چرا «دارکوب» فیلم بدی است و چرا بازی سارا بهرامی در این فیلم ازقضا بازی خوبی نیست؟
پس این نوشته فرض گرفته که «دارکوب» سومین فیلم بهروز شعیبی فیلم خوبی نیست و سارا بهرامی همبازی خوبی نکرده. طرح کلی داستان «دارکوب»، پیشازاین بارها در ملودرامها تجربهشده است. مادری که صلاحیت مادری را ازدستداده (طبعاً در ایران به علت اعتیاد شدید) وارد زندگی شوهرش و زن جدیدش میشود و میخواهد بچهاش را پس بگیرد. داستانی که عمدتاً با مصالحه و اشک و زاری به پایان میرسد.
سکانس افتتاحیه فیلم به معرفی شوهر/بهروز (با بازی امین حیایی) و موفقیتش در کسبوکار و بعد رونمایی از مهسا (سارا بهرامی) اختصاص دارد. بهروز مدیر داخلی یک فروشگاه بزرگ زنجیرهای است. شکل لباس پوشیدنش و رفتار آمرانهاش در فروشگاه نشان میدهد آدم موفقی در این اجتماع است. یکی از مأمورین فروشگاه مچ زن جوان و حاملهای را گرفته که اجناسی را از داخل فروشگاه کش رفته. بهروز به خاطر حامله بودن نسبت به زن (با بازی شادی کرمرودی در نقشی که به لحاظ ویژگیهای ظاهری بسیار از او دور است) با نرمش برخورد میکند اما متوجه میشود آنها دو زن بودهاند.
زن دوم را لحظاتی بعد در پارکینگ میبیند. زن کل گذشته داستان را در همین پارکینگ بیان میکند. اینکه آنها زن و شوهر بودهاند، فرزندی داشتهاند، بهروز به خاطر اعتیاد زن از او طلاق گرفته و اینکه حالا او پول میخواهد.
یکی از کهنهترین ترفندهای فیلمنامهنویسان ایرانی برای توضیح داستان به بیننده، سرازیر کردن اطلاعات داستان روی زبان یکی از شخصیتهاست. درواقع این از ضعفهای ظاهراً حل نشدنی بدنه سینمای ایران است. بیان کردن گذشته از زبان شخصیتهای داستان رو به شخصیتی دیگر و درواقع رو به بیننده، ترفندی است متعلق به ذهنهای تنبل. تصور کنید در فیلمی کلاسیک از سینمای ایران مثل «ناخدا خورشید» اطلاعات داستانی چطور به بیننده منتقل میشود. ما میبینیم آتشی برپا است. بعد کسی در بازار از خواجه ماجد میپرسد آیا او به محوطه روبروی گمرک نمیآید؟ وقتی با پاسخ منفی خواجه مواجه میشود متلکی به او میگوید که به ما نشان میدهد خواجه ممکن است در این آتش زدن اموال دستی داشته باشد. در طول سکانس آتش زدن اموال تمام شخصیتهای داستانی را میبینیم اما بهتدریج و در طول زمان متوجه نقش هرکدام در داستان میشویم. اگر ناصر تقوایی میخواست «ناخدا خورشید» را به سبک «دارکوب» بسازد، در همان سکانس اول ناخدا سمت خواجه میآمد و میگفت خواجه تو که باعث شدی اموال من در آتش بسوزد و من را لو دادی، من هم از تو انتقام میگیرم و این ملول که دوست من است اما بیعرضه است هم با من خواهد بود!بعدازاین سکانس، روایت به تکرار میافتد. در طول سکانسهای بعدی مهسا یکبار در محل کار، بار دوم در مهدکودک، بعد در محل زندگی شوهر سابقش و سپس در محل کار برادر و باز محل کار شوهر ظاهر میشود و هر بار همان اتفاق قبل میافتد. همان ادعاها را تکرار میکند و هر بار به بیرون هدایت میشود. تنها در ملاقات با برادرش در کارگاه مترو است که با اطلاعات جدیدی مواجه میشویم و میفهمیم او تا چه حد از خانواده و از همهجا راندهشده است.
