بررسی رویکرد عقلانی علامه طباطبایی در تفسیر قرآن
سنت نگارش تفسیر بر کلام اللّه مجید، از دیر باز در میان علما و صاحب نظران مسلمان، از سنی و شیعه، باب بوده و توانسته است تا اندازه قابل توجهی، از مرزهای آسمانی این معجزه الهی حراست کند. در میان علمای تشیع، «تفسیر المیزان»، اثر ماندگار علامه طباطبایی(ره) از اهمیت به سزایی برخوردار است. علامه طباطبایی از جمله متفکران و فقهای شیعی است که سخت دغدغه مند این مهم بود که بنای رفیع تفکر شیعی را از تند بادهای غربی و شرقی در سده بیستم حفاظت کند. در مقاله ای که پیش رو دارید نویسنده، رویکرد فلسفی و تعلقی علامه طباطبایی را در بطن تفسیر ایشان از قرآن مورد مداقه قرار داده است. علامه طباطبایی در میان محققان و مخاطبان تفکر شیعی به رویکرد دو نظرگاه فلسفی اسلامی مشهور است، چنان که برخی ایشان را در زمره متفکران کلاسیک فلسفه اسلامی برمی شمرند. باز خوانی و بررسی آرای فلسفی ایشان در متن تفسیرشان از قرآن کریم، می تواند راستای نیکویی برای تامل و تدبر باشد.
در وجود انسان هیچ موهبتی به اندازه موهبت عقل و نیروی فکر ارزش حیاتی و انسانی ندارد؛ زیرا مواهب اکتسابی تنها از طریق اعمال نیروی عقل و فکر، برای انسان قابل تحصیل هستند. برخورداری آدمیان از موهبت ایمان و معرفت و دانش و نیز موهبت های مادی و معنوی، همه و همه در سایه تعقل و تفکر بوده و هر نوع ترقی و تعالی معنوی و مادی مرهون به کارگیری این نیروی مقدس است. آیا نعمتی بالاتر از آن متصور است که آدمی برای رفع تحیر خویش بدان تمسک می جوید، تا او را به صلاح و راه مستقیم رهنمون شده و باعث شود که هدایت از ظلالت و سعادت را از فساد تشخیص دهد؟ و چه زیبا امام باقر(ع) می فرمایند:
«انما یداق الله العباد فی الحساب یوم القیامه ی علی قدر ما آتاهم من العقول فی الدنیا»، به راستی که در روز باز پسین، دقت در حساب هر کسی، به میزان بهره عقلی او، در دنیا خواهد بود(1).
بهره وری از این نعمت الهی، در فهم حقایق و معارف قرآنی غیر از نتایج علمی، سعادت و زندگی واقعی انسانی را به روی هر متدبر درست اندیش، می گشاید. قرآن کسانی را که از به کار گیری نعمت فکر و اندیشه برای فهم معارف آیات قرآنی سستی می کنند، مورد عتاب قرار داده، آنها را «قفل بر دل» خوانده است: «افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها» (محمد، آیه24)، آیا در حقایق قرآنی نمی اندیشند یا بر قلب هایشان قفل های (مخصوص آنها) خورده است.
علامه طباطبایی(ره) از عقل، بسیار تجلیل می کند و آن را روش خویش به عنوان یک اصل و مبنا قرار می دهد، به نظر وی عقل و اجتهاد، اگر بر اساس قواعد لغوی و علمی صحیح باشد و مقدمات لازم چون تسلط بر لغت، تاریخ، علوم قرآنی، فقه، اصول، علم کلام و علوم دیگر رعایت شود، پسندیده خواهد بود. اما اگر این اجتهاد و خردورزی بر آن اساس نباشد، نوعی پیروی از هوای نفس و استحسان خواهد بود که در حدیث پیامبر (ص) و ائمه(ع) از آن نهی شده که فرموده اند: «من تکلم فی القرآن بر أیه فاصاب فقد اخطأ»، هر کس پیرامون قرآن بر اساس رأی خود سخن بگوید گر چه مطابق واقع و درست باشد خطا نموده است.
علامه طباطبایی(ره) توضیح می دهد که مراد از «تکلم در قرآن» گفتاری است که از روی علم و آگاهی نباشد چه این مطلب از رسول خدا(ص) روایت شده که «من قال فی القرآن بغیر علم فیتبوا مقعده من النار»؛ هر کس درباره قرآن بدون برخورداری از دانش لازم سخن بگوید، جایگاهش از آتش پر خواهد شد.
این نهی، مربوط به کسانی است که بخواهند قرآن را با توجه به ابزار فهم زبان عربی، تفسیر کنند و کلام الهی را با کلام مردم متعارف مقایسه کنند(2).
علامه طباطبایی(ره) می فرماید: بیش از 300 آیه در قرآن مردمان را به تفکر، تذکر یا تعقل دعوت می کند و به پیامبر اکرم(ص) برهانی را برای اثبات حق یا رد باطل، ارائه می دهد؛ حتی خداوند متعال، در یک آیه هم از ایمان کورکورانه به خود، یا آنچه فرو فرستاده یا انجام عملی را بدون آگاهی نخواسته است و ما را نسبت به فهم فلسفه برخی از احام و قوانین راهنمایی می کند(3). همانند آیه «انّ الصلاة تنهی عن الفحشأ و المنکر»؛ همانا نماز، آدمی را از زشتی ها باز می دارد. خداوند در موارد بسیاری از قرآن، تقلید کورکورانه را مورد نکوهش قرار داده است(4).
علامه طباطبایی(ره) کسانی که علم منطق (که همان علم تعقل است) را مردود می شمرند و می گویند که اگر منطق طریقی برای رسیدن به حقایق باشد نبایستی در بین اهل منطق اختلاف نظر افتد؛ رد نموده و می گوید: خطا در کاربرد منطق است نه در خود منطق؛ زیرا منطق وسیله پرهیز از خطا و لغزش فکر است، به شرط آنکه از راه صحیح استعمال شود(5).
از منظر علامه طباطبایی(ره) تبعیت از دین الهی به وسیله عقل صورت می پذیرد؛ اگر عقل به درستی در فهم قرآن به کار گرفته شود، حقایق نهایی بسیاری آشکار میشود. ذیل آیه «فبشر عبادی الذی یسمعون القول فیتبعون احسنه اولئک الذین هداهم الله و اولئک هم اولوالالباب»؛ ای پیامبر بشارت ده به بندگانی که سخن ها را می شنوند و برترین را تبعیت
می کنند، اینان کسانی هستند که خداوند آنها را هدایت کرده و قطعا فرزانگان عالم اند، می فرماید: «اولوالالباب» همان خردمندانند و عقل همان است که به وسیله آن، راهیابی به سوی حق حاصل شود و نشانه آن تبعیت از حق است(6). در المیزان، جایگاه عقل به خوبی پاس داشته شده است بر همین اساس نقد و بررسی، ترجیح یا رد آرای مفسران همواره با بیان دلایل آورده می شود. اگر چه گاه در بیان علت رد یا ترجیح قولی، به تفصیل سخن می گوید و گاه به اشاره ای اکتفا می کند تا مطالعه کنندگان با توجه به مباحث مطروح در فرجام آیه و قول برگزیده بتوانند با مقایسه آن با گفتار مفسران دیگر به حقیقت دست یابند.
تفسیر المیزان، بحث های فلسفی ارزنده ای در بر دارد. وجود چنین بحث های عمیق فلسفی نشانگر تسلط علمی و توان و تعمق فلسفی علامه طباطبایی(ره) است. البته مباحث فلسفی به صورت جداگانه عرضه شده تا خردورزان متأمل را به بهره مندی عقلانی فلسفی از آیات قرآن مهمان کند. ویژگی مهم روش علامه طباطبایی(ره) آن است که تفسیر و فلسفه را به هم نیامیخته بلکه مبنای تفسیری خود را حفظ کرده و مباحث فلسفی را به صورت جداگانه ذکر کرده است تا حریم هر یک از مباحث را مراعات کرده، از آمیخته شدن فلسفه با تفسیر جلوگیری کند.
علامه طباطبایی، در مباحث فلسفی خویش نیز از روش و مشی عقلانی استفاده کرده و عرفان را با فلسفه نیامیخته است زیرا معتقد بود باید آن صلابت سنگ گونه مباحث فلسفی، حفظ شود تا تبدیل به طراوت مخملین نشود(7). البته گر چه مباحث فلسفی علامه طباطبایی نیز مبتنی بر قرآن است اما هرگز آیه ای را به فلسفه تفسیر نکرده است بلکه مباحث فلسفی المیزان معانی مستفاد از آیات را تایید می کند یا به رد مقالات فلسفی که در تعارض با قرآن و سنت است، می پردازد؛ مثلا ایشان در توضیح معنای «کلام» می فرماید:
فلاسفه معتقدند آنچه در نزد مردم قول و کلام نامیده می شود، عبارت است از اینکه گوینده معنایی را که در ذهن دارد، به واسطه اصوات مرکبی که برای دلالت بر معنای خاصی وضع شده، به ذهن مخاطب یا شنونده منتقل سازند و به این ترتیب تفهیم و تفهم صورت گیرد. فیلسوفان بین این معنا و معنای موجودات خارجی بر طبق قانون سنخیت ربط داده اند. قانون سنخیت می گوید: معلول با علت خود، مطابقت دارد، به تعبیر دیگر، معلول از علت خویش حکایت می کند؛ پس هر معلولی برای علت خود کلام است و علت به وسیله آن از خود و کمالات خود سخن می گوید و چون عالم امکان، معلول خدای تعالی است، پس عالم کلام اوست که به وسیله آن سخن می گوید و کمالات نهفته در اسما و صفات خود را بدان ها ظاهر می سازد. یعنی خداوند، به واسطه عالم، متکلم است.
آنگاه علامه طباطبایی(ره)، این بیان را بعید می شمرد زیرا آنچه در آیات قرآن آمده، بر معنای فوق، دلالتی ندارد و نمی توان آیات را جز بر این مطلب حمل کرد که آیات، کلام حقیقی خدایند و نه نمایانگر جهان و وجودهای خارجی که به پندارد حکما، کلام خدا قلمداد می شوند. علامه طباطبایی(ره) از آیات زیر، برای بیان حقیقت کلام استفاده کرده است، همان گونه که ظواهر آیات نیز افاده همین معنی را دارد:
«و منهم من کلم اللّه(8) و وکلم اللّه موسی تکلیم(9) و قال اللّه عیسی(10) و قلنا یا آدم(11) و انا اوحینا الیک(12) و نبأنی العلیم الخبیر(13)(14)».
نمونه دیگر علامه طباطبایی(ره) در توضیح معنای «حمد» گوید: کلمه «حمد» به معنای ثنا و ستایش، در برابر عمل نیک و زیبایی است که شخص مورد ستایش به اختیار خود آن را انجام داده است. این مطلب از خود قرآن استفاده می شود، از آنجا که می فرماید: «ذلک اللّه ربکم خالق کل شیء» یعنی هر شیء مخلوق خداست و این مخلوق باید نیکو باشند. خداوند می فرماید: «الذی احسن کل شیء خلقه»؛ خدایی که هر چیز را نیکو آفرید.
همچنان که هیچ چیزی را به اجبار و قهر کسی نیافریده بلکه هر چه خلق کرده، با علم و اختیار خود بوده است. پس هیچ چیزی نیست مگر آن که به فعل زیبا و اختیاری او است.
در جای دیگر در مورد «هو اللّه الواحد القهار»؛ او خدایی است یگانه و قهار و نیز در مورد «وعنت الوجوه للحی القیوم»؛ همگان در برابر خداوند حی و قیوم خاضع اند، می فرماید: براهین عقلی حکم می کنند که استقلال معلول، در تمامی ذات و تمامی شئون خود به وجود علت باشد زیرا هر کمالی که دارد از فیض وجود علت است. پس اگر برای حسن و جمال، حقیقتی در خارج باشد، کمال و استقلال آن از آن واجب الوجود است که تمامی علل به وی منتهی می شوند و ثنا و حمد عبارت از این است که موجودی با وجود خویش، کمال موجودی دیگر را که علت اوست نشان می دهد و چون تمامی کمالات به خدای تعالی بر می گردد، پس حقیقت هر ثنا و حمدی نیز به وی باز می گردد. لذا باید گفت «الحمدللّه رب العالمین»، ستایش برای خدایی است که پروردگار جهانیان است(15).
علامه طباطبایی (ره) در پاره ای از موارد،در ذیل بعضی از آیات قرآنی ،به نقد مباحث فلسفه جدید و نقد آرای فلاسفه غربی نیز می پردازد؛ مثلا در ذیل آیه «و بالاخره هم یوقنون» به نقد فلاسفه ای مانند فرانسیس بیکن و دیوید هیوم-که اعتقاد بر غیر محسوسات در علم را جایز نمی دانند- پرداخته است و جواب های متعددی را ذکر می کند.
علامه طباطبایی(ره) در ذیل آیه شریفه «ایاک نعبد و ایاک نستعین» بحثی فلسفی که همواره در بین فیلسوفان مورد نزاع بوده را مطرح می سازد مبنی بر آنکه آیا معلول حدوث و بقا نیاز به علت دارد؟ یا فقط در حدوث محتاج به علت است؟ آنگاه سه نظریه را مطرح و جهت تفصیل به کتب مربوطه ارجاع می دهد(16).
آنگاه در مورد واقعیت علیت توضیح داده، می گوید: در مورد علت و معلول ابتدا چنین تصور می شود که وجود دادن، مستلزم چهار چیز است: «دهنده»، «گیرنده»، «داده شده» و «دادن» در خارج دو واقعیت بیشتر نداریم: واقعیت علت و واقعیت معلول که عین افاضه علت است. به عبارت دیگر پس از بررسی کامل درک می کنیم که در مورد معلولات واقعیت «ایجاد» و «وجود» و«موجود» یکی است و این ذهن ماست که از یک واقعیت وحدانی، سه مفهوم مختلف ساخته و موجب تصور نادرست ابتدایی شده است و این تکثر ذهنی است که منشأ رخداد بزرگ ترین اشتباهات در فلسفه شده است که بر همین اساس می گویند: تا ذهن را نشناسیم، نمی توانیم فلسفه داشته باشیم و در پایان نتیجه می گیرند که معلول حدوث! و بقا؛ در پیدایش و ادامه وجودش، نیازمند به آن و متکی به علت است و محال است شیء به وسیله علتی به وجود آید و بعد رابطه اش با علت، قطع شود و آن شیء بتواند به خودی خود به وجود خویش ادامه دهد. بنابر این روشن می شود که «ایاک نستعین» یعنی به طور استمرار از تو کمک می خواهیم.
شاید نظر علامه طباطبایی(ره) به این مطلب باشد که می فرماید: ذات مقدس حق تعالی علتی است که همه علت ها به او منتهی می شود و انسان یکی از آن معلولات بی شمار است که در حدوث و بقا نیاز به علت نخستین دارد، لذا جمله «نستعین» یعنی دائما نیاز به کمک داریم اشاره به همین مطلب است(17).
ویژگی مهم دیگر علامه طباطبایی(ره) آن است که آراء و مبانی فلسفی را در خدمت قرآن قرار داده و به آیات کتاب عزیز عرضه کرده است، نه آنکه قرآن را در خدمت فلسفه به کار گیرد زیرا قرآن کلام اللّه یعنی کلام هستی مطلق و هستی بخش جهان و انسان است و فلسفه هم راهی برای شناخت هستی و حقایق هستی است. از این رو فلسفه در صورتی که با آیات الهی تأیید شود و به آیات قرآنی عرضه شود، از استحکام خاصی برخوردار خواهد بود.
منابع و ماخذ:
1. قرآن کریم.
2. اتجاهات الفکر فی التفسیر، شحات سیّد زغلول، انتشارات اسکندریه، 1397هـ.
3. الاتقان فی علوم القرآن، جلال الدین سیوطی، دار الکتب العلمیه- 407هـ نشر بیروت.
4. اتجاه التفسیر فی العصر الحدیث، تألیف مصطفی الطیر انتشارات امیریه، 1975م.
5. اصول فلسفه و روش رئالیسم، سید محمد حسین طباطبایی، مقدمه و پاورقی استاد مطهری، شرکت افست سهامی عام.
6. از آزادی تا شهادت، مرحوم آیت اللّه سید محمود طالقانی، تهران، ابوذر، 1358.
7. دروس من القرآن، محمد عبده، بیروت دار احیاء العلوم، 1400.
8. سنت های تاریخ در قرآن، آیت اللّه محمد باقر صدر، ترجمه سید جمال موسوی، تهران، روزبه 1360.
9. تفسیر و تفاسیر جدید، بهاء الدین خرمشاهی، سازمان انتشارات کیهان، چاپ اول زمستان 1364.
10. شیعه در اسلام، سید محمد حسین طباطبایی، تهران مؤسسه انتشارات رسالت.
11. المیزان فی تفسیر القرآن (متن عربی) سید محمد حسین طباطبایی، دار الکتب اسلامیه، چاپ زمستان 1361.
منبع: خردنامه همشهری- ش50