ج. تأویل بطنی
آنچه تاکنون ذکر شد، تأویلهایی بود که مورد اتفاق بیشتر حدیث پژوهان است و کمتر کسی در مخالف با این گونه تأویلها سخن رانده است؛ حتی آنهایی که جمود بر روایات دارند، استفاده از قواعد ادبی در فهم روایات را نفی نمیکنند، اما آنچه معرکه آرای بحث تأویل است، آنجاست که کسی بخواهد از بطن روایات سخن بگوید و با استفاده از آموزههای عقلی و یا کشف و شهود عرفانی روایات را به گونهای که مقتضای ظاهر لفظ نیست، معنا کند. در این گونه از تأویل است که موافقت و مخالف رخ نمایانده و برخی درصدد نفی آن برآمدهاند و برخی در آن به افراط گراییدهاند. دستهای نیز طریق میانه پیش گرفته و در جایی که سخن اقتضا داشته، تأویل آن را بیان داشتهاند. در اینجا از این مخالفتها و موافقتها، بدون آن که اجازه داوری در درستی یا نادرستی آنها را به خود دهیم، سخن خواهیم گفت. آنچه در پی میآید، گواه این مطلب است که هر چند برخی تأویل بطنی را نفی نمودهاند، اما گاه، چاره را در این دیدهاند که از این میوه ممنوعه به راحتی نگذرند و با عناوین مختلف به تأویل روی بیاورند؛ هر چند که نام آن را تأویل نگذارند. مرحوم حاج ملاهادی سبزواری در شرح الاسماء الحسنی در این باره میگوید: هیچ کدام از فرق و مذاهب اسلامی گریزی از تأویل ندارند و حتی ظاهر گرایانی چون ابن حنبل نیز در مواردی مجبور به تأویل شدهاند. (1)
علامه شعرانی نیز معتقد است که در میان دانشمندان اسلامی هیچ کس نیست، مگر آن که فیالجمله به تأویل حدیث مبادرت کرده باشد. (2) آنان که بر ظواهر نصوص بسیار تأکید دارند و سعیشان بر این است که از رد و یا تأویل روایات دوری کنند، احادیثی را که در پی میآید، مستند شیوه خویش برمیشمارند: عن الإمام علی علیه السلام : إذا سمعتم من حدیثنا ما لا تعرفون فردوه إلینا وقفوا عنده، وسلموا حتی یتبین لکم الحق، ولا تکونوا مذاییع عجلی. (3)
عن الإمام الباقر علیه السلام : قال رسول الله علیه السلام : إن حدیث آل محمد صعب مستصعب لا یؤمن به إلا ملک مقرب ، أو نبی مرسل ، أو عبد امتحن الله قلبه للإیمان ، فما ورد علیکم من حدیث آل محمد -صلوات الله علیهم- فلانت له قلوبکم وعرفتموه فاقبلوه وما اشمأزَّت قلوبکم وأنکرتموه فردوه إلی الله وإلی الرسول وإلی العالم من آل محمد (ص) وإنما الهالک أن یحدث بشیء منه لا یحتمله فیقول : والله ما کان هذا شیئاً والإنکار هو الکفر. (4)
عن الإمام الباقر علیه السلام : والله إن أحبّ أصحابی إلی أورعهم وأفقههم وأکتمهم لحدیثنا، وإن أسوأهم عندی حالاً و أمقتهم إذا سمع الحدیث ینسب إلینا ویروی عنّا فلم یقبله، اشمأزَّ منه وجحده وکفر من دان به و هو لا یدری لعل الحدیث من عندنا خرج، وإلینا اُسند، فیکون بذلک خارجاً من ولایتنا. (5)
عن الإمام الباقر علیه السلام: انظروا أمرنا وما جاءکم عنّا ، فان وجدتموه للقرآن موافقاً فخذوا به ، وإن لم تجدوه موافقاً فردوه، وإن اشتبه الأمر علیکم فقفوا عنده، وردّوه إلینا حتی نشرح لکم من ذلک ما شرح لنا. (6)
ابو بصیر عن أحدهما علیه السلام ، قال: لا تکذِّبوا بحدیث آتاکم أحد ؛ فإنکم لا تدرون لعله من الحق فتکذِّبوا الله فوق عرشه. (7)
