ماهان شبکه ایرانیان

شهید آیت الله صدوقی و سازندگی (۱)

گفتگو با حجت الاسلام ابوالقاسم مناقب درآمد   در میان ویژگی های شهید آیت الله صدوقی، مدیریت اقتصادی ایشان از برجستگی خاصی برخوردار است و خودکفائی منحصر به فرد یزد و نادربودن تنش های اجتماعی در آن خطه، سوای خصلت های ذاتی این مردم زحمتکش تا حد زیادی به مدیریت درخشان آن شهید بزرگوار بر می گردد که با تدبیری ستودنی، از هر نوع اغتشاشی ممانعت به ...

شهید آیت الله صدوقی و سازندگی (1)
گفتگو با حجت الاسلام ابوالقاسم مناقب

درآمد
 

در میان ویژگی های شهید آیت الله صدوقی، مدیریت اقتصادی ایشان از برجستگی خاصی برخوردار است و خودکفائی منحصر به فرد یزد و نادربودن تنش های اجتماعی در آن خطه، سوای خصلت های ذاتی این مردم زحمتکش تا حد زیادی به مدیریت درخشان آن شهید بزرگوار بر می گردد که با تدبیری ستودنی، از هر نوع اغتشاشی ممانعت به عمل آورد و در دشوارترین بحران ها سکان امور را به دست گرفت. در این گفتگو، مدیریت کم نظیر ایشان را از زبان دامادشان مرور می کنیم.

شما قبل از اینکه داماد آیت الله صدوقی بشوید، ایشان را می شناختید یا خیر؟
 

ارتباط بیت ما با بیت آیت الله صدوقی سابقه دیرینه ای دارد. پدربزرگ من (پدر مادرم) که از وعاظ معروف شهر یزد بود، با بیت آیت الله صدوقی ارتباط دوستانه و صمیمانه ای داشت و از قدیم بین خانواده های ما رفت و آمد بود. آن زمان، ذکر خیر آیت الله صدوقی در قم، میان مردم و علما بود و اکثر مردم، ایشان را می شناختند. آوازه ایشان در اکثر شهرها، بالاخص در یزد پیچیده بود. در سال 1329 هجری شمسی، برای ادامه تحصیلات به قم رفتم. در قم در کلاس درس سایر علما شرکت می کردم. گاهی نیز در کلاس درس آیت الله صدوقی حضور می یافتم. در سال 1335، به دلایلی شهید صدوقی به یزد آمدند. در همین ایام، پدرخانم آیت الله صدوقی، مرحوم مغفور حجت الاسلام کرمانشاهی، از دنیا رفت و این اتفاق و مسائلی دیگر باعث شد تا شهید صدوقی در یزد اقامت کنند. ایشان امام جماعت مسجد حظیره شدند. البته این مسجد در وقف نامه با نام روضه محمدیه معرفی شده است. پیش از آیت الله صدوقی، پدر خانمشان (آیت الله کرمانشاهی) و پیش از حجت الاسلام کرمانشاهی، پدر آیت الله صدوقی (میرزا ابوطالب)، امام جماعت مسجد بودند. شهید صدوقی به عنوان یک روحانی، خود را موظف می دانستند تا به جامعه مسلمین خدمت کنند، از این رو اقدامات بسیاری در شهر یزد انجام دادند. یکی از اقدامات مفید ایشان، تعمیر مساجد و مدارس بود. برخی از حوزه ها و مدارس، بنای فرسوده و مخروبه ای داشتند. طلاب در مدرسه خان، با کمبود آب مواجه بودند تا از چاه های زه، که معروف به چهل گز بود، آب بیاورند. مدرسه شفیعیه و مدرسه عبدالرحیم خان، از جمله مدارسی بودند که آیت الله صدوقی در تعمیر و مرمت آنها نقش مؤثری داشتند. مدرسه عبدالرحیم خان در بازارخان و در بهترین نقطه شهر یزد واقع شده است. آن زمان این مدرسه در تصرف بازاریان بود و از آن به عنوان محلی برای تطهیر و وضو استفاده می شد و اثری از روحانیت در آن دیده نمی شد، از این رو شهید صدوقی تدریس را در یکی از اتاق های این مدرسه آغاز و بنای آن را بازسازی و برای تأمین آب آن، منبعی را در طبقه پائین مدرسه تعبیه کردند. پس از اینکه بنای مدرسه مرمت شد و شرایط رفاهی آن بهبود یافت، طلاب در اتاق های آن ساکن شدند.

