نویسنده: گلن استنهاوس
مترجم: ناهید آزادمنش
مسئولیت نهایی والدین، آماده کردن فرزند برای دستیابی به استقلال واقعی است. ما در صورتی میتوانیم بگوییم این وظیفه را بخوبی انجام دادهایم که فرزندان ما به هنگام ترک خانه و آماده شدن برای شروع و ساختن بنای یک زندگی جدید، بزرگسالانی دارای اعتماد به نفس و سازگار با محیط خود باشند. استقلال و عزت نفس ارتباطی عمیق با یکدیگر دارند. خود ما وقتی وظایفی را که زندگی بر عهدهمان قرار داده انجام میدهیم، خود را با دیدی مثبتتر ارزیابی میکنیم. وقتی مهارتهای جدیدی میآموزیم، اعتماد به نفس بیشتری پیدا میکنیم، کمتر به دیگران اتکاء میکنیم و احساس ارزش قائل شدن برای شخصیت خودمان (احترام به نفس) بیشتر در ما رشد میکند.
مهارتهای جدید را چگونه آموزش دهیم؟
کسب
استقلال در کودکان و کمک به آنها در این زمینه، از سالهای اولیه تولد او شروع میشود. بچهها به طور طبیعی و غریزی دوست دارند کارهایشان را خودشان انجام بدهند. همهی کاری که میتوانیم در این زمنیه انجام دهیم این است که آنها را برای رسیدن به خواستههایشان تشویق و دلگرم کنیم، به آنها فرصت دهیم و از آنها حمایت کنیم تا بتوانند مهارتهای جدید را بخوبی یاد بگیرند. کافی است به بچههای کوچکی که تازه چنگ زدن، چرخیدن، خزیدن و راه رفتن را یاد گرفتهاند، کمی توجه کنید. آیا تاکنون به عزم و تصمیم جدی آنها در تمرین این کارها توجه کردهاید؟ البته ما باید در کنارشان باشیم تا خطری آنها را تهدید نکند، ولی انجام این کارها با خود آنهاست. در مرحله نوپایی میتوانیم کاری کنیم که کودکانمان در انواع مهارتهایی که یادگیری آن خاص خود آنهاست، مستقل باشند.
ما باید به فرزندانمان فرصت بدهیم تا حدودی با مشکلات و موانع برخورد کرده و بر آنها تسلط پیدا کنند. با این کار، آنها به تدریج به تواناییهای خود در حل مشکلات اعتماد پیدا میکنند. ما باید مراقب باشیم که ترس و تشویش خود را به بچهها منتقل نکنیم. برای مثال، آنها به تدریج یاد میگیرند که لباسهایشان را خودشان از تن بیرون آورند. ابتدا با لباسهایی که راحت کنده میشوند مثل جوراب، شلوار و ژاکت شروع میکنند. ما میتوانیم به بچههای نوپا اجازه بدهیم خودشان غذای خود را بخورند. اگر دوست نداریم که اتاق را کثیف کند میتوانیم در جایی از اتاق غذاخوری، پارچهای برایش پهن کنیم، وسایل خوبی در اختیارش بگذاریم و به اندازهی کافی به او وقت بدهیم تا خودش کارش را بخوبی انجام دهد.
بچههای نوپا با راهنماییهای دائمی ما یاد میگیرند که چگونه خود را در حمام بشویند. با تمام این تلاشها، معمولاً کمبود وقت باعث میشود نتوانیم بخوبی به اهدافمان برسیم. بچههای نوپا برای انجام دادن کارهایشان، زمان بندیها و اولویتهایی قائلند که متأسفانه به ندرت با زمان بندیها و اولویتهایی ما منطبق است. وقتی تصمیم گرفتهاید به کودکتان اجازه دهید کاری را انجام دهد، نباید هنگامی باشد که برای رفتن به جایی یا انجام کاری عجله دارید، چون در این صورت صبر و تحمل خود را از دست خواهید داد. در این صورت، کودک شما ناراحت و غمگین میشود و تجربهای که قرار است کسب کند به جای آنکه سبب لذت یادگیری بیشتر در او شود، وی را با شکستی تلخ مواجه میسازد. برای جلوگیری از بروز چنین اتفاقی بهتر است کارها را به شکلی طبیعی و عادی به پایان برسانیم. ما باید واقع گرا باشیم و قبول کنیم که وقتی در ایجاد فرصتهای رشد برای کودک عجله کنیم، شانس یادگیری مهارتهای جدید را از او سلب کردهایم، زیرا او نمیتواند به سرعت مهارتی را بیاموزد و یا هر روز یک مهارت کامل را فراگیرد.
از سوی دیگر، نباید هر کاری را به فوریت و با مداخله خود برای آنها انجام دهیم. درست است که نمیتوانیم شاهد تلاشهای زیاد کودک برای انجام کاری جدید و یا عدم موفقیت او باشیم، بویژه وقتی که انجام آن کار از عهدی او ساخته نیست، تقریباً غیرقابل تحمل است که اصلاً کاری به کارش نداشته باشیم، اما گاهی باید صبر و کمک را به طور همزمان پیشه کرد. به بیانی دیگر، فرصت انجام مهارت جدید را نباید از کودکان گرفت. این فرصت نه تنها نیاز آنها را برآورده میکند بلکه باعث رضایت خاطر آنها از این فرصت جدید برای کسب تجربه نیز میشود. این بزرگترین پاداشی است که پدر و مادر از فرصت دادن به فرزند خود، به دست میآورند.
خانوادههای امروزی
امروزه عوامل متعددی در خانوادهها وجود دارد که فرصت اتکاء به نفس را از بچهها میگیرد. اولاً خانوادههای امروزی عموماً کوچکتر شدهاند. در روزگاری که خانوادهها بزرگتر بودند بچهها میبایستی چگونگی انجام کارها را خودشان میآموختند، زیرا والدین آن قدرها فرصت نداشتند تا به تک تک بچههایشان رسیدگی کنند. بچهها نیز از والدین سالهای کودکی خود، مسئولیت انجام کارهای روزمره و سختی را عهده دار بودند؛ کارهایی مربوط به زندگی روزمره. ثانیاً، خانوادههای چند نسل پیش، برای ایجاد وسایل راحتی زندگی اعضای خانواده متکی به خود بودند، اما والدین امروزی کمتر نیازمند کمک بچههای خود هستند. بچههای امروزی اگر چیزی بخواهند، معمولاً خیلی سریع از طریق نزدیکترین فروشگاه برایشان تهیه میشود. مثلاً والدین نمیگذارند خود بچهها اسباب بازیهایشان را مثل بچههای قدیم، با قطعات و وسایل اضافی مختلف در منزل مثل جعبهها و نوارهای کاست دورانداختنی و با استفاده از خلاقیت خود، درست کنند. امروزه، وجود اسباب بازیهای پلاستیکی که در سریالهای تلویزیونی یا آخرین فیلمهای مشهور تبلیغ میشود، فرصت ساختن اسباب بازیهای دست ساز را از بچهها میگیرد و نمیگذارد خلاقیتهای خود را به کار گیرند.
مشکل خطرناک دیگر، نگرانی والدین از بروز خطرات احتمالی و تصادف در خیابانهاست. به همین دلیل، آنها تمایلی ندارند به فرزندان خود اجازه انجام برخی کارها را در خیابان بدهند؛ همان کارهایی که بیست یا سی سال پیش، والدین خودشان اجازه انجام آن را به آنها میدادند! کارهایی ساده مثل دوچرخه سواری در خیابان، قدم زدن در پیاده روهای اطراف خانه، تنها رفتن به مدرسه و غیره. والدین امروزی، هنوز تردید دارند که آیا بچههایشان از امنیت لازم برای انجام این کارها برخوردارند و آیا میتوانند با خیال راحت و آرامش کامل این کار را انجام دهند یا خیر. ناگفته پیداست که این طرز تفکر باعث میشود بچههای امروز از شانس کمتری برای یادگیری تجارب طبیعی برخوردار شوند؛ تجاربی که باعث افزایش مهارتهایشان در زمینه انجام کارهای کوچک، اما مهم میشود؛ فعالیتهایی که به شکلی غیرمحسوس به رشد اعتماد به نفس آنها کمک میکند.
از دیدگاه من، یقیناً بین این دو مسئله توازنی برقرار نیست و نوک عقربه این موازنه به طرف احتیاط شدید از سوی والدین تمایل دارد. ما به طرز روزافزونی نسبت به بچههایمان محافظه کارتر میشویم. در حالی که مطمئن باشید اگر کودکانمان کمی پیاده راه بروند یا مسافتی را تا مدرسه به تنهایی طی کنند، هیچ آسیبی به آنها نمیرسد. حتی اگر زیر باران هم راه بروند، خودشان تصمیم به عوض کردن کفش و لباس خیس خود میگیرند.
هنگامی که کفش و جوراب گلی خود را بیرون میآورند، احساس خوشایند استقلال به آنها دست میدهد. اگر شدیداً مانع کسب تجربیات طبیعی (مثل خستگی، سرما، باران، کثیف شدن) آنها شویم و اگر فرصت مقابله با کمی ناراحتی و سختی را به آنها ندهیم، چگونه خواهند توانست با مشکلات بزرگتری که در آینده در زندگی تمام افراد به وجود خواهد آمد، روبه رو شوند؟
ناراحتی و نبود آرامش، ناامیدی و محرومیت، همه و همه بخشی از زندگی انسان بر این کرهی خاکی است. اگرچه جامعه مدرن امروزی در برابر بیشتر این مشکلات از ما محافظت میکند، ولی به این نتیجه نادرست میانجامد که تکنولوژی راه حل همه مشکلات ما را در خود دارد. ما باید به فرزندانمان فرصت بدهیم تا حدودی با مشکلات و موانع برخورد کرده و بر آنها تسلط پیدا کنند. با این کار، آنها به تدریج به تواناییهای خود در حل مشکلات اعتماد پیدا میکنند. ما باید مراقب باشیم که ترس و تشویش خود را به بچهها منتقل نکنیم. ممکن است وضعیتی را ایجاد کنیم یا اعمالی از ما سربزند که حاکی از نگرانی و اضطراب خود را به آنان نشان دهیم که بخواهیم فرصت مشارکت و همکاری در حل مسئله را به آنها بدهیم و به نوعی برایشان سرگرمی سازنده و کاری مثبت دست و پا کرده باشیم، نه اینکه آنها را تحت تأثیر دلواپسی و نگرانیهای خود قرار دهیم.
ورزش و فعالیتهای دیگر
ورزش، یکی از مشغولیات زندگی بسیاری از بچههاست. آنها با ورزش میتوانند رقابت سخت و فعالیت جسمی پرخطری را تجربه کنند و بیاموزند که به هنگام بروز مشکل نباید تسلیم شوند. آموختن درس شجاعت از طریق ورزش میسر خواهد بود. در موقعیتهای فراوانی که در زمینه فعالیتهای ورزشی و دیگر انواع فعالیتهای خارج از خانه برای جوانان پیش میآید، فرصت رقابت برای آنها ایجاد میشود. آنها از اینکه از عهدهی انجام کاری مشکل برآمدهاند، احساس رضایت خاطر میکنند.
در ادبیات رشتهی روان شناسی مینویسد: اگر بخواهیم فرزندانمان به جای فاصله گرفتن از مشکل، به آن نزدیکتر شوند باید آنها را به تدریج با زمینههای مختلف کاری آشنا سازیم و تشویقشان کنیم تا در یک یا چند زمینه مسلطتر شوند. در این صورت، آنها احساس صلاحیت و کفایت میکنند و همراه با این احساس، اعتماد به نفس آنان نیز افزایش مییابد. اگر در طول دوره ابتدایی، به بچهها فرصت فعالیت در ورزشهای مختلف و انواع فعالیتهای خارج از خانه را بدهیم، در زمان نوجوانی حداقل به یک یا چند نوع از آن ورزشها علاقهمندتر شده و احتمالاً آن را ادامه میدهند. نوجوانان پرمشغلهای که خود را شدیداً مشغول درس و ورزش میکنند، عموماً وارد مشغولیات پرخطری مثل اعتیاد نمیشوند. نوجوانانی که به موفقیتهای برتری در ورزش دست مییابند، نه تنها از تسلط خود بر مهارتهای سطح بالا لذت میبرند بلکه پیروزیهای گاه و بیگاه هم آنها را بسیار مسرور و خوشحال میکند. اصولاً این گونه بچهها چون با فعالیتهای مختلف ارضا میشوند، نیازی به اعتیاد یا اعمال غیراخلاقی دیگر ندارند. عده زیادی معتقدند، اعتیاد به موادمخدر و دیگر فعالیتهای غیرقانونی و غیراخلاقی در بین نوجوانان، غالباً با کمبود اعتماد به نفس همراه است. اگر به رشد اعتماد به نفس آنها در سالهای جوانی کمک کنیم و جوانانمان افرادی مستقل و متکی به نفس بارآیند و در چند نوع فعالیت نیز موفقیتهایی کسب کنند، در واقع آنها را در برابر مشکلات زندگی، تلخیهای آن و ناراحتیهای ناشی از سالهای نوجوانی، واکسینه کردهایم.
مثالی که میخوانید؛ موقعیتی است که تقریباً هر روزه ممکن است در بیشتر خانوادهها اتفاق بیفتد. والدین میتوانند از این فرصت و موقعیت برای رشد استقلال فرزندانشان استفاده کنند و یا حداقل مشوق آنها در زمینه کسب استقلال باشند.
- پدر! من باید در زمینه دایناسورها تحقیقی انجام دهم، اما کتابی در این زمینه ندارم. ممکن است مرا به کتابخانه ببرید!
- حتماً پسرم، پنجشنبه خوب است؟
«سام» 9 ساله وقتی با پدرش به کتابخانه رفت، به او گفت: «پدر! ممکن است چند کتاب مناسب برای من پیدا کنید؟»
پدر گفت: «پسرم! فکر میکنم بهتر است خودت دنبالش بگردی. تو در چند سال اخیر کارهای تحقیقی زیادی در مدرسه انجام دادهای و میدانی که کتابخانه، کمک بسیار خوبی در انجام کارهای قبلی تو بوده است.»
- ولی نمیدانم در کدام قسمت باید دنیال کتابهای مورد نظرم بگردم.
- بهتر است بگویی نمیدانم دنبال چه چیزی بگردم. چرا نمیروی و از کتابداری که آنجاست نمیپرسی که چه کار باید بکنی؟
- من؟!
- بله، تو پسرم!
سام، فقط به کمی تشویق نیاز داشت. بالاخره خودش نزد کتابدار رفت و چیزی را که میخواست از او طلب کرد. کتابدار در فهرست کامپیوتری به دنبال کتاب میگشت و به او نشان میداد که چگونه میتواند از این فهرست استفاده کند. او توضیح داد که کتابهای مورد علاقهاش را چگونه میتواند در قفسهها پیدا کند. بعد از گذشت زمانی کوتاه، سام و پدرش با یک بغل کتاب از پلههای کتابخانه پایین آمدند. سام با خندهای حاکی از غرور گفت: «پدر! من بالاخره توانستم خودم این کار را انجام دهم.»
- بله، اتفاقاً خیلی هم عالی این کار را انجام دادی. آفرین! خیلی عالی بود.
عزت نفس کودکان و ارزشی که برای خودشان قائل میشوند، به مقدار کنترلی بستگی دارد که حس میکنند قادرند بر کل زندگی خود اعمال کنند. اتکاء به نفس بچهها را میتوانیم از طریق فعالیتهای روزمرهی زندگی تقویت کنیم (از خوردن غذا و پوشیدن لباس در سالهای اول تا ایجاد فرصتهایی برای مسئولیت پذیری در دوران نوجوانی). به این شکل، آنها به تدریج خود را اشخاصی واجد صلاحیت و شایسته مییابند و در برابر مشکلات، واکنشهایی همراه با اطمینان و اعتماد به نفس خواهند داشت. آنگاه، بیشتر از جملهی «من میتوانم این کار را انجام بدهم» استفاده میکنند نه از جملاتی نظیر «چه کسی میتواند این کار را برایم انجام دهد؟»
قدیمیها معتقد بودند شخصیت ما به نحوه واکنش ما در برابر مشکلات بستگی دارد و همین گونه شکل میگیرد. این اعتقاد، امروزه نیز ارزشمند و صادق است. در ادبیات رشتهی روان شناسی مینویسد: اگر بخواهیم فرزندانمان به جای فاصله گرفتن از مشکل، به آن نزدیکتر شوند باید آنها را به تدریج با زمینههای مختلف کاری آشنا سازیم و تشویقشان کنیم تا در یک یا چند زمینه مسلطتر شوند. در این صورت، آنها احساس صلاحیت و کفایت میکنند و همراه با این احساس، اعتماد به نفس آنان نیز افزایش مییابد.
در مورد پرسشی که میخواهم مطرح کنم، همین الان کمی فکر کنید. چه کارهایی وجود دارد که شما هنوز خودتان شخصاً آنها را برای فرزندانتان انجام میدهید، در حالی که او خودش به تنهایی میتواند از عهدهی آنها برآید؟ فکر نمیکنید به خاطر عزت نفس کودکتان هم که شده وقت آن رسیده است که اندکی عقب بایستید و انجام کارهای او را به خودش واگذار کنید؟
منبع مقاله :
استنهاوس، گلن؛ (1395)، کلیدهای پرورش اعتماد به نفس در کودکان و نوجوانان، ترجمهی ناهید آزادمنش، تهران: انتشارات صابرین، چاپ نوزدهم.