عن الإمام الصادق علیه السلام : إذا سمعت من أصحابک الحدیث وکلهم ثقه ی فموسع علیک حتی تری القائم علیه السلام فتردّ إلیه. (8)
عن الإمام الصادق علیه السلام: إن الله ـ تبارک و تعالی ـ حصَّن عباده بآیتین من کتابه : أن لا یقولوا حتی یعلموا ، ولا یردّوا ما لم یعلموا إن الله تبارک وتعالی یقول : ألم یؤخذ علیهم میثاق الکتاب أن لا یقولوا علی الله إلا الحق . و قال : «بَلْ کَذَّبُوا بِمَا لَمْ یُحِیطُوا بِعِلْمِهِ وَلَمَّا یَأْتِهِمْ تَأْوِیلُهُ». (9)
عن سفیان بن السمط ، قال: قلت لأبی عبدالله علیه السلام : جعلت فداک! إن الرجل لیأتینا من قبلک فیخبرنا عنک بالعظیم من الأمر فیضیق بذلک صدورنا حتی نکذبه، قال: فقال أبو عبدالله علیه السلام : ألیس عنّی یحدِّثکم ؟ قال: قلت: بلی. قال: فیقول للیل: إنه نهار ، و للنهار: إنه لیل؟ قال: فقلت له: لا. قال: فقال: ردَّه إلینا فإنّک إن کذَّبت فإنما تکذِّبنا. (10)
عن الإمام الصادق علیه السلام: إن الله ـ تبارک و تعالی ـ آلی علی نفسه أن لا یسکن جنته أصنافاً ثلاثه ی : رادّ علی الله ـ عز وجل ـ ، أو رادّ علی إمام هدی ، أو من حبس حقّ امرئ مسلم (11)
. عن الإمام الصادق علیه السلام، لمن سأله: هل یکون کفر لا یبلغ الشرک ؟ قال : إن الکفر هو الشرک، ثم قام فدخل المسجد فالتفت إلی، وقال : نعم ، الرجل یحمل الحدیث إلی صاحبه فلا یعرفه فیرده علیه فهی نعمه ی کفرها ولم یبلغ الشرک. (12)
عن الإمام الکاظم علیه السلام: ولا تقل لما بلغک عنّا أو نسب إلینا: هذا باطل ، وإن کنت تعرف خلافه، فإنک لا تدری لم قلنا وعلی أی وجه وصفه ی . (13)
عن الإمام الکاظم علیه السلام: قال رسول الله علیه السلام: ألا هل عسی رجل یکذبنی وهو علی حشایاه متکئ ؟ قالوا : یا رسول الله! و من الذی یکذبک ؟ قال: الذی یبلغه الحدیث فیقول: ما قال هذا رسول الله قط . فما جاءکم عنّی من حدیث موافق للحق فأنا قلته وما أتاکم عنی من حدیث لا یوافق الحق فلم أقله ، ولن أقول إلا الحق. (14)
عن الإمام الهادی علیه السلام: ما علمتم أنه قولن5)
عن الإمام الباقر علیه السلام: إذا جاءکم عنّا حدیث فوجدتم علیه شاهدا، أو شاهدین من کتاب الله فخذوا به ، وإلاّ فقفوا عنده ، ثمّ ردّوه إلینا ، حتی یستبین لکم (16)
در میان قدمای محدثان شیعی، شیخ صدوق به شدت از رد و تأویل روایات احتراز کرده است. او حتی روایت سهو النبی (17) و روایت طهارت خمر (18) ـ که خلاف اجماع مسلمین است ـ و همچنین، روایت «ان شهر رمضان لا ینقض ابداً» را نیز رد نکرده، (19) اما در کتاب الاعتقادات بابی را به احادیث پزشکی اختصاص داده و به تأویل و حتی رد برخی از آنها پرداخته است؛ مثلاً ایشان در تأویل حدیث «الْعَسَلُ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاء»، (20) میگوید:
وَ مَا رُوِی فِی الْعَسَلِ أَنَّهُ شِفَاءٌ مِنْ کُلِّ دَاءٍ، فهو صحیح، و معناه أنّه شفاء من کل داء بارد. (21)
شیخ صدوق در تأویل در حدیثی که بیان میدارد حوا از دنده چپ آدم علیه السلام خلق شد، (22) میگوید:
آن خبری که ضمن آن روایت شده حوّا از دنده چپ آدم آفریده شده، صحیح است و معنایش این است که [حوا] از گل باقی مانده دنده چپ آدم [خلق شده است]. (23)
مرحوم فیض کاشانی در کتاب الوافی در تأویل این روایت میگوید:
