رضا ساکی
فرهنگوهنر کشور روزی آرام و قرار ندارد. یکی روز از تخریب خانه نیما یوشیج خبر میرسد، روز دیگر میگویند قرار نیست خراب بشود و بهزودی به سفرهخانه تبدیل میشود. بناهای تاریخی در خطر ریزش و تخریب هستند، قاچاق کتاب بیداد میکند، میزان مطالعه کمتر از کم شده است، فیلمها همه دوربین روی دست شدهاند، خوانندگان پاپ که روزگاری کپی میکردند حالا سرقت ادبی میکنند، بازیگران هر کدام به دردی دچارند، یکی درد بیشوهری دارد، یکی درد بیهمسری، یکی درد سینما دارد و یکی درد سریال. یکی خوشگل است و بازی بلد نیست اما بازی میکند. یکی خوشگل نیست اما استاد بازیگری است و بازی نمیکند. یکی لایک فراوان دارد و نقش اول میگیرد یکی لایک زیاد ندارد و مکمل میشود.
در این بازار شام هنر، حالا اینفلوئنسرها هم آمدهاند. اینفلوئنسر مارکتینگ درد جدید است چون آدم حسابیهایمان در فضای مجازی لایک فراوان ندارند و لایک فراوان را مردم نثار دابسمشسازان کردهاند. نه اینکه دابسمشسازی کار بدی باشد خیلی هم هنرمندی میخواهد اما آیا اینفلوئنسر مارکتینگ باعث ایجاد باد در برخی افراد جامعه نمیشود؟ فلان بچه معروفشده همین الان از عالم و آدم طلبکار است و با بازیگرانی که جای پدرش هستند قهر میکند. این بچه را فردا چگونه جمع میکنند؟
اینفلوئنسری که فرق پلنگ و یوزپلنگ را نمیداند چه گلی به سر جامعه خواهد زد؟ آیا ما اینفلوئنسر باسواد نداریم؟ البته که داریم اما چون ملت دنبال سواد و حرف حساب نیست آنها به درد تبلیغات نمیخورند. در ضمن اغلب خوشگل هم نیستند. جامعه کتابنخوان اینفلوئنسر بامزه و خوشگل میخواهد. یعنی بعد از خوشگلهای فلان شبکه خارج از کشور، حالا نوبت این است که خوشگلهای داخل وطن به ما بگویند چه بخریم و چگونه رفتار کنیم. به هر حال همین که فضا برای رشد خوشگلها در جامعه فراهم است باید خدا را شکر کنیم.
باقی بقایتان