رساله شاه محمد دارابى
یکى از رسالههاى بسیار مفصل و پر مطلب غنائیه که از موضع صوفیانه و طبعا خالفتبا حرمت مطلق غنا نوشته شده است، رساله مقامات السالکین از محمد بن محمد دارابى (زنده در 1130ه.ق) از اقطاب سلسله ذهبیه و از اساتید قطبالدین نیریزى (م1173ه.ق) صاحب فصلالخطاب و رساله طب الممالک است. وى که مذاق صوفیانه دارد، ضمن این رساله فارسى، با احتیاط و ظرافت تمام کوشیده است تا ضمن اثبات حرمت غنا، صوت حسن یا صداى نیکو را از دایره غنا خارج کند. تاریخ تالیف رساله، براساس آنچه در خاتمه آن آمده، سال 1105 هجرى قمرى است; روزگارى که فشار بر صوفیان رو به فزونى بوده و بازار تکفیر و تفسیق صوفیان، رواج داشته است.
وى بحث را با تحریر محل نزاع آغاز مىکند که اصولا «غناى حرام مذموم کدام است وصوت حسن ممدوح به احادیث در چه مقام؟». مقدمه در تعریف غناست; فصل اول در نقل و تحلیل احادیثى است که در حرمت غنا وارد شده; و فصل دوم درباره احادیثى است که «دلالت دارد بر این که صوت حسن، غیر غناست». تعریفى که وى انتخاب مىکند، مناسب با نظر اوست:
هر صوت حسنى که با آلات لهو و یا صوت زنى که مرد بشنود یا شهوتانگیز باشد و نفس بهیمى را به حرکت درآورد، یا کلام کذب و لاطائلى باشد، مسما به غناست و حرام است و هر صوت حسنى که مقابل این باشد... مسما به صوت حسن است نه غنا. (70)
بنابراین وى، در تعریف غنا با برخى دیگر، اختلاف نظر داشته و بر این باور است که اگر غنا بودن چیزى ثابتشود، بىتردید حرام است:
و مؤلف را اعتقاد این است که غنا حرام است، اگرچه در قرآن و ذکر و مرثیه باشد; اما بالفعل آنچه قاریان و ذاکران مىخوانند، غنا نیست; چه در عرف آن را غنا نمىخوانند. (71)
طبعا خود وى گاه از زبان «فرقه ثانیه»، صوت حسن را از روى تسامح غنا مىنامد و در اختلاف نظر موجود، مىگوید که دو عقیده وجود دارد: نخست اعتقاد به «حرمت جمیع افراد غنا» و دیگر قول مقابل آن که غناى در «قرآن را مستحب مىدانند». تا آنجا که به اعتقاد خود او مربوط مىشود و تا اندازهاى با عقیده فرقه ثانیه متفاوت است، جمیع افراد غنا را حرام مىداند، اما صوت حسن را غنا نمىداند. (72)
نخستین فصل، ارائه روایات حرمت غناست که هر چند حرمت فىالجمله آن، «احتیاج به دلیل ندارد» و اجماعى است; اما مؤلف از روى تیمن و تبرک چند آیه و 25 حدیث مىآورد. وى اشکالى به این اجماع وارد کرده و ضمن پاسخگویى به آن، تصریح دارد که قائلین به قول دوم(یعنى غنایى نبودن صوت حسن که ممکن است از روى تسامح غنا هم خوانده شود) معتقدند «اجماع بر حرمت غنا فىالجمله واقع است، نه بر حرمت جمیع افراد غنا». (73)
دارابى در آغاز فصل دوم، با اشاره به اختلاف نظرى که درباره تفسیر غنا وجود دارد، معیار را فهم عرف گرفته و مىنویسد:
اگر کسى به غلام خود بگوید که مغنى براى من بطلب; قارى و ذاکر و مرثیه خوان را نمىطلبد!
به نظر وى «حلیت صوت حسن اشهر و اقوا از آن است که محتاج بیان باشد، مثل حرمت غنا فىالجمله».
در ادامه، دارابى 27 حدیث را از زوایاى مختلف در تایید صوت حسن، آورده است. (74) بحثهاى وى در اطراف روایاتى که آورده، قابل استفاده و همراه با نقد و بررسى است; در عین حال، جهتگیرى او روشن است; چرا که مىکوشد تا دیدگاه فرقه ثانیه را ثابت کند.
پس از بحث از احادیث صوت حسن، مبحثى را با عنوان «تنبیه» باز کرده و در آن مناظرهاى میان فرقه اول و دوم، که یکى قائل به حرمت تمام مصادیق غنا و دیگرى قائل به حرمت فىالجمله آن بوده و «بعض افراد غنا مثل غناى در قرآن و آنچه به خدا نزدیک کند» را جایز مىداند، آورده است. ضمن این مناظره، بحثهاى حاشیهاى، سندى و اصولى و اخبارى و غیره نیز آمده است. از جمله در بخشى از بحث، به مناسبت، این مطلب را مىآورد که «از بعضى از اکابر دین، که شک و شبههاى در عدالت او نیست، انکار بعض ضروریات دین نقل کردهاند». پس از آن براى نمونه، به انکار معاد نفس ناطقه توسط شیخ مفید، اعتقاد به سهو انبیا توسط شیخ صدوق، پذیرفتن قیاس نادرست توسط ابن جنید، انکار بداء توسط خواجه نصیر و میرداماد، اشاره کرده است. (75) وى همچنین بحثى را درباره روش قدما، که مسلک اخبارى داشتند و عموم احادیث را فقط در صورت مخالفت صریح با اصول مذهب مىپذیرفتند، و روش متاخرین، که معتقدند «تا تصحیح سند نکنیم نزد ما حجیت ندارد»، مطرح کرده و روش قدما را مىپذیرد تا بتواند به 27 روایتخود در باب صوت حسن، استناد کند. به علاوه به نظر وى، رد کردن27 روایت «به عنوان حکم به ضعف یا به تکلف در تاویل تا آن که حرمت غناى مطلق» ثابتشود «نهایت تعسف است».
دارابى با تاکید بر این که غناى ارائه شده در مجالس حرام، حرام است، مىنویسد:
«مولانا محمد باقر خراسانى (76) (سبزوارى) و فاضل کاشى و قمى [؟قدس سره و غیر ایشان از فضلا... جمع کردهاند به این وجه که غنا دو قسم است: حرام، آن که مقارن معصیتى باشد، و حلال، آن که از اسباب معصیتخالى باشد، بلکه مذکر خدا و جنتباشد. (77)
دارابى از افراط فرقه اولى در اثبات حرمت مطلق غنا، از این که اینان «قاریان قرآن به صوت حسن و ذاکران و مرثیه خوانان را جلا، بل کلا فاسق دانند» اظهار شگفتى کرده و آن را خلاف احتیاط دانسته است. حال که سخن از احتیاط شد، باید این نکته جالب را هم از زبان دارابى گفت که وى قائلان به احتیاط را مورد انتقاد قرار داده و بر آن است که فقیه باید تابع دلیل شرعى بوده، تکلیف را مشخص کند، نه آن که با احتیاط «عوام را اجتناب از حلال فرمودن [کندقدس سره که مبادا به حرام افتند». (78)
به هر روى، به اعتقاد این مجتهد صوفى مسلک «هرگاه آن خواندن خوش، دل را صفا دهد و شخص را به طاعتخدا نزدیک کند و دل را از معصیت دور کند و بهشت و حور و قصورى که براى پرهیزکاران مهیاست، به یاد دهد و همچنین نعیم مقیم و جنات نعیم که براى اولیاء الله، حق تعالى آماده کرده و آن درجات رفیعه و مقامات شریفه به یاد دهد و سامع به سبب شوق آن به افعالى بپردازد که موجب وصول به سعادت اخروى باشد، شنیدن همچو آوازى، حرام نخواهد بود، بلکه مستحب خواهد بود». (79)
در ادامه به بحثشعر و شاعرى و حسن و قبح اشعار و قرائت آنان پرداخته و در هایتبه عشق و عاشقى هم مىرسد و از آن نیز گفتگو مىکند و به تدریجبه دفاع از تصوف مىپردازد و به صراحت انتساب حدیقة الشیعه را به مقدس اردبیلى انکار کرده و آن را از ملا معزاى اردستانى دانسته است. (80) در خاتمه، نمونههایى از سماع شیخ صفىالدین اردبیلى نیز آورده و آداب سماع و سماع حلال و حرام را در انتها بحث و رساله را از صورت فقهى آن خارج کرده است. حاصل کلام، باز در انتها به صورتى مختصر اما مفید آمده است. (81)
رساله سید ماجد بحرانى
این رساله، آخرین رسالهاى است که میتوان گفت در دوره صفوى نگاشته شده است. وى به خلاف دو همنام خود، که یکى در 1028هجرى قمرى و دیگرى پیش از 1104هجرى قمرى در گذشتهاند، (82) در سال 1152هجرى قمرى زنده بوده و به نام سید ماجد بحرانى کاشانى شناخته مىشود. رساله وى در مساله غنا ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین نامبردار شده و پس از وى، مورد نقد و ایراد چندین رساله دیگر قرار گرفته است. وى جانبدار نظریه حرمت مطلق نیست و مىکوشد تا نشان دهد که هر صوت نیکو و غنایى که البته در تعریف وى به هیچ روى خالى از ترجیع نیستحرام نیست.
روش وى در بحث، با رسالههاى دیگر که نوعا به سبک اخبارى است، متفاوت است. وى بحث را با دو اصل اصولى، یک اصل فلسفى و پس از آن شرحى کوتاه درباره دانش موسیقى آغاز مىکند و نشان مىدهد که به موازات فقه، در حکمت و اصول نیرومند بوده و با آثارى که در علم موسیقى نوشته شده، آشنایى داشته است. وى پس از اشاره به تعریف علم موسیقى که شناخت مناسبات عددى موجود در ماده صوت است، یک برداشت اجتماعى نیز از تعریفى که بر اساس دادههاى علم موسیقى و غنا و ارتباط آن با مراتب مختلف اصوات دارد، مىکند و آن این که وقتى این مناسبات عددى میان اصوات، اینچنین صداهاى نیکویى مىسازد، مىتوان ارزش مؤالفت و وحدت میان اعضاى جامعه را هم دریافت. به همین دلیل است که شارع مقدس بر اقامه جمعه و جماعات تاکید دارد تا ائتلاف میان امتبرقرار بماند. یا وقتى غیبت کردن را از زنا بدتر مىداند، از آن روست که الفت میان جامعه را از میان مىبرد. (83)
وى در ابتدا از دشوارى موجود در این بحثبراى «الظاهرین المتفقهة» که تنها اکتفاى بر تعلیم فروع دارند و طبعا از دانشهاى دیگر بىبهرهاند، یاد کرده و در ادامه، تعریف لغوى غنا را بر اساس کتابهاى لغت ارائه مىدهد که البته معناى وسیعى دارد.
پس از آن، تحت عنوان «تبصرة» تاریخچهاى از آوازهخوانى در جاهلیت و عصر نخست اسلامى ارائه مىدهد و از آموزش کنیزکان براى خواندن و نواختن سخن مىگوید و این که اینان به صورت حرفهاى براى این کار آماده مىشدند از پگاه تا شامگاه به این کار مىپرداختند. این وضعیت در دوره اموى و عباسى فزونى گرفته و مردم به پیروى از خلفا به این کار روى آوردند، به طورى که قیمتبرخى از این کنیزکان تا سه هزار دینار و بالاتر رسید. وى داستانهایى از این افراد گویا به نقل از اغانى آورده است. این وضعیتسبب شد تا مفهوم لغوى غنا، به طور خاص بر این وضعیت اطلاق شود. بنابر این، کاربرد غنا در روایات، به معناى غناى لغوى نیست، بلکه غناى عرفى آن زمان است که شامل صداهاى خوشى است که همراه با آلات موسیقى نواخته مىشده و در مجالس عیش و عشرت اجرا مىگشته است. اما آنچه در احادیث مباح دانسته شده، غناى لغوى است. این چیزى است که مؤلف در این رساله، در صدد اثبات آن است. (84)
تا اینجا مقدمه کتاب بود. اما مؤلف در مقصد اول، به بررسى احادیثى که درباره غنا وارد شده، پرداخته است. نخستین روایاتى که آورده، آنهاست که به تعبیر او، اشاره به تحلیل غناى لغوى دارد: امام باقر(ع) به ابو بصیر مىفرماید: «رجع بالقرآن; فان الله عزوجل یحب الصوت الحسن».
بنا به آنچه در قرب الاسناد آمده، از امام درباره استفاده از غنا در روز عید فطر و قربان و ایام شادى سؤال مىشود، مىفرماید:«لاباس به ما لم یعص به». و روایاتى دیگر.
به نظر وى صوت حسن بدون ترجیع نیست و هر کجا که باشد، نامش به لحاظ لغوى غناست و بر اساس این احادیثحلال است. آنچه حرام است مصداق غناى عرفىزمان صدور احادیث است که اسباب لهو و لعب و تهییجشهوات و غیره مىباشد. وى بسیارى از روایاتى را که اشاره به خرید و فروش کنیزکان آوازهخوان دارد، مؤید همان مطلبى مىداند که ضمن تبصره بیان کرده که مربوط به حرمت غناى عرفى است.
بحرانى مقصد دوم رساله خود را بر این فرض بنا کرده است که اگر غناى وارده در تمامى روایات، غناى لغوى باشد; در این صورت چه مىتوان گفت.
به نظر وى، هر معنایى که براى غنا در نظر گرفته شود، بایست در تمامى احادیث اعم از روایات تحریم و تحلیل در یک مورد و معنا و در چارچوبه مبدا اشتقاق اسمى و فعلى آن باشد. طبعا غناى حرام بر صوت ترجیعدار فرحانگیز اطلاق مىشود و غناى حلال بر صوت ترجیعدار حزنانگیز. در این صورت، چگونه مىتوان از روایات موجود، تحریم مطلق غنا را ثابت کرد؟ در ادامه، به طرح چند پرسش و پاسخ درباره این موضوع پرداخته است. در خاتمه با اشاره به نامه امام کاظم(ع) در این باره که در هر مساله غیر قطعى دینى لازم است تا قائل به آن، از کتاب و سنت و عقل دلیلى بیاورد و تا وقتى نیاورد، خواص و عوام مىتوانند در آن تردید داشته باشند، مىنویسد:
تردیدى نیست که حرمت غنا [به صورت مطلققدس سره از مسائل ضرورى دین نیست و الا اختلافى در آن صورت نمىگرفت; آن هم در میان مجتهدان برجسته. (85)
این رساله داراى سبک و دیدگاهى تازه بود که چندان رنگ صوفیانه هم نداشت. به همین دلیل، قائلان به حرمتباید براى رد آن جدیت مىکردند. به همین دلیل است که چهار رساله در رد بر رساله سید ماجد بحرانى نوشته شد. (86) نخست رساله تحریم الغناء میرزا ابراهیم اصفهانى خوزانى (مقتول به سال 1160ه.ق) که معالاسف، تا کنون نسخهاى از آن یافت نشده است. دوم رسالة فی الغناء از محمد رسول کاشانى، سوم رسالة فی الغناء و عظم اثمه از ملا اسماعیل خواجوئى، و چهارم ذریعة الاستغناء از ملاحبیب الله شریف کاشانى. سه رساله اخیر در میراث فقهى: غنا و موسیقى ،دفتر اول چاپ شده است.
پی نوشت ها :
70. دارابى،مقامات السالکین، ص323.
70. دارابى،مقامات السالکین، ص323.
72. همان، ص427.
73. همان، ص359.
74. همان، ص362.
75. همان، ص402.
77. همان، ص407.
80. همان، ص463.
81. همان، ص491.
82. این مطلبى است که مصحح رساله نوشتهاند. خاتون آبادى (وقایع السنین، ص535) در ذیل حوادث سال 1090هجرى قمرى نوشته است: فوت سید ماجد ولد سید محمد بحرانى قاضى اصفهان در کمال اعتبار در سال یک هزار و نود هجرى است: و له من العمر چهل و سه سال. تاریخ در یک هزار و نود و یک.
83. سید ماجد بحرانى، ایقاظ النائمین، ص511-512.
84. همان، ص516.
85. همان، ص531.
86. همان، مقدمه، ص503.
منابع:
دارابى، سید محمد بن محمد: «مقامات السالکین»، تحقیق سید جعفر نبوى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376
:«رسالة فی الغناء»، تحقیق حسین شفیعى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
بحرانى کاشانى، سید ماجد: «ایقاظ النائمین و ایعاظ الجاهلین»، تحقیق على مختارى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
ایرانى، اکبر: موسیقى در سیر تلاقى اندیشهها، حوزه هنرى سازمان تبلیغات اسلامى، تهران1374ش.
: «رسالة فی الغناء»، تحقیق رضا مختارى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
رضوى، عبدالحى: حدیقة الشیعة، نسخه مرعشى، ش1124.
خوانسارى اصفهانى چهارسوقى، محمدباقر: روضات الجنات، مکتبة اسماعیلیان، قم 1391ق.
افندى، میرزا عبدالله: ریاض العلماء و حیاض الفضلاء، تحقیق سید احمد حسینى، کتابخانه آیة الله مرعشى، قم 1406ق.
عاملى، شیخ حر: امل الامل، تصحیح سید احمد حسینى، مطبعة الآداب، نجف1385ق.
سبزوارى، محمد على: تحفة العباسیة، شیراز، کتابخانه احمدى، 1326ق.
عاملى، شیخ حسن: الدر المنثور من الماثور و غیر الماثور، کتابخانه آیة الله مرعشى، قم1398ق.
مختارى، رضا و محسن صادقى: میراث فقهى(1): غنا و موسیقى، دفتر اول و دوم (قم، مدرسه ولى عصرع) دفتر سوم (دفتر
کرکى، محقق: جامع المقاصد، تحقیق مؤسسة آل البیت لاحیاء التراث، قم1410ق.
زراقط، عبدالمجید: «الحر العاملی مؤرخ ثقافة و شاعرا» مجلة المنهاج، ش11، سال 1988م.، ص138-180.
مجلسى، محمد تقى: «رساله مسؤولات»، تصحیح ابوالفضل حافظیان، میراث اسلامى ایران، دفتر سوم، 1374ش.
سبزوارى: «رسالة فی تحریم الغناء»، تحقیق على مختارى، میراث فقهى: غنا و موسیقى، دفتر اول، 1376ش.
فاضل، محمود: فهرست نسخههاى خطى کتابخانه جامع گوهرشاد مشهد، آستان قدس رضوى، مشهد1371ش.
ارسال مقاله توسط کاربر محترم سایت : sm1372