شاید دنده چپ اشاره باشد به جهتی که به سوی عالم کون است؛ زیرا آن ضعیف تر از جهتی است که به سوی حقّ است و نقصان اضلاع و دنده های مردان از سوی چپ اشاره باشد به این که کشش آنها به سوی عالم کون و مادّه کمتر است از میل آنها به سوی حقّ؛ به عکس زنان. (24)
همچنین، علامه محمد باقر مجلسی در باب تأویل احادیث و آیات قرآن هر گونه توضیحی را که با ظواهر تعبیرات ناسازگار باشد، نمیپذیرد. . باور او آن است که فهم همه آیات و احادیث ممکن نیست. (25) و در موارد متعددی از کسانی که برای هماهنگ کردن احادیث با یافتههای علمی و فلسفی به تأویل روی آورده و یا روایات را به سبب ناسازگاری با مباحث علمی انکار کردهاند، خرده گرفته است؛ (26) برای مثال، از شیخ مفید ـ که همه جا با تکریم و بزرگداشت و استرحام از او یاد کرده ـ به دلیل برخی تأویلها انتقاد کرده است؛ (27) مثلاً ذیل روایتی در باره خلقت ارواح میگوید:
این گونه اخبار از متشابهات بوده و مضمون آنها غامض است و در این مورد، روش درست این است که کلیت آنها را بپذیریم و از تأویل اجتناب کنیم. (28)
او سپس سخن شیخ مفید را در تأویل این خبر مطرح میکند و میگوید: بر خلاف آنچه مفید ادعا کرده، شماره اخبار بیش از آن است که به سادگی کنار گذاشته شود. اگر یک حدیث در این باب نقل شده بود، نمیتوانستیم آن را بر خلاف ظاهرش تأویل کنیم، چه رسد به آن که احادیث این موضوع فراواناند. (29)
به عقیده او اگر راه تأویل را بدون رعایت ملاکهای فهم الفاظ باز کنیم، دیگر حدّی برای تأویل نخواهد ماند و هر کس میتواند بر اساس مولّفههای ذهنی خود در این راه پیش رود و در نتیجه، زبان تفاهم و تفهیم از بین میرود. نگرانی او از عاقبت تأویلات بیضابطه و بی دلیل است و در این باره میگوید:
اول الالحاد سلوک التأویل من غیر دلیل. (30) با این حال، نمیتوان گفت که مجلسی با هر تأویلی مخالف است؛ بلکه او خود تصریح کرده است که در صورت «ضرورت» راهی جز تأویل وجود ندارد. (31) نظر او آن است که در استفاده از تأویل باید با دقت عمل کرد و صرف پیچیده بودن خبر و یا مخالفت ظاهری آن با پیشفرضها و یافتههای علمی نباید بلافاصله به تأویل روی آورد: (32)
او در باره روایتی که عقل را نخستین مخلوق شناسانده است، با وجود تصریح به آن که این خبر از روایات عامّه است و در روایات شیعی نیامده است، از ردّ آن اجتناب کرده و در توجیه تعارض آن با سایر اخبار دست به دامان تأویل زده است. سخن او آن است که:
شاید منظور از عقل، نفس پیامبر صلی الله علیه و آله باشد که یکی از اطلاقات عقل به شمار میرود. (33)
نیز در باب معنای قول سلیمان علیه السلام : «هب لی ملکا لاینبغی لأحد»، از کتاب النبوه ی ، می نویسد: پس از ثبوت مسئله عصمت و جلالت [شأن ] پیامبران الهی ناچاریم فی الجمله همه آنچه را از آنان صادر شده، بر وجهی که صحیح باشد، حمل و تفسیر کنیم؛ هر چند وجه ثابت و روشنی به نظر ما نرسد. (34) در میان معاصران هم کم نیستند کسانی که با تأویل روایات سر سازش ندارند. از جمله مخالفان میتوان به پیروان مکتب تفکیک اشاره کرد. همه تفکیکیان در کلمات خود، تأویل متون دینی را محکوم نموده، و برخی از ایشان بر حجیت ظواهر آیات و روایات اعتقادی تأکید میکنند.
