تأویل کتاب هاى آسمانى منسوخ
تأویل کتاب هاى آسمانى منسوخ نیز براى اثبات حقانیت دین خود مرسوم است. همان طور که مى دانیم، هر یک از یهودیت، مسیحیت و اسلام قائل به خاتمیت خود هستند. یهودیان نسخ را رد مى کنند و مسیحیان پس از عهد جدید، منتظر پیمان جدیدترى نیستند. خاتمیت اسلام نیز در قرآن مجید[19] و احادیث فراوان آمده است و همه مسلمانان از آغاز تا کنون به آن معتقد بوده اند. موعود هر یک از ادیان یادشده نیز براى تأیید همان دین مى آید، نه این که آن دین را نسخ کند و دین تازه اى بیاورد. اعتقاد به خاتمیت موجب شده است که ادیان بعدى عباراتى از کتاب هاى قبلى را تأویل کنند و بدین شیوه، مژده ظهور دین خود را در آنها بجویند. بر این اساس، مسیحیان با تأویل عباراتى از عهد عتیق و مسلمانان با تأویل عباراتى از عهدین، آن مژده ها را در آن کتاب ها مى یابند. مدعیان بعدى نیز چنین رفتارى را با عهد عتیق، عهد جدید و قرآن مجید دارند. در این فرایند، تأویل گران به کتاب هاى مقدس امت هاى دیگر کار دارند; بدون این که به تفسیر یا تأویل آن امت ها در این باب توجه کنند.
گونه هاى تأویل
تأویل در مواردى، بلاغى و در مواردى، اصلاحى، هوشمندانه یا ذوقى است. مشکلات کلامى، فلسفى، عرفانى و علمى نیز که بر اثر گسترش ادیان به سرزمین هاى گوناگون و رشد علوم عقلى، تجربى و اجتماعى و تعارض آنها با ظواهر کتاب هاى آسمانى پدید آمده، دانشمندان بزرگ ادیان ابراهیمى را به تأویل آن ظواهر ترغیب کرده است. اینک به گونه هاى تأویل اشاره مى شود و به هریک از آنها نامى مى دهیم:
1. تأویل اصلاحى
برخى از پندارها، رفتارها و گفتارها ظاهرى ناخوشایند و سؤال برانگیز دارند. کسانى که براى صاحبان آن پندارها، رفتارها و گفتارها احترام قائلند، به توجیه و تأویل آنها اقدام مى کنند. با اندکى تأمل، به روشنى معلوم مى شود که دلیل اصلى اختلافات فکرى، عقیدتى، سیاسى و اجتماعى مردم قبول و ردّ توجیهات و تأویلاتى است که ارائه مى شود. ادیان و مکتب ها نیز به کمک همین تأویل ها قوام و دوام مى یابند و هر دین و مکتبى از مخاطبان خود مى خواهد تا تأویلات آن دین و مکتب را بپذیرند.
امور شخصى نیز از این حکم مستثنا نیست و همه مردم براى رفتارهاى خود تأویلاتى دارند که برخى از آنها براى آرام کردن وجدان و برخى هم براى خشنودکردن دیگران است. بسیارى از آثار مکتوب جهان نیز که از دیرباز مقبولیت و جاودانگى یافته اند، براى تأویل پندارها، رفتارها و گفتارهاى سؤال برانگیز پدید آمده اند.[20]
تناقض هاى ظاهرى متون مقدس نیز به کمک تأویل رفع مى شود و مفسران هر دین تناقض هاى ظاهرى کتاب آسمانى خویش را از طریق تأویل رفع مى کنند.