شهید صدوقی در قم چه دروسی را تدریس می کردند؟
 

شهید صدوقی در قم، سطح و شرح لمعه را تدریس می کردند. شرح لمعه از کتاب های فقهی نفیس به شمار می رود که در گذشته، در حوزه ها تدریس می شد. (از طهارت تا حدود و دیات). لمعه دمشقیه را شهید اول نوشت که در تألیف آن و نوشتن متن فقه شیعه، جان خود را از دست داد و شهید شد. شهید ثانی، شرحی بر لمعه دمشقیه نوشت که از متون ارزشمند فقهی است. شهید صدوقی کاملاً بر متون شرح لمعه، احاطه داشتند تا جائی که هنگام تدریس در کلاس، یک صفحه را مطالعه می کردند و سپس بدون هیچ کم و کاستی، مطالب را برای طلاب شرح می دادند. گفتار شیرین و بیان حکایات در خلال درس باعث می شد تا طلاب در کلاس احساس خستگی نکنند. بزرگان بسیاری از کلاس درس شهید صدوقی بهره برده و در گذشته در جلسات درس شرح لمعه آیت الله صدوقی شکت کرده اند. البته آن زمان من در کلاس فرائدالاصول شیخ انصاری که توسط ایشان برگزار می شد، شرکت می کردم.

حضور آیت الله صدوقی در قم به جز جنبه علمی، جنبه سیاسی هم داشت؟
 

آن زمان مبارزات سیاسی به صورت آشکار و علنی انجام نمی شد.

پس ماجرای ملی شدن صنعت نفت چه بود؟
 

زمانی که من در قم بودم، مرحوم آیت الله بروجردی مرجعیت تام داشتند. ایشان در مسیر مبارزات فعالیت نمی کردند و هدف اصلی ایشان مرجعیت بود.

در اسناد آمده است که آیت الله صدوقی با فدائیان اسلام در ارتباط بودند. در این مورد اطلاعی دارید یا خیر؟
 

علت برخی از این ارتباطات قرابت های فامیلی بود. مرحوم نواب صفوی داماد خانواده ای بود که آن خانواده قرابت بعیده ای با آیت الله صدوقی داشت و همین مسئله می تواند دلیل ارتباط ایشان باشد.

از سخنان امام این نکته را می توان دریافت کرد که وقتی رضاشاه روضه خوانی را در کشور ممنوع کرد، آیت الله صدوقی مجالس روضه برپا می کردند. در این باره چه می دانید؟
 

آیت الله صدوقی عشق وافری به امام حسین(علیه السلام) داشتند و نام ایشان را با احترام بسیاری بر زبان می آوردند. وقتی ایشان به یزد آمدند، در منزلی قدیمی که در آن چند اتاق و یک تالار قرار داشت، ساکن شدند. عصرهای جمعه در منزل ایشان، مجالس روضه خوانی به مدت یکی دو ساعت برپا می شد. طلاب در این مجالس حضور می یافتند. همچنین ایشان در برگزاری مجالس روضه در دهه عاشورا و دهه فجر اهتمام می ورزیدند. البته امروزه نیز مراسم هفتگی شان، پنج شنبه ها در خانه خودشان برگزار می شود و طبق عادت قدیم این مراسم همچنان پابرجاست. ایشان در قم هم مجالسی را برپا می کردند (البته به صورت پنهانی). برخی از این مجالس به این دلیل که دولت برگزاری مجالس را ممنوع اعلام کرده بود، از اذان صبح آغاز می شد و تا طلوع آفتاب ادامه داشت. این کار به صورت پنهانی انجام می شد و آشنایان در این گونه مجالس حضور می یافتند.

آیا آن زمان مردم به ندرت مراسم روضه برگزار می کردند؟
 

بله، اما مردم یزد به دلیل علاقه شدیدشان به امام حسین(علیه السلام)، برگزاری این مجالس را کنار نمی گذاشتند. در زمان کودکی با پدرم به مجالس روضه ای که در منزل مرحوم اصفهانی که در محله سرپل واقع بود، برگزار می شدند، می رفتم. این مجالس نیز از اذان صبح آغاز می شدند و تا طلوع آفتاب ادامه می یافتند. با وجود اینکه منزل مرحوم اصفهانی بزرگ بود، ولی به دلیل استقبال زیاد مردم، با کمبود جا مواجه می شدیم. مجالسی نیز در منزل مرحوم هرندی که در کنار امامزاده جعفر واقع بود، برگزار می شد و تا غروب ادامه می یافت. به هر حال در آن زمان محدودیت هائی در برگزاری مراسم وجود داشتند.

آیا آیت الله صدوقی ماجرای برخوردشان با رضاخان را- در زمان خروج رضاخان از کشور- برای شما تعریف کرده اند؟
 

خودشان چیزی در این باره به من نگفتند، اما من از خانواده شان مطالبی را شنیده ام. شهید صدوقی زمانی که در قم تشریف داشتند، برای امرار معاش از وجوهات شرعی استفاده نمی کردند، بلکه به کار کشاورزی می پرداختند. ایشان زمینی را در منطقه عباس آباد قم اجاره کردند و با علاقه بسیار روی آن کشاورزی می کردند. البته در آن مزرعه، خانواده ایشان نیز سکونت داشتند. در ماه شهریور که رضاشاه قصد خروج از کشور را داشت، در مسیر سفرش، مزرعه آیت الله صدوقی را می بیند. او و همراهانش تصمیم می گیرند تا برای استراحت توقف کنند و به مزرعه بروند. در آن زمان شهید صدوقی خدمتگزاری داشتند به نام عباس ابراهیمی که فوق العاده باهوش بود. رضاخان از ماشین پیاده می شود و به طرف مزرعه حرکت می کند. اتفاقاً در آن روز آیت الله صدوقی در مزرعه بودند و همسرشان نیز به تازگی وضع حمل کرده و بستری بودند. آیت الله صدوقی بدون توجه به حضور رضاخان به مطالعه کتابی که مقابلشان بود، ادامه دادند و سرشان را بلند نکردند. رضاخان وقتی شهید صدوقی را دید و متوجه شد که ایشان یک روحانی است، نتیجه گرفت که ماندن جایز نیست و بهتر است بازگردد.

شما در سال 1342 در قم بودید یا در یزد؟ چه خاطره ای از آن روز دارید؟
 

من در سال 1342 در ماجرای قیام امام در یزد بودم. در آن زمان مبارزات انقلابی در یزد هنوز شکل نگرفته بود و علما در سکوت به سر می بردند و حرکتی از جانب افراد مشاهده نمی شد.

در چه سالی داماد آیت الله صدوقی شدید؟ آیا از سفر آیت الله صدوقی به تهران در ماجرای دستگیری امام باخبر بودید؟
 

در سال 1337. همه می دانیم که نهضت امام مبتنی بر مرجعیت ایشان بود. زمانی که ایت الله العظمی بروجردی از دنیا رفتند، مردم نظرشان به سمت آقا سیدعبدالهادی شیرازی که در فقه نابغه بودند، جلب شد. اکثر افراد، شخصیت و درجه علمی ایشان را قبول داشتند. آیت الله شیرازی از علمای نجف بودند. زمانی که من در قم بودم، ایشان برای عمل چشمشان به ایران آمدند و طی سفرشان به قم هم آمدند و با طلاب دیداری داشتند. 80 درصد از مقلدین، مسائل را به آیت الله شیرازی ارجاع می دادند و در طول این مدت ایشان به خوبی درخشیدند، ولی متأسفانه یک سال بعد، ایشان فوت کردند. بعد از فوت ایشان نظرات متفاوتی در مورد انتخاب مرجع اصلح وجود داشت. عده ای با مرجعیت آیت الله آقا سید احمد خوانساری که در تهران ساکن بودند و از نوابغ زهد و فقه به شمار می آمدند، موافق بودند. عده ای دیگر مرحوم آیت الله سید محمود شاهرودی را که در نجف بودند، قبول داشتند. بعضی نیز نظرشان به سمت آیت الله حکیم جلب شده بود. من چون از شاگردان امام بودم و علاقه خاصی نیز به ایشان داشتم، در پرسه اقای حکیم در مسجد ملاصفدر به منبر رفتم و در کمال صراحت، امام را به عنوان مرجعی شایسته معرفی کردم. البته این اقدام باعث شد تا مشکلات بسیاری برای من به وجود بیاید و ساواک من را ممنوع المنبر کند. در آن زمان، عده ای با مرجعی امام موافق و عده ای دیگر نیز مخالف بودند. شهید صدوقی ابتدا به سمت آیت الله سیداحمد خوانساری گرایش داشتند، اما بعدها به تدریج که امام نیز مطرح شدند، نظرشان به سمت امام جلب شد. پس از مدتی (بالاخص پس از سخنرانی امام در مدرسه فیضیه در روز عاشورا)، امام به عنوان مرجع تثبیت شدند و مردم به سمتشان گرایش پیدا کردند. البته در این میان، عده ای رهبری امام را قبول داشتند. برخی نیز در این شرایط سکوت کردند و عده ای دیگر به مخالفت برخاستند، ولی در یک کلام باید بگویم که اکثر مردم با امام همراه و همدل بودند. در مبارزات، آیت الله صدوقی در شهر یزد، به قول معروف، سنگ تمام گذاشتند. ایشان ابتدا با احتیاط به صحنه مبارزات وارد شدند، اما پس از مدتی با شجاعت و درایت، حق کلام را ادا کردند و آتش انقلاب را پرفروغ نگه داشتند. آیت الله صدوقی در مبارزات انقلابی، تفکر، عمل و اجرا، دست راست امام محسوب می شدند. ایشان انسانی معتقد و مقتدر بودند. بعد از دستگیری امام که قرار شد علمای بلاد به تهران بروند و تحصن کنند، شهید صدوقی نیز به تهران سفر کردند. البته به خاطر ندارم که تحصن در چه مکانی انجام شد. زمانی که آیت الله صدوقی به تهران سفر کردند، چون آقازاده ایشان در قم بودند، من برای رسیدگی به برخی امور در یزد می ماندم. به همین دلیل از اتفاقاتی که در تهران افتاد، اطلاع چندانی ندارم و در بطن این ماجراها نبودم.

شما در کدام مسجد، اقامه نماز می کردید؟
 

من مسجدی نداشتم که مسئولیت اقامه نماز جماعت در آن منحصراً در اختیار من باشد. مسجدی به نام مسجد اعظم در مناطق بالائی شهر یزد، در خیابان کاشانی - محله نعیم آباد- واقع است که آیت الله صدوقی بانی آن بودند. امام جماعت آن مسجد مریض شده بود و نمی توانست برای اقامه نماز به مسجد برود. در آن زمان، من ممنوع المنبر بودم. متولیان مسجد از آیت الله صدوقی درخواست کردند تا ایشان اجازه دهند که من اقامه نماز جماعت آن مسجد را بر عهده بگیرم. این قضیه مربوط به سال 1355 است.

شهید صدوقی مساجد زیادی را ساخته اند و در این امر بسیار فعال بودند. درباره این نوع فعالیت هایشان چه می دانید؟
 

بهتر است اندکی به مسائل شخصی و فعالیت های آیت الله صدوقی به عنوان یک روحانی بپردازیم. ایشان در سال 1330 برای اقامت دائم به شهر یزد آمدند و همان طور که می دانید در سال 1361 به شهادت رسیدند، یعنی حدود 31 سال در یزد اقامت داشتند. زمانی که ایشان به شهر یزد آمدند، حاج شیخ غلام رضا، اعلم بلد و مرجع بودند. حاج شیخ غلام رضا در سال 1337 از دنیا رفتند و به این ترتیب، آیت الله صدوقی مرجعیت شهر یزد را برعهده گرفتند و نگاه مردم به ایشان بود. در واقع از سال 1337، آیت الله صدوقی مرجع مطلق و مبسوط الیدی در شهر یزد بودند. البته مرجعیت ایشان به این شهر محدود نمی شد و برخی استان ها نیز از وجود ایشان بهره می بردند. ایشان در مدت 30 سال اقامتشان در یزد، اقدامات بسیاری را که در شأن یک روحانی بود، انجام دادند. بهتر است که این فعالیت ها را به چند بخش تقسیم کنیم:
یک بخش مربوط به مدارس می شد. ایشان مدارس مخروبه را بازسازی و مدارس بسیاری را نیز در روستاها (از جمله تزرجان و ده بالا) تأسیس کردند. بخش دیگری از فعالیت های ایشان به مساجد مربوط می شد. تعمیر مساجد از جمله اقدامات ایشان بود. همچنین شهید صدوقی هرگاه متوجه می شدند که محله ای مسجد ندارد، فوراً به ساخت مسجد در آن محل اقدام می کردند. اگر نگاهی به محلات شهر یزد بیندازید، کمتر محله ای را می توانید ببینید که آثار و بناهای مذهبی ساخته شده به دست آیت الله صدوقی در آن نباشد. آن زمان حمام خصوصی در همه خانه ها نبود و بالطبع شهید صدوقی به ساخت حمام در محله های یزد اهمیت می دادند. ایشان به کمک زکات و وجوهات شرعی که مردم می پرداختند، بسیاری از این کارها را انجام می دادند. ایشان خدمات رفاهی زیادی را برای مردم انجام دادند. مسجد ابوالفضل در 80-90 کیلومتری شهر یزد، امکانات کافی نداشت تا پذیرای مسافرین باشد. مسافرینی که به کرمان، رفسنجان و سیستان و بلوچستان سفر می کردند، سر راه از این مکان برای استراحت استفاده می کردند. آیت الله صدوقی با مشاهده این مسئله خوابگاه مناسبی در آنجا ساختند و امکانات بهداشتی آنجا را تکمیل کردند. امروزه مسافرین دو سه ساعت در این مکان استراحت می کنند و بحمدالله صندوق این مسجد با کمک های مردم، همواره پابرجاست و از پول هائی که مردم در آن می اندازند، برای توسعه و بهبود ساختمان و امکانات مسجد استفاده می شود. جنوب غربی و شمال غربی یزد از مناطق خوب این شهر است، اما در جنوب یزد، محله های فقیرنشین وجود دارند. شهید صدوقی در سال 1349 به منظور احداث بیمارستانی در جنوب یزد در محل آب شور (انتهای خیابان امام خمینی) زمینی به مساحت 3000 متر که وقف بر مجلس محله فهادان بود، اجاره کردند و نماز عید فطر در رمضان سال 1349 در این زمین برگزار شد. شهید صدوقی از من خواستند تا بعد از پایان نماز به منبر بروم. تا آنجا که به یاد دارم منبر خوبی بود. کلنگ بیمارستان را در همان زمین زدند. ساخت بنای آن آغاز و بحمدالله بعد از انقلاب تکمیل شد. شهید صدوقی به من سفارش کردند که با هیئت امنای بیمارستان همکاری کنم. این بیمارستان در حال حاضر از بیمارستان های درجه یک شهر یزد به شمار می آید و بسیار مجهز است و عمل قلب و آنژیو در آن انجام می شود. البته مسئولین همچنان برای توسعه این بیمارستان برنامه ریزی و تلاش می کنند.

در آن زمان ساخت حمام و درمانگاه توسط یک روحانی متعارف نبود، ولی شهید صدوقی اقدام به ساخت بیمارستان ها و مراکز رفاهی بسیاری کردند. در این مورد توضیح بیشتری بدهید؟
 

خداوند آیت الله العظمی بروجردی را رحمت کند. ایشان در مصرف وجوهات و سهم امام بسیار محتاط بودند و به هیچ وجه اجازه نمی دادند تا از سهم امام برای ساخت بناهائی چون حمام استفاده شود، ولی اگر گزارش موثقی به ایشان می رسید که در محله ای حمام عمومی خراب است، ایشان بخشی از سهم امام را صرف تعمیر آن می کردند. علت این امر این است که حمام برای مسلمانان جنبه مذهبی و معنوی دارد. گوستاو لوبون فرانسوی در کتاب تمدن اسلامی نوشته است، «مسلمانان هرجا را که فتح می کردند. ابتدا یک مسجد و یک مدرسه و یک حمام در آنجا می ساختند.» در واقع ساخت مسجد و مدرسه از شعائر اسلامی است. بزرگی نیز در این باره می فرماید: مسلمانان هرجا را که فتح می کنند ابتدا یک حمام، مسجد و مدرسه در آنجا می سازند. اگر به بافت قدیمی شهر ما نگاهی بیندازید، خواهید دید که برخی از حمام ها و مساجد در مجاورت هم قرار دارند.

درمانگاه در دین اسلام چه جنبه ای دارد؟
 

از گذشته، اقدامات درمانی بسیار مورد توجه بوده است؛ حتی در زمان خلفای عباسی مراکز درمانی اسلامی تأسیس شدند. مرحوم شیخ عبدالکریم حائری از وقتی که در قم رحل اقامت افکندند، در بازسازی حوزه تلاش وافری کردند. یکی از اقدامات ایشان احداث بیمارستان بود و این امر نشان می دهد که اسلام و روحانیت به درمان توجه زیادی دارد. البته در آن زمان به دلیل کمبود امکانات لازم، امکان انجام برخی از کارها نبود.

شهید آیت الله صدوقی و سازندگی (1)

منابع مالی این گونه اقدامات منحصر به وجوهات شرعی بود یا از منابع دیگری هم استفاده می شد؟
 

حتی الامکان روحانیون سعی می کردند تا از وجوهات شرعی برای این کارها استفاده نکنند و تأمین مبالغ مورد نیاز را به مردم واگذار می کردند. مردم هرگاه می دیدند شخصی در انجام کاری نیت خیر دارد، او را تنها نمی گذاشتند و تا جائی که می توانستند به او کمک می کردند. افرادی که زمین و املاکی داشتند، آن را برای تأسیس بیمارستان سیدالشهدا(علیه السلام) وقف کردند. شهید صدوقی نیز بدون توجه به اینکه هدیه های مردم ارزشمند است یا نه، آنها را قبول می کردند. در آن زمان شرکتی به نام «سعادت نساجان» وجود داشت که فوق العاده وضع نابسامانی داشت و مالکان این شرکت تصمیم گرفتند سهم خود را برای ساخت بیمارستان سیدالشهدا(علیه السلام) وقف کنند. مدتی بعد من عضو هیئت مدیره شدم و با دوستان برنامه ریزی کردیم تا بتوانیم به کمک درآمدهای مالی، نیازهای بیمارستان را تأمین کنیم.

آیت الله صدوقی علاوه بر اینکه از وجوهات و کمک های مردمی به طور مستقیم برای حل مشکلات جامعه استفاده می کردند، گاهی اوقات در امور خاصی سرمایه گذاری می کردند تا در آینده بتوانند از ین سرمایه گذاری ها برای رفع مشکلات مردم استفاده کنند. در این مورد چه می دانید؟
 

آیت الله صدوقی صندوقی به نام ولی عصر(عجل الله تعالی فرجه الشریف) ایجاد کردند و از این طریق از حدود سال های 45-46 به ضعفا و فقرا وام می دادند. افراد بسیاری در این صندوق سرمایه گذاری کردند. آیت الله صدوقی نیز در این صندوق حساب داشتند و وجوهات را به این حساب واریز می کردند.

در خلال صحبت هایتان اشاره کردید که رابطه میان آیت الله صدوقی و امام از دوران طلبگی شان شکل گرفت. در این مورد کمی توضیح بدهید؟
 

از زمانی که این دو بزرگوار در قم بودند با هم ارتباط داشتند و در ضیافت های یکدیگر شرکت می کردند. گاهی اوقات امام به منزل آیت الله صدوقی و برخی از مواقع آیت الله صدوقی به منزل امام می رفتند. حتی امام به مزرعه آیت الله صدوقی نیز می رفتند.

در سال های تبعید امام، فضای یزد کاملا آرام و بی سروصدا بود. چه مسئله ای باعث شد که در فروردین سال 1357 آتش مبارزات شعله ور شود؟
 

شهر یزد از گذشته فضائی آرام و بی سرو صدا داشته است. به قول معروف مردم سرشان در لاک خودشان بود. جریان روحانیت نیز همچون مردم، روند عادی خود را طی می کرد. مجلس روضه ای برپا و نماز جماعتی خوانده می شد و در مدارس نیز روحانیون به تدریس علوم مشغول بودند، اما به هیچ وجه در امور سیاسی دخالت نمی کردند. حتی به خاطر دارم که یزدی ها دخالت در این امور را نوعی کفر می دانستند. این فضا بر شهر یزد حاکم بود تا اینکه مرحوم خالصی زاده به یزد تبعید شدند. آن زمان من یک بچه طلبه بودم. گویا عده ای ایشان را به خاطر مسائل سیاسی به یزد آورده بودند. ایشان در خطابه ها و منبرهایشان با لحن تندی از علمائی که در مسائل سیاسی و اجتماعی دخالت نمی کردند، انتقاد می کردند. این حرکت ها از سوی ایشان باعث شد تا مردم یزد از خواب آلودگی بیدار شوند و فضای یزد اندکی تغییر کند. این اولین بذری بود که در شهر یزد کاشته شد تا آنکه شهید صدوقی روی کار آمدند. ایشان محتاطانه با مسائل برخورد می کردند تا اینکه نام امام بر سر زبان ها آمد و مبارزات انقلابی شدت گرفتند. در این اثنا آیت الله صدوقی نیز مبارزات خود را علنی کردند، سکوت ها و حاشیه نشینی ها از بین رفت و عده ای به اختیار و برخی نیز به اجبار وارد صحنه مبارزات شدند.

از روز ده فروردین سال 1357 چه خاطره ای دارید؟
 

آیت الله صدوقی تصمیم گرفتند مجلس یادبودی را برای شهید تبریز برگزار کنند. صبح روز بعد در مسجد روضه محمدیه مراسمی برگزار شد. جناب آقای راشد که از دوستان قدیمی ایشان بودند، در آن زمان در یزد بودند. طبق برنامه، ایشان برای سخنرانی انتخاب شده بودند و سخنرانی خوب و کوبنده ای را ایراد کردند. مردم نیز از آن مجلس به خوبی استفاه کردند. مأموران دولتی چند روز قبل اعلام کرده بودند که اگر مردم اغتشاش ایجاد کنند تیراندازی خواهند کرد، با وجود این، افراد بسیاری در مسجد حضور پیدا کردند. بعد از سخنرانی آقای راشد، مردم شعارهای کوبنده ای دادند و سپس به سمت خیابان ها هجوم بردند. وقتی جمعیت به چهارراه رسید، تیراندازی از سوی مأموران دولتی به ست مردم شروع شد و در همان لحظات اول، دو نفر به شهادت رسیدند. بعد از به شهادت رسیدن آنها و زخمی شدن چند نفر، مردم پراکنده شدند و شهر در سوگ و ماتم عمیقی فرو رفت.

واکنش آیت الله صدوقی پس از شنیدن خبر شهادت و زخمی شدن مردم چه بود؟
 

زمانی که مردم در خیابان ها بودند، ما به همراه شهید صدوقی در حیاط مسجد نشسته بودیم. پس از اینکه اوضاع آرام تر شد، شهید صدوقی به مراجع تلفن زدند و در مورد قضیه با آنها صحبت کردند.

بعد از پیروزی انقلاب اسلامی چه خاطره ای از آیت الله صدوقی دارید؟
 

زمانی که امام در پاریس بودند، آیت الله صدوقی از یزد به تهران و از تهران به پاریس سفر کردند و طی این سفر با امام ملاقاتی داشتند. البته من دقیقاً از موضوع صحبت های امام با آیت الله صدوقی خبر ندارم، اما تا جائی که می دانم بخشی از این صحبت ها در مورد آمدن امام به ایران بود. آن زمان بین علما در مورد آمدن امام به ایران اختلاف نظر بسیاری وجود داشت. عده ای معتقد بودند که امام نباید به ایران بیایند، چون این سفر برایشان خطر دارد. آنها فکر می کردند که ممکن است دشمنان هواپیما را بزنند و یا اینکه آن را بربایند. در این میان آیت الله صدوقی با آمدن امام به ایران موافق بودند. شهید صدوقی قبل از سفر امام به ایران، از پاریس به تهران آمدند و مقدمات استقبال فراهم شد. در روز 12 بهمن 1357 که امام به ایران آمدند، شهید صدوقی از جمله سخنرانان در بهشت زهرا بودند. در 22 بهمن انقلاب به پیروزی رسید و انتخابات انجام شد تا اینکه پس از چندی با شروع جنگ تحمیلی درگیری ها آغاز شدند. شهید صدوقی به محض اینکه متوجه شدند، بسیجی ها و افراد سپاه در کردستان با مشکل مواجه شده اند، فوراً کمک های مالی خود را ارسال کردند. حتی اکثر اوقات برای تشویق، به ملاقات رزمندگان به خطوط مقدم می رفتند. در زمان بنی صدر فشار زیادی بر رزمندگان وارد می شد و دولت به جبهه ها رسیدگی نمی کرد، حتی گاهی اوقات رزمندگان آر.پی.جی نداشتند که تانک ها را منهدم کنند.

از شهادت آیت الله صدوقی چگونه باخبر شدید؟
 

روز شهادت ایشان من در مسجد بودم. قصد داشتم پیش از آنکه آیت الله صدوقی نماز و خطبه را بخوانند، برای مردم سخنرانی کنم. درخواستم را با ایشان مطرح کردم و از سکوتشان توجه رضایتشان شدم.

موضوع سخنرانی شما در آن روز چه بود؟
 

در خلال صحبت هایم انتقادهائی از خط مشی دولت کردم. پس از سخنرانی من، آیت الله صدوقی نماز جمعه و خطبه را خواندند. در حالی که همه ما روی زمین نشسته بودیم، ایشان از مقابل صف عبور کردند و چند لحظه بعد صدای انفجار به گوش رسید و آنگاه شهر یزد در ماتم عمیقی فرو رفت.

علت تعطیلی موقت نماز جمعه چه بود؟
 

سپاه که مسئول امنیت خانه شهید صدوقی و نماز جمعه بود، برای حفظ مسائل امنیتی به ایشان اجازه نمی داد که برای اقامه نماز به مسجد بروند.

در این مدت چه کسی مسئولیت اقامه نماز را بر عهده داشت؟
 

گاهی اوقات من، بعضی از مواقع سایر دوستان این مسئولیت را برعهده داشتند.

چه چیزی باعث شد تا شهید صدوقی دوباره در مسجد نماز بگذارند؟
 

آیت الله صدوقی به خاطر روحیه تلاشگرشان نمی توانستند در منزل بمانند. ایشان گفته بودند نمی توانم در منزل حبس شوم و از منزل بیرون خواهم آمد، حتی اگر کشته شوم.

آیا ایشان قبل از شهادتشان صحبت خاصی هم کرده بودند؟
 

بله. صحبتی که معروف است و از رادیو نیز پخش می شود. ایشان گفتند: «مرغابی را از آب می ترسانید؟ مرا از مرگ می ترسانید؟» همچنین اعلام کردند که نماز جمعه باید منعقد شود، حتی اگر 50 نفر از جمله ایشان کشته شوند.

از ویژگی های شخصیتی شهید صدوقی نکات دیگری را هم بیان کنید.
 

نکته ای که قصد داشتم در ابتدای عرایضم بیان کنم، هم اکنون در خاتمه صحبت هایم می گویم. برخی حالات روحی و روانی در انسان ها خوب و مفید هستند، اما اگر با سایر حالات و خلق و خوی ها در شخصیت انسان جمع نشوند، کارآئی نخواهند داشت. به عنوان مثال خوش فهمی و خوش درکی صفت شایسته ای است، اما اگر فرد، مدیریت و قدرت اجرائی و شهامت انجام کارها را نداشته باشد، نمی تواند از فکر خوب خود درست استفاده کند. آیت الله صدوقی از جمله شخصیت هائی بودند که چندین ویژگی مثبت را با هم داشتند. جرئت، جسارت، شهامت، توکل، ایمان و اندیشه بلند از جمله ویژگی های شخصیتی این شهید بزگوار است. محال بود که شهید صدوقی کاری را آغاز کنند و در پایان موفق نشوند. به نظر من علت موفقیت ایشان توکل و اخلاص درونی بود. بسیاری از ویژگی های اخلاقی را نمی توان در مدرسه به دست آورد، بلکه کسب آنها از طریق ریاضت و خواندن نماز شب امکان پذیر است. شهید صدوقی از امدادهای غیبی برخوردار بودند. از جمله اقدامات مفیدی که ایشان انجام دادند، توسعه مسجد ابوالفضل(علیه السلام) بود که خوشبختانه امروزه این مسجد با وسعتی که دارد از امکانات رفاهی مناسبی برخوردار است.

آیت الله صدوقی در انتخابات خبرگان قانون اساسی 99 درصد آرا را از آن خود کردند. آیا ایشان از تبلیغات خاصی برای پیروزی در انتخابات استفاده کردند؟
 

خیر. شهید صدوقی نیازی به تبلیغات نداشتند. مردم استان یزد، در آن زمان غیر از ایشان نه کسی را می شناختند و نه کسی را قبول داشتند.
منبع: ماهنامه شاهد یاران، شماره 34
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان