گزارش سفر به مالزی
از ساختمانهای دیگری که در کنار دریاچه قرار داشت ویلای ماهاتیر محمد است که تبدیل به موزه شده است. همۀ هدایا و دستآوردهای وی در پیشرفت مالزی در این مکان به نمایش درآمده است. طرحهای او تا سال 2020 نیز به نمایش گذاشته شده است. ماهاتیر محمد در سال 2009 داوطلبانه از مقام خود استعفا داد و هم اکنون یکی از رجال پر نفوذ مالزی است.
تنها هتل شش ستارۀ شهر در کنار دریاچه قرار دارد. که طرح آن از همۀ شهرهای جهان گرفته شده است. انتخاب اتاقها با معماری مورد دلخواه انجام میگیرد.
ساختمان دیگری در کنار دریاچه قرار دارد که از یک سو شبیه کتاب و از سوی دیگر شبیه کلاه است. از بالا نیز شبیه سگک کمربند یکی از پادشاهان مالزی است. این ساختمان، یکی از بهترین ساختمانهای شهر است. آخرین پل روی دریاچه و گران قیمتترین آن, از طرح پل «الکساندر» در فرانسه الگو برداری شده است. در فرانسه عروس و دامادها برای خوشبخت شدن روی آن پل عکس میگیرند. در مالزی نیز این رسم رایج شده است. 36 نوع ماهی در آب این دریاچه پرورش میدهند, ولی کسی حق ماهیگیری ندارد.
پس از سیاحت در دریاچه و تماشای بناهای اطراف آن، از طریق خشکی مجدداً به بازدید مسجد زین-العابدین رفتیم. مسجدی است بسیار بزرگ و با عظمت و گنبد آن بسیار برافراشته. سیستم خنک کنندۀ آن را که کاملاً طبیعی است از نزدیک دیدیم. از خیابانی که وارد مسجد شده بودیم، با آسانسور یک طبقه بالا رفتیم تا به طبقۀ هم کف مسجد رسیدیم. طبقۀ هم کف مسجد روبروی خیابانی قرار دارد که به قصر پادشاه منتهی میشد. بخش انتهایی مسجد در سه طبقه قرار داشت و طبقۀ اوّل آن به بانوان اختصاص داشت.
ناهار را در فضای سبز نزدیک مسجد خوردیم. بعد راهی بازدید از موزۀ هنر اسلامی شدیم. این موزه، بازسازی «قصر الحمراء» الناصر بالله از پادشاهان اندلس است. بر روی ستونهای آن شعار «لا غالب الاّ الله» همه جا حک شده است. قصر نسبتاً کوچکی بود که همراه با وسایل و تزئینات داخلی آن، با معماری سنتی بازسازی شده است. بلیط ورودی آن سه رینگت (هزار تومان) بود.
مسجد جامع
از شهریور «پوتراجایا» به کوالالامپور بازگشتیم. به منطقۀ بازار هندیها رفتیم تا از مسجد هندیها بازدید کنیم که بسته بود. از آنجا به مسجد جامع که در همان نزدیکی بود رفتیم. مسجدی است کوچک در کنار رودخانه با سقف کوتاه و معمولی. سه طرف آن را شبستانهایی با سقف کوتاه پوشانده بود. چند درخت نارگیل نیز در حیاط مسجد قرار داشت. تفاوت درخت نارگیل با نخل بزرگتر بودن آن از درخت نخل است.
ماشینمان در نزدیکی مسجد هندیها پارک بود. پیاده از میان چند خیابان تنگ و کثیف برگشتیم. دو طرف خیابانها را مغازه و دستفروشها تشکیل میدادند. این منطقه از شهر همچنان بافت قدیمی و پیشرفت نکردۀ خود را حفظ کرده است. دست فروشها اصرار میکردند چیزی از آنها خرید کنیم. اجناس نسبت به مناطق دیگر شهر ارزانتر به فروش میرسید. در این منطقه از شهر وضعیت بهداشت بسیار تأسفآور بود.
معبد هندوها
امروز دوشنبه 22 شهریور برنامۀ بازدید از دو معبد در برنامهمان قرار داشت. اوّل به معبد «باتو کیو» (bato cave)، معبد هندوها در حاشیۀ شهر کوالالامپور رفتیم. معبد در درون غازی قرار داشت که کوهی سنگی بود و اطراف درب ورودی آن را درختان جنگلی پوشانده بود. مجسمۀ بسیار بزرگی از «شیوا»(1) یکی از خدایان سهگانۀ هندوها در پای کوه به حالت ایستاده قرار داشت. 275 پله از پای کوه تا غار راه بود. میگفتند سالانه حدود یک و نیم میلیون نفر از هندوها برای انجام مراسمی دو سه روز در این غار و اطراف آن گرد هم جمع میشوند و به نیایش میپردازند. درِ ورودی غار بسیار بزرگ و درون آن نیز سقف بسیار بلندی داشت. برخی از قسمتهای بالای غار باز بود. بارانی که نمنمک میبارید، به درون غار نیز میریخت.
از درب ورودی غار تا انتهای آن، مجسمههای خدایان ریز و درشت بسیاری در کنارههای غار قرار داشت. در بخشهایی از غار نیز محلهایی بود که هندوها وارد آن میشدند و در برابر مجسمههای خدایان عبادت میکردند. یکی از این خدایان، مجسمۀ خورشید بود که نمادی از خدای بزرگ است. هر یک از مجسمههای کوچک نیز نمادی از روحیات خدای بزرگ است. در کنار برخی از مجسمهها، روحانیان هندو که پیراهن به تن نداشتند، ایستاده بودند و بعضاً با حضور هندوها برایشان دعا میخواندند. برخی از این روحانیان با ارائۀ قبض، کمکهای مالی هندوها را هم جمع میکردند.
در غار دوری زدیم و برگشتیم. در مدخل غار عکاسهایی بودند که رو به غار و همراه با مجسمهها عکس میگرفتند. هندویی هم بود که با دومار بزرگ و شیطان پرستی که داشت بساط کرده و با دادن آن به دست گردشگران عکس میگرفت و برای خود بساط کسبی راه انداخته بود. محیط غار و وضع ظاهری روحانیان هندویان برای ما بسیار چندش آور بود. یکی از همراهان که به برخی از رفتارهای دینداران خودمان انتقاداتی دارد، میگفت صد رحمت به دین خودمان و به شوخی میگفت: باید برگردیم ایران و دوباره به اسلام ایمان بیاوریم.
از پلههای غار که پایین آمدیم، در محوطۀ پای کوه نیز محلی بود که مجسمههای بسیاری در زیر سقفی وجود داشت. هندوها با احترام وارد آنجا شده به نیایش میپرداختند و روحانیان هندوی حاضر در مکان برایشان دعا میکردند.
در سمت دیگر، میمونها از بالای کوه پایین آمده و از گردشگران حاضر در محوطه موز گرفته و به بالای کوه بر میگشتند. در بخشی از محوطۀ مقابل غار نیز کبوتران بسیاری مشغول خوردن دانه بودند. در اطراف نیز مغازههایی وجود داشت که گردشگران میتوانستند خرید کنند.
ایرانیان بسیاری را نیز در این مکان دیدیم که به صورت کاروانی برای بازدید از این مجموعه آمده بودند. همچنان میشد خانمها را به سه گروه تقسیم کرد: برخی با حجاب کامل حتی با چادر. برخی با روسری و دستۀ سوم نیز کمی تا قسمتی برهنه.
یکی از دوستان که در زمینۀ ادیان مطالعه دارد، میگفت هندوها به غیر از سه خدای اصلی، دوازده هزار خدای کوچک نیز دارند. همراهان با دیدن خدایان هندوها و روحانیان آنها، از وضعیت هندوها ابراز تأسف کردند.
معبد چینیها
پس از بازدید از این مجموعه، برنامه بعد بازدید از معبد چینیها به نام «چاینیز تمپل» (chinese temple) بود. این معبد در هشتاد کیلومتری کوالالامپور بر فراز کوهها در دل جنگل قرار داشت. مسیر شهر تا معبد، بزرگراهی بود که هر باند آن سه مسیر داشت. یک سمت بزرگراه کوه و سمت دیگر آن دره بود. در طول مسیر از تماشای طبیعت که از میان جنگل میگذشت، لذت بردیم. این معبد، به بوداییهای چینی اختصاص داشت. از کنار معبد تله کابینی در حال رفت و برگشت بود. این سفر در واقع سفر به جنگل بود؛ از میان جادههای پیچ در پیچ که همه رو به بالا بود.
پس از پیاده شدن از ماشین ابتدا به درون برج مدوری رفتیم که نه طبقه داشت. تا بالای برج 254 پله بود. در هر طبقه دری رو به بیرون باز میشد که بالکنی گرداگرد برج را در بر میگرفت. با رفتن روی بالکن میشد تمام منطقه را به تماشا نشست. رو به پایین در قسمتی از جنگل، برجها و خانههای ویلایی فراوانی بود. تا بالای برج رفتیم. هوای دلپذیری در میان وزش باد جنگلی بر صورتمان مینواخت. از بالای برج، برجهای دوقلو و برج مخابراتی کوالالامپور دیده میشد. روی دیوار بیرون برج، مجسمههای کوچک بودا تعبیه شده بود. رو به سمت بالا نیز مجسمۀ بسیار بزرگی از بودا پشت به کوههای پوشیده از درخت قرار داشت. در جایهای مختلف برج، عود روشن بود و بوی عود همه جا را فرا گرفته بود.
از برج پایین آمدیم. در محوطه چند فروشگاه وجود داشت. پس از آنها, پشت به کوه در کنار مجسمۀ بزرگ بودا, مجسمههای فراوانی دیگری قرار داشت. در بخشهایی، مجسمهها به صورت گروهی در کنار هم قرار داشتند. برخی از این مجموعه مجسمهها, میز محکمۀ الهی را نشان میداد که از گناهکاران حسابرسی میشد و در برخی نیز گناهکاران در حالتهای مختلف مجازات میشدند. در صحنۀ دیگری زبان گناهکاران را قطع میکردند. در صحنۀ دیگری بعضی از آنها را در میان آتش انداخته بودند. صحنهای نیز گناهکارانی را نشان میداد که به غل و زنجیر کشیده شده بودند و در میان زبانههای آتش میسوختند.
صحنههایی که با مجموعهای از مجسمهها به تصویر کشیده بود، حالتهای مختلفی از مجازات گناهکاران نشان داده میشد. بخشهایی از صحنههای به تصویر کشیده شده مشابه همان صحنههایی است که در آیات قرآن نیز بدانها اشاره شده است و بخشهایی نیز در روایات آمده است. بخشی نیز نزدیک به تصویر روایتی بود که پیامبر وقتی به معراج رفت, در آنجا نحوۀ مجازات گناهکاران را در جهنم دید.
در ادامۀ این قسمت، مجموعهای از مجسمهها نشان داده میشد که در حال ورود به بهشتاند و فرشته-هایی در حال نواختن آلات طرب, آنها را همراهی میکنند. این بخش از معبد بسیار عبرتآموز بود. بخوبی صحنههایی از حسابرسی و مجازات گناهکاران را نشان میداد. پس از بازدید این بخشها, در میان همراهان این سؤال طرح بود که چگونه این بخش از مجسمههای معبد با آیات و روایات ما نزدیک است؟
در بخشی از محوطۀ میان برج و مجسمۀ بزرگ بودا، معبدهای کوچکتری قرار داشت که در درون آنها نیز مجسمههایی قرار داشت. چینیان معتقد، وارد این معبدها میشدند و پس از روشن کردن تعدادی عود، رو به مجسمهها عبادت میکردند. در کنار برخی از معبدها، صندوقهای گردآوری کمک مالی نیز وجود داشت که برخی زائران معبدها کمکهای مالی خود را درون آن میانداختند. در بخشی نیز عریضهنویسی صورت میگرفت. عریضهها روی کتیبههای چوبی که در مکان مشخصی نهاده شده بود, نوشته میشد و با زنجیری که بدان متصل بود آویخته میگردید. برخی از ایرانیان نیز روی این عریضهها مطالبی را نوشته و آویزان کرده بودند. در این عریضهها, برخی به هموطنان دعا کرده و برخی نیز نسبت به برخی از مسئولان کشورمان اهانتهایی کرده بودند.
پس از بازدید از معبد چینیها، به بزرگترین شهر بازی در شرق آسیا آمدیم. این شهر بازی با اندکی فاصله از معبد چینیها برفراز کوهی در میان جنگل قرار داشت. در این مکان سه هتل وجود دارد که مجموعاً پانزده هزار اتاق برای سکونت دارد. میگفتند بزرگترین کازینو (قمارخانه) شرق آسیا هم در همین مجموعه قرار دارد. ماشین همراهان قرار شد به ایستگاه پایین تله کابین برود و ما در برگشت با تله کابین پایین بیاییم.
