مقدمه
فقر و تنگدستى در فرهنگ و باورهاى اسلامى نکوهش شده و تحت عنوان دروازه و همسان کفر یاد گردیده و در برابر آن از رفاه و آسایش به عنوان یک امتیاز معرفى شده، تا جایى که کار و تلاش براى کسب آن هم از عبادات و واجبات به شمار آمده است. در نظام اقتصادى اسلام به منظور فقر زدایى ، افزون بر مباحث تشویقى و نظرى، روشهاى علمى و کاربردى نیز پیشنهاد گردیده و از موضعگیرى شدید در برابر اسراف و تبذیر در مقام یک باز دارنده استفاده شده است.
اهمیت این موضوع هنگامى روشن مىشود که بدانیم اسراف یکى از گرفتارىهاى در خور توجه بسیارى از جوامع از جمله ایران اسلامى به شمار مىآید. از دیر باز بسیارى از صاحب نظران بر اهمیت آن واقف بوده و این معضل را به خوبى مىشناختهاند. و به نظر مىرسد اگر بتوان بر این امر فایق آمد، بسیارى از نارسایىها و نا به سامانىهاى اقتصادى قابل چاره و درمان باشد.
براى نمونه ، در آمار رئیس کمیسیون برنامه و بودجه سال 1374 مجلس شوراى اسلامى آمده است: « امسال در قانون حدود 300 میلیارد تومان یارانه (سوبسید) براى نان پیش بینى شده است که اگر تنها در خصوص مصرف صحیح نان فقط ده درصد صرفه جویى شود سالانه حدود 30 میلیارد تومان به نفع کشور است» . (1)
در گزارش دیگرى در سال 1374 آمده است:
«هر ساله سه میلیون تن نان معادل 360 ملیون دلار به دور ریخته مىشود» .
آمارهاى از این دست در دیگر اقلام مصرفى مانند بنزین، میوهجات، کاغذ، آب، دارو و سوخت فراوان دیده مىشود که به همین مقدار بسنده مىکنیم. این نوشته که به مناسبت کنگره فاضلین نراقى به رشته تحریر آمده در مقام تبیین نظرات فقهى «ملا احمد نراقى» فاضل و محقق عصر خویش درباره اسراف است.
پیش از آغاز بحثیادآورى نکاتى سودمند است:
1. مبحث اسراف از جهات گوناگون شایسته تحقیق است; ولى در این نوشته تنها از نگاه فقهى بدان نگریسته شده است.
2. این مبحث با این که مورد ابتلا بوده; ولى متاسفانه در کتابهاى فقهى به گونه مستقل مطرح نشده و تنها به شکل پراکنده به مناسبتهایى مسائلى مانند تزیین مسجد، وضو، بوى خوش مطرح گشته است.
3. محقق نراقى ضمن طرح بحث فقهى بیشتر توجه خود را به بحث لغوى و موضوع شناسى مصروف داشته است.
4. راقم این سطور ضمن طرح نظریات محقق نراقى، در بسیارى از موارد، افزون بر بازنویسى، آنها را نقد و بررسى کرده است.
معناى لغوى
بدون تردید، تبیین مفهوم لغوى اسراف در روشن شدن حکم فقهى، نقش به سزایى دارد، چرا که ریشه بیشتر مباحث و اشکالات، ناشناخته بودن مفهوم اسراف و در نتیجه تردید در مصادیق آن است. شاهد بر این مدعا واژه «اسراف» است که در آیات و روایات در مفهوم و مصادیق گوناگونى به کار رفته است.
از این رو، این مرحله از بحثبا تفصیل بیشتر مورد تحقیق و بررسى قرار مىگیرد، باشد که به منزله مبنا و پایه اصلى مباحث دیگر به شمار آید.
«خلیل فراهیدى» اسراف را به معانى متعدد گرفته، از جمله مىگوید: «الاسراف نقیض الاقتصاد; اسراف نقیض اقتصاد و میانهروى است» .
همو ماده «السرف» را به معناى جاهل و «السرف» را به مفهوم خطا به کار برده و مىنویسد: «السرف: الجاهل... والسرف الخطا» . (2)
«ابن اثیر» ماده سرف را به معانى مختلف دانسته از جمله :
«سرف فى حدیث ابن عمر «فان بها سرحة لم تقبل و لم تسرف» اى لم تصبها السرفة و هى دویبة صغیرة تثقب الشجر تتخذه بیتا» .
در جاى دیگر سرف را به معناى غفلت دانسته و نوشته است: «و قیل اراد بالسرف الغفلة یقال رجل سرف الفؤاد، اى غافل.» و هم چنین ماده سرف را به مفهوم اسراف و تبذیر گرفته و مىنویسد:
« و قیل هو من الاسراف و التبذیر فی النفقة لغیر حاجة او فى غیر طاعة الله» .
در پایان مىگوید: ماده اسراف در احادیث فراوان به کار رفته و در بیشتر موارد به معناى گناه و خطاى زیاد به کار رفته است. (3)
«ابن فارس» نیز ماده سرف را به معانى مختلف دانسته و مىنویسد: «سرف: السین والراء والفاء اصل واحد یدل على تعدى الحد والاغفال... و یقول ان السرف: الجهل والسرف الجاهل ، ... و یقولون ان السرف ایضا الضراوة» .
وى در پایان سرف به معناى دویبه را شاذ مىداند. او مىنویسد: «و مما شذ عن الباب السرفه: دویبة تاکل الخشب» . (4)
«راغب اصفهانى» سرف را به معناى تجاوز از حد مىداند و مىنویسد: «السرف تجاوز الحد فی کل فعل یفعله الانسان وان کان ذلک فی الانفاق اشهر» . (5)
صاحب «مصباح المنیر» نیز اسراف را به معناى تجاوز از قصد و اعتدال گرفته و مىنویسد: «اسرف اسرافا جاز القصد والسرف بفتحتین اسم منه و سرف سرفا من باب تعجب او غفل فهو سرف و طلبتهم فسرفتهم بمعنى اخطات او جهلت» . (6)
«ابن منظور» همانند دیگران ماده سرف را به معانى متعدد دانسته; که یکى از آنها تجاوز از قصد است. وى مىنویسد: «ان السرف والاسراف مجاوزة القصد واسرف فی ماله عجل من غیر القصد واسرف فی الکلام وفی القتل افرط والسرف الخطاء بمعنى وضع الشىء فی غیر حقه والسرف اللهج بالشىء والسرف ضد القصد واکله سرفا اى فى عجلة» . (7)
«طریحى» از جمله معانى اسراف را خوردن مال حرام شمرده و نوشته است: «قوله تعالى» : «ولا تسرفوا» الاسراف اکل ما لا یحل وقیل مجاوزة القصد فی الاکل مما احل الله وقیل ما انفق فى غیر طاعة الله تعالى» . (8)
جمع بندى محقق نراقى
محقق نراقى پس از ارائه گزارش پارهاى از اقوال لغتشناسان، به عنوان جمع بندى مىنویسد: «مستفاد از گفتار لغویان و مفسران این است که اسراف در معانى زیادى به کار مىرود: 1. اغفال 2. جهل 3. خطا 4. خطل (فحش) 5. تبذیر 6. ضد قصد (اعتدال) 7. تجاوز از حد 8 . تجاوز از حد استوا 9. انفاق به شخص بى نیاز 10. انفاق در غیر مورد حق 11. انفاق در غیر طاعتخدا 12. انفاق در معصیت 13. زیادى گناه 14. آنچه مورد قبح است از نظر عقلا 15. جهل ویژه یعنى نادانى نسبتبه حقوق» .
ایشان سپس در مقام ریشه یابى و ارجاع معانى فرعى به اصلى مىافزاید: «معناى اول و دوم و پانزدهم یکى است. و نیز معناى سوم و چهارم با همدیگر متحد اند و نیز معناى پنجم و ششم و هفتم و هشتم و نهم و دهم و سیزدهم به یک معنا بر مىگردد.
بنابراین، تمامى معانى پانزده گانه به پنج معنا بر مىگردد: 1. جهل 2. خطا 3. تجاوز از حد 4. انفاق در معصیت الهى 5. آنچه مورد تقبیح خردمندان است و از آن جا که معناى جهل و خطا خارج از امور مالى است پس از بحث ما که اسراف در امور مالى استخارج مىشود; بنابراین، معنایى که ممکن است از اسراف در امور مالى مقصود باشد عبارت اند از معناى سوم (تجاوز از حد) چهارم (انفاق در معصیت) پنجم (آن چه که مورد تقبیح خردمندان است) . و معناى سوم و پنجم نیز ممکن استیکى باشد; زیرا تجاوز از حد مورد تقبیح عقلا و آنچه مورد تقبیح عقلاست تجاوز از حد نیز مىباشد; بنابراین، اسراف در امور مالى دو معناى بیشتر ندارد:
1. تجاوز از حد.
2. انفاق در معصیت الهى و دور نیستبرگشت معناى دوم نیز مصداقى از مفهوم اول باشد; زیرا هر گونه معصیت تجاوز از حد نیز هست» .
به این ترتیب، از نظر محقق نراقى معناى اصلى و ریشهاى اسراف تجاوز از حد است و دیگر معانى مصداق آن به حساب مىآید.
معناى حد از نگاه نراقى
از آنچه گذشت روشن شد اگر تجاوز از حد، تنها معناى اسراف نباشد، دست کم یکى از معانى مورد اتفاق همه صاحب نظران در لغتشمرده مىشود. بر این اساس، این پرسش مطرح مىشود که ملاک و معیار حد که تجاوز از آن اسراف به شمار مىآید چیست؟ در این مورد نیز گفت و گو میان صاحب نظران فراوان است. شاید بتوان گفتبهترین مطلب را محقق نراقى بیان کرده است.
ایشان بر این باور است که مقصود از حدى که با تجاوز از آن مفهوم اسراف تحقق مىپذیرد، حد استوا و وسط; یعنى فاصله میان اسراف و تغییر (تضییق) است. وى این مدعا را با نقل پارهاى از آیات و روایات برهانى مىکند و مىنویسد:
«مراد از حد عبارت است از حد استوا و وسط; یعنى فاصله میان تغییرى که به معناى تضییق استبا اسراف و این حد فاصله قصد و اقتصاد نامیده مىشود; زیرا اسراف عبارت است از اعتدال و میانه روى در کار» . (9)
سپس در مقام استدلال بر این مدعا مىگوید: شاهد بر این مدعا قول خداوند متعال است: «والذین اذا انفقوا لم یسرفوا ولم یقتروا وکان بین ذ لک قواما» (10) عباد رحمان بندگانىاند که به هنگام انفاق نه اسراف مىکنند و نه سختگیرى و میان این دو حد وسط است» .
در روایت، قوام به حد وسط تفسیر شدهاست. (11)
شاهد دیگر آیه «ولا تجعل یدک مغلولة الى عنقکولا تبسطها کل البسط» (12) ; این است که هرگز دستت را بر گردنت زنجیر مکن (و ترک انفاق مکن) و بیش از حد نیز دستت را مگشاى» . براى شاهد سوم مىتوان از مرسله «ابن ابى عمیر» از امام صادق در ذیل آیه نام برد: «ویسالونک ماذا ینفقون قل العفو قال العفو الوسط; امام صادق در تفسیر عفو فرموده مقصود حد وسط است» .
آیات و روایات دیگرى نیز به این مضمون وجود دارد که دلالت دارد حد همان حد وسط و اعتدال است.
ملاک و مصادیق حد وسط
بحث دیگرى که در این جا مطرح مىشود این است که ملاک و معیار براى شناختحد اعتدال و وسط چیست؟ که محق نراقى خود پا به میدان گذاشته و نه تنها براى تعیین و تشخیص حد اعتدال و وسط ملاک و معیار معرفى کرده، بلکه مصادیق آن را نیز در خارج تعیین کرده است.
ایشان در این بحث سراغ عرف رفته و تشخیص او را ملاک حد وسط و اعتدال دانسته و سپس سه مصداق و نمونه کلى براى آن ذکر کرده و مىنویسد: «ملاک تشخیص اعتدال و وسط عرف است; زیرا مرجع در شناختحقایق معانى لغوى مصادیق عرفى است و از نظر عرف، وسط عبارت است از هزینه کردن مال به اندازه نیاز و یا به مقدارى که با موقعیتشخص تناسب دارد. بنابراین، هر گونه هزینه و انفاق مال خارج از این دو ملاک - رعایت نیاز و تناسب با موقعیت - باشد اسراف است، اعم از این که 1. اتلاف و تضییع مال باشد 2. و یا خارج از موقعیت فرد باشد 3. و یا مورد نیاز نباشد» . (13)
ایشان سپس براى هر یک از این سه مصداق اسراف شواهدى از روایات ارائه داده است.
معناى فقهى اسراف
هر چند مفهوم اسراف در اصطلاح فقها از معناى لغوى گرفته شده است و تفاوت چندانى میان این دو دیده نمىشود، در برخى از موارد و مصادیق ممکن است اختلاف داشته باشد; زیرا پیش از این - در بحث مفهوم لغوى اسراف - گذشت که اسراف معانى مختلفى دارد، شاید بتوان گفت ریشه همه آنها همان تجاوز از حد و دیگر معانى، مصادیق آن به شمار مىآیند.
اما مفهوم اصطلاحى اسراف از معناى لغوى محدودتر است، زیرا تجاوز از حدى که از نظر عقلا ناپسند باشد اسراف شمرده مىشود. محقق نراقى پس از نقد و بررسى مفهوم لغوى و بحث از ملاک و معیار حدى که تجاوز از آن اسراف را محقق مىسازد، از قول «محقق اردبیلى» مىنویسد:
اسراف عبارت است از هزینه مال در مواردى که عقلا آن را قبیح مىدانند و یا در مواردى که هزینه کردن سزاوار نیست.
«آیت الله خوئى» در مقام تبیین اسراف، اصطلاحى مىگوید: «ادله حرمت اسراف زینت مساجد را شامل نمىشود; زیرا مفهوم اسراف متقوم است به هزینه مال در مواردى که غرض عقلایى نیست» . (14)
بنابراین، هر گونه تجاوز از حد اسراف نیست، بلکه تجاوز از حدى که نظر عقلا را در پى نداشته و مورد تقبیح آنان و خردمندان باشد اسراف است.
مفهوم واژههاى مرتبط
پس از روشن شدن مفهوم اسراف جا دارد معناى برخى از واژههایى که با عنوان اسراف ارتباط دارد نیز مورد رسیدگى قرار گیرد:
الف) تبذیر
بیشتر صاحب نظران، تبذیر را به معناى پخش و تفریق گرفتهاند و به مناسبت، در مواردى که مال ضایع مىشود استعمال شده است. «راغب اصفهانى» مىنویسد: «التبذیر: التفریق و اصله القاء البذر و طرحه فاستعیر لکل مضیع لما له» . (15)
پس تفاوت میان تبذیر و اسراف این است که اگر مال در مواردى که هزینه کردنش سزاوار نباشد، مصرف شود، تبذیر به حساب مىآید; چون معناى تبذیر تضییع مال است و اگر چنان چه در مواردى که هزینه کردن مال سزاوار است، ولى بیشتر از حد نیاز و یا شان هزینه شود اسراف است; چرا که مصداق آشکار تجاوز از حد است.
گفتنى است در بسیارى از موارد اسراف به معناى تبذیر نیز به کار رفته است.
ب) تقتیر
تقتیر به معناى تضییق و دستبستگى آمده. «ابن اثیر» نوشته است: «الاقتار: التضیق على الانسان فى الرزق یقال اقتر الله رزقهاى ضیقه وقلله» . (16)
«علامه فیومى» ماده «قتر» را به معناى تضییق دانسته و نوشته است: «وقتر على عیاله قترا وقتورا من بابى حزب و قعد ضیق فى النفقة» . (17)
بنابراین، تقتیر در مقابل و ضد معناى اسراف است; به عبارت دیگر، اسراف، افراط و تقتیر، تفریط است.
پی نوشت ها :
1. روزنامه کیهان، شماره 10421.
2. کتاب العین، منشورات دار الهجرة، ج 7، ص 244.
3. ابن اثیر، النهایة، ج 2، ص 361.
4. ابو الحسین احمد بن فارس، معجم مقاییس اللغة، ج 3، ص 151.
5. راغب اصفهانى، مفردات، ص 230.
6. علامه فیومى، مصباح المنیر، ج1، ص 373.
7. ابن منظور، لسان العرب، ج 11، ص 48.
8. طریحى، مجمع البحرین، ج5، ص 69.
9. عوائد الایام، ص 631.
10. اسراء، آیه 29.
11. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 148، ح 35.
12. فرقان، آیه 67.
13. عوائد الایام، ص 632.
14. مستند العروة، ج 2، ص 239.
15. معجم مفردات الفاظ القرآن، ماده بذر.
16. ابن اثیر، النهایة، ص؟ ؟ .
17. مصباح المنیر، ج2، ص 671.
منبع:www.naraqi.com
ادامه دارد
/ع