خبرگزاری ایبنا: ویلیام جیمز، فیلسوف آمریکایی و بنیانگذار مکتب پراگماتیسم، در دوران حیات خود مکتب پراگماتیسم را بنیان نهاد و در ادامه کتاب مهم«روانشناسی دین» را تالیف کرد. ناگفته نماند وی به حرفه پزشکی نیز پرداخته و در این رشته نیز دارای تبحر بود اما دغدغه نهایی او یک امر اخلاقی است. او میخواهد روشی فلسفی را برای زندگی و نیز انسانها ارایه دهد. شیوه زنده و با روح کلام و نوشتارش، وی را در نزد همگان محبوب کرد.
ویلیام جیمز، در زمینه روانشناسی و فلسفه مطالعات عمیقی داشت و به عنوان پزشک نیز به فعالیت مشغول بوده است. فلسفه پراگماتیسم وی را «عملگرایی» یا «اصالت دادن به عمل» در زبان فارسی ترجمه کردهاند ولی در یک نگاه اجمالی ویلیام جیمز منشا حقیقت را در «سودمند بودن» یک امر یا قضیه میدانست. به همین منظور طرفداران این مسلک را امروزه «عملگرا»ها می نامند. در زبان روزمره به چیز یا کسی که به منافع قابل دسترسی کوشش میکند عادتاً «پراگماتیست» میگویند،در واقع فلسفه پراگماتیسم را که از سوی همشهری آمریکاییاش چارلز ساندرز پیرس باب شده بود، پذیرا شد و آن را بسط و توسعه داد.
پراگماتیسم و طروق اندیشه
پراگماتیسم، (اصالت عمل) نامی تازه برای برخی طروق اندیشیدن است. جیمز در سال 1907 کتابی با این عنوان منتشر کرد. این کتاب، مجموعهای از سخنرانیهایی است که ویلیام جیمز، در 1906-1907 ایراد کرده است. در اصل بیست سال بعد از مقاله ساندرز پیرس، ویلیام جیمز بحث درباره آن را از سر گرفت و در اندک زمان به نحو گستردهای رواج یافت.
اصطلاح «پراگماتیسم» فقط به این جریان که در دهههای آخر قرن نوزدهم مخصوصاً به همت جیمز و دیویی اروپا را فرا گرفت اطلاق میشود. جیمز از این اصل آغاز میکند که هیچیک از نظام های فلسفی که تا این زمان پیشنهاد شده است، قانعکننده نیست، زیرا مذهب اصالت تجربه غیرانسانی و غیردینی است و مذهب اصالت عقل از صفت عینی عالم واقع غافل است.
با این همه، هدف پراگماتیسم عالیتر است و میخواهد ضابطه عمل را به مقام ضابطه عینی ارتقا دهد. به همین دلیل، فلسفه عملی به نوعی فلسفه انسانی (اومانیسم) تعبیر میشود که فرق دقیق آن برحسب آرمان زندگی فلاسفه مختلف که مبلغ آناند، متغیر است. در نظر جیمز، این مکتب رنگ فلسفه روحی (اسپیریتوئالیسم) به خود گرفته است.
روانشناسی دین در پس فلسفه
«روانشناسی دین» دیگر اثر مهم این اندیشمند است. کتاب «روانشناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز» در ایران از سوی مسعود آذربایجانی به فارسی ترجمه شده است.
کتاب «روانشناسی دین از دیدگاه ویلیام جیمز» با بیان تأثیر عوامل گوناگون در تجربه دینی به بررسی پدیده دینداری از منظر روانشناختی پرداختهاست.
در مقدمه این کتاب، تعریف، تاریخچه و اهمیت روانشناسی دین ارزیابی شده و گزارشی از زندگینامه، آثار، مبانی فکری و روششناسی ویلیام جیمز ارابه شدهاست.
جیمز کتاب حاضر را در پنج فصل با عناوینی چون چیستی دین و دینداری، خاستگاه دین و منشا دینداری، تحلیل ایمان، توصیف و تبیین تجربه دینی و سرانجام آثار دینی، محورهای اساسی روانشناسی دین را از دیدگاه جیمز عنوان کردهاست.
جیمز در اواخر عمر کتاب «یک جهان کثرتگرا» را انتشار داد. وی در این اثر به طرز درخشانی به آثار هگل، فخنر و برگسون پرداخته است.
کثرت و صیروت در تفکر جیمز
پذیرش کثرت، سیلان و صیرورت و نامتعین بودن همه چیزها و یک دیدگاه واقعبینانه و مبتنی بر عقل موجود - نسبت به همه جنبههای تجربه بشری - در کانون تفکر او قرار دارد. اما این هرگز موجب نمیشود که فلسفه وی یکنواخت و دنیوی شود. او معتقد بود که اگر فکر و اندیشهای مؤثر واقع شود، از نوع فکر و اندیشه واقعی است و مادامی که سبب ساز دگرگونی در زندگی شود، پرمعنا و ارزشمند خواهد بود. از نگاه او، حقیقت یک امر مطلق ثابت و تغییر ناپذیر نیست بلکه در اثر فعالیت انسان ابداع یا ایجاد میشود. علاوه بر آن، بین حقیقت و خیر پیوندی تنگاتنگ وجود دارد؛ به این معنی که آنچه حقیقت است تبدیل به خیر میشود.
جیمز از کودکی تا بزرگسالی
ویلیام جیمز در نیویورک سیتی به دنیا آمد. پدرش هنری جیمز(بزرگ) عالم روحانی و پیرو فلسفه سوئدنبرگ بود. ویلیام، بزرگترین فرزند از پنج فرزند خانواده به شمار می آمد. یک خواهر و سه برادر داشت. یکی از برادرانش موسوم به جیمز (کوچک) رمان نویس مشهوری شد. خانواده او خانوادهای بااستعداد، استثنائی و فعال بودند. ویلیام جیمز به همراه برادر کوچکتر خود هنری جیمز موفقیتهای بسیاری را کسب کردند.
تحصیلات رسمی ویلیام جیمز به طور منظم صورت نگرفت. دانشاندوزی واقعی او در محیط خانواده آغاز شد زیرا دوستان هوشمند و فاضل پدرش غالباً به خانه آنان میآمدند و درباره موضوعهای گوناگونی بحث و گفتگو میکردند. ویلیام جیمز در مدارس سوئیس، آلمان، فرانسه و انگلستان تحصیل کرد و علاقه خاصی به علوم طبیعی و نقاشی در او بیدار شد. در سال 1860 آموزش رسمی را برای نقاش شدن آغاز کرد ولی دشواری کار به او فهماند که نقاش شدن کار او نیست. از اینرو پس از یک سال وارد دانشکده «علوم لارنس» در هاروارد شد اما در سال 1864 تغییر رشته داد و به دانشکده پزشکی رفت.
در مأموریتی به برزیل، دچار بیماری آبله شد و از آن زمان تا اواخر عمرش این بیماری بارها عود کرد. درجه دکترای پزشکیاش را در سال 1869 دریافت کرد و پس از گذراندن یک دوره عود بیماری آبله، کار تدریس در دانشگاه هاروارد را آغاز کرد. ابتدا آناتومی و فیزیولوژی، سپس روانشناسی و بالاخره در سال 1879 فلسفه تدریس کرد.
جیمز، در سال 1907 بازنشسته شد و در 1909 پس از چند ماه، ناراحتی قلبی او دوباره بروز کرد و در 26 اوت 1910 در خانهاش، واقع در نیوهمپشایر، درگذشت.