ماهان شبکه ایرانیان

خرقه و سماع در ملامتیه (۲)

ملامتیه برخلاف بیشتر صوفیه خرقه نمى پوشیدند. با نگاه به اصول فکرى و نظرى ملامتیه ، علل این عقیده و روش عملى آنان را مى توان در امور زیر یافت: ۱

خرقه و سماع در ملامتیه (2)
ملامتیه برخلاف بیشتر صوفیه خرقه نمى پوشیدند. با نگاه به اصول فکرى و نظرى ملامتیه ، علل این عقیده و روش عملى آنان را مى توان در امور زیر یافت:

1. عدم تمایز از مردم و پرهیز از شهرت طلبى
 

ملامتى به منظور پرهیز از جلب توجه خلق، از به تن کردن خرقه و جامه دلق که لباس خاص و معرّف طریقت است پرهیز دارد.[69]
سلمى در اصل بیست و چهارم رساله ملامتیه مى آورد: «اصل دیگر این جماعت تغییر ندادن لباس و همراهى با مردم بر اساس ظاهرشان و سعى و تلاش براى اصلاح باطن است. مبناى آنان در این اصل حدیثى از پیامبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است که فرمود خداى متعال به صورت هاى شما نظر ندارد، بلکه به دل ها و نیت هاى شما نظر دارد[71]
خرگوشى در تهذیب الاسرار نیز همین مطلب را آورده است: «ملامتیه از کسب شهرت از ناحیه لباس خاص و مرقعه پوشیدن اکراه دارند برخلاف صوفیه که بدان تمایل دارند».[74]
«عصا و مهره چند و کهنه پوشى***نباشد زهد خود را چند فروشى[76]

2. دورى از ریا و تزویر
 

ملامتیه در اخلاق و معاملات به عمد سعى مى کرده اند که برخلاف زاهدان و پشمینه پوشان عصر از حیث لباس و رفتار و احوال ظاهرى با سایر مردم تفاوت نداشته باشند تا به ورطه ریا و خودنمایى نیفتند.[77]
سلمى مى گوید: «از ابوعمرو فرزند محمد بن احمد بن حمدان به نقل از پدرش[79]
البته پورجوادى در این باره مى نویسد: «این داستان به نظر ساختگى مى آید و ظاهراً سلمى خواسته است به نحوى ملامتیان نیشابور را هم در باطن صوفى معرفى کند. به عبارت دیگر این داستان در جهت همان کوشش کلى است براى پیوند دادن طریقه ملامتیه به تصوف».[84]
گولپینارلى در تأیید ملامتیه و رد عملکرد صوفیه مى گوید: «از مردم بریدن و با لباس و هیئت خاص خود را انگشت نما کردن به سوى خدا رفتن نیست، بلکه خود را کاملا در لفاف هستى پیچیدن است و این با روح تصوف مغایرت دارد».[86]

3. فراهم نمودن اسباب بى اعتنایى و ملامت مردم
 

ملامتیان در ملبّس شدن به پوشش، تلاش مى کردند که مورد نفرت و اهانت و خوارى مردم بوده و نفرت عامه را نسبت به خود برانگیزانند.[88] و اسباب ملامت را بیشتر فراهم مى کند.

4. پرداختن به کسب
 

صوفیه معمولا با کسب و کار مخالف بودند. آنها به توکل صرف معتقد بودند و اشتغال به کسب و کار را نوعى پرداختن به دنیا مى دانستند، اما ملامتیان به کسب و کار در بازار مشغول بودند، یکى آهنگرى مى کرد، دیگرى گازرى و دیگر حجامى و مانند کسبه دیگر لباس مى پوشیدند.[89]
شاه بن شجاع کرمانى (م.270ق) که گویا واسطه اى بین طریق فتوت و راه قدماى اهل ملامت بود مثل اهل ملامت بى تظاهر بود، نه خرقه صوفیه به تن مى کرد و نه عباى زهاد مى پوشید، مثل عامه خلق قبا مى پوشید و بعضى از یارانش حتى با خفقان یا با گلیم کُردان بیرون مى آمدند.[91]

سَماع
 

مقدمه
 

سماع در لغت به معنى شنیدن، شنوایى، آواز، سرودن،[95]
سماع کامل چهار عنصر دارد: شعر، آواز، موسیقى و حرکت موزون بدنى. ابزار موسیقى آن، گاهى ساده، مانند «نى» و گاهى متنوع چون «طبل»، «رَباب»، «دایره» و... است. محافل سماع در طول تاریخ، قبض و بسط ها و دگرگونى هاى زیادى به خود دیده است و از مراسم ساده آغازین، تا محفل هاى پررزق و برق و سرشار از ساز و آواز و همراه با تشریفات فراوان، گسترش داشته است.
تعیین تاریخى دقیق براى پیدایش سماع کارى مشکل است، اما مى توان گفت تقریباً از آغاز پیدایش تصوف نوعى از سماع نیز وجود داشته است. آن چنان که از متون تاریخى، به خصوص نوشته هاى صوفیان برمى آید، سماع در قرن سوم هجرى (دست کم در نیمه دوم آن) در میان اهل تصوف تا حدودى شایع بوده و در قرن چهارم و پنجم به عنوان نشانه و علامت ویژه صوفیان شناخته مى شده است.[96]
سماع نزد متشرعان، فقها و اهل حدیث، حلال و مباح نبود، مگر در مواردى استثنایى; در واقع علما وقتى به این موضوع مى پرداختند آن را به عنوان غنا تلقى مى کردند و غنا نیز به طور کلى حرام بود. از لحاظ اجتماعى نیز موسیقى، صرف نظر از استفاده اى که حکما و اطبا از آن مى کردند، یا وسیله اى بود براى اهل طرب در دربار امرا و سلاطین و یا وسیله اى بود براى لهو در نزد بعضى از عوام. در هر صورت موسیقى، به خصوص آن گونه که درباریان از آن استفاده مى کردند، جنبه غیرمعنوى و غیردینى داشت و متشرعان، به ویژه اهل حدیث، با نظر انتقادى به آن مى نگریستند. صوفیه اولین کسانى بودند که سعى کردند از قرن سوم به بعد موسیقى (و همچنین به لحاظى هنر شاعرى) را به میان مردم آورند، مردمى که به شرع و شریعت مقید بودند. براى این منظور، مى بایست دو کار انجام دهند، یکى اینکه اثبات کنند که سماع مطلقاً حرام نیست، بلکه در شرایطى مى تواند مباح باشد، و دیگر اینکه در شرایطى مى تواند مستحب و حتى واجب باشد. به عبارت دیگر، صوفیه مى خواستند نشان دهند که موسیقى و سماع مى تواند مانند ذکر، شیوه اى باشد براى ترقى معنوى و روحى.[97]
کسانى چون ابوسعید ابوالخیر[121] اما غزّالى در قرن بعد به دلایل عقلى نیز متوسل شده است.

1. سماع از دیدگاه ملامتیه
 

چنانچه در بحث خرقه پوشى بیان شد، ملامتیان از اظهار هر نوع فعل و حالتى که دلالت بر وجود سرّى در نفس باشد پرهیز مى کردند. از یکى[124] و شاید به راحتى نتوان ادعا کرد که ملامتیه تحت تأثیر حنابله و اهل حدیث بوده اند، چرا که برخلاف حنابله و اهل حدیث ـ که منکر سماع بودند و انجام سماع در مجالس صوفیه را دست آویزى براى ردّ و انکار صوفیه مى دانستند ـ سماع را انکار نمى کردند بلکه آن را براى بعضى جایز مى دانستند.
سلمى مى گوید: پیران این طریقه شرکت جستن در مجالس سماع را تنها براى کسانى روادانسته اند که توان این را داشته باشند که چیزى از حالات حاصل از سماع در آنان نمود پیدا نکند، اینان حتى مى توانند بر سماع مداومت ورزند.[128]

2. گریه در سماع
 

سلمى در اصل چهلم رساله خود مى گوید: ملامتیه هنگام سماع ، مجلس علم ، ذکر و امثال آن گریه نمى کنند، بلکه با اندوه پنهانى همراه مى گردند و این را پسندیده تر مى دانند. و از ابوبکر محمد بن عبدالعزیز مکى[129] بهواسطه نقل مى کند که او خطاب به مردى که در مجلسش گریه کرده بود گفته بود: لذت بردن تو از گریه بهاى گریه توست. ابوحفص نیز نزد اصحابش براى گریه واژه «بکاء الاسف» یعنى گریه تأسف را به کار برده است، اما آن را کار پسندیده اى مى داند. ابوعثمان حیرى با این دیدگاه مخالفت کرده و گفته است: گریه از روى اسف، حسرت و تأسف را از بین مى برد و حال آنکه تداوم این تأسف، فرجامى نیکوتر از دلدارى دادن خود با گریه دارد. البته او نیز در صورتى که گریه موجب ذوب شدن روح و خالى شدن بدن گردد، آن را تأیید و تحسین مى کند و در این باره بیتى مى سراید:
و لیس یجرى من العین ماءها *** ولکنها روحى تذوب و تقطر
یعنى آنچه از چشم من جارى است نه آب چشم من است بلکه آن جان من است که قطره قطره مى چکد و ذوب مى گردد.[130]

3. وجد و حرکت و رقص در سماع
 

درباره وجد و حرکت و رقص در سماع، ابوحامد محمد غزالى در احیاء علوم الدین به تفصیل سخن گفته است.[135]
این بود اجمالى از دیدگاه هاى ملامتیه در دو موضوع مهمّ تصوف، یعنى خرقه و سماع که در ضمن آن با بیان تفاوت هاى بیان ملامتیه و صوفیه در این موضوعات روشن شد که نمى توان ملامتیه و صوفیه را یکسان و همرأى دانست.
مرا چو خلعت سلطان عشق مى دادند***ندا رسید که خواجوخموش باش خموش
کتاب نامه
1. آریا، غلامعلى، شرح احوال و آثار و مجموعه اشعار به دست آمده شیخ شطاح روزبهان فسایى (بقلى شیرازى)، انتشارات روزبهان، تهران، 1363.
2. ابن جوزى، عبدالرحمن بن على، تلبیس ابلیس، دارالکتاب العربى، بیروت، 1407ق.
3. ابن عربى، محمد بن على، الفتوحات المکیه، دار صادر، بیروت.
4. ابن عربى، محمد بن على، ترجمه فتوحات مکیه، ترجمه محمد خواجوى، انتشارات مولى، تهران، 1383.
5. ابن عربى، محمد بن على، رسائل ابن عربى، تصحیح محمد شهاب الدین العربى، دارصادر، بیروت، 1997م.
6. ابن منظور، محمدبن مکرم، لسان العرب، دارصادر، بیروت، 1410ق.
7. ابن منور، اسرار التوحید فى مقامات الشیخ ابى سعید، تصحیح ذبیح الله صفا، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1361.
8. ابن منور، اسرار التوحید فى مقامات الشیخ ابى سعید، تصحیح و تعلیق محمدرضا شفیعى کدکنى، مؤسسه انتشارات آگاه، تهران، 1371
9. المقدسى، محمدبن طاهر، آفرینش و تاریخ، ترجمه محمدرضا شفیعى کدکنى، مؤسسه انتشارات آگاه، تهران، 1374.
10. انصارى، خواجه عبدالله، طبقات الصوفیه، تصحیح محمد سرور مولایى، انتشارات توس، تهران، 1362.
11. انصارى قمى، حسن، مقاله «کرامیه در مجالس بیهق و چند منبع دیگر»، ماهنامه کتاب ماه دین، شماره 43.
12. برتلس، یوگنى ادواردویچ، تصوف و ادبیات تصوف، ترجمه سیروس ایزدى، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1376.
13. بقلى، روزبهان، شرح شطحیات: شامل گفتارهاى شورانگیز ورمزى صوفیان، تصحیح هانرى کربن، انتشارات کتابخانه طهورى، تهران، 1360.
14. بقلى، روزبهان، عبهرالعاشقین، تصحیح هانرى کربن و محمد معین، انتشارات منوچهرى، تهران، 1360.
15. بوورینگ، گرهارت، مقاله «پاسخ ابوعبدالرحمن سلمى به یک استفسار مکى»، در مجله معارف، شماره 36، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، بهمن 1374.
16. بهاءولد، معارف: مجموعه مواعظ و سخنان سلطان العلما بهاءالدین محمد بن حسین خطیبى بلخى، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، انتشارات کتابخانه طهورى، تهران، 1352.
17. پادشاه، محمد (متخلص به شاد)، فرهنگ جامع فارسى آنندراج، نظارت محمد دبیر سیاقى، انتشارات کتابفروشى خیام، تهران، 1363.
18. پورجوادى، نصرالله، مقاله «منبعى کهى در باب ملامتیان نیشابور»، مجله معارف، شماره 43، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، بهمن 1377.
19. جامى، نورالدین عبدالرحمن، نفحات الانس من حضرات القدس، تصحیح محمود عابدى، انتشارات اطلاعات، تهران، 1370.
20. جرجانى، على بن محمد، التعریفات، تنظیم محمد بن عبدالحکیم القاضى، دارالکتاب المصرى، قاهره، 1411ق.
21. حافظ، شمس الدین محمد، دیوان حافظ، تصحیح پرویز ناتل خانلرى، انتشارات خوارزمى، تهران، 1362.
22. حاکمى، اسماعیل، سماع در تصوف، انتشارات دانشگاه تهران، 1371.
23. خرگوشى، ابوسعد عبدالملک، تهذیب الاسرار، تحقیق بسام محمد بارود، المجمع الثقافى، ابوظبى، 1999م.
24. دامادى، محمد، مقاله «صوفیان، ملامتیان و قلندران»، در درخت معرفت، گردآورى على اصغر محمدخانى، انتشارات سخن، تهران، 1376.
25. رجایى بخارایى، احمدعلى، فرهنگ اشعار حافظ، انتشارات علمى، تهران، 1363.
26. رحمتى، محمدرضا، مقاله «پژوهشى درباره کرامتیان»، فصلنامه هفت آسمان، شماره 2.
27. رحمتى، محمدرضا، مقاله «پژوهشى درباره کرامیه»، ماهنامه کتاب ماه دین، شماره 43.
28. زرین کوب، عبدالحسین، ارزش میراث صوفیه، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1353.
29. زرین کوب، عبدالحسین، جستجو در تصوف ایران، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1357.
30. سجادى، على محمد، جامه زهد: خرقه و خرقه پوشى، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1369.
31. سراج، ابونصر، اللمع، تحقیق عبدالحلیم محمود و طه عبدالباقى سرور، دارالکتب الحدیثه، مصر و مکتبة المثنى، بغداد، 1380ق.
32. سعادت پرور، على، جمال آفتاب و آفتاب هر نظر: شرحى بر دیوان حافظ، شرکت انتشارات احیاء کتاب، تهران، 1379.
33. سلمى، ابوعبدالرحمان، اصول الملامتیه و غلطات الصوفیه، تصحیح عبدالفتاح احمد فاوى محمود، مطبعه الارشاد، بغداد، 1405ق.
34. سلمى، ابوعبدالرحمان، طبقات الصوفیه، تحقیق نورالدین شریبه، دارالکتاب النفیس، حلب، 1406ق.
35. سلمى، ابوعبدالرحمان، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، گردآورى نصرالله پورجوادى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، 1369.
36. سلمى، ابوعبدالرحمن، رساله ملامتیه، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، گردآورى نصرالله پورجوادى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، 1372.
37. سلمى، ابوعبدالرحمن، کتاب السماع، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، گردآورى نصرالله پورجوادى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، 1372.
38. سمعانى، عبدالکریم بن محمد، الانساب، تصحیح عبدالرحمن بن یحیى معلى، دایرة المعارف العثمانیة، حیدرآباد، 6ـ1382ق.
39. شعرانى، عبدالوهاب بن احمد، طبقات الکبرى، قاهره، 1315.
40. طوسى، احمدبن محمد، الهدیه السعدیه فى معان الوجدیه یا رساله اى به فارسى در سماع و فتوت، تصحیح احمد مجاهد، انتشارات کتابخانه منوچهرى، تهران، 1360.
41. عطار نیشابورى، محمدبن ابراهیم، تذکرة الاولیاء، تصحیح محمد استعلامى، انتشارات زوار، تهران، 1370.
42. عطار نیشابورى، محمدبن ابراهیم، دیوان قصاید و ترجیعات و غزلیات فریدالدین عطار نیشابورى، تصحیح سعید نفیسى، انتشارات کتابخانه سنایى، تهران، 1339.
43. عفیفى، ابوالعلاء، ملامتیه، صوفیه و فتوت، ترجمه نصرت الله فروهر، انتشارات الهام، تهران، 1376.
44. غزالى، محمد بن محمد، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمى، تصحیح، حسین خدیوجم، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 77ـ1364.
45. فراهیدى، ابوعبدالرحمن خلیل، کتاب العین، تصحیح مهدى مخزومى و ابراهیم سامرایى، مؤسسه انتشارات دارالهجرة، قم، 1409ق.
46. فروزانفر، بدیع الزمان، شرح مثنوى شریف، انتشارات زوار، تهران 1367.
47. قاضى، نعمت الله، به سوى سیمرغ، انتشارات پیروز، تهران، 1356.
48. قشیرى، ابوالقاسم، ترجمه رساله قشیریه، ترجمه حسن بن احمد عثمانى، تصحیح بدیع الزمان فروزانفر، مرکز انتشارات علمى و فرهنگى، تهران، 1374.
49. کاشانى، عزالدین محمود، مصباح الهدایه و مفتاح الکفایه، تصحیح جلال الدین همایى، نشر هما، تهران، 1367.
50. کربن، هانرى، آیین جوانمردى، ترجمه احسان نراقى، نشر نو، تهران، 1363.
51. گولپینارلى، عبدالباقى، تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، ترجمه توفیق سبحانى، نشر دریا، تهران، 1369.
52. گولپینارلى، عبدالباقى، ملامت و ملامتیان، ترجمه توفیق سبحانى، انتشارات روزنه، تهران، 1378.
53. مایر، فریتس، ابوسعید ابوالخیر: حقیقت و افسانه، ترجمه مهر آفاق بایبوردى، مرکز نشر دانشگاهى، تهران، 1378.
54. مایل هروى، نجیب، اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن: سماع نامه هاى فارسى، نشرنى، تهران، 1372.
55. محمد خانى، على اصغر، درخت معرفت: جشن نامه استاد دکتر عبدالحسین زرین کوب، انتشارات سخن، تهران، 1376.
56. مدرسى، محمدعلى، ...سماع، عرفان و مولوى، انتشارات یزدان، تهران، 1378.
57. مستملى بخارى، اسماعیل بن محمد، خلاصه شرح تعرف، تصحیح احمد على رجایى، انتشارات بنیاد فرهنگ ایران، تهران، 1349.
58. مستملى بخارى، اسماعیل بن محمد، شرح التعرف لمذهب التصوف، تصحیح محمد روشن، انتشارات اساطیر، تهران، 6ـ1363.
59. معین، محمد، فرهنگ فارسى، مؤسسه انتشارات امیرکبیر، تهران، 1360.
60. مناوى، محمد عبدالروف، طبقات الصوفیه: الکواکب الدُرّیه فى تراجم الساده الصوفیه، تحقیق محمد ادیب جارود، دارصادر، بیروت، 1999م.
61. نسفى، عزیزالدین، کتاب الانسان الکامل، تصحیح ماریژان موله، ترجمه ضیاءالدین دهشیرى، انتشارات کتابخانه طهورى، تهران، 1377.
62. وفایى، محمد، احوال و آثار اوحدالدین حامد بن ابى الفخر کرمانى، کوشش احمد کرمى، انتشارات ما، تهران، 1375.
63. هجویرى، على بن عثمان، کشف المحجوب، تصحیح ژوکوفسکى، انتشارات کتابخانه طهورى، تهران، 1358.
64. یوسف پور، محمد کاظم، نقد صوفى، انتشارات روزنه، تهران، 1380
_. Sviri, Sara, "Hakim Tirmidhi and the Malamati Movement in Early Sufism, in Leonard Lewison (ed.), Classical Persian from its Origins to Rumi, London, 1993, pp.583-613.

پی نوشت :
 

[67]. دامادى، مقاله «صوفیان، ملامتیان و قلندران»، در کتاب درخت معرفت، ص289.
[68]. فروزانفر، شرح مثنوى شریف، ج2، ص734.
[69]. سلمى، رساله ملامتیه، ص103.
[70]. ان الله لاینظر الى صورکم ولکن ینظر الى قلوبکم و نیاتکم.
[71]. همان، ص113.
[72]. خرگوشى، تهذیب الاسرار، ص40.
[73]. یوسف پور، همان، ص105.
[74]. زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ص9ـ338.
[75]. عطار نیشابورى، خیاط نامه، فصل دهم، تحت عنوان مذمت کبر به نقل از یوگنى ادواردویچ برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ص604.
[76]. این بیت عطار از روحیه ملامتى او ناشى شده است. همان، ص604.
[77]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص87 و سرچشمه تصوف در ایران، ص168.
[78]. محمد بن احمد بن حمدان معروف به ابوبکر فرّا (م.370ق) از بزرگان ملامتیه قرن چهارم است. رک: طبقات الصوفیه، سلمى، ص507 و نفحات الانس جامى، ص194 و طبقات الصوفیه المناوى، شماره 359.
[79]. سلمى، همان، ص108.
[80]. پورجوادى، همان، ص16.
[81]. نوح عیار یکى از دو نفرى بود که به فتوت مشهور بودند و در قرن سوم هجرى مى زیسته است.
[82]. عطار نیشابورى، تذکرة الاولیاء، ص2ـ401.
[83]. عفیفى، ملامتیه، صوفیه و فتوت، ص69.
[84]. همان، ص67.
[85]. گولپینارلى، تصوف در یکصد پرسش و پاسخ، ص125.
[86]. عفیفى، ملامتیه، صوفیه و فتوت، ص88.
[87]. نصرت الله فروهر در مقدمه مترجم از کتاب ملامتیه، صوفیه و فتوت، ص13.
[88]. برتلس، تصوف و ادبیات تصوف، ص32.
[89]. پورجوادى، همان، ص16.
[90]. جامه جوانمردان و اهل فتوت مجموعه اى بوده است از لباس و وصله و تاج هاى مخصوص به الوان مختلف که آن را «لباس الفتوة» مى نامیدند و از میان اینها آنکه از همه بیشتر نماینده فتیان و لباس خاص ایشان محسوب مى شد شلوار (سروال) مخصوص بود و شلوار فتوت، پیش آنان حکم خرقه را داشته است در نزد صوفیه; رک: کربن، آیین جوانمردى، ص105.
[91]. زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ص350.
[92]. فرهنگ معین، ماده سماع.
[93]. کتاب العین، ماده سماع.
[94]. کلُّ ما اِلْتَذَتْهُ الاُذُنِ مِن صَوْت حَسَن، سماعٌ والسَّماعُ الغِناءُ (لسان العرب، ماده سماع).
[95]. فرهنگ معین، ماده سماع.
[96]. مدرسى، سماع، عرفان و مولوى، ص8 ـ2.
[97]. پور جوادى، مقدمه کتاب السماع سلمى، در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، ص5.
[98]. رک: ابن منور، اسرار التوحید، تصحیح ذبیح الله صفا، ص151 تا 152 و 222 تا 224 و 241 تا 242 و 318، و نیز فریتس مایر، ابوسعید ابوالخیر حقیقت و افسانه، باب یازدهم به خصوص ص238 تا 292.
[99]. رک: روزبهان بقلى، شرح شطعیات، ص213 تا 215 و 330 و 551 تا 634; و نیز غلامعلى آریا، شرح احوال و آثار و مجموعه اشعار به دست آمده شیخ شطاح روزبهان فسایى، ص39 تا 41; و نیز نجیب مایل هروى، اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن، ص228 تا 231; و نیز روزبهان بقلى، عبهر العاشقین، ص53 و 61 مقدمه و 53 متن.
[100]. رک: نجیب مایل هروى، اندر غزل خویش نهان خواهم گشتن، ص421 تا 424، و نیز محمد وفایى، احوال و آثار اوحدالدین حامد بن ابى الفخر کرمانى، ص376 تا 396.
[101]. رک: همان، ص177 تا 186.
[102]. رک: سماع، عرفان و مولوى، ص117 تا 176.
[103]. با اینکه مولوى بیش از هر کس دیگر اهل سماع بوده است، مثنوى «خر برفت» وى از این جمله است.
[104]. رک: شعرانى، طبقات کبرى، ص85; و نیز هجویرى، همان، ص537.
[105]. رک: سراج، اللمع، ص338 تا 374.
[106]. رک: سلمى، مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، ص3 تا 30 و 550; و نیز یوسف پور، همان، ص292.
[107]. رک: مستملى بخارى، شرح التعرف، ربع چهارم، ص1805 تا 1818 و خلاصه شرح تعرف، ص536 تا 549، و نیز نجیب مایل هروى، همان، ص47 تا 57.
[108]. رک: کشف المحجوب، ص508 تا 546، و نیز نجیب مایل هروى، همان، ص71 تا 95.
[109]. رک: قشیرى، ترجمه رساله قشیریه، ص591 تا 621.
[110]. غزالى به اعتبار فهم مستمع سماع را چهار قسم مى کند: 1. آنکه شنونده بشنود و فهم کند ولکن معانى اشعار را بر صورت مخلوق (شخص معین یا نامعین) حمل کند. این سماع از باب شهوت است و مردود. 2. آنکه شنونده بشنود و مطابق طبعش باشد و صرفاً از لحن ها و نغمه ها لذت برد. این مباح است لکن پایین ترین مرتبه سماع است که حتى حیوانات نیز چنین اند. 3. آنکه شنونده بشنود و به احوال نفس خود در معامله با خدا، حمل کند، مثلا اشعارِ درازىِ فراق یا کمى وصال را حمل به هجران محبوب آسمانى و رابطه خود با خدا کند. این سماع مریدان است که البته در سماع مرید مبتدى خطر است، مگر اینکه هر چه مى شنود جز بر حال خود حمل نکند. 4. سماع کسى که از احوال و مقدمات گذشته باشد و غیر از خدا از فهم او دور باشد و چون مدهوشى باشد که در چشمه شهود غوطه خورده، مانند آن زنانى که در مشاهده جمال یوسف(ع) دست هاى خود مى بریدند و آن را احساس نمى کردند. اینان نه تنها از غیر خود بلکه از نفس خود نیز فارغ و فانى شده اند مگر از یکى که مشهود وى است. و این سماع صدیقان است. براى آگاهى بیشتر رک: غزالى، احیاء علوم الدین، ترجمه مؤیدالدین محمد خوارزمى، ج2، ص579 تا 660، و نیز نجیب مایل هروى، همان، ص96 تا 183، و نیز اسماعیل حاکمى، سماع در تصوف، ص30 تا 39.
[111]. رک: نجیب مایل هروى، همان، ص232 تا 233.
[112]. رک: نجیب مایل هروى، همان، ص248 تا 259.
[113]. رک: عزیزالدین نسفى، کتاب الانسان الکامل، ص126 تا 127، و نیز نجیب مایل هروى، همان، ص258 تا 259.
[114]. احمد بن محمد طوسى در رساله «بوارق الالماع فى الرد على من یُحرّم السماع» و «رساله الهدیة السعدیه فى معان الوجدیه یا رساله اى به فارسى در سماع و فتوت» به شدت از سماع دفاع مى کند و ادله نقلى، عقلى و اجماعى بر جواز سماع مى آورد و منکران را کافر مى داند. این شخص به دلیل تشابه اسمى با احمد غزالى (احمد بن محمد طوسى غزالى) از قرن سیزدهم هجرى رساله هایش به نام احمد غزالى ثبت شده است و بروکلمن، خاور شناس آلمانى و جیمز روبسون و... را به این اشتباه انداخته که مطالب این رساله ها دیدگاه احمد غزالى در باب سماع است. براى آگاهى بیشتر رک: احمد بن محمد طوسى، الهدیة السعدیه فى معان الوجدیه یا رساله اى به فارسى در «سماع و فتوت»، ص1 و 7 تا 8 و 14 تا 29.
[115]. رک: همان، ص363 تا 374 و نیز عزالدین کاشانى، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایة، ص179 تا 202.
[116]. رک: همان، ص274 تا 286.
[117]. رک: همان، ص302 تا 362.
[118]. احمد جام ژنده پیل مى گوید: «هر چه در کتابها گشتم تا ثواب و پاداش اخروى براى سرود و استفاده از آلات موسیقى و رقص بیابم چیزى نیافتم اما بسیار دیدم که هر کس ذکر خداى را به سبحان الله یا الحمدلله یا لا اله الا الله و یا لاحول و لاقوة الا بالله العلى العظیم گوید ثواب بسیار یابد. براى اطلاع بیشتر از دیدگاه احمد جام درباره سماع رک: نجیب مایل هروى، همان، ص188 تا 209.
[119]. ابن عربى سماع را پدیده اى ضد عرفان مى داند او مکرر مى گوید سلوک، عرفان و شناخت حق، وقار و طمأنینه مى آورد، نه جست و خیز و پاى بازى و رفتار سبک، بلکه این انفعال و شور و حالى که به اثر شنیدن نغمه ها و آوازها پدید مى آید ریشه نفسانى دارد و این «خود طبیعى» و نفسانى است که به ابتهاج و جست و خیز درمى آید، نه «خود معنوى» و الهى; از این رو، شتر و برخى دیگر از حیوانات نیز با موسیقى به وجد و رقص مى آیند. «حرکت دورى»، «هیجان» و «تخبط» کار دیوانگان است. هیچ شنیده نشده است که پیامبران به هنگام نزول وحى جست و خیز کرده باشند در حالى که سنگینى وحى قابل قیاس با الهامهاى ادعایى سماعگران نیست. براى اطلاع بیشتر رک: ابن عربى، فتوحات مکیه، ج1، ص210 تا 211 و ج2، ص366 تا 368 و ج3، ص562 تا 563 (درباره اشعار عاشقانه خوانده شده در محافل سماع) و ج4، ص270 و نیز ابن عربى، رسائل ابن عربى، کتاب الشاهد، باب شاهد التوبیخ، ص263 و نیز ابن عربى، رساله روح القدس.
[120]. بهاءالدین نقشبند سرسلسله طریقت نقشبندیه مى گوید: در طریقه ما سماع نیست. قدسیه (کلمات بهاءالدین نقشبند)، مقدمه، ص11 به نقل از سید محمدعلى مدرسى (طباطبائى)، سماع، عرفان و مولوى، ص217. البته خواجه ابویوسف همدانى پیر خواجه عبدالخالق غجدوانى که سرحلقه مشایخ نقشبندیه است سماع مى کرد. البته ادعایى مطرح است که از حضرت خواجه بهاءالدین رخصتى در این باب است که فرموده اگر بعد از ما به مصلحت وقت به رعایت نفوس بعضى از سالکان کار کنید مختارید والله اعلم، اسماعیل حاکمى، سماع در تصوف، ص182.
[121]. پورجوادى، مقدمه مصحح کتاب السماع در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ص6. براى آگاهى بیشتر از دلیلهاى جواز سماع نزد صوفیه رک: حاکمى، سماع، عرفان و مولوى، ص19 تا 32 و یوسف پور، نقد صوفى، ص266 تا 268 و رجایى بخارایى، فرهنگ اشعار حافظ، 276 تا 285 و غزالى، ترجمه احیاء علوم الدین، ج2، ص588 تا 619، و کاشانى، مصباح الهدایة و مفتاح الکفایه، ص180 تا 194.
[122]. اسم این شخص در منابع ذکر نشده است.
[123]. این ماجرا با تفاوت دو کلمه هم در تهذیب الاسرار خرگوشى، ص41 آمده و هم در رساله ملامتیه سلمى، ص4ـ103. تمام آنچه خرگوشى در تهذیب الاسرار درباره نظر ملامتیه در باب سماع آورده است، سلمى نیز کم و بیش در رساله خود آورده است. با این تفاوت که خرگوشى رفتار ملامتیه را با صوفیه مقایسه کرده است، اما سلمى چون در پى یکى دانستن ملامتیه و صوفیه بوده، ترجیح داده است چنین کارى را انجام ندهد.
[124]. ابوالعلاء عفیفى نیز به همین نتیجه رسیده است. رک: عفیفى، ملامتیه صوفیه و فتوت، ص108.
[125]. سلمى، رساله ملامتیه، ص104.
[126]. البته مطهر بن طاهرالمقدسى در کتاب البدء والتاریخ که آن را در سال 355ق تألیف کرده و قدیمى ترین اثرى است که در آن از ملامتیه یاد شده است، از حسنیّه، ملامتیّه، سوقیّه و معذوریّه به عنوان فرقه هاى صوفیه یاد مى کند و به جهل نسبت هایى به آنها مى دهد که از جمله آنها این است که اینان همه اهل سماع بوده اند. براى آگاهى بیشتر رک: المقدسى، البدء والتاریخ، ج5، ص148 یا آفرینش و تاریخ (ترجمه فارسى کتاب مذکور به قلم محمدرضا شفیعى کدکنى)، تهران 1374، ص2ـ831.
[127]. ابوجعفر یزدانیار، روضة المریدین، باب بیستم، به نقل از زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ص338.
[128]. زرین کوب، جستجو در تصوف ایران، ص338.
[129]. با اینکه سلمى از این شخص مطلبى را در رساله خود ذکر مى کند اما در طبقات الصوفیه خود از آن یاد نمى کند. همچنین در طبقات الصوفیه خواجه عبدالله، نفحات الانس جامى، تذکرة الاولیاء عطار نیشابورى، رساله قشیریه قشیرى، کشف المحجوب هجویرى، حلیة الاولیاء ابونعیم اصفهانى، الانساب سمعانى و الفهرست ابن ندیم هم ذکرى از این شخص نیافتم.
[130]. سلمى، رساله ملامتیه، ص117. سلمى در پاسخ به مسأله سوم از استفسار مکى نیز این بیت را آورده است ولى بعد از لیس کلمه «الذى» را آورده است ر.ک: مجله معارف، شماره 36، ص41.
[131]. رک: غزالى، احیاء علوم الدین، ص651 تا 660.
[132]. سلمى، کتاب السماع در مجموعه آثار ابوعبدالرحمن سلمى، ج2، ص24.
[133]. غزالى، احیاء علوم الدین، ص655.
[134]. خرگوشى، تهذیب الاسرار، ص40.
[135]. سلمى، رساله ملامتیه، ص112.
 

منبع : پایگاه دانشگاه ادیان و مذاهب
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان