«هرکه با تو همخونتر به خونت تشنهتر»
نادر شهریوری(صدقی)؛«بیست زخم کاری» اشاره به عبارتی از «مکبث» شکسپیر است، اما نه فقط این عبارت که مضمون رمان بیست زخم کاری نیز شباهتی به مکبث دارد.* در مکبث دست همگان، چه قاتلان و چه قربانیان به خون آغشته است. در بیست زخم کاری نیز چنین است. در مکبث خون استعاره نیست، بلکه خونی واقعی است که از بدن مقتولان ریخته میشود. در بیست زخم کاری نیز چنین است. در مکبث «درک لحظه» برای کشتن پادشاه اهمیت دارد، این را لیدی مکبث به فراست درمییابد و آن را به همسر خویش مکبث یادآوری میکند.
در بیست زخم کاری نیز چنین است، چنان که لحظهای سستی و غفلت در کشتن رقیب، رقیبی که مورد سوءظن است، موجب نابودی میشود. آنچه به دریای خون ابعادی هولناک میدهد، فریبکاری است و آنچه باعث فریبکاری میشود، وسوسه است؛ «وسوسهای نابکار» برای رسیدن به موقعیتی بالادستتر که لحظهای غفلت به بهای جان، مال و آبرو تمام میشود. بااینحال نمایش مکبث را میتوان نمایشی سیاسی حول «قدرت» در نظر گرفت که طی آن دانکن، پادشاه اسکاتلند، به قتل میرسد. او قربانی نزدیک کسانش، مکبث و لیدی مکبث، میشود.
بیست زخم کاری، نوشته محمود حسینیزاد، در وهله اول رمانی است درباره سوءظن، جنایت، حرص و آز اشباعنشدنی آدمی که ابعاد هولناک آن را میتوان در رقابت بیرحمانه توأم با بدبینی جنونآمیز مافیای اقتصادی مشاهده کرد که هیچ حدومرزی برای افسارگسیختگی خود قائل نیست، در این رمان مافیای اقتصادی به روابط خانوادگی و «همخونی» گره میخورد و این خود ابعاد جنایت را دهشتناکتر میکند، گو اینکه مافیای اقتصادی سعی در پرهیز مستقیم در واردشدن به عرصه سیاست دارد، اما رسیدن به ثروتی چنین انبوه جز در رابطهای تنگاتنگ با سیاست و قدرت میسر نیست.
آدمهای رمان بیست زخم کاری از حاجعمو تا شرکای همخون و غیرهمخونش از فرزندانش ناصر و منصور گرفته تا مالکی، مظفری، میرلوحی، نجفی و... فاقد انگیزههای سیاسی هستند؛ نه آنکه سیاست برایشان بیاهمیت باشد بلکه با صرفهتر آن است که در «هزینه» سیاست صرفهجویی کنند.
بدین منظور آنان سیاست و فعالیتهای سیاسی را در چارچوب اقتصاد و فعالیت اقتصادی کانالیزه میکنند و آن را از محتوای حقیقیاش تهی میکنند، در این صورت «سیاست فروکاستهشده به اقتصاد»** تنها بهعنوان رانت، اما رانتی بسیار مهم، تعیینکننده و کاملا شخصی کارکرد پیدا میکند. «رانت و تکنیکهای آن» روح غالب در رمان بیست زخم کاری است. در این رمان همهچیز با رانت آغاز میشود و با رانت به پایان میرسد. بدون رانت، آدمهایی که یکشبه ثروتمند و بدل به مافیای اقتصادی شدهاند، آدمهایی بسیار معمولی با درآمدی دست بالا متوسط بودهاند. «مالکی گفت درسخواندن من هم برای لای جرز خوبه، همیشه به سمیرا میگم اگر با حاج عمو کاری نمیکردم، دست بالا رو بگیریم، الان داشتم توی کارخونه فلان و بهمان تراز مینوشتم یا توی بانک یه ننه قمر، حرص میخوردم که هر دهاتیای آمده و داره میلیون میلیون میریزه به حسابش، حرصی که حتما کارمندهای بانک الان از دست ماها میخورن
در بیست زخم کاری فقط حرص و آز آدمها برای رسیدن به ثروت، ثروتی انبوه، به نمایش درنمیآید، بلکه همچون مکبث وجوه دیگری از روح آدمی و پلیدیهای آن تشریح میشود. مکبث با قتل دانکن، فقط ارتکاب به قتل را تجربه نمیکند، بلکه در پی آن با جنبههای کاملا تازه و از قبل تجربهنشده خباثت و پلیدی روح و روان آدمی نیز آشنا میشود که پیشتر آن را تجربه نکرده بود و اکنون تمامی پلیدیهای روح را یک جا تجربه میکند.
«قتل»، قتل پادشاه دانکن، مکبث را از اساس آدم دیگری میکند، گو اینکه قبل از ارتکاب به قتل میگوید «من دل آنچه را که از دست مرد برمیآید، دارم اما آنکه دل بالاتر از آن داشته باشد مرد نیست»,٣ اما در پی تجربه قتل، پادشاه آرزو میکند که ای کاش ساعتی قبل از این مرده بود.
در مکبث ما صرفا با یک قاتل روبهرو نیستیم، بلکه با انسانی روبهرو میشویم که هیولا میشود. در بیست زخم کاری نیز با ابعاد هیولایی و هولناک آن وجه تاریک اما ناشناخته روح و روان آدمی آشنا میشویم. وقایع عجیب و هولناک بیست زخم کاری پرشتاب و پیاپی سپری میشود. گویی زمان سریعتر از معمول میگذرد و همهچیز زود به آخر میرسد. خواننده در زمانی کوتاه با اتفاقات پیاپی مواجه میشود. این رمان به فیلم سینمایی بیشتر شباهت دارد تا به نمایشی آرام که همان مضمون را پی میگیرد.
سیاست به معنای مصطلح و مرسوم در نوشتههای حسینیزاد وجود ندارد. او رمانی سیاسی یا تاریخی که به سیاست ربط داشته باشد نمینویسد. شاید علاقهای نیز به نوشتن دراینباره نداشته باشد و لایههای تودرتوی روح و روان آدمی برای او از اهمیتی بیشتر برخوردار باشد. بااینحال سیاست در بیست زخم کاری حضور دارد.
حسینیزاد سیاست را در رفتار غیرسیاسی نمایان میکند. منظور از رفتار غیرسیاسی میتواند رفتار عادی و روزمره باشد، رفتاری در حوزههای مختلف از جمله اقتصاد که گرچه مستقیما به سیاست ربط پیدا نمیکند، اما از منطقی سیاسی پیروی میکند؛ اما قبل از آن لازم است معیارهای خاص سیاست یا همان منطق سیاسی را مورد توجه قرار دهیم. منظور از منطق سیاسی، منطقی است که بر تمایز میان درون و بیرون و در وضعیتی حاد بر مرزبندی میان دوست و دشمن تأکید دارد.*** سیاست به یک تعبیر حوزهای است که در آن مرزبندی وجود دارد.
بدین سان هر فعالیتی، حتی ساده و روزمره، به یک معنا میتواند فعالیتی سیاسی به حساب آید، به شرط آنکه نقطه عزیمت فعالیتش بر مرزبندی میان دوست و دشمن استوار باشد. از این نظر بیست زخم کاری میتواند رمانی با سویههای سیاسی باشد: مافیای اقتصادی اساس کار خود را بر پررنگکردن خطوط دوست و دشمن قرار میدهد زیرا فلسفه وجودی مافیا و لابیهای وابسته به آن با تمامی حلقهها و باندهای وابسته، در وهله نخست رعایت اکید مرز درون و بیرون و یا دقیقتر مرز دوستی و دشمنی است. در این رابطه مافیای اقتصادی «سیاست» خود را در جذب و دفع، دستهبندیهای پیدرپی و باندبازیهای کاملا حرفهای حول ثروت و میل اشباعناپذیر به قدرت به نمایش درمیآورد.
در زمانه پرشتابی که بیست زخم کاری آن را توصیف میکند دوست و دشمن دائمی وجود ندارد، بلکه منافع دائمی وجود دارد. بنابراین دوستیها در پی اتحادی موقت به دشمنی و دشمنیها به دوستی بدل میشود. دوستیهای جدید در پی آرایش تازه که در پی حذف حاجعمو و سپس نجفی اتفاق افتاد، شکل تازهای به خود میگیرد و همینطور دشمنیهای تازه در دل باندهای جدید سر برمیآورند.
باند سهنفره مظفری، مالکی، اخوان به باندی دونفره بدل میشود که آن دو نفر- مظفری و اخوان - نیز در پی سیاستی «جدید» با «حذفی هوشمندانه» و البته «ناگزیر» به قتل میرسند. در پی این سریال هولناک مرز متصلب میان دوست و دشمن در بیست زخم به مرزی دائما در حال تغییر بدل میشود که هیچ دوستی و دشمنی را مدتدار نمیکند و بر هرگونه وفاداری مهر باطل میزند. منفعتطلبی شتابزده، بیرحم و سلطهجو، هرگونه وفاداری حتی در عاطفیترین و سادهترین روابط را به حال تعلیق درمیآورد.
با کشتهشدن دانکن و سپس پادشاهی مکبث البته آرامش و ثبات به خانواده مکبث بازنمیگردد که برعکس اضطراب و تشویشی دائمی جای آن را میگیرد. لیدی مکبث مرگ را به چنین زندگیای ترجیح میدهد.
«لیدی مکبث: کامروا گشتن اما به ناخرسندی، یعنی همه چیز را دادن و هیچ نیافتن، دل به مرگ سپردن به که نابود کردن و در لذت پربیم به سر بردن»٤ در آغاز هدفی مشترک، ولو جنایتکارانه، دوستی میان مکبث و لیدی مکبث را حفظ میکرد، اما پس از «قتل» زندگیکردن معنای خود را از دست میدهد. اکنون حتی مرگ نیز دیگر چیزی را تغییر نمیدهد.
در پی قتل ریزآبادی، ماجرا در مسیری «ناگزیر» قرار میگیرد و بهرغم آنکه مالکی بهواسطه پول و قدرت در موقعیتی بالادست قرار دارد اما او مستأصل و پریشان است: قتل مسری است و دامن او را نیز فرامیگیرد. چه بسیار که او نیز همچون مکبث آرزو میکرد میمرد تا شاهد زوال زندگیاش نباشد.
پینوشتها:
*بیست زخم کاری سویههای تراژدی شکسپیر را نیز در خود لحاظ میکند. در تراژدی ضرورت کور و ناگزیر و امید ناممکن است.
**سیاست بهمثابه امری جمعی میتواند در خود متوقف نماند و به چیزی فروکاسته نشود تا سویههای فرارونده و امیدبخش داشته باشد. سیاست بدون ایده در نهایت چیزی جز بیزینس (اقتصاد صرف) آن هم به شکل عریانش نیست.
*** از میان انواع کنشها، کنش سیاسی معیارهای خودش را دارد. در زیباشناسی تمایز میان زیبا و زشت، در اقتصاد بین سود و زیان و در سیاست میان دوست و دشمن تعریف میشود.
١، ٣، ٤) مکبث/ شکسپیر/ ترجمه داریوش آشوری.
٢) بیست زخم کاری/ محمود حسینیزاد.