قرآن مجید وجود آیات متشابه را موجب سؤال برانگیزشدن کتاب مى داند و مى گوید کسانى که قلبى منحرف دارند، به منظور فتنه جویى، آیات متشابه را پى گیرى مى کنند و تأویل (یعنى تحقق امور غیبى) کتاب را مى جویند، در حالى که کسى جز خداى متعال تأویل آن را نمى داند و کسانى که دانشى ژرف دارند، مى گویند: «به آن ایمان مى آوریم; همه آن از نزد پروردگار ماست و کسى جز خردمندان متذکر نمى شود...»[21]
طبق تعلیم قرآن مجید، وجود متشابهات در کلام خداى متعال آزمایشى است که موجب افزایش ایمان مؤمنان و کفر کافران مى شود.[22]
به گفته اناجیل، در سخنان حضرت عیسى مسیح(علیه السّلام) که در مسیحیت، خدا شمرده مى شود، نیز متشابهاتى وجود داشته که خود وى معناى آنها را در خلوت براى شاگردان خویش بیان مى کرده است تا نامحرمان از فهم آنها محروم بمانند، مبادا که توبه کنند و گناهانشان آمرزیده شود:
... پس گفت هر که گوش شنوا دارد، بشنود. و چون به خلوت شد، رفقاى او با آن دوازده شرح این مثل را از او پرسیدند. به ایشان گفت: به شما دانستن سرّ ملکوت خدا عطا شده; اما به آنانى که بیرونند، همه چیزها به مَثَل ها مى شود. تا نگران شده، بنگرند و نبینند و شنوا شده، بشنوند و نفهمند، مبادا بازگشت کرده، گناهان ایشان آمرزیده شود. و بدیشان گفت: آیا این مَثَل را نفهمیده اید، پس چگونه سایر مثل ها را خواهید فهمید؟... و به مثل هاى بسیار، مانند اینها به قدرى که استطاعت شنیدن داشتند، کلام خود را بدیشان بیان مى فرمود. و بدون مثل بدیشان سخنى نگفت; لیکن در خلوت، تمام معانى را براى شاگردان خود شرح مى نمود.[23]
2. تأویل هوشمندانه
براى معنى دارشدن هر اثرمکتوب، ملفوظ یا هنرى سه عامل نقش دارند: 1) پدیدآورنده، 2) دریافت کننده و 3) ابزار انتقال مفاهیم. مثلا هنگام خواندن یک متن (هر اندازه هم ساده باشد)، فضاى ذهنى نویسنده و جهت گیرى خطاب وى به خواننده، فضاى ذهنى خواننده و توقعى که از نویسنده دارد و سرانجام، دلالت الفاظ و ترکیبات متن که مانند هر چیز دیگر تحت تأثیر عوامل زمان و مکان، پیوسته دگرگون مى شوند، گونه هایى از تأویل نامحسوس را بر آن متن تحمیل مى کنند و تنوع فهم ها را پدید مى آورند. انسان هر قدر بیشتر این عوامل را بشناسد و بر آنها چیره شود و آنها را مقهور ذهن تیز و صاف خود کند، دریافت بهترى از اثر خواهد داشت.
مثلا در این سخن حضرت مسیح(ع) دقت کنید:
شنیده اید که گفته شده است، چشمى به چشمى و دندانى به دندانى. لیکن من به شما مى گویم: با شریر مقاومت نکنید، بلکه هر که به رخساره راست تو سیلى زند، دیگرى را نیز به سوى او بگردان.[24]
کسانى بدون توجه به فضاى صدور این پیام، آن را توصیه به پذیرش ظلم دانسته و در مقابل آن، موضع گرفته و احیاناً غوغا به راه انداخته اند! این در حالى است که خود آن حضرت در آغاز سخن، هشدار داده است که نمى خواهد با این توصیه ها احکام تورات (مانند حکم قصاص) را باطل کند، بلکه در صدد تکمیل آنهاست. مخاطبان اصلى این عبارت، یعنى مسیحیان و متفکران نیز آن را یک توصیه اخلاقى مبالغه آمیز مى دانند که تنها به عفو و بخشایش در امور شخصى دلالت مى کند. دستورهاى اکید و فراوانى مانند آن، مبنى بر بردبارى و بخشیدن بدکاران و سلام دادن به افراد بى فرهنگ و بزرگوارىورزیدن در برابر ناهنجارى هاى ایشان در قرآن مجید و احادیث اسلامى نیز یافت مى شود[26]
3. تأویل کلامى
هر یک از ادیان جهان پس از چند صباحى به فرقه هاى گوناگون تقسیم مى شوند. علت اصلى پدیدآمدن فرقه ها اختلاف در رهبرى است. این اختلاف اندک اندک سر از اختلاف در عقاید اصلى ادیان مانند مبدأ و معاد درمى آورد و حتى در آیین عبادت تأثیر مى گذارد و به کشمکش هاى خونین و دامنه دار مى انجامد. در این مورد نیز هنگامى که پیروان این فرقه ها مى بینند که کتاب آسمانى درباره آن فرقه چیزى نگفته است، تلاش مى کنند تا از طریق تأویل، حقانیت فرقه خود را از کتاب اثبات کنند.