مرحوم میرزا مهدی اصفهانی در جایی ضمن انتقاد از تأویلات فلاسفه نسبت به روایات، سخت بر آن تاخته و این کار را مستلزم نقض غرض بعثت و هدم آثار نبوت دانسته و میگوید: [فلاسفه و عرفا] کلمات اهل بیت علیهم السلام را به علوم بشری یونانی تأویل کردند و این کار صحیحی نیست؛ زیرا حمل الفاظ کتاب و سنت بر معانی اصطلاحی و توقف هدایت بشر برفراگیری علوم بشری و معانی اصطلاحی، با توجه به این که همه امت، مگر اندکی از ایشان، از این اصطلاحات بی خبرند، به معنای خروج کلام خدا و رسول خدا از طریق و روش عقلا، و واگذاری تکمیل امت به آشنایان با فلسفه یونان است. و این کار (تأویل)، مستلزم نقض غرض بعثت و از بین بردن آثار نبوت و رسالت و ستمی سختتر از (ظلم و ستم با) شمشیر و نیزه است. (35)
در جایی دیگر نیز، پس از اشاره به تأویلهای فلاسفه نسبت به برخی از روایات، این کار را موجب نابودی اسلام دانسته و میگوید:
از این رواخذ به همه ظواهر کتاب و سنت بدون هیچ گونه تأویل و توجیهی واجب ست. (36)
مرحوم میرزا جواد تهرانی، ضمن محکوم کردن تأویل، معتقد است:
در مطالب اعتقادی تنها در صورتی می توان مطلبی را پذیرفت و به آن معتقد شد که مدرک آن، چه از جهت صدور و چه از جهت دلالت، معلوم و قطعی باشد. در غیر این صورت، به استناد آیه یا روایت ظنی السند، یا ظنی الدلاله، نمی توانیم از واقع، به صورت قطعی خبر دهیم.
به نظر ایشان احادیثی را که نه با مسلمات و محکمات عقول فطری وآیات و روایات مخالفاند، و نه صدور و یا دلالت آنها قطعی است، باید به بوته اجمال واحتمال گذاشت و درباره آنها توقف کرد و علم آن را به خوداهل بیت( واگذار نمود، لذا نه باید آنها را رد و تکذیب کردو نه به ظاهر آن تعبداً ملتزم شد، و نه به توجیه و تأویل آن دست یازید و از این گونه احادیث، در کتب روایی بسیار است و عدد آن به هزاران میرسد. (37)
آقای حکیمی نیز در مواضع مختلف از آثار خود، تأویل را محکوم کرده و آن را روشی غیر علمی و نادرست خوانده است؛ زیرا به عقیده ایشان تأویل یک رأی، آیه و حدیث، یعنی تنزل دادن و کاستن از محتوا وتحمیل کردن محتوایی دیگر بر آن است. ایشان در جایی میگوید: ... تأویل، به جای صاحب سخن گفتن است، و نفس او را شهید کردن، وعقلیت او را در عقلیت خویش مندک ساختن و حق اظهار رأی را از اوسلب کردن. (38)
در جایی دیگر مینویسد: و شکر این دو نعمت توأمان کتاب و سنت، به این است که آنها را خالص بفهمیم و با چیزی در نیامیزیم و چیزی را برآنها تحمیل نکنیم... و زلال حقایق الهی و تعالیم فطری آنها را آمیخته نسازیم و عطف الرأی علی القرآن بکنیم، نه عطف القرآن علی الرأی. (39)
اما هم اینان نیز نتوانستهاند بر رأی خود استوار بمانند و در برخی موارد، به ناچار به تأویل متوسل شدهاند اینجاست که آقای حکیمی در جایی تصریح میکند تأویلهایی که بر اساس یک ضرورت عقلی یا شرعی صورت گرفته باشد و همچنین تأویل های ادبی، از نظر ما اشکالی ندارد. (40)
در دیگر سو، موافقان تأویلاند. بیشتر کسانی که با تأویل موافقاند و بر این باورند که روایات همچون آیات قرآن باطنی دارد، حکما و عرفا هستند و به تعبیری عقلگرایان و اهل ذوقاند. البته این بدان نیست که همه ایشان دست در تأویل دارند، بلکه برخی از این دو گروه، بویژه عرفا با تأویل مخالفت کرده و ـ چنان که به آن اشاره خواهد شد ـ در مذمت تأویلگران سخن راندهاند.
پی نوشت ها :
* دانشجوی دکتری و عضو هیات علمی دانگاه علامه طباطبایی.
1. گفته اند که ابن حنبل تنها به تاویل سه حدیث نبوی تصریح کرده است.
الف. قوله علیه السلام: الحجر الاسود یمین الله فی الارض.
ب. قوله علیه السلام: قلب المؤمن بین اصبعین من اصابع الرحمن.
ج. قوله علیه السلام: انی لاجد نفس الرحمن من قبل الیمن.
مرحوم سبزواری می گویدک تنها به تاویل این سه حدیث بسنده کرده است؛ زیرا که وی اهل عمق و دقت در مسائل عقلی نبوده است و الا ابن حنبل تنها به تاویل این سه حدیث بسنده نمی کرد(ر.ک: شرح الاسماء او دعاء الجوشن الکبیر، ص248-249).
2. شرح الکافی ملاصالح (مقدمه)، ص یح.
3. بحارالانوار، ج2، ص189، ح20. مجلسی رحمه الله گوید: «المذاییع: جمع مذیاع من اذاع الشیء اذا افشاه».
4. همان، ح21.
5. وسائل الشیعه، ج72، ص120، ح33370.
6. همان، ج72، ص120، ص33370.
7. بحارالانوار، ج2، ص186، ح10.
8. وسائل الشیعه، ج72، ص122، ح33374.
9. بحارالانوار، ج2، ص186، ح13. علامه مجلسی گویدک «التحصین»: المنع ای منعهم و جعلهم فی حصن لا یجوز لهم التعدی عنه.
10. همان، ح14.
11. همان، ص187، ح15.
12. همان، ص188، ح17.
13. همان، ص186، ح11.
14. همان، ص188، ح19. مجلسی گوید: «علی حشایاه» ای علی فرشه المحشوه.
15. وسائل الشیعه، ج72، ص119، ح33369.
16. همان، ص112، ح33351.
17. ر.ک: کتاب من لا یحضره الفقیه، ج1، ص360.
18. همان، ص8.
19. همان، ج2، ص171.
20. المحاسن، ج2، ص499؛ الخصال، ج2، ص 623.
21. اعتقادات الامامیه و تصحیح الاعتقاد، ج1، ص115.
22. کتاب من لا یحضره الفقیه، ج4، ص326.
23. همان، ج3، ص381.
24. الوافی، ج21، ص23.
25. مثلاً وی در خصوص روایتی می گویدک «و بالجمله هذه المساله ممّا تحیّر فیه العقول و ارتاب به الفحول و الکفّ عن الخوض فیها اسلم و لا نری فیها شیئاً احسن ان یقال: الله اعلم» (بحارالانوار، ج2، ص416-417).
26. همان، ج3، ص319، 144، 184 و ج5، ص42.
27. علامه مجلسی، ص189.
28. بحارالانوار، ج5، ص260 و 261.
29. همان، ص267.
30. همان، ج55، ص47.
31. همان، ج8، ص71.
32. برای آگاهی بیشتر ر.ک: «مجلسی و تاویل روایات»، ص81.
33. بحارالانوار، ج54، ص309.
34. همان، ج6، ص232.
35. «فاولوا کلماتهم علی العلوم البشریه الیونانیه، و هذا غیر صحیح؛ لان الفاظ الکتاب و السنه علی المعانی الاصطلاحیه و توقف هدایه البشر علی تعلمها- بعد بداهه جهل عامه الامه بتلک الاصطلاحات الا قلیلا منهم- مساوق لخروج کلام الله تعالی و کلام رسوله عن طریقه العقلاء و احالتهم تکمیل الامه الی من یعلم الفلسفه الیونانیه و هذا نقض غرض البعثه و هدم آثار النبوه و الرساله و هو ظلم دونه السیف و السنان» (ابواب الهدی، ص4).
36. و فتح باب التاویل فی کلها هدم لدین الاسلام... فاذا یجب الاخذ بجمیع ظواهر الکتاب و السنه من دون تاویل و توجیه ابداً (تقریرات، ص190 و 191).
37. ر.ک: عارف و صوفی چه می گویند؟ ص 253-255.
38. مکتب تفکیک، ص79.
39. همان، ص182 و 183.
40. ر.کک «عقل خود بنیاد دینی»، ص142.
منبع: نشریه علوم حدیث شماره 56