ناصرالدین شاه اندیشههای اصلاحطلبی را در همان سالهای اول سلطنتش به کلی کنار گذاشت و چنان کاملا تسلیم عناصر محافظهکار دربار شد که تقریبا میتوان گفت: به اسارت آنها درآمد. اگر چه کوشید از طریق جا به جا کردن مداوم اولیای دولت، قدرت فردی وزیران را متعادل نگه دارد و با آنکه شماری از چهرههای اصلاحات هم هنوز در مقامات دولتی باقی مانده بودند، با این حال تلاش شاه برای بیرون آوردن انحصار قدرت از چنگال بزرگان قاجار و رجال دیوان قضایی روی هم رفته به موفقیتی نرسید.
به این سبب خطمشی وی در امور دولتی بیشتر صورت شخصی به خود گرفت که نمونه بارز سلطنت موروثی شد و در واکنش به شکایات روزافزون مردم از وزرا شاه کوشید با ایجاد صندوق عدالت سد دیوان سالاری را در هم بشکند. شاه در مقام پاسدار اصلی نظم اجتماعی قصد داشت دیوان عدالت بیطرف بر پا کند. صندوق عدالت نمونه بارز بازگشت شاه به عالم پادشاهی سنتی پس از امحای تمایلات داخلی و خارجی برای اصلاحات بود.
تنبیهات نمایشی شاه، از نوع سیاست کردنی که در حین بلواهای نان در تهران به اجرا نهاده شد، عدالت نمایشی شاه را تکمیل میکرد. اصلاحات انگشتشمار اساسی دیگر که هنوز در مرحله ابتدایی بود کنار گذاشته شد و در عوض روشهای غیررسمی و غالبا مغشوش دولتی و دیوانی جای آنها را گرفت.
گوبینو، سفیر فرانسه در ایران، وضعیت شاه را بهخوبی توصیف میکند و میگوید: شاه کم و کاستیهای مملکت را که در درجه اول خودش مقصرش بود به وزیران نسبت میداد و برخلاف امیدواریهای شاه، ایران از سلطنت بیواسطه ملوکانه طرفی نبست و قشون در وضع فلاکت بار و عایدات درحال نقصان است.
شاه بر دامنه وسیع مشکلات وقوف دارد؛ اما با این حال تافته جدا بافتهای است و تعلیم و تربیت او طوری بوده است که نمیتواند این عادات را کنار بگذارد شاه تا حدی خلق و خوی فرنگی پیدا کرده و نمیتواند همانند پدرش بهراحتی حکم براند؛ ولی نه به آن اندازه که بهدنبال اندیشههای نو باشد. در نتیجه گاه و بیگاه دو دلی وی را بر آن میدارد که از عزل صدراعظمش افسوس بخورد.
منبع: رضا پورحسین چراغی، «نظام قضایی در عصر ناصری با تاکید بر صندوق عدالت و کارکرد آن»، تاریخ روایی، 1396.