برخلاف چیزی که در ملودرامها و در فضای زندگی حقیقی معمولاً شاهد آن هستیم، همسر فعلی که بچه او را مادر خود میداند آنقدرها احساس خطر نمیکند. نرمی بیشازحد او در مقابل مهسا و تلاشش برای مصالحه و پذیرفتن ادعای مهسا با ذات درام تناقض دارد. مهسا عامل تهدیدگر در این درام است و نیروی مقابل باید در مقابل عامل تهدیدگر دست به عمل بزند تا درام حادث شود؛ اما همسر و مادر فعلی (با بازی مهناز افشار) تنها به دنبال کنار آمدن با شرایط است و حاضر است خیلی راحت تسلیم شود. بهروز هم منفعل است و در مقابل مهسا فقط به تهدید و “برو سر زندگیت و دیگه سراغ من نیا” بسنده میکند. داستانک فرعی تینا و پسر شارلاتانی که او تصور میکند شوهرش خواهد شد و ماجراهای درون خوابگاه زنهای معتاد هم وزن لازم برای ساختن جذابیت داستانی را ندارد. به همین دلیل چشم بیننده به ساعت است تا ببیند چقدر از فیلم رفته و چقدر مانده.بازی سارا بهرامی دقیقاً متناسب است با نوع سینمایی که کارگردان قصد ارائه آن را دارد. یک بازی بسیار بیرونی، بسیار اغراقشده که به مدد گریمی سنگین وضعیت معتادی نزدیک به ته خط را قرار است نشان دهد؛ یعنی ذهنیتی که آن نوع سینمای واضح را میپسندد، این نوع بازی گلدرشت و اغراقآمیز را هم طبعاً میپسندد. بازیگرها عاشق نقشهای بیرونی مثل مجنون، شیزوفرن یا معتاد هستند. چون پررنگترین ویترین را برای دیده شدن آنها فراهم میآورد و بازیگرها عاشق دیده شدن هرچه بیشتر هستند. اگر نبودند، بازیگر نمیشدند. مثلاً میرفتند سراغ تدوین. جوایز سینمایی هم عاشق این نقشهای اگزجره هستند. به همه این دلایل احتمال نامزدی و بهخصوص جایزه گرفتن سارا بهرامی برای این فیلم خیلی زیاد است. توجه کنید تنها بازیگر در بین داوران این دوره از جشنواره هم محمدرضا فروتن است که خودش استاد ایفا کردن چنین نقشهایی بود و هست؛ اما مهم است که منتقدین خاطرنشان کنند اینهمه رو بودن نقش و گریم و بیانگری در صدای نقش مناسب ملودرامهای قدیمی سینمای ایران یا سریالهای ترکی است که میخواستند و میخواهند در کمترین زمان بیننده را شیرفهم کنند که کی کجای داستان است، نه فیلمی در سال 96 در سینمای ایران.«دارکوب» در نگاه به مقوله اعتیاد هم نگرش تازه و مترقی ندارد. اعتیاد همان چیزی است که پیشازاین در «آینه عبرت» و سریالهای تلویزیونی بوده و اصولاً معلوم نمیشود کسی که زن بهروز بوده و وضعیت همسر اول و وضعیت و سخن گفتن برادرش نشان میدهد از لایههای پایین اجتماع نبوده، چرا مثل خلافکارهای پارک هرندی میدان شوش حرف میزند. البته مشخص است چرا. برای کارگردان و بازیگر، اعتیاد یک چهره ثابت دارد که با لمپنی حرف زدن همراه است. اعتیاد فردیت ندارد. همه معتادها یکی هستند و مثل هم. «دارکوب» در کارنامه شخصی بهروز شعیبی هم یکقدم رو به عقب است. شعیبی هم میخواهد یک فیلمساز عادی باشد مثل بقیه فیلمسازهای سینمای بدنه ایران.
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
139