ظهر بود. نماز را در مسجدی در نزدیکی شهربازی خواندیم. نهار را نیز در همان نزدیکی در رستورانی خوردیم. سؤال کردیم غذای حلال دارند یا نه؟ پاسخ مثبت دادند. خوراک ماهی انتخاب کردیم. به طریق آب پز پخته شده بود. مقبول طبع هیچ یک از همراهان قرار نگرفت. پس از نهار از کنار شهربازی با پله برقی وارد راهروی یکی از هتلها شدیم تا به ایستگاه تلهکابین برسیم. با هفت هشت پله برقی بالا رفتیم. در مسیر راهرویی که پله برقیها را به هم متصل میکرد, رستوران و فروشگاه قرار داشت. پس از پرس و جو به کابین تلهکابین رسیدیم. قیمت بلیط پنج رینگت (1750 تومان) بود. اتاقکی که مسافران را پیاده کرد, 25 نفر از آن بیرون آمدند.
گروه هشت نفرۀ ما سوار شدیم و به سوی پایین حرکت کردیم. غیر از جمع ما و یکی دو نفر دیگر, کسی در ایستگاه نبود که سوار بشود. بیست دقیقه در حرکت بودیم تا به ایستگاه پایین رسید. در طول راه در نزدیکی معبد چینیها نیز ایستگاهی برای پیاده و سوار کردن قرار داشت که فعال نبود. از بالا مناظر زیبا و طبیعی جنگل بسیار چشم نواز بود. به نزدیکی ایستگاه که رسیدیم, جمعیت بسیاری در صف طولانی منتظر سوار شدن بودند. از تله کابین پیاده شدیم. ماشینمان در همان نزدیکی منتظرمان بود. سوار شدیم و به شهر بازگشتیم. در برگشت نیز مناظر زیبای طبیعی دو طرف بزرگراه را تماشا کردیم و از آن لذت بردیم.
در مسیر که میآمدیم همراهان هر یک برداشتهای خود را از دیدههایشان در این چند روز سخن می-گفتند. یکی از نکاتی که جملگی بدان اشاره داشتند, وفاق ملی میان ملیتها و طوایف مختلفی است که در مالزی زندگی میکنند. مالزی چهارده ایالت دارد و نه منطقه پادشاهی. هر منطقه خود پادشاه, نخست وزیر وهیأت دولت دارد. پادشاه مالزی نیز هر پنج سال یک بار از میان نه پادشاهی انتخاب میشود که متعلق به یکی از قبایل نه گانه است. سه نژاد مالایی، هندو و چینی هم در مالزی زندگی میکنند. این تفاوتهای مذهبی, قبیلهای و نژادی, هیچ مانعی در وفاق ملی کشور ایجاد نکرده است. بلکه به راحتی در کنار هم زندگی میکنند و تنشی هم در میان آنان وجود ندارد. تنوع ملیت, نژاد و حتی دینهای گوناگون, هیچ مشکلی در امور جاری کشور و بسترهای فراهم آمده برای پیشرفت کشور ایجاد نمیکند.
پادشاه در مالزی فقط فرماندهی ارتش و ریاست دانشگاهها را بر عهده دارد و در دانشگاه معاونی برای خود دارد که امور جاری دانشگاه را اداره میکند و پادشاه هر سال با حضور خود در دانشگاه, مدارک دانشگاهی را اعطا میکند.
مرکز پژوهشی و فرهنگی امین
بعد از ظهر به بازدید مرکز پژوهشی و فرهنگی امین رفتیم. آقای رادمرد مدیر این مرکز است. آقای دکتر علی اکبر ضیایی از نسخه پژوهان دانشور کشورمان نیز در این مرکز حضور داشت. وی در دانشگاه بین المللی مالزی اسلامی تدریس میکند و در مؤسسۀ امین سر دبیر نشریۀ «حکمت» به زبان انگلیسی است که بزودی شمارۀ اوّل آن منتشر میشود. پس از معارفۀ همراهان، آقای رادمرد گزارشی از مؤسسه ارائه کرد که در ادامه میآید: فعالیتهای جامعةالمصطفی در کشورها قالبهای مختلفی دارد؛ مانند دانشگاه یا مراکز اسلامی. در برخی کشورها نیز در قالب مؤسسۀ پژوهشی فعالیت میکند. از دو سال قبل که به اینجا آمدم، با بررسی زمینهها و مطالعات، به این نتیجه رسیدم که میتوان در قالب مرکز پژوهشی فعالیت کرد. از اینرو «مؤسسۀ پژوهشی و فرهنگی امین» را ثبت کردیم, که شامل هر نوع فعالیت آموزشی پژوهشی و فرهنگی میشود. تمام این نوع فعالیتها حتی اردو، فیلم و ... در اساسنامۀ مؤسسه آمده است.
مؤسسه ثبت شد و در حال حاضر به صورت رسمی فعالیت میکند. ارتباط با دانشگاهها، ارسال مقالات برای ترجمه، قراردادهای پژوهشی با اساتید دانشگاهها، انتخاب کتاب برای ترجمه، تهیۀ متون برای کشورهای انگلیسی زبان و استفاده از ظرفیتهای اینجا، برگزاری کنفرانس، تشکیل دورههای کوتاه مدت آموزشی، سخنرانیهای عمومی، از برنامههای ماست.
ترجمۀ از زبان فارسی به مالایو و از مالایو به زبان فارسی از مشکلات ماست. پرورش مترجم نیز در دستور کارمان قرار دارد. طلاب فارغ التحصیل جامعة المصطفی در اینجا کنفرانسهایی دارند که با پشتیبانی ما حمایت میشوند. تاکنون 42 فارغ التحصیل برگشتهاند که در حد تحصیلات خود برنامههایی دارند و با پشتیبانی ما در مؤسساتشان برنامههای آموزشی دارند.
تأسیس نمایندگی جامعة المصطفی به صورت دانشگاه در دستور کارمان هست که مجوز آن را بگیریم تا فعالیت آموزشی را به صورت رسمی انجام دهیم. مالزی برای انجام فعالیتهای آموزشی در منطقه امکاناتی را در اختیار دانشگاههای کشورهای دیگر قرار میدهد. البته نسبت به ایران حساسیت دارند. امیدواریم بتوانیم موانع را برطرف کنیم.
چهار کتاب برای نشر آماده کردهایم. «فلسفۀ الهی» آیتالله جوادیآملی به زبان مالایی ترجمه شده است. «عدلالهی» شهیدمطهری نیز ترجمه شده و آمادۀ انتشار است. کتاب آقای دکتر ضیایی با موضوع «کیهان شناختی و ستارهشناسی اسلامی» که در آلمان چاپ شده، در اینجا نیز به صورت کاملتر به چاپ خواهید رسید. کتاب «صدای اسلام در جنوب شرق آسیا» در سنگاپور به انگلیسی چاپ شده است. در حال ترجمۀ آن به زبان مالایی هستیم.
زبان اوّل طبقۀ تحصیل کرده، 90 % به انگلیسی است. دورههای کارشناسی ارشد همه انگلیسی برگزار می-شود. دورههای کارشناسی هم بیشتر به انگلیسی است؛ امّا زبان مردم هنوز مالایی است.
در مالزی 36 مرکز اهلبیت فعال است که پنج تای آن در کوالالامپور است. مالزی سیزده ایالت دارد. بیشتر شیعیان در ایالت «جُهور» زندگی میکنند. شیعیان اغلب از قشرهای ضعیف جامعه هستند. البته در میان آنان استاد دانشگاه نیز وجود دارد، اما تعدادشان اندک است. شیعیانی از هندوستان و پاکستان نیز در مالزی زندگی میکنند. گروههایی از مسلمانان چینی هم در مالزی حضور دارند. حتی سال قبل برخی از شیعیان پاکستان میخواستند اینجا در مراسم عزاداری قمه هم بزنند.
تعداد شیعیان مالزی به صورت واقعی پانزده هزار نفر است، اما خودشان میگویند سی هزار نفر. پنج ـ شش حوزۀ علمیه وجود دارد که کارکردشان حسینیهای است و بعضاً فعالیت آموزشی کوتاه مدت نیز دارند. شیعیان مالزی به صورت سازمان یافته و زیر نظر رهبری فرد خاصی نیستند. البته آقای «کامل» از درس خوانندگان قم برای خود جایگاهی دارد. اخیراً مجمع اهل بیت به دنبال تشکیل مجمعی است که شیعیان به صورت گروهی رهبری شوند.
