ماهان شبکه ایرانیان

دلیل و حجیت از منظر علامه ملا احمد نراقى (قدس سره) (۱)

پیشگفتار   همه کسانى که به مسائل شرعى و فقهى آشنایى دارند، خوب مى‏دانند فقه اسلامى که در برگیرنده حکم تمام افعال انسان‏ها است، متکى به ادله و مبانى شرعى مى‏باشد و فقیه کسى است که فتوایش به شرع مقدس مستند باشد و به این علت که استنباط و بیان حکم شرعى به دلیل و مدرک نیازمند است، گرچه ممکن است فقیه تنها به بیان وظیفه عقلى مکلفین بپر ...

دلیل و حجیت از منظر علامه ملا احمد نراقى (قدس سره) (1)

پیشگفتار
 

همه کسانى که به مسائل شرعى و فقهى آشنایى دارند، خوب مى‏دانند فقه اسلامى که در برگیرنده حکم تمام افعال انسان‏ها است، متکى به ادله و مبانى شرعى مى‏باشد و فقیه کسى است که فتوایش به شرع مقدس مستند باشد و به این علت که استنباط و بیان حکم شرعى به دلیل و مدرک نیازمند است، گرچه ممکن است فقیه تنها به بیان وظیفه عقلى مکلفین بپردازد، لیکن موارد آن بسیار نادر است. و در این صورت نمى‏توان به چنین شخصى فقیه گفت و او بیان کننده حکم شرعى نخواهد بود.
در بین مدارک و مبانى اى که مى‏توان براى احکام شرعیه ذکر کرد، اخبار و احادیث نقش عمده‏اى دارند ، زیرا قرآن کریم بیان کننده احکام شرعیه فرعیه نیست و به همین دلیل به ندرت به بیان احکام فرعیه پرداخته است، و عقل نیز این توان را ندارد که حکم شرعى فرعى را بیان کند و تنها به بعضى از موارد کلیه احکام فرعیه اشاره کرده است، بنابراین، تنها مسیرى که باید از آن عبور کرد و به احکام الهیه رسید اخبار و احادیثى است که ائمه اطهار علیهم السلام در طول زندگانى پر برکتشان بیان داشته‏اند.
در این که باید احکام و وظایف شرعیه را از سنت و اخبار برداشت کرد، جاى نزاع نیست، و آن چه که در این راستا مورد بحث و نزاع واقع شده این است که آیا مى‏توان به اخبار و احادیثى که مقطوع الصدور و الدلالة نیست، عمل کرد؟ یا تنها به خبرى مى‏توان عمل کرد که صدورش از معصوم علیه السلام قطعى باشد که از آن به خبر متواتر یا خبر محفوف به قرینه تعبیر مى‏کنند! تعبیر دیگرى که مى‏توان بیان کرد این است که آیا مى‏توان به خبر واحد نیز عمل کرد و آیا خبر واحد حجیت دارد؟
در این جا دو نظریه وجود دارد: یکى نظریه حجیت‏خبر واحد ، و دیگرى نظریه عدم حجیت آن است. منظور از حجیت‏خبر واحد این است که اخبار و احادیثى که قطعى الصدور نیستند ، حجت‏خواهند بود، یعنى دلیل خاصى بر اعتبار آنها دلالت دارد، و منظور از عدم حجیت ‏خبر واحد این است که دلیل خاصى بر اعتبار آن، وجود ندارد.
مشهور فقها ، نظریه حجیت ‏خبر واحد را پذیرفته و عده‏اى از آنان عدم حجیت آن را اختیار کرده‏اند.
کسانى که خبر واحد را حجت مى‏دانند، مطلق آن را معتبر ندانسته، بلکه شرایطى را براى آن قائلند. مثلا علماى پیشین خبرى را حجت مى‏دانستند که راویانش شیعه و عادل باشند، ولى متاخرین بر این معنا اتفاق دارند که ثقه بودن راوى براى تصدیق خبر کفایت مى‏کند.
این عمده اختلافى است که در میان قائلین به حجیت‏خبر واحد وجود دارد، گرچه سخنان دیگرى هم وجود دارد که چندان اهمیتى ندارد، تنها سخن پراهمیت و مهم از ملا احمد نراقى رحمه الله است که قابل توجه و بررسى مى‏باشد، زیرا این سخن خارج از سخنان قدما و متاخرین بوده، در حالى که محتواى نو و جدیدى را در بر دارد، که اگر بتوانیم آن را بپذیریم راه وسیعى به سوى احکام شرع باز مى‏شود.
نراقى رحمه الله مدعى است، هر خبرى که موجب علم یا ظن به حکم شرعى شود، حجت است و باید به آن عمل کرد، چه راویانش شیعه بوده و یا نباشند و چه از عدالت و وثاقت‏برخوردار بوده و یا نباشند، زیرا ملاک حجیت‏خبر آن است که مفید ظن باشد، نراقى رحمه الله ادعاى دیگرى دارد که تمام اخبار و احادیثى که در کتاب‏هاى شیعه آمده چنین خصوصیتى را دارد، مگر خبرى که دلیل خاص بر عدم جواز عمل به آن داشته باشیم، بنابراین مى‏توان گفت: اهم مصادیق حجت در فقه، اخبار و احادیثى است که در کتاب‏هاى شیعه آمده است، به ویژه اخبار و احادیثى که در کتاب‏هاى معتبر اصحاب ذکر شده است و روشن است که این نظریه از دو نظریه یاد شده متمایز است، گرچه اقوال دیگرى هم براى این مبحث وجود دارد، لیکن ادله‏اى که براى اثبات آن در کلام نراقى آمده است، در کلمات دیگران وجود ندارد، بنابراین بررسى آن چه که او به عنوان دلیل مثبت مدعاى خود ذکر کرده، امرى است که ضرورى به نظر مى‏رسد.
نراقى رحمه الله به طورى که خود مى‏گوید، داراى چهار کتاب اصولى بوده است لیکن چون هیچ یک از آن‏ها در اختیار ما نیست و از طرفى کتاب «عوائد الایام‏» آخرین کتابى است که پاره‏اى از مسائل اصولى از جمله مسئله حجیت‏خبر واحد در آن مورد بررسى دقیق قرار گرفته است، در نتیجه آراء و افکار ایشان بر اساس این کتاب، مورد بحث و بررسى قرار مى‏گیرد.
نراقى رحمه الله در آغاز عائده‏اى که در این کتاب براى اثبات اصالت‏حجیت اخبار و احادیث موجود در کتاب‏هاى اصحاب به رشته تحریر در آورده است، پنج مقدمه را خاطر نشان کرده، سپس مقاصدش را در پنج مقام مطرح و اثبات مى‏کند. او مقام اول را به اثبات جواز عمل به اخبار و احادیث فى الجمله اختصاص داده، چهار دلیل براى اثبات آن اقامه مى‏کند. و در مقام دوم این ادعا را مطرح مى‏کند که به هر خبرى که دلیل قطعى یا ظنى بر منع عمل به آن وجود ندارد، مى‏توان عمل کرد و براى اثبات این مطلب به دو بیان که در مقام اول داشته، اکتفا مى‏کند. و در مقام سوم به اثبات حجیت‏خبر فى الجمله مى‏پردازد، و این ادعا را نیز به چهار دلیل ثابت مى‏کند. او در مقام چهارم، در صدد اثبات حجیت هر خبرى که مظنون‏الصدق است‏بر مى‏آید، چه این ظن از ناحیه راویان آن حاصل شود، و چه از ناحیه امور دیگر به دست آید، مگر در مواردى که دلیل و برهانى بر عدم حجیتش وجود داشته باشد. و بالاخره در مقام پنجم در صدد برمى‏آید که حجیت هر خبرى که از ائمه اطهار نقل شده است را ثابت کند.
ما اکنون به نقل و شرح این موضوع مهم و پرارزش پرداخته در عین حال و در پایان هر مسئله به طور خلاصه نظر خود را نیز اظهار مى‏کنیم.

مقدمات نراقى (رحمه الله)
 

1. «عقل این معنا را به طور ضرورى درک مى‏کند که فعل یا ترک کارى که عقلا قبیح نیست، جایز است ; زیرا فرض بر این است که نه عقل، فعل یاترکش را قبیح دانسته، و نه شرع نسبت‏به آن حکمى دارد، و معناى جواز عقلى این است که عقل فعل و ترک چیزى را قبیح نداند، بلکه مى‏توان گفت: عقل در چنین مواردى نه تنها به جواز عقلى حکم، بلکه به جواز شرعى آن نیز حکم مى‏کند، و این یا براى آن است که فعل و ترک جایز شرعى، منع و حرجى ندارد، و در اینجا نیز چنین است، و یا براى این است که عقل به طور صریح، حکم مى‏کند به این که شارع نسبت‏به فعل و ترکى که به آن امر و نهى تعلق نگرفته، عقاب ندارد. (1)
نکته وارد بر این سخن این است که عقل ناتوان‏تر از آن است که حسن و قبح افعال جزئیه را درک کند. بنابراین تردیدى نیست که نسبت ‏به افعال جزئیه حکمى ندارد نه این که حکمش این باشد که نه فعل این شیئى قبیح است و نه ترکش. پس در چنین مواردى این مسئله مطرح است که آیا اصل، بر اباحه مى‏باشد یا بر حظر و منع و این امر که اباحه، امرى بدیهى است، مخدوش و مردود خواهد بود، گرچه مسئله قبح عقاب بلا بیان، تردیدناپذیر و غیر قابل انکار است، لیکن این به معناى حکم عقل به عدم قبح دو طرف فعل و ترک و یا حکم به جواز آن دو نمى‏باشد.
اگر از این ادعا تنزل کرده و بپذیریم که در چنین مواردى، عقل به جواز فعل و ترک حکم مى‏کند، تردیدى نخواهد بود که جواز شرعى آن از این حکم عقلانى استفاده نمى‏شود، زیرا در این گونه موارد قاعده ملازمه جارى نمى‏شود، این مسئله با کمى دقت معلوم مى‏شود.
2. مقدمه دوم نراقى رحمه الله این است که «هرگز نمى‏توان چیزى را ماخذ و مدرک حکم شرعى قرارداد مگر آن که مفید علم یا ظن به حکم شرعى باشد و یا علم و ظن به حجیت آن داشته باشیم، و الا چگونه مى‏توانیم آن را نشانه حکم شرعى قرار دهیم! (2)
پس تنها چیزى که در مقدمه مى‏توان گفت این است که امورى که موجب علم به احکام مى‏شوند، مى‏توانند مدرک آن قرار گیرند هم چنان که اگر چیزى حجت‏باشد نیز مى‏تواند جزء مدارک احکام قرار گیرد، و اما این که امور ظن آور هم مى‏توانند جزء مدرک احکام قرار گیرند یا نه. موضوعى است که باید در ذى المقدمه بررسى شود، بنابراین نمى‏توان آن را مفروض پنداشت و به عنوان مقدمه پذیرفت و سپس درباره آن بحث کرد.
3. مقدمه سوم این است که «طرق حصول علم به احکام شرعیه محصور و محدود مى‏باشد و آن عبارت است از عقل، سماع از معصوم، خبر متواتر، خبر محفوف به قرینه و اجماع قطعى، و طریق تحصیل ظن به احکام شرعیه نیز محدود و محصور است و آن جز ظواهر کتاب و اخبار، شهرت بین اصحاب، اجماع منقول و اصل عدم ظهور مخالف، چیز دیگرى نیست، زیرا ظنون حاصله از ظن به علت و حکمت‏حکم و حمل بر افراد دیگر و مانند این‏ها، جزء مصادیق قیاسى مى‏باشد که در مذهب ما ممنوع است‏» . (3)
نقد آشکارى که بر این مقدمه وارد است این که بدیهى است طرق تحصیل ظن به احکام، به آن چه که در کلام مرحوم نراقى آمده است، منحصر نیست، مثل این که همه ظنون دیگر، ظنون قیاسى نیست، زیرا ظن قیاسى تعریف خاصى دارد و بر اساس آن تعریف، مصادیق خاصى پیدا مى‏کند، و بدیهى خواهد بود که ظنون حاصله از غیر آن موارد، ظنون قیاسى به حساب نمى‏آید.
4. مقدمه چهارم این است که بر فرض بقاى تکالیف واقعیه و انسداد باب علم نسبت ‏به آن‏ها این امکان وجود دارد که شارع مقدس احتیاط را واجب کرده همه مکلفین را ملزم به احتیاط کند، لیکن این موضوع در صورتى امکان‏پذیر است که جمع بین محتملات، ممکن بوده و یا آن‏ها قدر مشترکى داشته باشند، تا احتیاط ممکن شود، و الا در فرض دوران امر بین حرمت و وجوب یا استحباب و کراهت، که جمع بین محتملات آن‏ها امکان نداشته و قدر مشترکى هم وجود ندارد، احتیاط، امکان‏پذیر نخواهد بود، و به حکم عقل و شرع نمى‏توان در چنین مواردى مکلف را ملزم به احتیاط کرد» . (4)
این سخن که در دوران امر بین محذورین، احتیاط امکان ندارد، سخنى متین و غیر قابل انکار است، لیکن حکم به این که احتیاط در غیر این موارد، امکان دارد، خالى از مناقشه نیست، زیرا بر فرض این که احتیاط، اختلال نظام را به دنبال داشته باشد، آن گونه که در احتیاط کلى چنین است، نمى‏توان امکان آن را از طرف خداى متعال، قبول کرد، کما لا یخفى جدا.
5. نراقى رحمه الله مقدمه پنجم را مفصل و طولانى بیان کرده که هیچ ضرورتى براى نقل همه آن وجود ندارد و تنها به ذکر خلاصه آن مى‏پردازیم و چون منظور از این فصل بیان اثبات حجیت اخبار و احادیث ائمه به طور قطع و یقین است و الا وجود ادله ظنیه بر حجیت آن‏ها چنان روشن و آشکار است که جاى بحث و بررسى نخواهد گذارد، زیرا افزون بر اخبار و روایات زیادى که بر این معنى دلالت دارد، شهرت، اجماع محصل ، اجماعات منقوله، و ظواهر قرآن نیز چنین دلالتى را دارند که به آن اشاره خواهد شد. (5)
نکته شایان ذکر این که منظور از این مقاله، اثبات حجیت ‏خبر واحد مى‏باشد که در نهایت مفید ظن است و ناگفته پیدا است که اثبات حجیت ظنى چون خبر واحد به ظن دیگرى مانند خودش، امکان‏پذیر نیست، بلکه باید پشتوانه حجیت هر ظنى، قطع و یقینى باشد که حجیتش ذاتى است، بنابراین قیام شهرت و اجماع و مانند این‏ها بر حجیت‏خبر واحد که حجیت‏خود آن‏ها محل بحث است کم‏ترین فایده‏اى را در بر ندارد و در نتیجه کسى که در مقام اثبات حجیت‏خبر واحد است، باید دلیل قطعى براى اثبات ادعایش داشته و آن را با ظن خاص به اثبات برساند، و گویا عقیده نراقى رحمه الله به همین معنا باشد، یعنى مى‏خواهد بگوید: ادله ظنیه معتبره‏اى وجود دارد که بر حجیت‏خبر واحد دلالت کند.
نراقى رحمه الله پس از ذکر مقدمات یاد شده مى‏گوید: اکنون که این مقدمات روشن شد، باید دانست که در این مقاله دو بحث وجود دارد: 1. این که آیا عمل کردن به اخبار و احادیث تدوین شده در کتاب‏هاى شیعه، جایز است ‏یا نه؟ 2. آیا آن‏ها (اخبار و احادیث) حجت و معتبرند و در نتیجه آیا واجب است در مقام عمل و فتوا به آن‏ها استناد کرد یا نه؟ و چون طرح بحث در هر یک از آن دو، دو گونه است: یکى به طور اجمال و مهمل و دیگرى به طور تفصیل و عموم، در نتیجه چهار بحث‏خواهیم داشت که آن را در چهار مقام مورد بررسى قرار مى‏دهیم.
ایشان پس از این سخن وارد مقام اول مى‏شود، لیکن با توجه به تصریح یاد شده، به چهار مقام اکتفا نمى‏کند، بلکه مقام دیگرى را نیز به آن مى‏افزاید، گرچه این امکان وجود دارد که مقام پنجم یکى از صغریات مقام چهارم باشد، لیکن به جهت نکته‏اى که ایشان در همان جا به آن اشاره مى‏کند، به تبیین و شرح ویژه مقام پنجم مى‏پردازد:

 

مقام اول: در اثبات اصالت جواز عمل به خبر فى الجمله
 

همان طور که قبلا اشاره شد منظور از این فصل این است که جواز عمل به خبر واحد فى‏الجمله ثابت‏شود. نراقى رحمه الله در آغاز این فصل مى‏گوید: براى اثبات این ادعا سه دلیل وجود دارد، ولى در مقام استدلال چهار دلیل ذکر مى‏کند:
1. دلیل اول این است که یا ما نسبت ‏به عمل به این اخبار و احادیث‏ حکمى داریم همان طور که نسبت ‏به هر واقعه و حادثه‏اى حکمى داریم یا اصلا حکمى نداریم که اگر نسبت‏ به این واقعه حکم شرعى نداشته باشیم، به حکم مقدمه اول باید فعل و ترک آن جایز باشد، پس مطلوب، ثابت مى‏شود. و اگر نسبت ‏به آن، حکم شرعى وجود داشته باشد، باید به دنبالش رفت تا آن را به دست آورد، و چنان چه ادله حجیت‏خبر در آینده پذیرفته شود مطلوب ما نیز ثابت مى‏شود، و الا روشن است که دلیل قاطعى بر حرمت عمل به آن اخبار و احادیث وجود ندارد، بلکه در مقدمه پنجم گذشت که ظنون کثیره‏اى وجود دارد، که بر حجیت آن‏ها دلالت کند، بنابراین اگر راه رسیدن ما به حکم این واقعه بسته باشد و با این حال حکم آن بماند، ناچار باید به مطلق ظن، ظن خاص، اصل عملى و یا تخییر عمل کنیم، در حالى که احتیاط امکان ندارد، آن گونه که در مقدمه چهارم بدان اشاره شد; زیرا به اتفاق امر دائر است‏بین وجوب و حرمت، که با گرفتن هر کدام، مطلوب ما ثابت مى‏شود» . (6)
نراقى رحمه الله پس از این سخن مطلب را به طور مفصل بیان کرده که عمل به هر یک از این امور مستلزم جواز عمل به خبر واحد است، و چنین نتیجه گرفته است که جواز عمل به خبر واحد، امرى اجتناب ‏ناپذیر و غیر قابل انکار است.
ایرادى که بر این گفتار وارد است این که اولا بحث اصلى درباره حجیت‏ خبر واحد این است که آیا اخبار و احادیث منقول از ائمه علیهم السلام اعتبار شرعى خاص دارند یا نه؟ به عبارت دیگر، آیا دلیل خاصى وجود دارد که به این اخبار و احادیث اعتبار و حجیت داده باشد؟ یا این که حجیت آن‏ها از باب حجیت ظن مطلق است؟ بنابراین جواز عمل به خبر و حدیث فى الجمله (ولو از باب ظن مطلق)، فایده‏اى را در بر ندارد.
ثانیا در آن استدلال آمده است که اگر حکم شرعى عمل کردن به خبر واحد باقى باشد، دلیلى بر حرمت آن وجود ندارد بنابراین راه رسیدن به آن حکم مسدود است، در حالى که حرمت عمل به ظن، اصل مسلم و انکار ناپذیرى است که علاوه بر عقل، آیات زیادى بر آن دلالت مى‏کند، با این حال چگونه ایشان مى‏گوید دلیلى بر حرمت عمل به خبر واحد وجود ندارد!
پاسخ اشکال این است که نراقى رحمه الله به این آیات توجه داشته بنابراین در صدد پاسخ گویى به اشکال بر آمده است که آیه «لا تقف ما لیس لک به علم‏» به پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم اختصاص داشته و ربطى به دیگران ندارد. و آیات «ان یتبعون الا الظن‏» «و ما یتبع اکثرهم الا ظنا» به اعتبار مدلول تضمنى بر حرمت مذمت عمل به ظن دلالت دارد، ولى در این دو آیه بر پیروى از ظن مذمت نشده است، بلکه عدم پیروى از غیر ظن مورد مذمت قرار گرفته است، و آیه «ان الظن لا یغنى من الحق شیئا» تنها بر این امر دلالت مى‏کند که ظن از چیزى بى نیاز نمى‏کند، نه این که بر حرمت عمل به ظن دلالت کند کما لایخفى‏» . (7)
تردیدى نیست که هیچ یک از این پاسخ‏ها قانع کننده نیست. اما این که آیه اول که به پیامبر صلى الله علیه و آله وسلم اختصاص دارد، سخن عجیبى است، زیرا نهى در مواردى صحیح است که احتمال مخالفت درست‏باشد مثل این که امر در جایى درست است که متعلقش ممکن باشد، و پیداست که در این جا پیامبر (صلى الله علیه و آله وسلم) به ظن و شک و وهم عمل نمى‏کرد، و جایى براى توهم بر عمل کردنش هم وجود ندارد تا مورد نهى الهى واقع شود، زیرا چگونه ممکن است پیامبرى که وابسته به منبع وحى الهى و «ما ینطق عن الهوى‏» است، به ظن و شک غیر معتبر عمل کند، پس باید پذیرفت که خطاب «لاتقف‏» نه تنها به پیامبر اختصاص ندارد، بلکه شامل او نیز نمى‏شود مگر به نوعى تاویل، آن طور که خطاب «لئن اشرکت لیحبطن عملک‏» چنین است.
پاسخ دوم نراقى رحمه الله شگفت آورتر است، زیرا روشن است که مذمت ‏بر عدم پیروى جز از ظن و گمان شاید مذمت‏بر پیروى از ظن نیز باشد، و الا مذمت ‏باید متوجه پیروى نکردن از علم شود، در حالى که چنین نشده است، بنابراین تردیدى نیست که متفاهم عرفى در این گونه تعبیرها توجه مذمت ‏به طرف مستثنى است‏به همین جهت اگر به کسى گفته شود، شما کارى جز ولگردى ندارى و این مسئله موجب شرمندگى ما شده است، مفهوم عرفى اش این است که او را به خاطر ولگردى مذمت کنند، نه بر انجام ندادن کارى براى گوینده یا براى خودش. و اگر هم انجام ندادن کار مثبت، مورد نظر مذمت کننده باشد، به طور قطع ولگردى نیز مورد نظر بوده و مذمت نیز متوجه آن شده است. پس تردیدى نیست که پیروى از ظن مورد تخطئه و مذمت‏خداوند متعال واقع شده است.
به گمان ما دلالت جمله «ان الظن لا یغنى من الحق شیئا» که در پى بعضى از آیات گذشته آمده است، بر حرمت و عدم جواز عمل به ظن آشکارتر از آن است که بتوان آن را انکار کرد، زیرا وقتى ظن، حق نباشد پس حتما باطل است و وقتى باطل باشد نمى‏تواند به خدا و شریعت منتسب شود و الا چنین نسبتى قطعا حرام است، چه این که تهمت ناروایى است که خداوند متعال درباره‏اش گفته است: «ءآلله اذن لکم ام على الله تفترون‏» خلاصه این که بحث درباره جواز و عدم جواز عمل به اخبار و احادیثى است که از احکام الهیه حکایت دارند و بیش از ظن افاده نمى‏کنند و معناى جواز عمل به بعضى از آن‏ها این است که مفاد آن بعض را به عنوان حکم الهى تلقى کرده و به آن عمل کنیم، و الا عمل به مثبتات آن‏ها از باب رجاى مطابق با واقع به این حرف‏ها نیاز ندارد.
پس چگونه مى‏توان چیزى را که نمى‏دانیم از طرف خدا است، امر الهى بدانیم؟ و آیا این همان افترایى نیست که در آیه یاد شده مورد اشاره قرار گرفته است!
ثالثا نراقى رحمه الله با پذیرش مقدمات انسداد، ادعایش را ثابت کرد، در حالى که اولا او پیش از این و در فصلى جداگانه انسداد را باطل دانسته است. و ثانیا یکى از مقدمات انسداد این است که احتیاط، ممکن یا واجب نباشد، و در باب عمل به اخبار و احادیث، احتیاط امکان دارد و موجب اختلال نظام نمى‏شود تا گفته شود چنین احتیاطى جایز نیست، زیرا مى‏توان از باب احتیاط و رجاى مطابق با واقع به همه اخبار مثبته تکالیف عمل کرد، زیرا احتمال حرمت عمل به آن‏ها در خصوص صورتى است که انسان مفاد آن‏ها را ندانسته به خداوند متعال نسبت دهد و روشن است که عمل همراه با احتیاط به معناى نسبت دادن حکم آن به خداوند متعال نیست، و معلوم است که در باب عمل به خبر واحد امر بین وجوب و حرمت دایر نیست تا از قبیل دوران امر بین محذورین باشد که در نتیجه احتیاط امکان نداشته باشد، همان طور که عمل به اخبار مثبته تکالیف از باب احتیاط و رجاى مطابق با واقع، مطلوب نراقى رحمه الله در این مقام را ثابت نمى‏کند، زیرا عمل بر وفق خبر از باب احتیاط غیر از جواز عمل به خود خبر است.
نراقى رحمه الله در پى این پاسخ‏ها گفته است ‏بر فرض این که دلالت آیات یاد شده بر حرمت پذیرفته شود، مفاد آن‏ها حرمت عمل به ظن است نه حرمت عمل به خبر واحد. و ظن، همان رجحان نفسانى مى‏باشد که غیر از خبر است.
پاسخ این سخن نیز معلوم است ‏براى این که کسى که به خبرى عمل مى‏کند، از پنج‏حالت ‏خارج نیست، زیرا یا یقین و علم به مفادش دارد و به دنبال آن خبر عمل مى‏کند و یا دلیل معتبرى دارد که عمل به آن را براى او تجویز مى‏کند، روشن است که این دو مورد از محل بحث‏خارج است، و یا مفاد خبر برایش مظنون است و این ظن او را وادار به عمل مى‏کند و یا مفاد آن مورد شک یا وهم او مى‏باشد و معلوم است که آیات یاد شده، عمل به خبر را در صورت سوم حرام مى‏کنند و به طریق اولى این حرمت صورت چهارم و پنجم را نیز شامل مى‏شود، زیرا وقتى مفاد آن‏ها حرمت عمل به ظن باشد، حتما عمل به وهم و شک نیز حرام خواهد شد و دیگر موردى براى عمل به خبر باقى نمى‏ماند، بنابراین اگر مفاد آیات یاد شده به حسب فهم عرفى; حرمت مطلق آن چه که مفید ظن است، نباشد، لابد حرمت عمل به آن ، مفاد التزامى‏اش خواهد بود.
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :
 

1. عوائد الایام (چاپ سنگى) ص 154.
2. همان.
3. همان.
4. همان.
5. همان، ص 155.
6. همان، ص 156.
7. عوائد الایام، ص 157.
 

منبع:www.naraqi.com
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان