الف)چگونگی فعالیت در ارتش
ساواک نحوه فعالیت بهائیان در ارتش را درگزارش مورخه 9 / 12 / 1346 چنین آورده است:
«موضوع: فعالیت بهائیان
سروان دکتر احمد نبیلی افسر تیپ جام، بهایی بوده و در مورد اشاعه و تبلیغ... بهایی در بین مردم خصوصا افسران و درجه داران تیپ جام اقدام به عمل می آورد. «طیب»
نظریه منبع، در این باره از وجود کلفت خود که دختر جوانی است استفاده می نماید.
نظریه رهبر عملیات: صحت خبر فوق و نظریه منبع مورد تایید است.» (99)
اگر بخواهم به شرح حال و فعالیت های افسران بهایی در ارتش شاهنشاهی اشاره کنم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. البته تا آخرین سالهای اقتدار محمدرضا پهلوی آمار دقیقی از تعداد افسران و سربازان و کارکنان بهایی ارتش در دست نبود. به همین سبب حضیره القدس شهرهای لندن و آمریکا طی دستورالعملی از کلیه محافل بهائیان در سراسر ایران خواست تا آمار دقیقی از کلیه افراد نظامی اعم از افسر و سرباز تهیه کنند. سند زیر مربوط به این موضوع است:
«حضیره القدس تهران طی نامه محرمانه ای به کلیه محفل های سراسر ایران اعلام نموده [تا] کلیه بهائیانی را که در نیروهای مسلح شاهنشاهی خدمت می نمایند، زیر نظر داشته باشند و فورا آمار کلیه افراد نظامی ارتش از سربازان تا امراء را طی یک یادداشت به حضیره القدس تهران ارسال، تا به بیت العدل و به مراجع تقلید لندن و «برانداسکات» در آمریکا ارسال گردد...» (100)
در اینجا مناسب است تنها گوشه کوچکی از جنایات بهائیان که در بالاترین سطوح ارتش شاهنشاهی نفوذ کرده بودند، بازگو شود تا نسل های آینده، این فرقه ضاله مدعی مهر و محبت و «جهان وطنی» را بهتر بشناسند. آیت الله مسعودی خمینی در خاطرات خود از یکی از جنایات بهائیان در شب عاشورا در قم پرده برداشته است و می نویسد:
«جلسه شبانه بهائیان در باغ اویسی (101) قم
در حدود سال های 39 و 40 [ 13]، بهائیان در باغ [ارتشبد غلامعلی] اویسی قم که در حال حاضر در اختیار بنیاد مستضعفان است، محفل های شبانه ای داشتند. گاهی اوقات برنامه هایی که داشتند، بسیار فجیع و دلخراش بود؛ از جمله شب های عاشورا، یک بچه مسلمان را با خود به باغ می بردند و او را در حین جشن و پایکوبی به قتل می رساندند و هلهله می کردند. بنده با یک واسطه از فردی که خود شاهد این ماجرا بوده نقل می کنم که می گفت: «یک بار در یکی از این محافل، عده زیادی از بهائیان جمع شده بودند و چند نفر سرهنگ هم از تهران به قم آمده و در آنجا حضور داشتند. آنان پسر بچه حدوداً 10ساله ای را در تهران ربوده و با خود به قم آورده بودند. این ماجرا را رئیس ژاندارمری قم برای رفیق ناقل خبر گفته بود که شب عاشورا بود و من در محل کارم در ژاندارمری نشسته بودم که یکی از دوستانم آمد و گفت: محفلی در باغ اویسی برقرار است. مایلی برای تماشا برویم؟ من موافقت کردم و به اتفاق به باغ رفتیم و از پشت ساختمان ها، نظاره می کردیم. دیدیم که دختر و پسر می زنند و می رقصند و غلغله ای است و پسری را هم وسط صحنه روی میز گذاشته اند و تمام افرادی که دور میز هستند، هر کدام درفشی در اختیار دارند و همزمان با میگساری و خوانندگی، ضربه ای هم به تن پسر می زنند. من (رئیس ژاندارمری) دیدم که در میان آن جماعت، سرهنگی نشسته است که گویا از همه بیشتر خوش به حالش است! یک لحظه فکر کردم که الان برخی از مردم در مجالس عزای امام حسین (علیه السلام ) دارند به سر و سینه خود می زنند و یک عده از خدا بی خبر هم در اینجا مشغول عیش و عشرتند. با این اندیشه خونم به جوش آمد و کنترل از دستم خارج شد. به رفیقم گفتم: علی الله! هر چه باداباد! بعد تفنگ را کشیدم و یک گلوله در مغز سرهنگ خالی کردم! سرهنگ نقش زمین شد و جماعت جیغ کشیدند و محفل به هم خورد. بعد به اتفاق دوستم جلو رفتیم و افراد را با اسلحه تهدید کردیم. در همان حال که دستشان را به نشانه تسلیم بالا گرفته بودند، آنان را در یکی از اتاق های باغ زندانی کردیم و در را بستیم. بعد نگران شدیم که چه بلایی سر جنازه سرهنگ بیاوریم. اینجا بود که او را زیر مقادیر زیادی کود که در باغ تلنبار کرده بودند، پنهان کردیم. بچه مسلمان مصدوم را هم به تهران فرستادیم تا به دست پدر و مادرش بسپارند. بعد با خیال راحت به یکی از مجالس روضه ابی عبدالله (علیه السلام ) رفتیم! صبح روز بعد سر کارمان حاضر شدیم؛ انگار نه انگار! مدتی بعد افرادی با داد و قال وارد شدند و گفتند: «یک مشت آدم گم کرده ایم! شما ندیده اید؟» گفتیم: «نه! مگر به دست ما سپرده بودید؟ در نهایت هم نتوانستند قتل سرهنگ بهایی را به دوش ما بیندازند.»(102)
در پایان این بخش از مطلب تنها به اسامی چند تن دیگر از بهائیان ارتش که نامشان در تحقیقات و مطالعات پراکنده و یا مشاهداتم در خاطر مانده است اشاره می کنم:
سرهنگ عباس آذر، عضو دایره اطلاعات ژاندارمری.
سرهنگ غلامرضا آرین، رئیس اداره رهنی بانک سپه.
سرتیپ عبدالرحیم ایادی، برادر ارتشبد عبدالکریم ایادی که سال ها قبل از انقلاب مرد.
سرگرد حسین ثابت، مسئول سفارشات در اداره بودجه و اعتبارات ارتش.
سرتیپ عطاءالله علایی، از امرای نیروی هوایی.
عطاءالله منتصری، از امرای نیروی زمینی.
حسین کلباسی، رئیس آجودانی نیروهای مسلح.
سرتیپ عنایت الله ذوقی، از امرای ستاد بزرگ ارتشتاران.
میثاق الله نورالدینی، افسر روان سنج نیروی زمینی،
سرهنگ امان الله وثوق، ستاد بزرگ ارتشتاران.
سرگرد عهدیه، اداره لجستیکی ارتش.
استوار یکم هاشمی، دفتر آجودانی ارتش.
ب)بهائیان، مستشاران آمریکایی، لایحه کاپیتولاسیون
نگاهی اجمالی به اسناد موجود و مطالعه سیر تاریخی حکومت قاجاریه و پهلوی، نقش بهائیان در سست کردن ارتش ایران و ورود مستشاران روس و انگلیس - به عنوان ارباب اولیه بهائیان - و سپس وارد کردن مستشاران آمریکایی - ارباب ثانی بهائیان - و تثبیت و افزایش مستشاران آمریکایی در ارتش و سپس تهیه لایحه کاپیتولاسیون و تلاش آنان برای تصویب این لایحه در مجلس سنا را به وضوح بیان می کند.
تلاش بی وقفه بهائیان، از جمله سپهبد اسدالله صنیعی، غلامعباس آرام، محمود جم (پدر فریدون جم)، سپهبد فریدون جم و شرایط عالی و خرج های گزاف از بیت المال مسلمین سبب شد تا تعداد مستشاران آمریکایی در ایران از 16 هزار نفر در سال (1972) 1351 به 24 هزار نفر در سال (1976) 1355 افزایش یابد و در گزارش سنای آمریکا آمده است که تعداد آمریکایی ها در ایران می بایست به واسطه خریدهای کلان اسلحه از امریکا تا سال 1980 به 60 هزار نفر بالغ شود. قابل توجه آنکه برنامه آمریکاییان و قراردادهای آنان با مقامات خائن ایرانی به نحوی بود که علاوه بر تسلط مستشاران و در حقیقت آمریکا بر ارتش ایران، تعداد کثیری از اتباع آمریکایی در ایران اشتغال یافته بودند و از طریق دولت ایران و با پول مردم ایران تامین می شدند. این در حالی بود که هزینه پرسنل نظامی ارتش ایران در سال 1356 بالغ بر 140 میلیارد ریال بود و هزینه مستشاران آمریکایی مقیم ایران در همان سال 170 میلیارد ریال برآورده شده است.
و بالاخره امضای بهائیان در پای بسیاری از قراردادها (103) از جمله آرام، محمود جم، فریدون جم، اسدالله صنیعی و... گویای نقش خائنانه آنان در زمینه مستشاران آمریکایی و لایحه ننگین کاپیتولاسیون است که علاوه بر اهانت به ملت فهیم و مسلمان ایران، آنان را سال ها عقب نگهداشته بودند و اگر نبود رشادت و فریاد بزرگ مرد تاریخ اسلام - امام خمینی (رحمه الله علیه ) - و حمایت ها و جانفشانی های روحانیون آزاده و مردم خداخواه و حق طلب، ایران برای همیشه یکی از مستعمرات آمریکا باقی می ماند.
حضور بهائیان تنها در ارتش خلاصه نمی شد. آنان در رده های مختلف مدیریتی کشور به ایفای نقش مشغول بودند. این حضور در زمان نخست وزیری امیر عباس هویدا بسیار پر رنگ شد و اکثر بهائیان به عرصه مدیریت ارشد کشور راه یافتند و چند تن از آنها به عنوان وزیر به کابینه آمدند. مئیر عزری سفیر اسرائیل در زمان پهلوی در ایران می گوید:
«پشتیبانی های سازمان یافته گروهی [بهائیان] در ورود به دستگاه های دولتی و بالا کشیدن دیگر همکیشان، راه را برای یارگیری های بیشتری باز می کرد.»(104)
در گزارش جاسوسان آمریکایی آمده است:
«گزارش اطلاعاتی وزارت دفاع
محرمانه...
... برنامه ها [ی اصلاحات ارضی و شرکت زنان در انتخابات و...] به دکترین بهایی گری بیشتر شباهت دارد تا به دین اسلام.»(105)
حضور فعال بهائیان در کابینه، موجب جهت گیری بسیاری از تصمیمات دولت به نفع اهداف این فرقه صهیونیستی ضد اسلام شده بود. در گزارش محرمانه اطلاعات داخلی «سازمان اطلاعات و امنیت کشور»(ساواک) مورخه 1343/2/17 آمده است:
«کریمی آشتیانی که با مهندس روحانی وزیر آب و برق ارتباط دوستانه دارد، می گفت مهندس روحانی اظهار داشته است نظر دوستان ما در کابینه (منظور وزرای پیرو فرقه بهایی گری است که خود روحانی از آن دسته می باشد) آن است که اختلاف بین دولت و روحانیت ادامه یابد تا اینکه دولت ناچار شود برای ضربه زدن به فعالیت روحانیون با دولت اسرائیل رابطه سیاسی برقرار کند و حتی در صورت لزوم با آن دولت قرارداد نظامی منعقد سازد.
کریمی می گفت به مهندس روحانی گفته ام این نظر شما را مردم ایران تایید نمی کنند و ممکن است اگر چنین فکری در ایران عملی شود عکس العمل شدیدی نشان داده شود.
روحانی گفته است اگر مقامات روحانی با حکومت مصر به مبارزه برنخیزند ناچاریم این فکرعقد قرارداد با کشوراسرائیل را عملی سازیم.»(106)
در سال 1347 در یکی از کمیسیون های فرقه بهائیت، سخنگوی کمیسیون پس از ابراز خرسندی از پیروزی اسرائیل در جنگ با اعراب گفت:
«پیشرفت و ترقی ما بهائیان این است که در هر اداره ایران و تمام وزارتخانه ها یک جاسوس داریم و هفته ای یک بار که طرح هایی تهیه شده و به وسیله دولت که به عرض شاهنشاه آریامهر می رسد، گزارشاتی در زمینه طرح به محفل های روحانی بهایی می رسد. مثلا در لجنه پیمان کار، کادر بهائیان ایران هر روز گزارش خود را در زمینه ارتش ایران در اینکه چگونه اسلحه به ایران وارد می شود، چگونه چتربازان را آموزش می دهند، به محفل روحانی بهائیان تسلیم می نماید.»(107)
البته بهائیان پیش از حضور با نام و نشان بهائیت خود در کابینه، سال ها در راس احزاب فعال و تاثیرگذار از جمله حزب توده و حتی حزب ایران نوین بودند که نگاهی به اسناد موجود نشانگر حضور فعال و چشمگیر آنان در راس هیئت های سیاسی، اجرایی احزاب سیاسی در ایران است. در این میان تنها به یک سند اشاره می شود که ساواک در گزارش مورخه 1344/10/2 خود می نویسد:
«موضوع: انتخاب اعضای حزب ایران نوین
طبق اطلاع واصله قرار است آقایان زیر به عضویت هیئت اجرائیه حزب ایران نوین انتخاب شوند:
مهندس روجانی، مهندس ساعدی، عطاءالله خسروانی، نصرت الله معینیان، دکتر عالیخانی، دکتر عاملی، خواجه نوری، حسنعلی منصور، یگانه، دکتر هدایتی، هویدا، مهندس کمال دری، ثمر بخش، دکتر سام. »(108)
که از این میان حداقل مهندس روجانی، عطاءالله خسروانی، نصرت الله معینیان، یگانه و هویدا بهایی بودند.
امیر عباس هویدا بهایی بود، اما ظاهرا سعی داشت تا خود را مسلمان معرفی کند و در مجامع روشنفکران نیز می کوشید تا خود را یک روشنفکر لامذهب بشناساند. اما در باطن توجهی ویژه به رشد بهائیت داشت و افراد بهایی را تحت حمایت خود می گرفت و آنها را به طور مرتب ارتقاء مقام می داد. مئیر عزری سفیر اسرائیل در رژیم پهلوی در خاطرات خود می نویسد:
«بسیار شنیده شده بود که هویدا و برخی از سران لشکری و کشوری در دولت به کیش بهایی پیوسته اند. هویدا بارها این داستان را نادرست و ساختگی خوانده و برای اثبات گفته هایش به مکه رفت... ولی فراموش نکنیم که چند تن از بستگانش در عکا و حیفا زندگی می کردند و در بخش های پیشین گفتم، در دوره ای که وزیر دارایی بود، روزی از من خواست برای گشایش پاره ای دشواری های آنان [بهائیان] در اسرائیل یاری اش دهم.»(109)
پدربزرگ و پدر امیرعباس هویدا بهایی بودند و پدر او با برخورداری از توجهات ویژه عباس افندی (عبدالبهاء) درس خواند و به پیشرفت های اداری در وزارت امور خارجه نایل آمد. حبیب الله عین الملک - پدر هویدا - به این سبب در شهرهای شام و بیروت ماندگار شد که دسترسی اش به مقامات بهائیت آسان تر باشد.
امیرعباس هویدا پس از دستیابی به مقام نخست وزیری توجهی ویژه به این فرقه مبذول می داشت و برای بهائیان امتیازات خاص و استثنایی قائل می شد. فرح پهلوی در یک مصاحبه رادیویی که چند سال پیش با حسین مهری انجام داد و از رادیو 24 ساعته لس آنجلس پخش شد، به پایبندی و دلبستگی هویدا به فرقه ضاله بهائیت اشاره کرد و گفت:
«هویدا مرتبا به شاه القاء می کرد که اسلام دین اعراب است و شایسته نیست که ما از آن پیروی کنیم و از او می خواست تا بند مربوط به رسمی بودن دین اسلام را در قانون اساسی لغو نماید. هویدا به شاه می گفت که بهائیت یک دین ایرانی است و خاستگاه آن ایران است و از شاه می خواست تا این فرقه را تحت حمایت بگیرد و موجبات رشد آن را فراهم سازد ».
درباره ارتباط و تعلق خاطر هویدا به فرقه بهائیت اسنادی در دست است. یکی از این اسناد نامه ای است که در تاریخ 12 شهریور 1343 یکی از سران بهائیت به نام قاسم اشراقی به مناسبت تصادف اتومبیل هویدا در جاده شمال و شکسته شدن پای او برای فرهنگ مهر (110 ) - معاون هویدا - ارسال داشته و در آن تاسف خود را از این حادثه چنین ابراز نموده است:
«جناب آقای دکتر فرهنگ مهر معاون محترم دارایی
به مناسبت پیشامدی که برای جناب آقای هویدا وزیر محترم دارایی رخ داده، خواهشمند است مراتب تاثر و تاسف اینجانب و برادرانم را به عموم هم مسلکان، بخصوص جناب آقای ثابت پاسال مدیر محترم تلویزیون ایران که بزرگترین خدمتگزار فرقه ما هستند، ابلاغ فرمایید. احترامات فائقه را تقدیم می دارم.
قاسم اشراقی»(111)
در سند دیگری ساواک، جلسه بهائیان ناحیه 2 شیراز را چنین گزارش نموده است:
«جلسه ای با شرکت 12 نفر از بهائیان شیراز در منزل آقای هوشمند وزیر نظر آقای فرهنگی تشکیل گردید. پس از قرائت مناجات شروع و فاتحه و قرائت صفحاتی از کتاب لوح احمد وایقان، آقایان فرهنگی و محمدعلی هوشمند پیرامون وضع بهائیان در ایران صحبت کردند. فرهنگی اظهار داشت بهائیان در کشورهای اسلامی پیروز هستند و می توانند امتیاز هر چیزی را که می خواهند بگیرند. تمام سرمایه های بانکی و ادارات و رواج پول ایران مربوط به بهائیان و کلیمیان می باشد. تمام آسمانخراش های تهران و شیراز و اصفهان مال بهائیان است. چرخ اقتصاد این مملکت به دست بهائیان و کلیمیان می چرخد. عده ای از مامورین مخفی که در دربار شاهنشاهی می باشند می خواهند هویدا را محکوم کنند ولی او یکی از بهترین خادمان امرالله است و امسال مبلغ 15 هزار تومان به محفل ما کمک نموده است. آقایان بهائیان نگذارید مسلمانان کمر راست کنند.» (112)
به طور کلی بهائیان ایران پیشرفت و موفقیت خود در دهه آخر سلطنت محمدرضا پهلوی را محصول خدمات و پشتیبانی هویدا می دانستند. در یکی از گزارش های ساواک به این نکته اشاره شده است:
«... آقای امیرعباس هویدا به پشتیبانی بیت العدل اعظم مدت سیزده سال بر ایران حکومت کرد و جامعه بهائیت به پیشرفت های قابل توجهی رسید و افراد متنفذ بهایی پست های مهمی را در ایران اشغال کردند و پول های مملکت را به خارج فرستادند.»(113)
در دوران دیکتاتوری شاه، بویژه در ایام زمامداری هویدا تعداد مدیران ارشد بهایی خیلی زیاد بودند. من تنها به ذکر اسامی چند تن از آنها اکتفا می کنم.
در میان وزرا، سرلشکر ارفع وزیر راه، عباس آرام (114) وزیر امور خارجه، ناصر یگانه وزیر مشاور، منصور روحانی (115) وزیر کشاورزی، فرخ روپارسای وزیر آموزش و پرورش، اسدالله صنیعی وزیر جنگ، عطاءالله خسروانی وزیر کشور، منوچهر شاهقلی وزیر بهداری، منوچهر تسلیمی وزیر بازرگانی و همچنین منوچهر گنجی که در اواخر زمامداری هویدا وزیر آموزش و پروش شد، بهایی بودند.
ناصر یگانه فرزند میرزا غفارخان (سالار الدوله)، یکی دیگر از بهائیان است که از سال 1326 در پست های حساسی چون دادیار دادسرای تهران، مستشار دادگاه استان، دادیار دیوان کشور، مدیر کل امور قضایی و در سال 1342 بازرس اداره کل بازرسی وزارت کشور، نماینده قزوین در مجلس شورای ملی و رئیس کمیسیون بودجه، در سال 1343 وزیر مشاور و معاون پارلمانی حسنعلی منصور - نخست وزیر وقت - و عضو اصلی شورای مرکزی حزب ایران بود که بنابر گزارش های ساواک خوشنام نبوده و فاسدالاخلاق به شمار می آمده است. ساواک در گزارش 1347/7/10 خود می نویسد:
«کمیته سری که در حزب ایران نوین، برنامه سیاسی حزب را طراحی و سپس به تصویب دفتر سیاسی حزب یا شورای مرکزی می رساند، عبارتند از دکتر رشتی نماینده، مجلس، دکتر یگانه وزیر مشاور، دکتر کلانی نماینده مجلس، این کمیته با مقامات آمریکایی ارتباط دارد.»(116)
وی در سال 1348 رئیس هیئت رئیسه شورای مرکزی حزب ایران نوین و همزمان عضو دفتر سیاسی این حزب هم بود در دوره ششم مجلس سنا، به عنوان نماینده تهران به مجلس سنا رفت و در سال 1355 نیز رئیس کل دیوان عالی کشور شد.
ناصر یگانه عضو هیئت امنای مرکز آموزش دولتی و دانشکده علوم قضایی و خدمات اداری وزارت دادگستری بود. او در تشکیلات فراماسونری فعالیت داشت و با حمایت باقر عاملی در لژهای خیام، سقراط، رازی، تهران، کورش نیز عضو بود. در اسناد ساواک همچنین از بدهی سنگین وی به بانک عمران یاد شده که حاضر به پرداخت آن نبوده است. یگانه پس از انقلاب اسلامی به خارج از کشور گریخت و در سال 1372 در نیویورک خودکشی کرد.(117)
برخی دیگر از مهره های متنفذ بهایی عبارتند از:
- عزت الله صفار رئیس بانک ایران و انگلیس.
- عباس فروتن رئیس حسابداری بانک سپه.
- نورالدین فتح اعظم رئیس حسابداری دربار شاهنشاهی.
- داود فخر رئیس بازرسی انتشارات و تبلیغات.
- عطاءالله کاشانی رئیس کارگزینی سازمان تامین اجتماعی.
در بین مدیران ارشد و میانی کشور نیز نام عده ای بهایی به چشم می خورد، از جمله این افراد باید از شاپور راسخ مشاور عالی و در واقع گرداننده سازمان برنامه و بودجه و مدیر تشکیلات بهائیت در ایران و نبیل، رئیس دفتر فرح، هوشنگ نهاوندی ریاست دانشگاه تهران و دکتر هدایت الله نیرسینا (118) یاد کنم. او از مدیران ارشد و کارگزاران امور تبلیغاتی رژیم پهلوی بود و سال ها به عنوان مدیر کل در رادیو ایران فعالیت داشت.
ج)بهائیان در ساواک
در فصول و صفحات پیشین مسئله حضور پیروان فرقه ضاله بهائیت در ارکان مختلف ارتش شاهنشاهی ایران، از نخستین روزهای ظهور رضاخان میر پنج به عنوان «وزیر جنگ» و سپس فرماندهی کل قوای نظامی ایران تا آخرین روزهای اقتدار محمدرضا پهلوی در بیست و دوم بهمن 1357 را از جنبه های گوناگون مورد بحث و بررسی قرار دادیم. اینک با هدف تکمیل مبحث، به موقعیت بهائیان در سازمان اطلاعات و امنیت کشور (ساواک) و تشکیلات جاسوسی کشور در حد وسع خود می پردازم و امیدوارم دستگاه اطلاعاتی کشور و مراکز تحقیقاتی روزی به انتشار اسناد و معرفی کامل بهائیان و نفوذ آنان درارکان رژیم اقدام کنند.
همان طور که می دانیم «ساواک» برآمده از فرمانداری نظامی تهران و لشکر دو زرهی و نیز ادارات اطلاعات و ضد اطلاعات ارتش و شهربانی و ژاندارمری کشور بعد از کودتای 28 مرداد 1332 بود. بعد از کودتای 28 مرداد، محمدرضا پهلوی در صدد تثبیت پایه های حکومت دیکتاتوری خود برآمد و از سوی دیگر، دولت استعمارگر انگلستان و امپریالیسم نوخاسته آمریکا هم که منافع عمده ای در ایران داشتند، حفظ امنیت و تثبیت دیکتاتوری محمدرضا پهلوی را امری بسیار ضروری می دانستند. لذا با همکاری یکدیگر به تقویت نیروهای پلیسی و امنیتی ایران پرداختند و طرح ویژه ای برای تشکیل سازمان امنیت کشور آماده ساختند و آن را بر اساس طرحی که آمریکا ارائه داده بود، در سال 1335 ایجاد کردند. مطبوعات ایران در تاریخ 11 مهرماه 1335 خبر آغاز فعالیت این تشکیلات را که سازمان اطلاعات و امنیت کشور نام داشت، حتی قبل از تصویب قانون آن در مجالس شورای ملی و سنا به اطلاع عموم رساندند. سرانجام این تشکیلات در سال 1336 فعالیت خود را رسما آغاز کرد.
«ساواک» در حقیقت محصول اوضاع و احوال و شرایط خاص کشور بود. در سال های اولیه کودتای 28 مرداد، فرمانداری نظامی تهران وظیفه سازمان امنیت را بر عهده داشت. اما عدم امکان وجود دائمی فرمانداری نظامی در یک یا چند شهر، مسئولان و کارگزاران امور را به چاره جویی واداشت که نتیجه این رایزنی ها منجر به ایجاد ساواک شد و همان کادر و نیروهای فرمانداری نظامی که تجربه سرکوب مردم و مبارزان را داشتند، هسته اولیه این سازمان را به وجود آوردند.
پس از کودتای 28 مرداد برخی از سران حزب توده از ایران گریختند و تعداد اندکی اعدام شدند و بسیاری از آنان اظهار ندامت کردند و حتی در خدمت ساواک قرار گرفتند. اما از آنجا که روحانیت مبارز نقشی انکارناپذیر در هدایت مبارزه مردم ایران علیه استعمار انگلستان و در رهبری نهضت ملی کردن نفت داشتند و روحانی جلیل القدری همچون آیت الله سید ابولقاسم کاشانی به عنوان رهبری بی چون و چرای این نهضت مطرح بودند و در ایام پس از کودتا نیز روحانیونی همچون آیت الله سیدرضا زنجانی و آیت الله طالقانی و دیگر عناصر مذهبی همچون مهندس بازرگان و دکتر یدالله سحابی اعضای نهضت ملی مقاومت را تشکیل می دادند، کارگزاران استعماری و طراحان ساواک از همان ابتدای کار کوشیدند افسران غیر مسلمان را به این سازمان انتقال دهند و از وجود آنان در راه تحقق اهداف خود بهره بگیرند. از آنجا که در ارتش ایران افسران یهودی وجود نداشتند، مسئولان امور کوشیدند تا به جای آنان از افسران بهایی - که قرابت فکری و رفتاری مشابه با یهودیان صهیونیست داشتند و همچون صهیونیست های یهودی کینه ای کور و آشتی ناپذیر با مسلمانان ابراز می کردند - در این سازمان و در برخورد با مبارزان مسلمان سود جویند. به همین دلیل بود که برخی از مدیران ارشد و میانی ساواک را بهائیان تشکیل می دادند.
یکی از معروف ترین چهره های بهایی ساواک پرویز ثابتی بود. وی در آخرین سال های حیات رژیم پهلوی، ریاست اداره کل سوم که حوزه های مربوط به امنیت داخلی، امور زندان ها و سرپرستی شکنجه گران و بازجویان را در بر می گرفت، بر عهده داشت.
ثابتی در منطقه «سنگسر» (مهدی شهر کنونی) استان سمنان و در یک خانواده بهایی به دنیا آمده بود. تحصیلات ابتدایی را در زادگاهش گذراند، پس از آن به تهران آمد و دوره متوسطه را در دبیرستان «فیروز بهرام» طی کرد. وی بعد از اخذ دیپلم متوسطه به استخدام وزارت آموزش و پرورش درآمد و سال ها به عنوان آموزگار در دبستان صابر واقع در منطقه سرآسیاب دولاب به تدریس مشغول بود. ثابتی در کنار کار تدریس در دبستان ها به دانشکده حقوق رفت و در سال 1337 موفق به دریافت لیسانس از این دانشکده شد.
پرویز ثابتی به بهایی بودن خود به صورتی صریح اشاره می کند و در پرسشنامه سازمان امنیت می نویسد: «از بدو تولد در یک خانواده بهایی به دنیا آمده و پدر و مادرم بهایی بوده اند.» و این در حالی بود که در آن دوره [ایام 1337] استخدام بهائیان ممنوع بوده است.( 119)
پرویز ثابتی را مردم به عنوان «مقام امنیتی» می شناختند. زیرا او با همین عنوان، کلیه بریدگان سیاسی را برای مصاحبه به تلویزیون می آورد. از جمله کسانی که با او به تلویزیون آمدند و اظهار ندامت کردند باید به رضا براهنی، پرویز نیکخواه، کورش لاشایی، غلامحسین ساعدی و جعفر کوش آبادی اشاره کرد.
پرویز ثابتی پیش از انقلاب اسلامی، در دهه هفتاد [1970] گروه های مسلح زیرزمینی را کشف و نابود کرد (120) و به دلیل همین تجربه شیطانی، پس از انقلاب به مصر رفت و ضربات جبران ناپذیری به گروه های فعال اسلامی مصر (که تا حد اعدام انقلابی رئیس جمهور خائن مصر، انورسادات، پیش رفته بودند) وارد ساخت.
اکنون نیز با اوج گیری مبارزات مردمی علیه نظامیان اشغالگر آمریکایی در عراق، آمریکایی ها به طور محرمانه وی را برای نابودی حرکت های اسلامی به عراق آورده اند و به منظور سازماندهی مجدد «استخبارات عراق» به طور محرمانه از پرویز ثابتی بهره می گیرند و قطعا او در این حضور خود، منافع بهائیت و ضربه زدن به کیان تشیع و نظام اسلامی را نیز در صدر برنامه های خویش دارد.( 121)
عموی پرویز ثابتی، روح الله ثابتی، همکار ساواک و کارمند عالی رتبه پپسی کولای اهواز بود.( 122) در اسناد ساواک در گزارش مورخه 1356/10/11 در مورد روح الله ثابتی و فعالیت های او آمده است:
«موضوع: اقدامات روح الله ثابتی
شخصی به نام روح الله ثابتی از اتباع ایرانی که دارای مسلک بهایی است و در ابوظبی یک شرکت تجاری را اداره می کند و همسر او با زن شیخ زاید بسیار نزدیک و خود او نیز با اکثر شیوخ در ارتباط است اخیرا چهار نفر دختر نه تا ده ساله برای شیخ حمدان، معاون نخست وزیر امارات که به شهوترانی معروف است با خود از ایران برده است که این موضوع به طریقی از وی (روح الله ثابتی) استفسار گردیده است که نامبرده اظهار داشته که این مسئله درست است و این دخترها یتیم هستند و شیخ حمدان قبلا از او خواسته بود که چنانچه چنین دخترانی را برای او از ایران بیاورد با هزینه خود از هر نظر زندگی آنها را تامین می نماید که او نیز در مسافرت اخیر خود به ایران آنها را همراه آورده و هم اکنون این دخترها در نزد شیخ حمدان می باشند...»(123)
یکی دیگر از شکنجه گران بهایی ساواک سرهنگ زیبایی نام داشت و شایع بود که چند نفر را زیر ضربات مشت و لگد خود کشته است. مردم به قدری از سرهنگ زیبایی نفرت داشتند که در آستانه پیروزی انقلاب و در اواسط سال 1357 به خانه وی حمله بردندو محل سکونت او را به آتش کشیدند.
از دیگر مدیران ارشد بهایی ساواک، سرهنگ شیروانلو بود. او از زمان فرمانداری نظامی، فعالیت های جاسوسی و مبارزه با مردم را دنبال کرد و با اینکه بازنشسته شده بود، همچنان در ساواک به کار اشتغال داشت. سرهنگ شیروانلو آن قدر مورد توجه بود که هر لحظه به شاه دسترسی داشت و بر همین اساس توانست پسرش فیروز شیروانلو را در ساواک استخدام کند و وی را به قائم مقامی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و به ریاست واحد هنری دفتر فرح پهلوی برساند.
از دیگر افسران ساواک که به بهایی بودن شهرت داشت باید از احسنی نام برد. او تا سال 1357 مامور رابط ساواک با وزارت اطلاعات و مسئول کنترل و سانسور مطبوعات بود.
پی نوشت:
99- جواد منصوری،تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد اول، سند 2/74.
100- جواد منصوری،تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد اول،ص 331.
101- ارتشبد غلامعلی اویسی فرزند غلامرضا در 1297 در قم به دنیا آمد. او پس از کودتای 28 مرداد 1332 به نشان درجه دو رستاخیز دست یافت و در سال 1339 رئیس ستاد گارد و1341 فر مانده لشکر یک گارد شد و در همین سمت به عنوان فرماندار نظامی تهران به قتل عام قیام کنندگان 15 خرداد 1342 دست زد. در 1348 فرماندار ژاندارمری کل کشور و در 1351 فرمانده نیروی زمینی ارتش شد و در جریان انقلاب اسلامی بار دیگر در سمت فرماندار نظامی تهران قرار گرفت و به علت موقعیتش در رأس نیروی زمینی، فرمانداری نظامی سایر شهرها را نیز در کنترل داشت و به عنوان جلاد کشتار خونین 17 شهریور 1357 شهرت پیدا کرد. در دیماه 1357 از ایران گریخت و جزء نخستین افسران عالی رتبه فراری رژیم پهلوی بود که با سرمایه سرویس های اطلاعاتی غرب فعالیت تروریستی علیه نظام نوپای جمهوری اسلامی را از خاک عراق و ترکیه آغاز کرد. در اسناد به دست آمده از رژیم پهلوی، اسناد متعددی از فساد مالی و اخلاقی غلامعلی اویسی، همسر فرزندش محمدرضا اویسی به چشم می خورد. علاوه بر این پدر همسر وی، سرهنگ مصطفی سرمد، فرمانده لجستیکی ژاندارمری نیز جزء دزدهای سابقه دار با دزدی های کلان در ارتش به حساب می آمد که به دلیل فساد سازمان یافته او و همکارانش از ارتش اخراج شد که البته توسط شاه، این اخراج به بازنشستگی با درجه سرتیپی تبدیل شد. غلامعلی اویسی سرانجام در تاریخ 1362/11/18 توسط افراد ناشناس در پاریس به قتل رسید.
102- جواد امامی، خاطرات آیت الله مسعودی خمینی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، پاییز 1381، صص 229 و 230.
103- برای نمونه به کتاب مستشاران آمریکایی در ایران به روایت اسناد، نوشته زینب احیایی، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، چاپ اول، زمستان 1384 و اسناد لانه جاسوسی جلدهای 70و71 مراجعه فرمایید.
104- یادنامه خاطرات مئیر عزری، جلد یکم، سال 2000 میلادی، ص 331.
105- اسناد لانه جاسوسی، شماره 37، ص 7.
107- جواد منصوری،تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد، جلد اول،سند 2/93.
108- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جلد 13، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، تابستان 1384، ص 92.
109- یادنامه خاطرات مئیر عزری، جلد اول، چاپ اسرائیل، سال 2000 میلادی، ص 331.
110- فرهنگ مهر زرتشتی است، ولی رشد او در کنار امیرعباس هویدا موجب شده بود تا شایعه بهایی بودن وی بر سر زبان ها بیفتد. وی در سال 1302 شمسی در تهران به دنیا آمد. پدرش مهریان مهر نام داشت. تحصیلات ابتدایی و متوسطه را در تهران گذراند و پس از دریافت دیپلم متوسطه از دبیرستان فیوز بهرام به اروپا رفت و در رشته اقتصاد از دانشگاه لندن درجه دکترا گرفت و پس از بازگشت به ایران به استخدام دولت درآمد. مدتی مدیر کل نفت و امتیازات در وزارت دارایی بود و زمانی که امیرعباس هویدا به وزارت دارایی رسید، وی را به عنوان معاون وزیر به کار گرفت و زمانی که نخست وزیر شد، او را به عنوان معاون نخست وزیر به کابینه خود برد. فرهنگ مهر مدتی هم ریاست دانشگاه پهلوی شیراز را بر عهده داشت. وی پس از انقلاب به خارج از کشور رفت.
111- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، ص 208.
112- ظهور و سقوط سلطنت پهلوی، جلد دوم، ص258.
113- حسین میر، تشکیلات فراماسونری در ایران، انتشارات علمی، چاپ اول، 1371، ص 210.
114- غلامعباس آرام فرزند علیرضا چای فروش - از مبلغین فرقه ضاله بهایی گری - وزیر مختار ایران در واشنگتن، مدیر کل سیاسی وزارت امور خارجه، وزیر امور خارجه در دولت های منوچهر اقبال، اسدالله علم، حسنعلی منصور، عباس هویدا و سناتور انتصابی مجلس سنا در دوره های ششم و هفتم بود. وی در سال 1363 مرد. برخی از صاحبنظران بخش زیادی از ترقیات آرام را مدیون حمایت های بی دریغ حسین علا می دانند.
115- منصور روحانی از اعضای «کانون مترقی» وزیر آب و برق کابینه منصور هویدا و وزیر کشاورزی هویدا بود که به شهادت اسناد و حتی همفکرانش، او کشاورزی ایرانی را در این دوره نابود کرد. وی سرپرست امور عمرانی بنیاد پهلوی و قائم مقام بانک عمران در امور عمرانی شهرک غرب تهران و تاسیسات نمک آبرود - که امور عمرانی هر دو با روحانی بود - بود. وی در دوران فعالیت، مقادیر زیادی ارز از طریق بانک های مختلف از کشور خارج کرد. وی پس از پیروزی انقلاب اسلامی به اعدام محکوم شد. برای آشنایی بیشتر با منصور روحانی به کتاب «معماران تباهی»، جلد چهارم، دفتر پژوهش های موسسه کیهان مراجعه فرمایید.
116- رجال عصر پهلوی به روایت اسناد ساواک، جلد 13، نصرت الله معینیان، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، چاپ اول، تابستان 1384، ص 95.
117- همان، صص 95- 96.
118- در اینجا مناسب است به برادران نیر و سینا اشاره کنیم. صبحی در کتاب «پیام پدر» خود می نویسد: دو برادر بودند از اهل سده اصفهان که شال سیاهی به دور سر می پیچیدند و در سر خرمن به سراغ کشاورزان می رفتند و به نام اینکه ما فرزند پیغمبریم پنج یک می خواستند. مسلمانان هم چنان که روششان بود به این گونه مردم کمک می کردند. سرانجام این دونفر به دامن بهائیان افتادند و از مبلغان شدند. برادر بزرگتر خود را «نیر» نامید و کوچکتر «سینا» سینا سه پسر داشت که پسر میانی، همین سید جلال [به قول یکی از بهائیان سید جنجال] است که از مبلغان شد. با آنکه دانشی نداشت... سراز عشق آباد درآورد و در آنجا ماند و دختر یکی از بهائیان یزدی را که مردی دارا بود گرفت و این را هم بدانید که این نیر و سینا سخنوری هم می کردند و چون گوینده ای به نام مصطفی قلی سینای اصفهانی داشتیم گاهی سخنان او را به اسم خود، جا می زدند. صبحی در ادامه به شعر «گفتمش گل، رخش دمید که من/ گفتمش غنچه، لب گزید که من...» اشاره می کند که از شادروان سینای اصفهانی است و آن را به سینای سده ای نسبت می دهند.(خاطرات انحطاط و سقوط، نشر علم، 1384، چاپ اول، صص 296-297.)
119- بهائیت در ایران، ص 242.
120- پیرامون نقش پرویز ثابتی در جلوگیری از نزدیکی شاه به علما و ایجاد اختلاف بین آن دو و به زندان افکندن علما، نگاه شود به خاطرات عزالممالک اردلان، ص 414.
121- حامیان شیطان، پیشینه عملکرد بهائیت و تکاپوی آن در جهان معاصر بر ضد اسلام و ایران، 1384، بی نا، ص 12.
122- آرشیو مرکز اسناد انقلاب اسلامی، کد 336.
123- جواد منصوری، تاریخ قیام 15 خرداد به روایت اسناد ساواک، جلد اول، سند شماره 2/75.
منبع:اللهیاری،احمد، نیمه پنهان31-بهاییان در عصر پهلوی ها،تهران،انتشارات کیهان،1389ش