زندگى و اندیشه هاى عرفانى ابونصر سراج طوسى (۳)

منابع کتاب اللمع   سراج در لمع علاوه بر استفاده از سخنان بزرگان، از منابع دیگرى هم استفاده کرده که از آن جمله مى توان به این کتاب ها اشاره کرد: ـ کتاب المشاهدة از عمرو بن عثمان مکى (۲۹۱ ق)[۱۲۹] و به احتمال فراوان در جاهاى دیگر هم که مى گوید «در کتاب عمرو بن عثمان مکى یافتم»[۱۳۰] مراد همین کتاب است خصوصاً که مطالبى که از این ...

زندگى و اندیشه هاى عرفانى ابونصر سراج طوسى (3)

منابع کتاب اللمع
 

سراج در لمع علاوه بر استفاده از سخنان بزرگان، از منابع دیگرى هم استفاده کرده که از آن جمله مى توان به این کتاب ها اشاره کرد:
ـ کتاب المشاهدة از عمرو بن عثمان مکى (291 ق)[129] و به احتمال فراوان در جاهاى دیگر هم که مى گوید «در کتاب عمرو بن عثمان مکى یافتم»[130] مراد همین کتاب است خصوصاً که مطالبى که از این کتاب نقل مى کند با موضوع کتاب المشاهدة ارتباط دارد;
ـ کتاب ابوداوود سجستانى;[131]
ـ کتابى از ابوسعید خراز که در آن آداب نماز را بیان کرده است;[132]
ـ کتاب السرّ ابوسعید خراز[133] که شاید با قبلى یکى باشد;
ـ کتاب یا نامه اى از ابوسعید خراز که شاید با قبلى ها یکى باشد;[134]
ـ کتاب المناجاة جنید;[135]
ـ کتاب تفسیر کلمات بایزید از جنید که در آن شطحیات ابویزید را تفسیر کرده است;[136]
ـ کتاب ابوتراب نخشبى;[137]
ـ کتاب الوجد ابوسعید احمد بن بشر بن زیاد بن اعرابى;[138]
ـ کتابى از ابراهیم خواص;[139]
ـ کتاب یا نامه اى که به گمان وى به خط خلدى بوده;[140]
ـ کتاب یا نامه اى که به خط جعفر خلدى بوده[141] که شاید با قبلى یکى باشد;
ـ نوشته هاى ابوعلى رودبارى;[142]
ـ نامه اسحاق مغازلى به بشر بن حارث (ص 259);
ـ نامه جنید به ابوبکر کسائى دینورى (ص 311 و 434);
ـ نامه عمرو بن عثمان مکى به صوفیه بغداد (ص 305);
ـ نامه ابوسعید خراز به ابن عطاء (ص 305);
ـ نامه ابوسعید خراز به اهل شام (ص544);
ـ نامه جنید به ممشاد دینورى و جواب وى (ص305);
ـ نامه شبلى به جنید و جواب وى (ص305);
ـ نامه جنید به یحیى بن معاذ (ص434 و رک: ص311) که در کتاب رسائل الجنید هم این نامه آمده است;[143]
ـ نامه ابوالحسین نورى به جنید (ص430 و ن. گ به ص311);
ـ نامه ابوالحسین نورى به ابوسعید خراز (ص493);
ـ نامه ابوعلى رودبارى به مردى هاشمى (ص306);
ـ نامه شخصى به ذوالنون و جواب آن (دو نامه) (ص307);
ـ نامه ابوعبدالله رودبارى (ص308);
ـ نامه ابوعلى بن ابوخالد صورى به ابوعلى رودبارى (ص306);
ـ نامه ابوالخیر تیتانى به ابوجعفر خلدى (ص308);
ـ نامه یوسف بن حسین رازى (ص308);
ـ نامه جنید به على بن سهل اصفهانى (ص310);
ـ نامه سرى سقطى به بعضى دوستانش (ص310);
ـ چند نامه از جنید.
سراج در فصل مربوط به «صدور الکتب و الرسائل» ابتداى بعضى از این نامه ها را ذکر مى کند[144] ولى اطلاعاتى از این نامه ها نمى دهد. ظاهراً جنید نامه اول را براى یکى از دوستانش نوشته[145] و نامه پنجم را براى یوسف بن یحیى ارسال کرده است.[146] سراج در صفحه 311 هم از وجود نامه اخیر خبر مى دهد.

بخش دوم: جایگاه وى در تصوف
 

1. بیان جایگاه عرفان و تصوف در میان علوم
وى علوم دین را به سه دسته تقسیم مى کند: علم قرآن که اصحاب حدیث به آن مى پردازند، علم سنن که فقها بدان مشغول اند و علم حقایق که صوفیان در پى آن اند.[147] وى مى گوید هر کدام از این سه گروه براى خود کتاب ها و تصنیفاتى دارند و هرگاه مشکلى در هر کدام پیش آمد، باید به اهل همان علم مراجعه کرد.[148]
2. بیان عرفان صحیح از ناصحیح با تأکید بر آیات و روایات
وى صوفیه زمان خود را به دو دسته تقسیم مى کند; صوفیان واقعى و متشبهان به صوفیه[149] و ظاهراً همین فزونى صوفى نمایان باعث سرگردانى شخصى شده که از سراج مى خواهد که تصوف و اصول صحیح آن را با توجه به آیات و روایات بیان کند.[150] در هر حال وى در کتاب خود براى بیان عقاید و روش صوفیه، به قرآن و حدیث استدلال مى کند و شروع بسیارى از ابواب کتاب با آیات و روایات است.
3. رفع اتهامات از تصوف و صوفیه
در سیر تاریخ عرفان همواره تهمت هایى به عرفا زده اند که یکى از آنها شریعت گریزى عرفا و صوفیه است. بزرگان تصوف همواره بر شریعت مدارى عرفان تأکید مى کرده اند و عرفان بدون شریعت را حیله و مکر مى دانسته اند. سراج هم در این باره مى گوید:
مذهب صوفیه این نیست که رخصت ها را گرفته، به دنبال تأویلات و سوار شدن بر مرکب شهوت ها باشند; چرا که اینها تهاون در دین است، بلکه آنچه از مذهب صوفیه یافتیم احتیاط در دین و تعظیم اوامر الاهى است.[151]
اتهام دیگرى که به صوفیه زده اند این است که تصوف، وارداتى است یا ساخته و پرداخته هوا و هوس انسان هاست و در دین، هیچ اشاره اى به این علم نیست. طوسى براى دفع این شبهه بابى را باز مى کند و با استناد به آیات و روایات، دلالت دین را بر آن روشن مى کند.[152]
4. تنظیم و گردآورى سخنان عرفاى پیشین
مؤلف کتاب لمع بعد از ذکر آیات و روایات، به سخنان بزرگان عرفان مى پردازد و به همین دلیل مجموعه عظیمى از سخنان عارفان در زمینه هاى مختلف با تبویبى خاص گرد آمده است.
5. بررسى کلیات تصوف
سراج در این کتاب، به وجه تسمیه صوفیه، ماهیت تصوف، اوصاف صوفى، زمان ظهور صوفیه و دیگر مطالب مى پردازد.
6. شرح زبان رمزآلود پیش کسوتان عرفان
زبان رمزى و استعارى صوفیه که در مرحله کمال و بالندگى (قرن سوم تا نیمه قرن چهارم) شکل گرفته بود در دوره تنظیم و گردآورى تفسیر و باز شد. سراج هم در این میان به سهم خود براى توضیح اصطلاحات و الفاظ صوفیه بابى را گشود و آنها را شرح داد.
7. تفسیر شطحیات صوفیه
وى ظاهر شطح را شنیع و باطن آن را صحیح مى داند و از این جهت به بیان باطن این شطحیات مى پردازد. این حرکت (تفسیر شطح) که قبلا جنید (297 ق) آن را آغاز کرده بود، بعدها به دست روزبهان بقلى (606 ق) به اوج خود رسید.
8. تبیین اصول عرفانى در تفسیر و فهم قرآن
9. بیان غلطات صوفیه و انتقاد از بعضى اعتقادات آنان
وى ابواب آخر کتاب خود را به این بحث اختصاص داده و در آنجا لغزش هاى صوفیان را متذکر مى شود. او مى گوید دو طبقه از این طایفه به خطا رفته اند; طبقه اول گروهى هستند که به خاطر محکم نکردن اصول شریعت، در اصول اشتباه کرده اند که این گروه به گمراهى مى افتند و طبقه دوم آنان اند که به خاطر قلت معرفتى که به اصول دارند در آداب و احوال و مقامات اشتباه مى کنند. این دسته افراد چونان کسانى هستند که وارد خانه تاریکى شوند ولى چراغى در دست ندارند.
بعدها سلمى این انتقاد از صوفیه را در رساله فى غلطات الصوفیة سهروردى در عوارف المعارف، هجویرى در کشف المحجوب و دیگران دنبال کردند.
10. طرح ریزى الگویى براى ترسیم منازل سلوکى
الگوهاى متفاوتى از منازل سلوکى در طول تاریخ تصوف مشاهده مى شود. بعضى تنها یک منزل سلوکى را معرفى کرده اند و بعضى چهل منزل و بعضى هزار منزل. اما الگویى که سراج ارائه داده از دیگران متفاوت است. وى منازل سلوکى را به مقامات و احوال تقسیم کرده و بعد از تعریف هر کدام، به هفت مقام و ده حال اشاره مى کند. نکته دیگرى که لازم است بیان شود این است که وى براى این مقامات و احوال، ترتیب قائل است یعنى مقامات را به ترتیب شمارش مى کند و انسان بعد از طى هر مقام، وارد مقام بعدى مى شود و وقتى به «رضا» رسید که مقام آخر است، به احوال وارد مى شود و وقتى این مقامات و احوال را طى کرد، شخص صاحب مکان مى شود و در واقع «مکان» متعلق به اهل کمال و نهایات است. البته درباره این منازل باید گفت که وى براى هر کدام از این مقامات و احوال هم مراتب قائل است و در دل این مقامات و احوال هم تشکیک وجود دارد.
به نظر مى رسد الگوى وى در جاى دیگرى یافت نمى شود و از تأمل و تدبر خود وى نشئت گرفته است و آنچه در آثار پیشینیان یا معاصران وى آمده، متفاوت از الگوى وى است. براى مثال، ابومنصور اصفهانى در نهج الخاص سیزده حال را معرفى مى کند و مقام را محلى در داخل حال مى داند و هر حال را به سه مقام تقسیم مى کند و مقامات هفت گانه سراج را همگى به عنوان «احوال» مطرح مى کند.
عبدالرحمان بن محمد بن عبدالله بکرى صقلى مالکى (380 ق) که از معاصران طوسى بوده، مقامات را به اهل بدایت و نهایت تقسیم مى کند و پنج مقام از مقامات هفتگانه سراج را در مقامات هفت گانه اهل بدایت مى آورد اما یک حال از احوال دهگانه را به عنوان مقام ششم و «حیا» را به عنوان مقام هفتم ذکر مى کند[153] در حالى که سراج حیا را نه به عنوان حال و نه به عنوان مقام ذکر نکرده بود. مطالب تکمیلى درباره مقامات و احوال از دیدگاه سراج در بخش آرا خواهد آمد.
11. ارتباط با ملامتیه و واسطه در انتقال مبانى آنها
سلمى در رساله ملامتیه خود دو اصل از اصول ملامتیه را نقل مى کند که این دو اصل را از کلام سراج برداشت کرده است.[154] به احتمال فراوان سراج این اصول را از ارتباط با سران ملامتیه یا مرتبطان با آنان به دست آورده است.
سران یا مرتبطان با ملامتیه که سراج با آنها دیدار داشته عبارت اند از:
محمد بن احمد بن حمدون فراء (370 ق) از شاگردان ابوعلى ثقفى (328 ق) و از پیروان ابن منازل ملامتى (329ق)[155] که سراج از وى نقل کرده است.[156]
سراج با ابوعمرو اسماعیل بن نجید (366 ق) هم ارتباط داشته[157] که وى شاگرد ابوعثمان حیرى (298) پایه گذار مسلک ملامتیه و جانشین وى بوده است.[158]
ابونصر با واسطه از ابویعقوب نهرجورى (330 ق) که پیوندى با ملامتیه داشته، نقل مى کند و از ابوتراب نخشبى (245 ق) هم مطالبى نقل مى کند و نخشبى خود استاد حمدون قصار (271 ق) بوده[159] و قصار از سران ملامتیه بوده است.
یوسف بن حسین رازى (303 ق) هم از مشایخ ملامتیه است[160] که سراج اقوال وى را نقل کرده است.
مرتعش (328 ق) هم که پیر سراج بوده - اگر درست باشد - با ابوحفص حداد نیشابورى (264 ق) و ابوعثمان حیرى (298 ق) مصاحب داشته است که از شیوخ ملامتیه بوده اند و خود وى نیز از تعلیم دهندگان این مکتب بوده است.[161]
12. بیان اصول فتوت
این اصول را سلمى در رساله فتوت از وى نقل کرده است.

بخش سوم: آرا و عقائد
 

در کتاب لمع مباحث به اصطلاح عرفان نظرى کمتر مطرح است و بیشتر به جنبه هاى عملى تصوف پرداخته شده است و این ویژگى در دیگر کتب صوفیه اوائل هم مشهود است. در این بخش به بعضى از آراى سراج اشاره مى شود.

کسب و توکل
 

سراج «توکل» را حال رسول الله و «کسب» را سنت رسول الله مى داند و معتقد است همه، مأمور به توکل و اعتماد بر خدا هستیم ولى بعضى قدرت بر توکل ندارند. از این رو، کسب سنت شد تا اگر از حالِ توکل افتادند، از سنت رسول نیفتند و هلاک نشوند. به عبارت دیگر، بر آن کس که یقین بالایى دارد توکل لازم است و بر آن کس که در یقین و صبر ضعیف است، کسب لازم است و کسب رخصت است و آن کس که بر کسب طعنه زند، بر سنت طعنه زده و آن کس که بر توکل طعنه زند بر ایمان طعنه زده است. این نظر در واقع نظر سهل تسترى و شاگرد وى ابن سالم است که سراج از آنها تبعیت کرده است.[162]البته سراج این نکته را هم اضافه مى کند که آن کس که عیال دارد نباید آنها را به امان خدا رها کند و باید به واجب درباره آنها عمل کند، مگر این که حال آنها مثل حال او باشد.
به گفته سراج آن کس که به کسب مشغول گشت، نباید شغلش او را از اداى واجبات باز دارد و نباید رزقش را از کسب بداند و باید احکام آن را یاد بگیرد تا کسب حرام نکند.[163]

کرامات
 

سراج در بحث کرامات، مانند سالمیه، کسانى را که کرامات اولیا را نفى مى کنند، رد مى کند و از ابن سالم نقل مى کند که ایمان چهار رکن دارد که یک رکن آن ایمان به قدرت است; بدین معنا که خدا مى تواند بنده اى را که در شرق است، به غرب برد.[164] هم چنین سراج در جواب کسانى که اثبات کرامت براى اولیا را باعث مساوى شدن نبى و ولى مى دانند، در فرق بین انبیا و اولیا چند وجه ذکر مى کند که یک وجه آن این است که معجزه براى احتجاج پیامبر بر مشرکان است ولى کرامت براى احتجاج ولىّ بر نفسش است که از نرسیدن روزى در جزع نباشد و از کرامت خود بر روزى رسانى خدا استدلال کند که آن کسى که قادر است سنگ را به طلا تبدیل کند، قدرت آن را دارد که روزى انسان را از آنجا که گمان ندارد، برساند. سراج این وجه را از پاسخ ابن سالم به سؤال وى به دست آورده و در این زمینه ابن سالم حکایتى از سهل تسترى ذکر مى کند. وجه دیگر آن که انبیا معجزه را براى خلق اظهار مى کنند و از آن براى اثبات مدعاى خود استفاده مى کنند اما اولیا وظیفه دارند کرامت را از خلق کتمان کنند. وجه سوم این که زیادت و کثرت معجزه در انبیا، باعث تقویت قلب پیامبر است اما کرامت هر چه بیشتر باشد، باعث خوف بیشتر ولى است که مبادا آن مکر خدا و یا استدراج باشد.[165]
ادامه دارد ...

پی نوشت ها :
 

[129]. سراج، لمع، ص101.
[130]. همان، ص163.
[131]. همان، ص190.
[132]. همان، ص205 و 206.
[133]. همان، ص499.
[134]. همان، ص334.
[135]. همان، ص329.
[136]. همان، ص461.
[137]. همان، ص275.
[138]. همان، ص383 - 389.
[139]. همان، ص423.
[140]. همان، ص272.
[141]. همان، ص309.
[142]. همان، ص240.
[143]. جنید، رسائل الجنید، ص195.
[144]. سراج، لمع، ص312-314.
[145]. جنید، رسائل الجنید، ص197.
[146]. جنید، همان، ص191.
[147]. سراج، لمع، ص22.
[148]. همان، ص38-39.
[149]. همان، ص18 و 19.
[150]. همان، ص21.
[151]. همان، ص28.
[152]. همان، ص34.
[153]. صقلى مالکى، الانوار فى علم الاسرار و مقامات الابرار، ص44 - 45.
[154]. سلمى، مجموعه آثار، ج2، ص433 و 434.
[155]. سلمى، طبقات الصوفیة، ص507.
[156]. سراج، لمع، ص62.
[157]. همان، ص114.
[158]. سلمى، طبقات الصوفیة، ص454.
[159]. سلمى، همان، ص123.
[160]. زرین کوب، جستوجو در تصوف ایران، ص345.
[161]. زرین کوب، ارزش میراث صوفیه، ص89.
[162]. سراج، لمع، ص162; سلمى، طبقات الصوفیه، ص414 و 415.
[163]. سراج، همان، ص524.
[164]. همان، ص390.
[165]. همان، ص393 - 395.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر