظهور ملامتیه
 

جریان ملامتیه در نیمه دوم قرن سوم هجرى ظهور کرد. هر چند اصل تفکر و رویکرد عملى آنان در میان گفتار و رفتار برخى از زهاد، اهل فتوّت و صوفى مسلکان گذشته نیز مشاهده مى شود. این جریان در واقع نهضتى بود علیه مقدس مآبى برخى از صوفیان که زهد را به آفت ریا آلوده بودند. تصوف که خود در ابتدا نهضتى علیه مرفهان بى درد بود و راه زهد و ساده زیستى و ریاضت کشى را پیش گرفته بود، به مرور دچار افراط شد، به طورى که در نیمه اول قرن سوم هجرى در بغداد بازار پشمینه پوشى، زهدفروشى، اظهار کرامات، انجام خوارق عادات، جلب نظر خلق و افزودن بر جمع مریدان رونق گرفت و تصوف دچار قشرى گرى و ریاکارى شد. کم کم این روند بر تصوف خراسان نیز تأثیر گذاشت و به مرور در نیشابور مخالفانى پیدا شدند که خواستار بازگشت به زهد خالصانه قرون اولیه و دورى گزیدن از ظاهر سازى هاى صوفیانه بودند. اینان که در نیمه دوم همین قرن به یک جریان و نهضت تبدیل شدند، ملامیه یا ملامتیه نام گرفتند. ملامتیان مى خواستند تصوف را از قالب هاى ساختگى جدا کنند و آن را از صورت یک کارخانه کرامات سازى بیرون بیاورند.
برخى مثل ابوالعلاء عفیفى، عبدالحسین زرین کوب، ویلفرد مادلونگ، ژاکلین شبّى، حامد الگار و سارا سویرى[22]و مهم تر از همه اینکه در دو منبع اولیه (تهذیب الاسرار خرگوشى و رساله ملامتیه سلمى) هیچ نشانه اى از تضاد و تقابل میان این دو مکتب وجود ندارد در حالى که هر دو به تمایز میان صوفیه و ملامتیه تصریح کرده اند.

احوال ملامتیان
 

ابوعبدالرحمن سلمى مى گوید: ملامتیان کسانى اند که خداوند باطن آنها را به موهبت قرب و اتصال به خود آراسته است و در مرحله سرّالسرّ به مقام جمع رسیده به طورى که افتراق و دورى از او برایشان محلى ندارد. وقتى اینان به مراتب عالىِ جمع، تقرب، انس و اتصال رسیدند غیرت خداوند مانع از آن شد که راز آنها را برملا کند و مقام آنان را براى عموم مردم ظاهر نماید از این رو براى مردم تنها ظاهر آنها را که بر افتراق و جدایى آنها از معبود و اشتغال به احکام شریعت و آداب مختلف و پایبندى به معاملات دلالت دارد، آشکار مى سازد تا حالات آنان در پیشگاه حضرت حق در مقام جمع الجمع و مقام قرب و اتصال برایشان سالم ماند. و این حالت که باطن انسان بر ظاهرش تأثیر نگذارد و على رغم رسیدن به مقام جمع، قرب و اتصال، ظاهرش همانند افراد عادى باشد، بالاترین حالات است و شبیه به حال پیامبر اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که نور باطنى او در ظاهرش اثر نکرد; حتى در شب معراج وقتى به بالاترین مقام قرب عروج کرد و هو بالافق الاعلى، ثم دنى فتدلّى، فکان قاب قوسین او ادنى،[24]
بوى خوش تو هر که ز باد صبا شنید***از یار آشنا نفس آشنا شنید
یا رب کجاست محرم رازى که یک زمان***دل شرح آن دهد که چه دید و چها شنید
سرّ خدا که عارف سالک به کس نگفت***در حیرتم که باده فروش از کجا شنید[25]
از نظر سلمى فرق اساسى میان صوفى و ملامتى در همین است که حال معنوى صوفى در اقوال و افعال او خود را نشان مى دهد و او باکى از اظهار دعاوى و کرامات ندارد همچنان که حلاج و دیگر صوفیان عمل کردند.
گفت آن یار کزو گشت سر دار بلند***جرمش این بود که اسرار هویدا مى کرد[26]
اما ملامتى همیشه نگهبان و حافظ اسرار خداست و آن اسرار را در نفس خود مکتوم مى کند و آنچه بین او و خدایش مى گذرد، از دیگران پنهان مى کند.
ابن عربى مى گوید: «اینان مردانى اند که از لحاظ اداى فرایض دینى یا حالت هاى دیگر شناخته نمى شوند و غیر از نافله و راتبه هاى نماز چیزى در نماز نمى افزایند که وجه تمایزشان باشد، بلکه در کوچه و بازار با مردم در تماس اند و با آنها سخن مى گویند مانند مردم عادى واجبات شرعى خویش را انجام مى دهند و همانند مردم سنّت ها و آداب و رسوم به جا مى آورند، فقط در دل هاى خود از مردم جدا مى شوند و با خدا هستند،[28]
آن چنان مهر توأم دردلوجان جاى گرفت***که گرَم سربرود مهرتو ازجان نرود[29]
در جاى دیگرى از فتوحات مکیه ابن عربى در مقام قربت در ولایتِ این طایفه مى گوید: «آنان مردانى اند که در بالاترین درجات ولایت متمکن اند و مافوق آنها درجه اى جز نبوت نمى باشد، این مقام در ولایت، مقام قرب نامیده مى شود و آیه ایشان از قرآن: حور مقصورات فى الخیام[31]
ابن عربى مى گوید: «اینان به مسجدها مى آیند و نمازهاى واجب را به جماعت مى خوانند. براى پرهیز از توجه خلق در هر شهرى لباس محلّى همان شهر را مى پوشند. در مسجد گنج عزلت و عبادت نمى گزینند و جاى معیّنى ندارند. و در مصلاى نمازجمعه مرتب تغییر مکان مى دهند تا در دیده مردم گم شوند. در گفتار با مردم خدا را ناظر و مراقب کلام خود مى بینند و در استماع کلام مردم نیز چنین اند. با مردم کمتر نشست و برخاست مى کنند تا مردم بر حال آنها آگاه نشوند. نیاز یتیمان و بیوه زنان را برآورده مى کنند. آن گونه که مورد رضا و خشنودى خداست با فرزندان و خانواده خود بازى و مزاح مى کنند و جز حقیقت نمى گویند. و اگر در جایى شناخته شدند به جاى دیگر مى روند و اگر انتقال ممکن نبود از آن کس که آنها را شناخته، مى خواهند که آنها را به مردم معرفى نکند.[32]
ابن عربى در تمجید از این طایفه و در توجیه مستورى ملامتیان از مردم مى گوید: «کذلک هذه الطائفة لو ظهرت مکانتهم من الله للناس لاتخذوهم آلهة»[34]

تأثیر و تأثر ملامتیه
 

هر چند امروزه در موطن اصلى ملامتیه، ایران، گروه، فرقه و یا طایفه اى به این نام وجود ندارد، اما آموزه هاى آنان تأثیرى شگرف بر ادبیات صوفیانه ایران داشته است. شاید بتوان گفت تعابیرى چون شراب، مى، میکده، پیر مغان، مغبچه و یا ذکر کلیسا در مقابل مسجد، و راهب در مقابل واعظ و انتقاد از ریاکارى و زهدفروشى و ترجیح باده گسارى بر طاعت ریایى و برخى دیگر از تعابیرى که به نوعى تظاهر به اباحى گرى را دربردارد، جلوه هایى از تأثیر روش ملامتى و قلندرى است که در شعر فارسى رسوخ یافته است.[40]
ملامتیه نیز همانند همه حرکت هاى اصلاحى که پس از فاصله گرفتن از مبدأ زمانى و مکانى خود، دستخوش افراط ها و تفریط ها مى شود، با گذشت زمان و گسترش آن به بلاد دیگر، صفاى اولیّه خود را از دست داد. ملامتیه که از یک سو گسترش یافته و به بغداد و شام وارد شده بود و از سوى دیگر تحت تأثیر آموزه هاى باطنیان قرار گرفته بود ـ آموزه هایى که بر کل پیکره تصوف و به تبعْ ملامتیان اثر گذارده بود ـ کم کم رنگ و بویى دیگر به خود گرفت تا جایى که رفته رفته در نیمه دوم قرن نهم هجرى جاى خود را به ملامتیه بایرامیه داد که از روح ترکان پدید آمده بود.[44]
هر چند در رابطه با ویژگى ها، شخصیت ها، گرایش هاى فکرى، تفاوت میان ملامتیان اولیه، بایرامیه و متأخر و... جاى بحث فراوان وجود دارد، اما در مقدمه به همین مقدار بسنده مى کنیم.[46] و از همین جا راه خویش را از سلمى که در پى نزدیک کردن این دو به یکدیگر است جدا مى کنیم.

خرقه پوشى
 

مقدمه
 

خرقه در لغت به معنى قطعه اى از پارچه یا تکه اى از لباس است و یا جامه اى که از قطعات مختلف دوخته شود.[51]
از قرن پنجم آثار خرقه پوشى از دست پیر، در تصوف آشکارا دیده مى شود[53]
پوشیدن خرقه در اصل به دلیل بى تکلفى، سادگى، فقر، ضرورت، ریاضت طلبى و سخت زیستى بود.[59]
من این مرقّع رنگین چوگُل،بخواهم سوخت***که پیرباده فروشش به جرعه اى نخرید[60]
از این رو خرده گیرى بر پشمینه پوشان آغاز شد. فقها، زهاد و برخى از رجال عرفان و تصوف به خصوص آنهایى که گرایش هاى فقهى داشتند، پشمینه پوشان را انکار مى کردند حتى عامه مسلمانان هم نظر خوبى نسبت به این جماعت (صوفیه) نداشتند. بعضى از شعرا نیز اصحاب صوف را به این عنوان که پشمینه خویش را دام راه مردم کرده اند مذمت مى کردند.[61]
خرقه پوشىّ من از غایت دین دارى نیست***پرده اى بر سر صد عیب نهان مى پوشم[62]
خدا زان خرقه بیزار است صدبار***که صد بت باشدش در آستینى[63]
به زیر خرقه تزویر زنّار مغان تا کى***ز زیر خرقه گر مردید آن زنّار بنمایید[64]
صوفیان نیز در این رسم بر یک نظر نبودند. برخى چنان به دیده عظمت به این جامه مى نگریستند که تا زنده بودند حاضر نمى شدند مرقعه را، که یادآور زهد و آزادگى آنان بود، از خود دور کنند. در برابر اینان مشایخى نیز بوده اند که همه عمر مرقعه نپوشیده اند، همچون جنید بغدادى (م.297ق)، و برخى دیگر نیز همچون ابوتراب نخشبى مرقعه پوشى را به دلیل آنکه نشانى از ناسپاسى در برابر نعم الاهى یا مبیّن زهدفروشى است مکروه شمرده اند.[66]
ادامه دارد ...

پی نوشت :
 

[1]. فرهنگ فارسى آنندراج، ماده ملامت.
[2]. ملامتیه به آیه 54 سوره مائده استناد مى کردند و آن را ملاک عمل خویش قرار مى دادند: یا ایها الذین امنوا من یرتدّ منکم عن دینه فسوف یأتى الله بقوم یُحبّهم و یحبونه اذلّة على المؤمنین اعزة على الکافرین یجاهدون فى سبیل الله و لایخافون لومة لائم ذلک فضل الله یؤتیه من یشاء والله واسع علیم. اى مؤمنان هر کس از دینش برگردد، خداوند به زودى گروهى را مى آورد که دوستشان دارد و دوستش دارند، در برابر مؤمنان خاکسار و در برابر کافران دشوارند، در راه خداوند جهاد مى کنند و از سرزنش سرزنشگرى نمى هراسند. این بخشش خداوند است که به هر کس بخواهد ارزانى مى دارد و خداوند نعمت گسترى داناست. (ترجمه از موسوى گرمارودى)
[3]. مشهور شدن در میان مردم، آفت ارتباط با خداست.
[4]. دوستان من مخفى و گمنام اند و کسى غیر از من آنها را نمى شناسد.
[5]. جرجانى، تعریفات، ص241.
[6]. زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ص339.
[7]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص90.
[8]. سلمى، رساله ملامتیه، ص86.
[9]. خرگوشى، تهذیب الاسرار، ص39.
[10]. این رساله را دکتر نصرالله پورجوادى در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، ص402 تا 436 همراه با ترجمه مقدمه ابوالعلاء عفیفى بر تصحیح رساله سلمى آورده است. (این رساله تصحیح دیگرى به نام اصول الملامتیه و غلطات الصوفیه به کوشش عبدالفتاح احمد الفاوى محمود دارد، که در سال 1985م. در قاهره به چاپ رسیده است).
[11]. پورجوادى، مقاله «منبعى کهن در باب ملامتیان نیشابور»، مجله معارف، شماره 43، ص29.
[12]. ابن عربى، فتوحات مکیه، ج1، باب 23، ص180 تا 182 و ج3، باب 309، ص34 تا 37.
[13]. هجویرى، کشف المحجوب، ص4ـ73.
[14]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص89.
[15]. علاوه بر ابوتراب نخشبى و سالم باروسى ریشه هاى تفکر ملامتى را در احمد بن خضرویه (م.240ق) و برخى دیگر به خصوص تعدادى از اهل فتوت مثل شاه شجاع کرمانى (م. بعد از 270ق) مى توان یافت.
[16]. زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ص337.
[17]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص89.
[18]. دکتر پورجوادى در پاورقى صفحه 23 مجله معارف، شماره 43، منابع تمامى اقوال این محققان را آورده است.
[19]. سمعانى، الانساب، ج2، ص32.
[20]. خواجه عبدالله انصارى، طبقات الصوفیه، ص122.
[21]. پورجوادى، همان، ص23 و 24.
[22]. رک: مقاله دکتر شفیعى کدکنى با عنوان «چهره دیگر محمد بن کرّام سجستانى» در ارج نامه ایرج، ج2، تهران 1377، ص66 تا 113. به نقل از نصرالله پورجوادى، همان، ص25 و مقاله محمدرضا رحمتى با عنوان «پژوهشى درباره کرّامیان» در شماره 2 مجله هفت آسمان و با تغییرات و تکمله اى در شماره 43 کتاب ماه دین و یادداشت هاى حسن انصارى قمى با عنوان «کرّامیه در مجالس بیهق و چند منبع دیگر» در همین شماره کتاب ماه دین.
[23]. نجم، 9ـ7. و او در افق فرازین بود. سپس نزدیک شد و فروتر آمد. آنگاه ]میان او و پیامبر(ص)[ به اندازه دو کمان یا نزدیک تر رسید (ترجمه موسوى گرمارودى).
[24]. سلمى، رساله ملامتیه، ص87.
[25]. دیوان حافظ، غزل 238، ص492.
[26]. همان، غزل 136، ص288.
[27]. حمدون قصار گوید: نفس خویش بر نفس فرعون فضل ندهم، اما دل خویش به دل وى فضل دهم. (خواجه عبدالله انصارى، طبقات الصوفیه، ص121)
[28]. ابن عربى، فتوحات مکیه، ج3، باب 309، ص35.
[29]. على سعادت پرور، جمال آفتاب، شرحى بر دیوان حافظ، ج5، غزل 268، ص199.
[30]. سیمین تنانى که در حجله ها نهان اند. الرحمن، 72. (ترجمه محمد خواجوى)
[31]. ابن عربى، همان، ج1، باب 23، ص189 و ترجمه فتوحات، محمد خواجوى، ج2، ص314.
[32]. ابن عربى، همان، ج1، باب 23، ص182.
[33]. اگر مقام ایشان پیش خدا براى مردم عادى معلوم مى شد، آنها را به جاى خدا مى پرستیدند.
[34]. ابن عربى، همان، ج3، باب 309، ص35.
[35]. بدیع الزمان فروزانفر، شرح مثنوى شریف، ج2، ص734.
[36]. به عنوان نمونه این بیت حافظ را بنگرید:
مرید پیر مغانم ز من مرنج اى شیخ***چرا که وعده تو کردى و او به جا آورد
(دیوان حافظ، غزل 141، ص298)
[37]. درباره حافظ و اینکه آیا او از ملامتیان بوده است یا خیر، اختلاف نظرهایى وجود دارد که مانع از اظهارنظرى قطعى در این زمینه مى شود. آنچه از اشعار او به دست مى آید، همچون بسیارى موضوعات دیگر از روند یکسانى برخوردار نیست، یعنى در مواردى تأیید ملامتیه و افتخار به ملامتى بودن است و در مواردى تکذیب و انکار آن.
[38]. آن جریان چنین است: روزى حمدون قصّار در جایى مهمان بود، میزبان بیرون رفته بود، وى را پاره کاغذى به کار مى بایست و اهل آن مرد پاره اى کاغذ بیرون انداخت. حمدون گفت: که این به کار بردن نباید، که (شاید) وى در این وقت فوت شده باشد و من ندانم.
[39]. خواجه عبدالله انصارى، طبقات الصوفیه، ص122.
[40]. همان، ص124.
[41]. عبدالباقى گولپینارلى، ملامتیه و ملامتیان، ص4ـ33.
[42]. دکتر گولپینارلى برخلاف گلدزیهر و هارتمان معتقد است که ملامتیان اولیه، ملامیه، بایرامیه و ملامتیه متأخر على رغم همه تفاوت ها، داراى یک نشئه اند و ملامت بیش از آنکه یک طریقت باشد نشئه و حالى است. (همان، ص4ـ33)
[43]. Sara Sviri, "Hakim Tirmidhi and the Malamati Movement in Early Sufism" pp. 596-7.
[44]. پورجوادى، همان، ص21; وى مى گوید: فریتس مایر هم به تفاوت میان روشن ابوحفص حداد و روش حمدون قصار اشاره کرده و راه ابوعثمان حیرى را راهى میانه هر دو معرفى کرده است. (همان، ص2)
[45]. اینکه افکار و اعتقادات ملامتیه چه بوده و در چه بستر تاریخى به وجود آمده و چگونه داوم یافته است; از دیگر ادیان و فرق چه تأثیرى پذیرفته است; رابطه آن با فتوت و تصوف چه بوده است; چه تأثیرهایى بر فرهنگ و ادبیات ایران داشته است; موافقان و مخالفان ملامتیه چه کسانى بوده اند; نقدهاى وارده بر ملامتیه به تفکیک دوره هاى مختلف آن، چه بوده است; و ده ها پرسش دیگر مجال پاسخگویى وسیعى مى طلبد. نگارنده در پى انجام تحقیقى جامع در این موضوع است تا خلأ تک نگارى فارسى در این باب را پر نماید. و در این زمینه نظریات اساتید فن و محققان و صاحب نظران را بر دیده منت مى نهد.
[46]. براى اطلاع بیشتر در این باره علاوه بر رجوع به منابع اولیه اى که ذکر آن شد رک:
الف) ابوالعلاء عفیفى، ملامتیه، صوفیه و فتوت. این اثر مقدمه دکتر عفیفى بر رساله ملامتیه سلمى است و دکتر نصرالله پورجوادى آن را با ترجمه دکتر مهدى تدین در مجموعه مقالات ابوعبدالرحمن سلمى همراه با متن کامل رساله آورده و انتشارات مرکز نشر دانشگاهى آن را منتشر کرده است. همچنین انتشارات الهام به طور مستقل این مقدمه را با ترجمه دکتر نصرت الله فروهر منتشر کرده است.
ب) گولپینارلى، ملامت و ملامتیان، نویسنده در این کتاب بیشتر به ملامیه بایرامیه و ملامیه متأخر پرداخته است و اطلاعات او درباره ملامتیه اولیه کامل به نظر نمى رسد.
ج) عبدالحسین زرین کوب، جستجو در تصوف ایران.
د) محمدکاظم یوسف پور، نقد صوفى.
هـ.) کامل مصطفى الشیبى، الصلة بین التصوف والتشیع، ج1.
و) سیدمحمد دامادى، مقاله «صوفیان، ملامتیان و قلندران» در کتاب درخت معرفت، گردآورنده: على اصغر محمدخانى.
ز) نصرالله پورجوادى، مقاله «منبعى کهن در باب ملامتیان نیشابور» در مجله معارف، شماره 43.
[47]. فرهنگ معین، ماده خرقه.
[48]. معارف بهاء ولد، ج2، ص213.
[49]. ابن منور، اسرار التوحید فى مقامات الشیخ ابى سعید، تصحیح محمدرضا شفیعى کدکنى، بخش 2، ص8ـ457 (بخش دوم تماماً تعلیقات مصحح و فهرست هاست).
[50]. همان، ص462.
[51]. هجویرى، کشف المحجوب، ص58.
[52]. ابن منور، اسرار التوحید، ص462.
[53]. یوسف پور، نقد صوفى، ص319.
[54]. در این باره رک: هجویرى، کشف المحجوب، ص56.
[55]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص40.
[56]. یوسف پور، نقد صوفى، ص320.
[57]. شوازک یا مُشَوْزَکات، همان پاره هاى رنگین مرقعه هاست. در این باره رک: تلبیس ابلیس، ص5ـ234.
[58]. کمربند و جامه نادوخته و لنگ حمّامى و به معناى دستار و رومال نیز آمده است. (فرهنگ جامع فارسى آنندراج)
[59]. ابن منور، اسرارالتوحید، بخش دوم، ص460.
[60]. دیوان حافظ، غزل 224، ص464.
[61]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص2ـ41.
[62]. دیوان حافظ، غزل 332، ص680.
[63]. همان، غزل 474، ص964.
[64]. عطار نیشابورى، دیوان عطار، غزل 353، ص300.
[65]. یوسف پور، نقد صوفى، ص323، در این باره رک: سجادى، جامه زهد، ص51.
[66]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص42. براى اطلاع بیشتر درباره خرقه و خرقه پوشى رک: تلبیس ابلیس، ص255ـ231 و اسرار التوحید، ص470ـ457 و جامه زهد، کل کتاب.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان