گروه تصحیح متون
نورالدین یا (عمادالدین) عبدالرحمن دشتی جامی هروی (817-898 ه . ق) از شاعران، محققان و عارفان نامدار سده نهم هجری است.
درباره احوال و آثار وی سخن بسیار رفته است. یکی از خصایص و امتیازهای اشعار وی انتقاد از مسائل و اوضاع اجتماعی دوره ای است که در آن می زیسته; در این نوشتار به پاره ای از این انتقادها پرداخته می شود. پیشینه ادبیات نشان می دهد که «شعر انتقادی در ادبیات فارسی در قرن ششم رواج فراوان یافته و در قرن هفتم و هشتم به علت آشفتگی اوضاع زمان میدان مساعدی برای توسعه پیدا کرد». (1) بررسی تاریخ سیر شعر انتقادی و شاعران منتقد از حوصله این مقاله خارج است.
جامی در قرن نهم شیوه ادبیات انتقادی را پی گرفت. وی یکی از عارفان رسمی نقشبندی است. «در عصر تیموریان دو روش جدا در عرفان و تصوف در خراسان پیدا شد...» (2)
اعتقاد شدید سلاطین و امیران تیموری به عارفان و نیز صوفی نمایان، قرن نهم را یکی از ادوار مساعد برای رواج تصوف و نفوذ روزافزون صوفیه ساخت، از طرف مردم موقوفات و نذور فراوان در اختیارشان قرار می گرفت. در میان صوفیان آن زمان دسته های شکمباره فاسدی بودند که دلق پشمین را وسیله جلب منفعت و سرمایه عشرت قرار می دادند. «... از برای قوت مانند عنکبوت از بهر صید مگس در هر طرف دامی از هوی تنیده اند و به قصد راه زنی طالبان کمین کرده اند» (3) جامی از این گونه عارفان ظاهرنمای و متصوفان خرقه پوش سخت ملول گشته و در ابیاتی تحت عنوان «در مذمت صوفی نمایان ظاهرآرای و معنی گذران صورت پیرای » سخت انتقاد می کند:
حذر از صوفیان شهر و دیار همه نامردم اند و مردم خوار هر چه دادی بدستشان خوردند هر چه آمد ز دستشان کردند کارشان غیر خواب و خوردن نی هیچ شان فکر روز مردن نی... (4)
و در تتمه سخن می گوید:
چون یکی لحضه گفت وگو کردند هر فتوحی که بود آوردند... (5)
«... طالب صادق را واجب و لازم است که در ابتدای کار احتیاط بسیار نماید تا پایمال طریق این جهال نشود و غرق گرداب تقلیدشان نگردد.» (6)
جامی در نفحات الانس مریدان سید قاسم انوار تبریزی را نکوهش کرده که «اکثر ایشان از ربقه دین و اسلام خارج بودند و در دایره اباحت و تهاون به شرع و سنت داخل.» (7) صوفیان دغل به خاطر مشتهیات نفسانی و لذایذ جسمانی در حلقه پیروان او گرد آمده «و به مقتضای کرم ذاتی که داشته است فتوحات و نذوری که می رسیده همه صرف لنگر می بوده و از معارف وی سخنان می شنیده اند و از سر نفس و هوی در آن تصرف می کرده و آن را مقدمه اشتغال به مشتهیات نفس و اعراض از مخالفات هوی می ساخته و در وادی اباحت و تهاون به شریعت و سنت می افتاده، و وی از این همه پاک.» (8) و گاه از دام گستران ریاپیشه فرو کوتاهیده و از مردم و عوام الناس به عنوان خران بی دم و گوشی یاد می نماید که آنان را در ریاپیشگی و فریب کاری یاری می دهند:
فغان ز ابلهی این خران بی دم و گوش که جمله شیخ تراش آمدند و شیخ فروش شوند هر دو سه روزی مرید نادانی تهی ز دین و خرد، خالی از بصیرت و هوش نه بر برون وی از لمعه هدایت نور نه در درون وی از شعله محبت جوش گهی که در سخن آید هوس کند سامع که کاش از این هذیان زودتر شود خاموش... (9)
«از متون خانقاهی برمی آید که سماع به عنوان «نماز عشاق » بهره هر خانقاهی مترسمی نبوده است » (10) در تعریف سماع آورده اند که «سماع را می توان رقص روح دانست، رقصی که روح انسان را در قوس صعودی آن به پرواز می آرد و مرغ روح را در این پرواز به فضای هویت حقیقت می رساند.» (11) در تاریخ تصوف حداقل سه گونه بارز سماع دیده می شود: «سماع مبتدیان و جوانان عارف مشرب، سماع مترسمانه و عادتی، و سماع پختگان تصوف عشق آمیز» (12) در همه سماع نامه های موجود از سماع نوصوفیان شادباش به شدت انتقاد شده است. (13) جامی از صوفیانی که سماعشان اثری جز درد گردن و ضعف پشت و کمر حاصل دیگری نداشته در ابیاتی تحت عنوان «در بیان فرق میان رقص ارباب نقص و حال اهل کمال » چنین انتقاد می کند:
رقص ناقص به سوی نقص بود جنبش کاملان نه رقص بود می زند مرغ جانشان پروبال تا رهد باز از این حضیض وبال گرچه هر دو ز یک صدا و ندا به هوای سماع جسته ز جا آن یکی بر فلک کشیده ردی و آن دگر رفته تا به تحت ثری آن یکی سوده سر به چرخ برین و آن دگر رخت برده زیر زمین جغد مسکین نشسته پهلوی باز چون از آنجا دهندشان پرواز باز سازد ز قصر شه خانه جغد پرد به کنج ویرانه... (14)
آمیختن شرع محمدی با توره چنگیزی
یاسای چنگیزی مجموعه قوانینی بود در باب کشورداری، لشکرکشی و فتح بلاد و تشکیل شوراها و انواع پاداشها و مجازاتها و... که سالیان دراز براساس آن بر ممالک تابع مغول از جمله ایران حکم می راندند. به همین سبب تاثیر بسیار بر امور اجتماعی این کشورها داشته و تا دوره تیموریان نیز کم و بیش برجای ماند. در تزوکات تیموری که نسبت دادن آن به تیمور مشکوک است بسیاری از قواعد شریعت را در دوره تیموری با مبانی دینی هماهنگ می بینیم. قوانین و نظامات لشکری و درباری مغول در دوره تیموریان زیاد به چشم می خورد «بدین جهت بنای سلطنت خود را به دین و آیین اسلام و به توره و تزوک استحکام دادم و واقعات و اموری که در سلطنت پیش می آمد به توره و تزوک آن کار را انجام می دادم » (15) به هر حال بعضی از قوانین تشکیلاتی چنگیز تا مدتی در دولت تیموری حفظ شد مانند «قورلتای » (16) و «سیورغال » (17) یا «سیورغالات » (18) و یاسای چنگیزی تا آن جا که مباینتی با اسلام نداشت اجرا می شد. جامی وقتی می دید مولانا کمال الدین شیخ حسین «در وقت اختیار مهمان از جاده شرع شریف منصرف گشته به مقتضای اشتهاد خود شروع می نمود، و جمع میان امور دینی و دیوانی ارتکاب می فرمود تا در سعت ممالک شرع به یرغو و سنت به توره مخلوط گشته » (19) و شریعت را بهانه آزار مسلمانان قرار می داد و کارهای باطل در صورت حق می پرداخت، (20) سخت انتقاد می کرد.
آنکه شرع خدای از اوست تباه نیست گویا ز سر شرع آگاه کرده در کوی و خانه و بازار شرع و دین را بهانه آزار کار باطل کند به صورت حق برد از شرع مصطفی رونق می کند پایه شریعت پست تا دهد دایه طبیعت دست... (21)
کتاب دوستان جاهل
توجه و اهتمام تیموریان به کتاب و کتابخانه از مسائلی است که نمی توان از آن غافل بود. شاهان و شاهزادگان و رجال و حکامی بودند که نسبت به ادیبان و شاعران و هنرمندان ارادتی خاص می ورزیدند. در این دوره این منطقه مشحون از شهرهایی با کتابخانه های بزرگ و پررونق بوده اند، کتابخانه امیر علیشیر نوایی و کتابخانه های سلطنتی هرات در عصر جامی بهترین کتابخانه های این منطقه محسوب می شده اند.
شاهرخ از بزرگانی است که از اهل علم و فضل تبجیل و تشویق بسیار می نمود و از شاهزادگان، الغ بیک و سلطان حسین و غیاث الدین بایسنقر، علاوه بر این که خود عالم بودند به دانشمندان توجه داشتند.
خواندمیر در ذکر احوال بایسنقر می گوید: «... با وجود وفور جاه و جلال و کثرت حشمت اقبال به مجالست ارباب علم و کمال بغایت راغب و مایل می بود و در تعظیم و تبجیل اصحاب فضل و هنر هیچ وقتی از اوقات اهمال و اغفال نمی نمود و خردمندان کامل از اطراف و اکناف ایران و توران به هرات آمده در آستان مکرمت آشیانش مجتمع می بودند... و همه را به وفور انعام و احسان مسرور و شادمان می ساخت و هر کس از خوش نویسان و مصوران و نقاشان و مجلدان در کار خویش ترقی می کرد به همگی همت به حالش می پرداخت...» (22) اما چنین نبود که همه اهل کتاب باشند و کتابشناس. صاحب حبیب السیر در ذیل شرح حال امیر کمال الدین حسین آورده که امیر علیشیر وی را به رسالت نزد یعقوب میرزا فرستاد و امر فرمود که کلیات مولانا عبدالرحمن جامی را با دیگر کتب نفیسه از کتابخانه گرفته برای قاضی عیسی و نواب آن هدیه برد. هنگام تحویل گرفتن کتاب از کتابدار «خدمت مولوی سهو کرده فتوحات مکی را که در حجم و جلد به کلیات مولانا عبدالرحمن جامی مشابهت داشت به وی داد و امیر حسین آن کتاب را احتیاط ننموده با دیگر تحف و تبرکات مضبوط ساخت و چون به ملازمت سلطان یعقوب میرزا رسید و پیشکش گذرانید پادشاه عالیجاه از کمال مکارم اخلاق او را پرسیده بر زبان مبارکشان گذرانید که در این سفر به واسطه بعد مسافت ملول شده باشی. امیرحسین جواب داد که بنده را در راه مصاحبی بود که ملالت در پیرامن خاطر نمی گذاشت سلطان یعقوب میرزا از حقیقت این سخن استفسار نمود جناب سیادت مآبی فرمود که کلیات حضرت مولوی که مقرب حضرت سلطانی جهت ملازمان قاضی فرستاده اند همراه داشته و هر گاه اندک ملالتی دست می داد نظر بر آن کتاب افادت مآب می انداختم پادشاه فرمود که کلیات را بیاورید تا مشاهده نمایم و امیرحسین کس فرستاد تا آن مجلد را به مجلس آوردند و چون باز کردند معلوم شد که فتوحات مکی است نه کلیات مولانا جامی، لاجرم جناب سیادت مآبی از چند حیثیت منفعل گشت و از این جهت دیگر منظورنظر التفات امیر علیشیر نشد...» (23) جامی از این گونه کتاب نشناسان ملول گشته، در باب «در ذکر اصحاب تفرقه علی طبقاتهم » می گوید:
خدمت مولوی چه صبح و چه شام دارد اندر کتاب خانه مقام متعلق دلش بهر ورقی در خیالش ز هر ورق سبقی نه شبش را فروغی از مصباح نه دلش را گشادی از مفتاح نه به جانش طوالع انوار تافته از مطالع اسرار... (24)
سودجویی از کتاب متاسفانه در زمان ما هم کم نیست. (25)
شاعران کم مایه
آنها که در شعر فارسی ذی فنون بوده و به چند فن اشتغال داشته اند شاعران خوبی نبوده اند، در شاعر باید جنبه عواطف و رگه های وهم و خیال بر دانش و علم پیشی گیرد که جامی چنین نبوده. موسیقی، معما، جفر، رجال، کلام، حدیث، فقه و. .. اطلاعات دایرة المعارفی بود که قوه خیال جامی را منکوب کرده است. (26) «کثرت توغل او در علوم ظاهری و معارف معنوی از صفات سخن او تا حدی کاسته و آن را در مراتبی پایین تر از اشعار دل انگیز سعدی و ناصرخسرو و حافظ قرار داده است.» (27) عاصفی وزیر به اندازه جامی از دانش بهره نداشته ولی عاطفه قوی تری داشته است. با این همه «نیروی تخیل شاعرانه در مثنویها و غزلهای او [جامی] اندک نیست » (28) شعردوستی و شاعرپروری سلاطین و شاهزادگان تیموری و اهمیت و مقامی که به سرایندگان در دستگاههای درباری و امیرنشین های مختلف می دادند، سبب شد که شهرت طلبی بی مایگان تحریک شود و با این انگیزه ها، هر یک سخنی چند به هم بربافته و نام شعر به آن، و عنوان شاعر به خود نهاده اند.
پارسی شناسان تهی مایه و شاعران درس ناخوانده و استادندیده و سخن استادان ناشنیده ستایش نابجایی که از برخی کسان به وسیله این شاعران دون همت تنها برای اکتساب رزق و جلب نفع انجام می شده و مدح های گزافه ای که بر سفلگان و ستمگران و مشتی عوام در قالب شعر عرضه می گشته، طبع و همت بلند مولانا را آزرده کرده و از این دروغ بافان بی شرم سخت ملول شده. دولتشاه سمرقندی که از سخن شناسان پارسی پایان این عهد است بدین حقیقت واقف بوده و سبب کم ارزشی سخن را از دوران خود همین بی مایگی سخنوران می دانسته است و با لحنی که تاسف و تحسر از آن مشهود است می گوید: «... در این روزگار قدر این فرقه شکست یافته و متنزل شده است به سبب آن که نااهلان و بی استحقاقان مدعی این شغل شده اند هر جا گوش کنی زمزمه شاعری است و هر جا نظر کنی لطیفی و ظریفی و ناظری است. اما شعر از شعیر و ردف از ردیف نمی دانند، و گفته اند که هر چیز که بسیار شود خوار شود. و گمان غلط بر ده اند که مقصود از شعر نظم است و بس و ندانسته اند که در پس این حجله ابتکار اسرار است و در درون این حجره مخدرات افکار.» (29) از جمله این شاعران بی مایه یکی بساطی سمرقندی بود که «شعر وی خالی از لطافتی نیست اما از فضائل مکتسبه بسیار عاری بوده است چنانچه از اشعار وی ظاهر است » (30) جامی در دفتر اول سلسلة الذهب علی رغم میل باطنی که به شعر داشته و خود استاد این فن است ولی از همکاری شاعرنمایان و شاعران فرومایه سخت متاسف و رنجیده شده، می گوید:
شعر در نفس خویشتن بد نیست پیش اهل دل این سخن رد نیست ناله من ز خست شرکاست تن چو نالم ز شر ایشان کاست پیش از این فاضلان شعر شعار کسب کردی فضایل بسیار بودی آراسته به فضل و هنر بودی آزاده از فضول سیر حکمت و اصل و فرع ورزیده به ترازوی شرح سنجیده مستمر بر مکارم اخلاق مشتهر در مجامع آفاق... (31)
جامی در بهارستان حکایت شاعری را می آورد که «پیش صاحب بن عباد قصیده ای آورد هر بیت از دیوانی و هر معنی زاده طبع سخندانی، صاحب عباد گفت: از برای ما عجب قطار شتر آورده ای که اگر کسی مهارشان بگشاید هر یک به گله دیگری گراید قطعه:
همی گفتی به دعوی دی که باشد به پیش شعر عذبم انگبین هیچ زهر جا جمع کردی چند بیتی به دیوانت نبینم غیر از این هیچ اگر هر یک به جای خود رود باز به جز کاغذ نماند بر زمین هیچ (32)
جامی در دفتر سوم سلسلة الذهب از شعر و شاعری خود را برحذر می دارد و خاموش بودن را بر شاعری ترجیح می دهد تا جایی که می گوید:
جامی از شعر و شاعری بازآی با خموشی ز شعر دمساز آی شعر شعر خیال بافتن است بهر آن شعر موشکافتن است به عبث شغل موشکافی چند شعر گویی و شعربافی چند... (33)
و در جای دیگر از شاعران فرومایه و مدیحه سرایان دون همت اعراض کرده می گوید:
می کنی از بیاض شعر اعراض روز و شب شعر می بری به بیاض گاه می خواهی از مداد امداد می کنی شعر را چو شعر سواد چون زمانه سواد شعر ربود خود بگو از سواد شعر چه سود... (34)
صاحب تذکرة الشعراء درباره شاعران بی مایه می گوید: «مولانا سیمی در یک شبانه روز سه هزار بیت نظم کرده و نوشته... عقل در این صورت عاجز می شود که این فوق طبیعت است... و عجیب تر از این نیز نقل می کنند که مولانا سیمی در شبانه روز دوازده من طعام و میوه خوردی و بی ثقل هضم کردی، زهی اشتهای صادق و زهی طبیعتی موافق.
کس بدینسان طعام تاند خورد کو بدان نوع نظم تاند کرد (35)
در تذکره مجالس النفائس درباره شاعران نادان این دوره از تاریخ ادب فارسی موارد بسیاری می یابیم، امیر علیشیر در ذیل شرح حال مولانا انیسی می گوید: «شاعری کم بضاعت بود، او را بدین متهم می داشتند که او اشعار مردم را به نام خود می خواند» (36) و نیز در جای دیگر می گوید: «مولانا خرمی از آدمی زادگان شهر هرات است، اما از آدمی گری اثری درو نیست، و به سبب بد مزاجیهای خود در شهر نتوانست بود... القصه از مداحی او زبان قاصر و عقل عاجز است، با وجود همه طرفگیها شعر نیز می گوید. و در این فن کسی را پسند نمی کند.» (37)
لطایف و حکایاتی از جامی برجای مانده که وی تا حدی اوضاع و احوال شاعران عصر خود را نشان می دهد. «یکی از شعرا پیش ایشان (جامی) گفت دیوان کمال و دیوان حافظ و صد کلمه حضرت امیر را جواب گفته ام، ایشان فرمودند: «خدای را چه جواب خواهی گفت!» (38) در حکایتی دیگر آمده است «شاعری مهمل گوی پیش ایشان (جامی) می گفت: «چون به خانه کعبه رسیدم دیوان شعر خود را از برای تیمن و تبرک در حجرالاسود مالیدم » ایشان فرمودند: «اگر در آب زمزم بمالیدی بهتر بود.» (39)
پی نوشتها و مآخذ
1- صفا، دکتر ذبیح الله، تاریخ ادبیات در ایران، چاپ سوم، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، 1358، ج 3/333.
2- نظامی باخرزی، عبدالواسع، مقامات جامی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات، نجیب مایل هروی، تهران، نشر نی، 1371، مقدمه مصحح ص 19.
3- شوشتری، قاضی نورالله، مجالس المؤمنین، تهران، کتابفروشی اسلامیه، 1365، ج 2/9.
4- عبدالرحمان جامی، نورالدین، مثنوی هفت اورنگ، به تصحیح و مقدمه آقا مرتضی - مدرس - گیلانی، چاپ سوم، تهران، کتابفروشی سعدی، 1361، صص 126-127.
5- ماخذ پیشین، صص 128-129.
6- مجالس المؤمنین ج 2/10 (به نقل از کتاب مقامات از محمود غجدوانی).
7- عبدالرحمن جامی، نورالدین، نفحات الانس، مقدمه، تصحیح و تعلیقات، دکتر محمود عابدی، چاپ دوم، تهران، انتشارات اطلاعات،1373، ص 590.
8- ماخذ پیشین، ص 591.
9- رضی، هاشم، دیوان کامل جامی، انتشارات پیروز، صص 451-452، غزل، ش 729.
10- مایل هروی، نجیب، اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن (سماع نامه های فارسی)، تهران، نشر نی، 1372، مقدمه، حکایت سماع، ص 8.
11- ماخذ پیشین، ص 8.
12- ماخذ پیشین، ص 14.
13- برای آگاهی بیشتر درباره انواع سماع ر.ک: ماخذ پیشین، صص 14-23.
14- مثنوی هفت اورنگ، صص 24-26 و همچنین برای آگاهی بیشتر از ابیات سماع ر.ک: سبحة الابرار، صص 552-553.
15- حسینی تربتی، ابوطالب، تزوکات تیموری، تهران، کتابفروشی اسدی، 1342، صص 174 -176.
16- یزدی، شرف الدین علی، ظفرنامه، به تصحیح و اهتمام محمد عباسی، تهران، مؤسسه مطبوعاتی امیرکبیر،1336، ج 2/395; نیز برای اطلاع بیشتر ر.ک: همدانی، رشیدالدین فضل الله، جامع التواریخ، به تصحیح و تحشیه محمد روشن - مصطفی موسوی، تهران، نشر البرز،1373 ج 1/5 (به معنای اجتماع کردن، گردهم آمدن) همان، تعلیقات، ج 3/2392.
17- ظفرنامه، ج 2/406.
18- عبدالرزاق سمرقندی، کمال الدین، مطلع سعدین و مجمع بحرین، به اهتمام دکتر عبدالحسین نوایی، تهران، کتابخانه طهوری،1353، ص 113. «سیورغال کلمه مغولی به معنی هدیه به زیردستان و متابعان تیمور تعلق می گرفت و آنها نسلا بعد نسل می توانستند از آن استفاده کنند.» و برای آگاهی بیشتر ر.ک: ظفرنامه، با مقدمه و کوشش پناهی سمنانی، انتشارات بامداد، مقدمه ص 26.
19- مقامات جامی، ص 153.
20- ماخذ پیشین ص 242; برای آگاهی بیشتر از احوال کمال الدین شیخ حسین، ر.ک: تعلیقات و ارجاعات مصحح، ص 283.
21- مثنوی هفت اورنگ، سلسلة الذهب، صص 102-103.
22- خواندمیر، حبیب السیر، تهران، کتابخانه خیام، ج 3/622.
23- ماخذ پیشین، ج 4/350-351.
24- مثنوی هفت اورنگ، سلسلة الذهب، صص 60-61.
25- از خواننده چه پنهان که در یکی از ترفندهای جدید در نویسندگی، به همان قلم و کاغذ هم نیازی نیست، بلکه تنها چسب و قیچی کارساز است. ... یعنی کتابهای بساز و بفروش و نوشته های چهل تکه فراهم کردن... به نقل از: محمد اسفندیاری، مقاله «از بهر خدا منویس » (نویسندگی در روزگار ما)، آینه پژوهش، سال ششم، شماره سوم، شماره پیاپی 33، مرداد - شهریور 1374، ص 5.
26- مایل هروی، نجیب، «جلسات هفتگی گروه تصحیح متون بنیاد پژوهشهای اسلامی »، مشهد، 1371.
27- تاریخ ادبیات در ایران، ج 4/361.
28- مقامات جامی، مقدمه، تصحیح و تعلیقات، نجیف مایل هروی، مقدمه مصحح ص 13.
29- سمرقندی، دولتشاه، تذکرة الشعراء، به همت محمدرمضانی، چاپ دوم، انتشارات پدیده،1366، ص 9.
30- جامی، نورالدین، بهارستان، به تصحیح دکتر اسماعیل حاکمی، تهران، انتشارات اطلاعات،1367، ص 107.
31- مثنوی هفت اورنگ، دفتر یکم، صص 64-65.
32- بهارستان به تصحیح دکتر اسماعیل حاکمی، ص 86.
33- مثنوی هفت اورنگ، دفتر سوم، صص 307-309.
34- مثنوی هفت اورنگ، دفتر یکم، صص 63-64 و همچنین ر.ک: «در حسب حال خام طمعان که از شعر دامی برساخته اند و در دست و پای هر پخته و خامی انداخته اند». همان اثر، تحفة الاحرار صص 437-438.
35- تذکرة الشعراء ص 311; و همچنین برای آگاهی بیشتر ر.ک: حبیب السیر ج 4/62.
36- علیشیر نوایی، میرنظام الدین، تذکره مجالس النفائس، به سعی و اهتمام علی اصغر حکمت، تهران، انتشارات منوچهری،1363، ص 44.
37- ماخذ پیشین، ص 63.
38- حکمت، علی اصغر، جامی، تهران، انتشارات توس،1363، ص 107، به نقل از لطائف الطوائف فخرالدین علی کاشفی.
39- ماخذ پیشین، ص 107.