هنگامى که یهودیان صدّوقى به سبب یافت نشدن اشاره اى به رستاخیز مردگان در تورات موجود، منکر رستاخیز شدند، یهودیان فریسى آن را به کمک تأویل در تورات یافتند و سرانجام مدعى شدند که اشاره به رستاخیز در همه آیات کتاب آسمانى آنان آمده است، ولى کسى نمى تواند آن را استخراج کند.[27] با مراجعه به کتاب تَلمود مشاهده مى شود که فریسیان براى تأویل کتاب آسمانى خویش در بسیارى از موارد پیشنهاد مى کنند که الفاظى از آن به گونه اى دیگر ادا شود تا تأویل آن امکان یابد و معناى مورد نظر تلمود از حمایت مستقیم متن (فرضى) عهد عتیق برخوردار شود.
تحولات عقیدتى یک دین در طول زمان نیز موجب تأویل کتاب آسمانى مى شود و این فرایند در مسیحیت که در آغاز، فرقه اى یهودى با افکارى عرفانى بود و «طریقت» نامیده مى شد،[29])، تأویل شد.
در جهان اسلام نیز از همان ابتدا، با پدید آمدن مذاهب کلامى بى شمار مانند اهل حدیث، اشاعره و معتزله و ده ها مذهب دیگر، درجاتى از تأویل براى اثبات باورهاى هر یک از آن مذاهب لازم شد. اهل حدیث با تأویل میانه اى نداشتند و معتزله بیش از دیگران تأویل مى کردند. یکى از آثار برجسته و پربار معتزله تفسیر الکشاف نوشته زمخشرى است که بسیارى از آیات قرآن مجید در آن تأویل شده است.
تأویلات اشاعره کمتر از معتزله بود. امام فخر رازى که در کتاب تفسیر مفاتیح الغیب از مذهب اشعرى، فراوان دفاع مى کند، در تفسیر آیه 42 از سوره انفال مى گوید:
ظاهر این سخن اقتضا مى کند که خداى متعال از همه مردم علم و معرفت و خیر و صلاح مى خواهد و چنین چیزى بر خلاف سخن اهل مذهب ماست که مى گویند: «خداى متعال از کافر کفر مى خواهد.» ولى ما به موجب دلیل هایى روشن از این ظاهر دست برمى داریم.
مورد دیگرى از تأویل کلامى به آیاتى از قرآن کریم مربوط مى شود که در آنها گناهانى به برخى از حضرات انبیا(ع) نسبت داده شده است. متکلمان شیعى که به عصمت فراگیر انبیا(ع) معتقدند، آیات یادشده را به «ترک اولى» تأویل مى کنند. افرادى نیز به تأویل معاد جسمانى همت گماشتند و ثواب و عقاب مادى را در شأن قرآن مجید ندانستند.[30]
گونه اى از تأویل کلامى نیز به منظور تعیین مصادیقى براى عمومات قرآن رواج دارد; مثلا در حدیثى منسوب به حضرت رسول اکرم(صلّی الله علیه و آله و سلّم) ، چهار صفت پسندیده اى که در سوره عصر آمده است، به ترتیب به سیرت خلفاى راشدین تأویل مى شود.[34]
4. تأویل فلسفى
سرانجام پیروان ادیان ابراهیمى به سراغ فلسفه رفتند و فلسفه نیز به سراغ آنان آمد. در فلسفه، وجود مادى و غیرمادى مطرح است، ولى انسان قادر است تنها ماده و طبیعت را تصور کند و اگر به جهانى غیرمادى و بیرون از طبیعت معتقد باشد، در مورد آن تصدیقى بدون تصور دارد و حداکثر این که با الفاظ نفى، از آن جهان پر رمز و راز یاد مى کند. از اینجاست که هنگام سخن گفتن از خداى متعال و امور معنوى و عقلانى، با کمبود جدى الفاظ رو به رو مى شویم و در همه این موارد از الفاظ معمولى زندگى بشرى استفاده مى کنیم و این امر دشوارى هایى را پدید مى آورد.
در واقع، هر پندارى در مورد خداى متعال (مانند تصور وجود آن ذات مقدس) و هر رفتارى (مانند پرستش او) و هر گفتارى (مانند تعبیر «مولا و عبد» یا «پدر و فرزند» براى بیان رابطه وى با انسان ها) مستلزم تشبیه و انسانوارشمردن (anthropomorphism)خداى سبحان است و درک این مفاهیم تنها با قیاس به امور بشرى امکان مى یابد.[35]
نقیصه تشبیه با تنزیه جبران مى شود، با این تفاوت که تشبیه با تمام وجود و از صمیم قلب صورت مى گیرد و خداشناسى بدون آن امکان ندارد، ولى تنزیه امرى زبانى است. حقیقت این است که انسانِ محدود به ماده، خداى متعال را مانند پادشاهى مى شناسد که نیازمند ستایش است و مفهوم عالى بى نیازى او از عبادت هاى ناقص و بى ارج و قیمت ما، بندگان حقیر، تنها با تشبیه آن ذات مقدس به انسان هاى والایى که ستایش مردم بر روح بلندشان تأثیرى اندک دارد، قابل فهم است!
متألهان براى تفسیر و تأویل تعابیر تشبیهى کتاب هاى آسمانى مى کوشند و بدین منظور، از دلیل هاى عقلى و نقلى فراوانى کمک مى گیرند. از دلیل هاى عقلى که بگذریم، یکى از ادله نقلى اهل کتاب در این باب عبارتى از تورات است که مى گوید: «خدا انسان نیست»[37] است.
فیلسوف و ربانى بزرگ یهود ، موسى بن میمون (متوفاى 1204م.) دراین باره مى گوید:
سخن آنان یعنى ربانیون یهود در مورد همه تأویل ها این است که «تورات در این موارد به زبان آدمیان سخن گفته است.» به این معنا که هر آنچه در اولین تفکر براى همه مردم قابل فهم و تصور است، در مورد خدا لازم دانسته شده است و به همین سبب او را به اوصافى که بر جسمانیت دلالت مى کند، وصف کرده اند، تا نشان دهند که او موجود است; زیرا عامه مردم در اولین نظر جز براى جسم، وجودى قائل نیستند و هرچه جسم یا در جسم نباشد، در نظر آنان معدوم است. همچنین هر آنچه براى ما انسان ها کمال شمرده مى شود، به او نسبت داده شده است تا فهمانده شود که وى جامع جمیع کمالات است و هیچ نقصى در او راه ندارد. هر چیز هم که از نظر عموم مردم نقص یا عدم به شمار مى آید، از وى نفى شده است...[38]
فیلو (Philo) فیلسوف یهودى معاصر حضرت مسیح(علیه السّلام) عهد عتیق را به کمک فلسفه نوافلاطونى و رواقى تأویل کرد. میراث علمى فیلو به دست کلِمِنت اسکندرانى (Clement of Alexandria)(متوفاى 215م.) به مسیحیت منتقل شد واوریجِن (Origen)(متوفاى 254م.) به آن سامان بخشید.
ابن میمون در باره اونقلوس (Onkelos) که در قرن دوم میلادى تورات را از عبرى به سُریانى ترجمه کرده است، مى گوید:
اونقلوسِ نویهودى که به زبان هاى عبرى و سُریانى کاملا مسلط بود، به نفى جسمانیت اهتمام ورزید و در ترجمه تورات، هر صفتى را که نشان از جسمانیت داشت، به گونه اى تأویل کرد و هر یک از این اسم ها را که به حرکت دلالت داشت، به تجلى و ظهور نورى مخلوق ــ مانند «سکینه» و «عنایت» ــ برگرداند. او عبارت «خداوند نازل شد» را به «خداوند جلوه گرى کرد» و «خداوند نازل مى شود» را به «خداوند جلوه گرى مى کند» (و نه: «خداوند پایین آمد») و «نازل مى شوم تا ببینم» را به «جلوه گر مى شوم و نگاه مى کنم» ترجمه کرده است.[39]
اهمیت تنزیه نزد متکلمان ادیان تا آنجاست که مدعى شده اند به جاى این که بگوییم: «خدا چگونه است» باید بگوییم: «خدا چگونه نیست.» این دیدگاه در یهودیت و مسیحیت «الهیات سلبى» (Apophatic Theology) را پدید آورده است که بر اساس آن، هر گونه صفت بشرى از خداوند سلب مى شود تا آنجا که استفاده از واژه هاى «وجود» و «موجود» را در مورد وى ناروا مى دانند. از سوى دیگر، از آنجا که خداى متعال خود را به بشر نشان داده است، الهیات سلبى به لاادریگرى نمى انجامد.
اگر کتاب مورد قبول یهودیان و مسیحیان حتى از نسبت دادن عمل کُشتى به خداى متعال ابایى ندارد.[42]
همچنین خداى متعال در تورات، «آتش»، [45] خوانده شده است. ضرورت تنزیه خداى متعال پیروان کتاب هاى آسمانى را به تأویل این تعابیر برانگیخته است.
و همان طور که قبلا گفته شد عموم متکلمانى که با اهل حدیث مخالفت کرده اند، جسمانیت را تنها از خداى متعال نفى مى کنند، ولى هر موجود دیگر حتى فرشتگان را جسمانى مى دانند. آیات مربوط به معاد و عالم آخرت نیز در ظاهر نیازمند تأویل است، ولى اکثر مسلمانان از تأویل این گونه آیات پرهیز کرده و معاد جسمانى را رسماً پذیرفته اند. اعتقاد به معاد روحانى همواره در جامعه اسلامى محکوم بوده است.
ادامه دارد ...
پی نوشت ها :
[19]. احزاب 40.
[20]. رفتارهاى آن دارنده علم لدنى که خضر(ع) نامیده مى شود، در برابر حضرت موسى(ع) ظاهرى ناهنجار داشت و همین ویژگى اعتراض شدید و عتاب آن حضرت را بر انگیخت. نابردبارى و اعتراض وى به روى برتافتن عالم و محروم ماندن او از آموختن علم لدنى انجامید. البته عالم پیش از جداشدن، تأویل یعنى اهداف درازمدت کارهاى شگفت آور خویش را براى حضرت موسى(ع) بیان کرد (کهف 60ـ82).
[21]. آل عمران 7ـ9.
[22]. بقره 26 و مدثر 31.
[23]. انجیل متّى 13:1ـ52; انجیل مرقس 4:1ـ34; انجیل لوقا 8:4ـ18. نمونه اى دیگر: «پس یهودیان روى به او آورده، گفتند: به ما چه علامت مى نمایى که این کارها را مى کنى؟ عیسى در جواب ایشان گفت: این قدس را خراب کنید که در سه روز آن را بر پا خواهم نمود. آنگاه یهودیان گفتند: در عرض چهل و شش سال این قدس را بنا نموده اند، آیا تو در سه روز آن را بر پا مى کنى؟ لیکن او در باره قدس جسد خود سخن مى گفت. پس وقتى که از مردگان برخاست، شاگردانش را به خاطر آمد که این را بدیشان گفته بود; آنگاه به کتاب و کلامى که عیسى گفته بود، ایمان آوردند.» (انجیل یوحنا، 2:18ـ22).
[24]. انجیل متّى 5:38ـ39 و انجیل لوقا 6:29.
[25]. براى نمونه رجوع شود به سوره هاى نحل: 126ـ128; مؤمنون: 96; فرقان: 63 و 72; فصلت: 34ـ36.
[26]. حضرت امیرالمؤمنین على(ع) در خطبه 194 از نهج البلاغه، یکى از صفات پسندیده تقواپیشگان را این مى داند که از کسى که به او ستم روا داشته، گذشت مى کند: «یعفو عمن ظلمه و یعطى من حرمه و یصل من قطعه.» همچنین آن حضرت در نامه 31 آن کتاب، حضرت امام حسن مجتبى(ع) را به امورى از این قبیل سفارش مى کند و مى افزاید: نباید این دستورالعمل را در غیر مورد آن، یا نسبت به کسى که شایسته آن نیست، اجرا کرد.» در روایتى نیز مى خوانیم که حضرت امام جعفر صادق(ع) همین عبارت انجیل را به حضرت عیسى مسیح(ع) نسبت داده است (بحار الانوار، ج 14، ص 287). و مرحوم حسن بن شعبه(ره) آن را در پایان کتاب تحف العقول بدون هیچ استنکارى از انجیل نقل کرده است. در انجیل نیز مى خوانیم هنگامى که حضرت مسیح(ع) را دستگیر کردند، یکى از دشمنان به او سیلى زد. پس آن حضرت بى درنگ اعتراض کرد و گفت: «براى چه مى زنى؟» (انجیل یوحنا 18:22ـ23). همچنین اسپینوزا فیلسوف هلندى این عبارت انجیل را در فصل هفتم رساله الهیات و سیاست خویش به گونه اى زیبا و معقول تفسیر کرده است که پژوهشگران را به مطالعه آن توصیه مى کنم.
[27]. گنجینه اى از تلمود، تهران، 1350، ص 363.
[28]. اعمال رسولان، 9:2 و 22:4.
[29]. انجیل متى، 10:34.
[30]. به نقل اناجیل، حضرت عیسى مسیح(ع) گفته است که مردم پس از قیامت مانند فرشتگان خواهند شد. (انجیل متى، 22:30; انجیل مرقس، 12:25; انجیل لوقا، 20:34ـ36).
[31]. الجامع لبیان أحکام القرآن، نوشته قرطبى (سوره عصر).
[32]. هود 86.
[33]. تکویر 8ـ9.
[34]. بحارالانوار، ج 23، ص 254ـ257.
[35]. اندیشه مادّه گراى انسان نمى تواند، بدون استعانت وحى الهى، حوادث طبیعى جهان را (مانند شادى و غم، نیکبختى و بدبختى، خوش نامى و بدنامى، بى نیازى و نیازمندى، تندرستى و بیمارى، درازى و کوتاهى عمر، فراخى و تنگى رزق، همچنین آبادانى یا سیل، زلزله، خشکسالى، ناامنى و امور دیگر) به قاعده اى تفسیر کند که رابطه انسان با خداى متعال در آنها لحاظ شود. کتاب هاى آسمانى یهودیت، مسیحیت و اسلام، به ویژه قرآن کریم، حوادث یادشده را به مدد حکمت بشرى، به اجر و ثواب، عذاب و عقاب، ابتلا و املا و استدراج و... تأویل مى کنند و آنها را به اخلاق و معنویات ربط مى دهند.
[36]. سفر اعداد 23:19.
[37]. شورى 11.
[38]. قد علمت قولتهم الجامعة لأنواع التأویلات کلها المتعلقة بهذا الفن و هو قولهم: عبرت عنها التوراة بلسان بنى آدم، معنى ذلک أن کل ما یمکن الناسَ أجمعَ فهمُه و تصوره بأول فکرة هو الذى أوجِب للّه تعالى، فلذلک وُصف بأوصاف تدل على الجسمانیة لیدل علیه أنه تعالى موجود; إذ لایدرک الجمهور بأول وهلة وجوداً إلاّ للجسم خاصة; و ما لیس بجسم أو موجوداً فی جسم فلیس هو موجوداً عندهم. و کذلک کل ما هو کمال عندنا نُسب له تعالى لیدل علیه أنه کمال بأنحاء الکمالات کلها و لا یشوبه نقص أصلا. فکل ما یدرک الجمهور بأنه نقص أو عدم فلا یوصف به... (دلالة الحائرین ،1/26).
[39]. أنقولوس المتهود کامل جداً فی اللغة العبرانیة و السُریانیة، و قد جعل وُکْده رفعَ التجسیم. فکل صفة یصفها الکتاب تؤدی إلى جسمانیة یتأولها بحسب معناها، و کل ما یجده من هذه الأسماء التى تدل على نوع من أنواع الحرکة یجعل معنى الحرکة تجلیاً و ظهورَ نور مخلوق، أعنی سکینةً و اعتناءً. فهو ترجم ینزل الربُّ بتَجَلَّى الربُّ، و ینزل الربُّ بیَتَجَلَّى الربُّ (و لم یقل: و هبط الربُّ)، و أنزِل الآن و أرى بأتَجَلَّى الآن و أنْظُرُ. (دلالة الحائرین، 1/27).
[40]. سفر پیدایش 32:24ـ32.
[41]. براى آگاهى از اقوال مفسران در باره آیات صفات، رک: المفسرون بین التأویل و الاثبات فى آیات الصفات، نوشته شیخ محمد بن عبدالرحمن المغراوى، بیروت، مؤسسة الرسالة، 1999.
[42]. براى آشنایى نزدیک با دیدگاه هاى اهل حدیث، رک.: موسوعة أهل السنة، نوشته عبدالرحمن دمشقیة، ریاض، دارالمسلم، 1997. در این کتاب (ج 1، ص 567)، تأویل «ید اللّه» به «قدرة اللّه» باطل و بدعت شمرده شده است.
[43]. سفر تثنیه 4:24.
[44]. انجیل یوحنّا 4:24.
[45]. سوره نور 35.