آمار ایرانیان مقیم مالزی را تا صد هزار نفر میگویند. البته آمار واقعی در حدود پنجاه هزار نفر است. فقط 2500 دانشجو در یک دانشگاه «جُهور» درس میخوانند و در ترم جدید 450 نفر پذیرش گرفتهاند. دانشجویان ایرانی بالغ بر ده هزار نفر هستند. متأسفانه رفتار برخی از ایرانیان زیبندۀ کشورمان نیست. اخیراً یکی از مالزیاییها میگفت دخترم را از دانشگاه بیرون آوردهام تا با معاشرتها دانشجویان ایرانی به انحراف کشیده نشود. البته دانشجویان ایرانی با پژوهشهایی که انجام میدهند و با امتیازهایی که میآورند، برای اعتبار دانشگاهها مفیداند.
عربهایی که به مالزی میآیند خیلی مقید هستند. به عکس برخی از ایرانیهای گردشگر که با وضع بسیار زننده به این کشور میآیند. انتقال این دغدغه به مسئولین ایرانی بد نیست که از وضع اینجا آگاه باشند. چندی پیش دیدم ماشینی از روی جدول دور زد. خیلی تعجب کردم. نزدیکتر که رفتم، دیدم ایرانی است. اخیراً پنجاه ایرانی را در فرودگاه دستگیر کردهاند که مواد مخدر همراه داشتهاند. دو سه کارگاه ساخت مواد مخدر نیز گرفتهاند که متعلق به ایرانیها بوده است. حتی دو سه نفر را هم محکوم به اعدام کردهاند. جزای حمل و نقل مواد مخدر در مالزی اعدام است. این اخبار در مطبوعات و رسانههای اینجا منعکس میشود و فضای بسیار بدی برای ایرانیان ساکن مالزی ایجاد کرده است.
اسلام در مالزی با نژاد گره خورده است. مالایی یعنی مسلمان و مسلمان یعنی مالایی. مالایاییها برای حفظ هویت خود اسلام را حفظ میکنند. این مسئله، اصلی مهم در جایگاه مسلمانان مالزی است. پادشاهان مالزی اگر دانشگاه اسلامی یا مساجد بزرگ میسازند، به دلیل حفظ هویت خودشان است. از ابتدایی که مالزی مستقل شده، حزب «آمنو» حاکم شده است. در مقابل آن، حزب «پاس» قرار دارد که حزب مخالف است. هر دو حزب برای حفظ خود از اسلام دفاع میکنند و یکدیگر را به تندروی متهم میکنند. ماهاتیر محمد دیروز به مخالفان خود گفته است که چرا ما را متهم میکنید که مجازات اسلامی را رعایت نمیکنیم؟ در حالی که قبلاً شما در این زمینه اعتقاد روشنفکری داشتید.
حجاب در مالزی نشانۀ تعبد نیست، بلکه نوعی مد است. اسلامی که در اینجا وجود دارد، اسلام همخوان با تجدد است؛ اسلامی که رقص و آواز و ... دارد. در کتابی خواندم در سی چهل سال قبل، حجاب امروز هم نبوده است. هر چه جلوتر آمدهایم، حجاب بیشتر شده است. این حجاب برای حفظ هویت و برتری یافتن نژادی است. پادشاهان مالزی، هر پنج سال یک بار از میان نه قبیلۀ بزرگ انتخاب میشوند. از وظایف قطعی آنان، حفظ اسلام است.
سه ماه قبل بحثی در اینجا درگرفت که اگر غیر مسلمانی لفظ «الله» را بهکارگیرد، اشکالی ندارد. دادگاه شریعت هم آن را مجاز اعلام کرد. اعتراضات فراوانی صورت گرفت. بعد از نماز جمعه هم اعتراضاتی شد. بعد معلوم شد مالایی یعنی پادشاه و پادشاه یعنی اسلام. مسأله این بوده است که آنها دیدند اگر این کار صورت گیرد، هویتشان تضعیف میشود.
در مالزی دولت آزادی کامل اعلام کرده است، ولی نژادها در میان خود خط قرمزهایی دارند که متعرض دیگران نمیشوند. دولت اخیراً 55 گروه منحرف اسلامی را اعلام کرده است. متأسفانه شیعه نیز یکی از این گروهها است.
مسلمانان مالزی شافعی هستند. حتی تبلیغ برای مذهب حنبلی ممنوع است. تغییر دین برای مسلمان ممنوع است. اهل سنّت حوزۀ علمیه دارند. سلفیها و وهابیها در برخی ایالتها فراواناند. حتی برخی از آنان معتقدند واحد پول باید به درهم و دینار برگردد. در برخی ایالتها درهم و دینار هم ضرب کردهاند. تعطیلات را از شنبه و یکشنبه به جمعه برگرداندهاند. این نوع فعالیتها با هدایت پادشاهان این ایالتها که اختیاراتی دارند انجام گرفته است.
طلبههای اهلسنت, چهار کشور مقصد برای تعلیمات دارند: مصر، یمن، اردن و عربستان. بیست هزار طلبۀ مالزیایی در این کشورها مشغول به تحصیلاند. در هر ایالتی مفتی دارند. در مالزی دو دادگاه وجود دارد: دادگاه شریعت برای مسلمانان و دادگاه ملی برای دیگران.
پس از سخنان آقای رادمرد، آقای دکتر علی اکبر ضیایی به طرح مطالبی پرداخت. وی مؤلف کتاب سه جلدی «فهرست مصادر الفرق الاسلامی» است. خلاصهای از سخنان وی در ادامه میآید: در مالزی پیشتاز حکمت، فلسفه و عرفان، دکتر «نقیب العطاس» است که در ایران مراسم بزرگداشتی هم برای ایشان برگزار شد. هر چند حرکت ایشان پایدار نماند و سازمان امنیت، ایشان و اساتید را حدود نه سال پیش اخراج کرد. آنان متهم به ترویج شیعه شدند. فلسفه در مالزی جایگاه و رشتهای ندارد.
مسلمانان مالزی از نظر جریان فکری، سنتگرا هستند. با هر حرکت مدرن و جدید مخالفاند. مؤلفهای تعریف کردهاند که در شرق آسیا آن را خطر تلقی میکنند. اخیراً استادی طرحی را پیشنهاد کرده بود که حدود چهل پنجاه میلیون تومان هزینه در برداشت و در زمینۀ حرکتهای پست مدرنیسم تحقیق میکرد. دکتر سید حسین نصر در اینجا شخصیت پذیرفته شده است.
بحث مدیریت اسلامی، حکومت اسلامی و کلاً تفکر اسلام سیاسی در میان روشنفکران مالزی، امری مسلم است و با سکولاریسم به شدت مخالفاند و آن را مخالف دین میدانند. در اینجا اسلام سنتی حاکم است. سنتگرایی سید حسین نصر در راستای اسلام سنتی است. اینها به نصر نزدیکترند. البته نه به این معنا که کاملاً با او موافق باشند. پلورالیسم در اینجا مشکل ندارد؛ ولی با سکولاریسم مشکل دارند. پلورالیسم را به معنای همزیستی قبول دارند.
در زمینۀ وهابیت یکی از پایگاههای آنها در دانشگاه اسلامی است. سازمان امنیت معتقد است در سال 2007 ریشۀ آنها را خشکانده است و خود مالاییها را جایگزین آنها کرده است و اساتید وهابیان را نیز اخراج کرده است تا ریشۀ بنیادگرایی را بخشکانند. اینها به شیعه نیز به عنوان بنیادگرایی مینگرند و هر دو را خط قرمز میشمارند و بزرگترین ترسشان نزاع مذهبی و قومی در کشور است.
فهرست نسخههای خطی در مالزی هنوز چاپ نشده است. مقدماتی در دستور کار است که با آموزش آن در دانشگاه، زمینۀ انتشار فهرست نسخههای خطی فراهم آید. نسخۀ خطی فارسی که قدمتش بیش از شش صد سال باشد، در مالزی نداریم. جز قدیمیترین نسخه «التفهیم» ابو ریحان بیرونی که در اینجا موجود است.
از کتابخانههای ایران با هر کتابخانه که مکاتبه میکنیم و رونوشت نسخه میخواهیم، اصلاً جواب نمیدهند؛ ولی با یکی از کتابخانههای آمریکا که ارتباط داشتیم، فردایش جواب دادند. با ایرانیها حتماً باید از طریق نامه مکاتبه کنیم و با ایمیل کمتر کار میکنند. کتابخانۀ آمریکا پاسخ داده است هزینۀ آن را واریز کنید تا برایتان ارسال کنیم.
مباحثی همچون روح و جن در مالزی بسیار طالب دارد و بسیاری هم بدان معتقدند؛ حتی گاهی برخی از ساختمانها با شیوع وجود جن تخلیه میشوند.
اسلام و مدرنیسم، اسلام و پلورالیسم، نقد سکولاریسم، دین و حکومت، مدیریت اسلامی، اقتصاد اسلامی، بانک داری اسلامی، مباحث وقف، نقد پست مدرنیسم و مباحث آموزش و تعلیم اسلامی و فقه اقلیتها، اسلامی کردن علوم و اسلام و علم، موضوعاتی است که در نشریات علمی اینجا مطرح است و کنفرانسهایی نیز در دربارۀ این موضوعات برگزار میگردد.
هشتصد کیلومتر تا شمال مالزی بروید، یک پلیس در جادهها نمیبینید. مردم بدون حضور مأمور, قانون را رعایت میکنند؛ زیرا اغلب کنترل از راه دور و به صورت الکترونیکی انجام میشود.
پس از آقای دکتر ضیایی، آقای رادمرد مطالب دیگری نیز بیان داشت: حقوق میانگین یک معلم از شصت هزار تومان تا حداکثر یک میلیون تومان برای افراد در آستانۀ بازنشستگی است. نه روزنامه در مالزی وجود دارد. نه شبکۀ تلویزیونی نیز فعالیت دارد. یکی از این شبکهها، شبکۀ «استرو» است. این شبکه منتخبی از برنامههای شبکههای ماهوارهای جهان را با پنج دقیقه تأخیر پخش میکند که در موارد لزوم سانسور نیز انجام میگیرد.
دیروز به شهر «جُهور» رفته بودم. پادشاه این ایالت مراسم «open house» داشت. با ماشین به محل سکونت او رفتم. بدون هیچ محدودیت و مانعی وارد محوطۀ محل سکونت او شدم و پس از پارک ماشین به دیدار او رفتم. هیچ محافظ و مانعی برای ورود نبود. در این مراسم خانوادۀ میزبان از میهمانان پذیرایی میکردند.
آقای دکتر ضیایی در تکمیل سخنان آقای رادمرد گفت: من در مدتی که رایزن فرهنگی سفارت ایران در بوسنی بودم، نخست وزیر بوسنی را میدیدم که خودش برای خرید به فروشگاه میآمد. یا رئیس جمهور بوسنی به خیابان میآمد. فقط دو مأمور پشت سر او حرکت میکردند. مردم براحتی آنها را صدا میکردند و با آنان سخن میگفتند. هیچ کس نامهای به آنان نمیداد؛ چون کاری از دست آنها بر نمیآمد. هر چیز سیستم خودش را داشت که باید کارها از همان سیستم جریان مییافت. سالهایی هم که در آلبانی رایزن فرهنگی بودم، با رئیس جمهور آنجا همسایه بودیم. خانه ما از خانۀ رئیس جمهور بهتر بود. وی در آپارتمان معمولی زندگی میکرد. خانم او پزشک بود. هرگاه همسایهها مشکلی داشتند، حتی بعد از نیمه شب به درب منزل آنان میرفتند و از خانمش برای امور پزشکی کمک میخواستند. در کشورهای پیشرفته سیستم تشریفاتی به هیچ عنوان وجود ندارد. در این کشورها، نظامها حزبی است. هر حزب برای رأی آوردن نیاز به ارتباط مستقیم با مردم دارند. اگر چنین عمل نکنند، مردم به آنان رأی نمیدهند.
بسیاری از مطالب طرح شده در این جلسه، در پاسخ به پرسشهای طرح شده از سوی همراهان بود که بدون آوردن پرسشها نگارش یافت. نماز را به جماعت خواندیم و پیاده به محل سکونت برگشتیم. برخی از همراهان به استخر مجتمع رفتند و من مشغول نوشتن این یادداشتها شدم.
ادامه دارد
/ع