2 . ادب حضرت ابراهیم علیه السلام
از جمله آدابی که حضرت ابراهیم علیه السلام در برابر خداوند متعال رعایت کرده است ، ادبی است که قرآن مجید آن را چنین بیان فرموده است : « فانهم عدو لی الا رب العالمین » من همه معبودها جز پروردگار عالمیان را دشمن خود می دانم (شعرا : 79 - 75) . آن گاه حضرت در مقام توصیف رب العالمین می فرماید : « پروردگاری که مرا آفرید ، هم او هدایتم خواهد کرد . پروردگاری که مرا غذا و آب می خوراند ... و وقتی بیمار شوم ، بهبودیم می بخشد . پروردگاری که مرا می میراند ، سپس زنده ام می کند . پروردگاری که امیدوارم خطاهای مرا در روز جزا بیامرزد »
در این کلام ، حضرت ابتدا پروردگار خود را به ثنای جمیل حمد می کند ، آن گونه که ادب عبودیت اقتضا می کند . این ثنا ، اولین ثنای مفصلی است که خداوند از آن حضرت حکایت کرده است .در این ثنا ، حضرت که عنایت پروردگار خود را از ابتدای خلقتش تا زمان بازگشت به سوی او مورد توجه قرار داده ، و خود را در برابر او فقیر و محتاج محض دانسته به گونه ای که قادر بر هیچ کار نیست .
ادب دیگری که حضرت ابراهیم علیه السلام مراعات نموده ، این است که مرض را به خود نسبت داده و گفته است : وقتی که مریض می شوم ، او شفایم می دهد . گرچه مرض از حوادث است و از این نظر بی ارتباط با پروردگار نیست ، اما در این جا گویا خواسته چنین ادعا کند که از خدای متعال کاری که در قضاوت بنده تلقی شود نیز از خدای جمیل صادر نمی شود .
دعاهایی که حضرت ابراهیم علیه السلام در آخر عمر خود کرده ، قرآن کریم از آن حضرت چنین نقل می فرماید :
پروردگارا این شهر را شهر امنی قرار ده و مرا و فرزندانم را از این که بت ها را پرستش کنیم ، دور بدار . پروردگارا ! بت ها ، بسیاری از مردم را گمراه کرده اند . پس هر کس از من پیروی کند ، او از من است . و هرکس نافرمانیم کند ، تو بخشنده و مهربانی . پروردگارا ذریه خود را در بیابانی بی آب و علف در کنار بیت الحرام تو سکونت دادم . خدایا برای این که نماز اقامه کنند . پس تو دل ها را از مردم به سوی ایشان معطوف بدار .و از میوه ها روزیشان فرما ، شاید که تو را شکر گذارند . پروردگارا ما ! به درستی که تو می دانی آن چه را که ما پنهان می داریم و آن چه را که آشکار می سازیم . چیزی در زمین و آسمان بر خدا پوشیده نیست . سپاس خدای را که در سنین پیری اسماعیل و اسحاق را به من داد . خدای من به تحقیق شنوای دعا است . پروردگارا مرا و ذریه ام را اقامه کننده نماز قرار بده . ای پروردگار ما ! دعایم را قبول فرما . پروردگارا ! مرا و پدر و مادرم را و جمیع مومنان را در روزی که حساب بر پا می شود ، بیامرز . (ابراهیم : 36 - 41)
ادبی که حضرت ابراهیم علیه السلام در این دعا به کار برده ، این است که در بیان حوایج خود ، اهداف شروع خود را به گونه ای ادا می کند که هر کس می تواند از آن پی ببرد که حضرت تا چه اندازه به رحمت پروردگارش امید داشته است . به عنوان مثال ، پس از این عرض می کند : « من و فرزندانم را از این که پرستش بت ها کنیم ، دور بدار » غرض خود را این گونه بیان می کند :
پروردگارا ! به درستی که آنها بسیاری از مردم را گمراه کردند . بیان این هدف در دعای حضرت ، بیانگر این نکته است که در انتظار تعلیم و فرمان حضرت حق است و خود را موظف می داند تا منتظر دستور حق باشد . و آمادگی خود را برای هدفی که خدا می خواهد ، یعنی هدایت مردم اعلام نماید .
همچنین پس از این که عرض کرد : « پروردگارا ، اینک من ذریه خود را در بیابانی بی آب و علف در کنار بیت الحرام تو سکونت دادم ، پس دل هایی از مردم را به سوی آنان معطوف بدار و از میوه ها روزیشان فرما » ، هدف خود را چنین بیان می کند : « شاید آنان تو را شکر گزارند » . ابراز هدفی مقدس و بزرگ ، برای هر خواسته ای نشانگر ادب درخواست کننده است .
ادب دیگری که حضرت ابراهیم علیه السلام در کلام خود رعایت کرده ، این است که در بیان هر حاجتی که مطرح کرده ، اسمی از اسمای حسنای الهی را از قبیل « غفور » ، « رحیم » و « سمیع الدعا » بیان کرد . اسم شریف « رب » را در تمامی آن حوایج ، تکرار کرده است ؛ زیرا ربوبیت خدا واسطه ارتباط بنده با خدای خود و فتح باب در هر دعا است .
ادب دیگر آن حضرت ، این است که عرض کرد : « و هرکس نافرمانیم کند ، به درستی که تو بخشنده و مهربانی . » یعنی نفرین به جان آنان نکرده ، بلکه پس از کلام خود ، دو اسم از اسماء الله را ، که واسطه شمول و نعمت سعادت بر هر انسانی است ، یعنی « غفور » و « رحیم » را بیان کرده است ؛ زیرا دوستدار نجات امت خود و گسترش جود پروردگار خود بود .
حضرت ابراهیم علیه السلام پس از ثنای الهی در دعای خویش چنین می گوید :
پروردگارا ! مرا حکمی ببخشای و به صالحین ملحقم ساز و برای من در میان آیندگان نام نیک و ذکر جمیلی مرحمت فرما و مرا از ورثه بهشت نعیم قرار ده و پدر مرا بیامرز که وی از گمراهان بود و مرا در روزی که همه مبعوث می شوند ، رسوا مساز . (شعراء : 82 - 86)
ادبی را که حضرت ابراهیم علیه السلام در این دعا رعایت کرد ، این است که خواسته خود را با اسم « رب » شروع کرده است . این امر بیانگر این معنا است که مدبر همه عالم خداست . پس از آن ، تنها نعمت های حقیقتی و پایدار را درخواست نمود که سر آمد آنها ، « حکم » یعنی شریعت و پیوستن به صالحان و نام نیک در میان آیندگان است . این ادب بیانگر این است که از بزرگان خواسته کوچک نداشته باشد .
در این جمله کوتاه ، « رب هب لی من الصالحین » ، حضرت چند جهت را مد نظر داده است : یکی این که از خداوند فرزند طلب کرده است . دیگر این که از شر اولاد نا خلف به پروردگار خود اعتصام جسته است . سوم این که دعای خود را از وجهه یک درخواست دنیایی ، به یک چهره معنوی مبدل کرده و در نتیجه ، دعایی خدا پسندانه مطرح کرده است. (1)
این گونه دعا کردن حضرت ، به صورت عملی به مردم می آموزد که چگونه دعا را شروع کنند و چه جملاتی را به کار برند و چه نوع درخواستی را مطرح کنند . که هم خواسته های دنیایی برآورده شود و هم نتیجه اخروی پیامد آن باشد .
3 . ادب حضرت موسی علیه السلام
قرآن کریم در موارد متعددی از حضرت موسی علیه السلام برخوردها و تنش هایی را بازگو کرده است . آنگاه که حضرت در مصر بود ، آن مرد قبطی را با ضربه ای کشت و برای کشتن او نیز دلیل محکمی داشت . با این حال ، وقتی راه های مقابله با رفتارهای منفی را بررسی کرد و زمینه حل مشکل را با راهی بهتر از آن چه انتخاب کرده بود ، ممکن دانست ، با پذیرش مسئولیت کار خود و این که می توانست راه بهتری را برگزیند ، به درگاه خداوند چنین عرضه داشت : « پروردگارا به درستی که من به خود ستم کردم . پس ببخشای بر من و خداوند بر او بخشود ؛ زیرا او بخشنده و مهربان است . » (قصص : 16) ادب بنده اقتضا می کند در مقام بندگی ، به نقص کار خود بیشتر توجه داشته باشد ، گرچه کارش مجاز باشد .
یکی از آداب درخواست از خداوند این است که بنده فقط عرض حال کند و کلماتی به زبان نیاورد که از آن برداشت شود که در صدد است خداوند را به روند اجابت درخواست رهنمون کند . به همین دلیل ، حضرت پس از آن که از مصر بیرون آمد و وارد مدائن گردید ، برای دختران حضرت شعیب از چاه آب کشید و با شکم گرسنه در سایه درختی آرمید . به درگاه خداوند کریم ابراز حاجت کرد و به خواسته خود چشم دوخت و عرضه داشت : « پروردگارا ، به هر چه که بر من نازل کنی ، چه اندک و چه بسیار ، محتاجم » (قصص : 24) . تشخیص الگوی بر آوردن خواسته من به عهده تو است . وظیفه من ابراز حالتی است که در درون من ایجاد شده است . من بیش از این نمی گویم تا شائبه بی ادبی استشمام شود.
یکی دیگر از دعاهای حضرت موسی علیه السلام ، دعایی است که آن حضرت ، در نخستین روز بعثت خود و دریافت اولین وحی آسمانی داشت که خدای متعال آن را چنین حکایت نموده است : « موسی گفت : پروردگارا ! شرح صدرم ده و کارم را آسان ساز و گره از زبانم بگشای تا گفتارم را بفهمند » (طه : 35) . آنگاه حضرت برای این که این نکته را برساند که دنبال منفعت شخصی نیست و منظور وی نفع عمومی است ، گفت : « کی نسبحک کثیراًک » « غرضم از این درخواست ها این است که من و همه بندگانت ، تو را بسیار تسبیح گفته و بسیار ذکر گوییم »
بیان همه فجایع یک فرد و تفصیل آن ، نوعی بی توجهی به مقام مخاطب و دوری از ادی است . به همین دلیل ، انسان های مودب بازگوکردن همه حوادث واقعی را برای مقام بالاتر خود ، مناسب نمی بینند . گاهی که چاره ای جز بازگو کردن نداشته باشند ، عذر خواهی می کنند . از این رو ، حضرت وقتی از قوم خود نا امید شد ، بر قوم خود نفرین کرد . تفصیل جنایات و فضایح فرعونیان را ذکر نکرد و به اجمال گفت : « خدایا ، این ها بندگانت را از راه راست بیرون می برند . پس نعمت ها را از آنان بگیر و به آنان فرصت سوء استفاده نده » البته حضرت به این نفرین اقدام نکرد ، مگر بعد از آن که تشخیص یقینی داد که نابودی فرعونیان مطابق مصلحت دین و دینداران است . در این راستا به ظن و حدس پناه نبرد و این نیز بخشی از آداب ضروری به هنگام گفتگو با خداست .
« پروردگارا : به درستی که تو به فرعون و فرعونیان در حیات دنیا زینت و اموال دادی . پروردگارا ! تا بندگانت را از راه تو ، به ضلالت بکشانند . ای پروردگار ما ، اموالشان را مانند سنگریزه از حیز انتفاع ساقط کن و بر دل هایشان مهر نه تا قبل از دیدار عذاب دردناک ، ایمان نیاورند » (یونس : 89)
ادب دیگری که حضرت موسی علیه السلام رعایت نمود ، این بود که در این نفرین ، با این که خیلی طولانی نبود ، بسیار تضرع نمود ، استغاثه جست و ندای « ربنا » را تکرار نمود .
پس از آن که حضرت هفتاد نفر از مردان قوم خود را برای میقات انتخاب کرد و صاعقه آنان را هلاک کرد ، دوست داشت آنان زنده شوند . گرچه ایشان این خواسته را به زبان نیاوردند ، اما از لحن سخنشان فهمیده می شود که در آن موقعیت می خواستند که آنها زنده باشند . حضرت برای آن که غضب خدا را به رحمت مبدل سازد ، ابتدا به صراحت درخواست بخشش کرد .
موسی از قوم خود برای میقات ما هفتاد نفر را انتخاب کرد . وقتی صاعقه آنها را هلاک نمود ، موسی عرض کرد : پروردگارا ! تو اگر قبل از این هم می خواستی آنها را هلاک کرده بودی ، اما آیا ما را به جرم پیشنهاد سفهای قوم هلاک می کنی ؟ من این صاعقه را جز امتحانی از ناحیه تو نمی دانم . با این آزمایش ، گمراه می کنی هرکس را بخواهی و هدایت می کنی هر که را بخواهی . تو ولی مایی . ببخشای بر ما و رحم کن به ما که تو بهترین رحم کنندگانی و برای ما در این دنیا و در آخرت حسنه بنویس ؛ چرا که ما به سوی تو هدایت یافتیم . (اعراف : 156)
در این دعا ، حضرت با جمله « ببخشای بر ما ... » سخن آغاز کرد . با این نمونه سخن ، فوران غضب الهی را تسکین داد . شاید به این وسیله بتواند زمینه بقای نعمت آماده سازد . این ادب زیبا ، موجب شد حضرت به گرفتن حاجت خود موفق گردد . در حالی که ، آن حاجت را به زبان نیاورده و زنده شدن قوم خود پس از هلاکت را به طور صریح از خداوند درخواست نکرده بود . همچنین وقتی حضرت از میعادگاه برمی گردد ، در حالی که غضبناک بود و با هارون برخورد تندی داشت ، در برابر خداوند با لحنی ، که پذیرش تقصیر را به همراه داشت ، گفت « پروردگارا ، بر من و برادرم ببخشای و ما را در رحمت خود داخل کن و تو مهربان ترن مهربانانی » (اعراف : 151) .
حضرت به هنگام سرپیچی قوم خود از ورود به سرزمین مقدس ، خطاب به خداوند عرض کرد : « من فقط مالک خود و برادرم هستم و قوم من از من شنوایی ندارند . پس میان من و این قوم فاسق جدایی بینداز » (مائده : 25) .
ادب زیبایی که در این آیه به کار رفته ، این است که حضرت با این که غرض خود را بیان مخالفت های شنیع و نافرمانی های زننده قوم خودش بود ، اما این غرض را صریحاً بیان نکرد ، بلکه از آن به صورت کنایه سخن گفت و عرض کرد . « پروردگارا ، من مالک جز خود و برادرم نیستم » منظور از مالکیت ، مالکیت در اطاعت است .
برای این که موقعیت سخت حضرت را در این داستان شناسایی کنیم ، باید درک حقیقی از واقعه داشته باشیم . قرآن کریم صحنه را این گونه ترسیم می کند :
پس موسی پر از خشم و اسف به قوم خود بازگشت و گفت : ای مردم آیا نبود که پروردگارتان وعده نکویی به شما داد ؟ آیا مدت مفارقتم از شما طول کشید یا خواستید غضبی از پروردگارتان را به جان خود بخرید که چنین ناروا عهد مرا شکستید ؟ (طه : 86)
چنان که از سیاق آیات پیدا است ، حضرت در مراجعت خود از کوه طور به سوی قوم خود ، با این که سرشار از غیظ و غضب بود ، ولی در توجه دادن آنان به پروردگار ، رعایت ادب نمود ؛ چون گفت « الم یعدکم ربکم » حضرت از کلمه « رب » استفاده کرد ، حتی از ضمیری که به حضرت حق برگردد ، در این موقعیت استفاده نکرد ؛ زیرا چون به کار گیری ضمیر در چنین حالت هایی از ادب فاصله دارد .
قوم حضرت موسی علیه السلام در این داستان ، ظلم بزرگی مرتکب شدند و زلزله مهیبی ایشان را هلاک کرد ؛ چرا که درخواست دیدن خدا را کردند و به شنیدن صدای خدا قناعت نکردند . طبق معنای آیه 55 ، سوره بقره ، که سخنی را از قوم ایشان نقل می کند ، می فرماید : « و اذ قلتم یا موسی لن نومن لک حتی نری الله جهره » ، شما گفتید : ما به تو ایمان نمی آوریم ، مگر این که خدا را آشکارا ببینیم . موسی علیه السلام چون می دید اگر تنها به میان قوم خود برگردد و خبر مرگ همراهان را برای ایشان ببرد ، او را به قتل آنان متهم خواهند کرد و از دین ، بیرون خواهند رفت و دعوتش به کلی از بین خواهد رفت ، می خواست که دوباره افرادی ، که بر اساس زلزله از بین رفته بودند ، زنده شوند . اما از آن جایی که موقف و موقعیتی که داشت اجازه نمی داد غرض خود را صریحاً به زبان آورد و همراهان خود را به خاطر آن معصیت بزرگی که مرتکب شدند و در نتیجه ، مورد غضب شدید الهی قرار گرفتند و هلاک گردیدند ، مستحق نمی دید که بار دیگر عنایت الهی دستگیرشان شود و چشم به دنیا باز کنند . می خواست به طور صحیح به زبان نیاورد ، بلکه برای این که رحمت خدا را بر غضبش غلبه دهد و رافتش را برانگیزد ، گفت : رب (خدای من) « لوشئت اهلکتهم من قبل . » (اعراف : 155) ، می توانستی قبل از این ، همه ما را هلاک کنی و اگر قبلاً چنین کاری صورت می گرفت ، من به قتل همراهان متهم نمی شدم . برای این که ادب را رعایت کرده باشد ، به صورت استفهام گفت : از شان تو و رحمت تو دور است که مردمی را به خاطر اعمال سفهای آنان مواخذه فرمایی . « اتهلکنا بما فعل السفهاء منها » . پس از همه این ها باز حاجت خود را صریحاً اظهار نکرد و با تذلل و شرمساری گفت : « سرپرست ما تویی . ما را بیامرز و به رحمت آر که تو از همه آمرزگاران بهتری » (اعراف : 155) .
حضرت موسی علیه السلام در این جمله کوتاه ، حاجت و دعای خود را در میان دو صفت از صفات خدای متعال ، یکی صفت ولایت ، که مخصوص به مقام ربوبی است و یکی آمرزش او ، که بهترین آمرزش ها است ، قرار داد . سپس حاجت خود را درخواست نمود و چنین گفت : « فاغفرلنا و ارحمنا » « ما را بیامرز و به ما رحم کن » و این بهترین حاجتی است که خدا درخواست آن را از بندگان خود می پسندد . حضرت موسی علیه السلام بیان این دو صفت را کافی دانست ، از این که به حاجت اصلی خود ، یعنی زنده کردن همراهان تصریح کند ، ابا داشت و خواست تا با تصریح نکردن به آن ، اظهار تذلل و شرمساری نماید وگرنه شکی نیست که مقصودش از این کلام ، اظهار حاجت خود بوده ، اگر چه بدان تصریح نکرده است .
قرآن درباره این مطلب ، می فرماید : « ثم بعثناکم من بعد موتکم لعلکم تشکرون » ؛ « ما شما را پس از مرگتان زنده کردیم تا شاید سپاسگزار باشید . » (بقره : 56) خداوند همراهان موسی را زنده کرد . معلوم است که اگر استجابت دعای موسی در کار نبود ، خداوند مردمی را که به عذاب خود هلاک کرد ، دوباره آنان را زنده نمی کند .(2) در این جا حضرت ، با کنایه خواسته اش را بیان کرد و این ، هم به ادب نزدیک است و هم یکی از شیوه هایی است که موجب می شود مخاطب در پاسخگویی مثبت ، رغبت بیشتری برای اجابت احساس کند و پاسخ مثبت بدهد .
برخی در این فکر هستند که همه رفتارهایی را که در طول عمر از آنان صادر می شود ، توجیه نمایند . حتی رفتارهایی که پس از بررسی ، به قبح آن پی برده اند ، به نحوی توجیه کرده و به گناه ، خطا و یا ترک اولی اعتراف نکنند . این حالت را از حضرت موسی علیه السلام سراغ ندارم ، بلکه برعکس هر جا نقصی در کارش بوده ، آن را پذیرفته و بدان اعتراف کرده است . از این رو هنگامی که طبق فرمان الهی با برادرش هارون به سوی فرعون حرکت کردند گفتند : ما فرستاده پروردگار جهانیان هستیم ، با ما بنی اسرائیل را بفرست و دست از به بردگی گرفتن آنها بردار ، فرعون به حضرت گفت : « مگر تو را به هنگامی که نوزاد بودی ، نزد خویش پرورش ندادیم ؟ و سال ها از عمرت را میان ما به سر نبردی ؟ سرانجام ، آن کار را ، که نمی بایست انجام می دادی ، انجام دادی و تو از ناسپاسان بودی » (شعراء : 18 و 19)
این سخن نوعی اعتراض از سوی فرعون به حضرت موسی علیه السلام است . و منظور فرعون این بود که تو فکر کرده ای ما تو را نمی شناسیم و خاطرات تو در ذهن ما هست کارهایی را که کرده ای ، فراموش نمی کنیم . حال چه شده است که یک مرتبه از رسالت سخن می گویی ؟ تو چگونه با سابقه تاریکی که داری ، ادعای نبوت می کنی ؟
حضرت موسی علیه السلام در پاسخ فرعون فرمود :
آن کار را هنگامی کردم که از راه بیرون بودم و چون از شمابیم داشتم ، از دستتان گریختم . پروردگارم به من فرزانگی و دانش بخشید و مرا از پیامبران قرار داد . آیا این نعمتی است که تو بر من می نهی که پسران بنی اسرائیل را به بردگی گرفته ای ؟ (شعراء : 22 ، 21 ، 20)
در این جا حضرت ابتدا کاری که به او نسبت دادند ، پذیرفت و بدان اعتراف کرد . با این که ، اولین سخن فرعون این مسئله نبود . او ابتدا مسئله پرورش حضرت در دامان خود را مطرح کرده بود و این که تو چه طور از پیامبران شدی ؟ حضرت ابتدا به این سوال پاسخ نداد ، بلکه سراغ لغزش خویش رفت .
این آیات سه گانه ، پاسخی است که موسی علیه السلام به اعتراض فرعون داد . از تطبیق این پاسخ با اعتراضی که فرعون کرد ، بر می آید که موسی علیه السلام اعتراض فرعون را تجزیه و تحلیل کرده و از آن سه اشکال فهمیده ، در نتیجه به هر سه پاسخ گفته است : اول این که فرعون از رسالت وی استبعاد کرد و گفت : چنین چیزی ممکن نیست ، مگر ممکن است کسی که ما سوابق او را کاملاً می شناسیم و می دانیم فردی است چنین و چنان ، رسول خدا شود ؟ که جمله « الم نریک فینا ولیداً و لبثت فینا من عمرک سنین » ، متضمن آن است . دوم این که عمل او را زشت دانست و او را مفسد و مجرم خواند . جمله : « فعلت فعلتک التی فعلت » ، متضمن این معنا است . سوم این که بر او منت نهاد که تو یکی از بردگان مایی . جمله « و انت من الکافرین » ، به آن اشاره دارد . طبع کلام اقتضا می کرد که نخست حضرت از اشکال دوم ، سپس از اعتراض اول و در پایان از اعتراض سوم ، پاسخ گوید . ولی موسی علیه السلام همین گونه پاسخ داد . پس جمله « فعلتها اذاً و انا من الضالین » ، پاسخ اعتراض دوم او است که موسی علیه السلام را مجرم دانست و جرمش را بزرگ جلوه داد ؛ به این دلیل که به اصطلاح ، احساسات علیه او تحریک نشود ، حضرت موسی علیه السلام نامی از کشتن نبرد تا قبطیان حاضر در جلسه متاثر نشوند .(3)
اعتراف به لغزش و خطا در آن جا که فرد در تطبیق کلی بر مصداق و تطبیق نظریه بر عمل خطا کرده باشد ، نه تنها نقصی برای معترف به حساب نمی آید ، بلکه مقتضای حکمت است . پذیرش خطا در برابر مردم انسان را برای پذیرش خطا در برابر خدا آماده تر می سازد ؛ زیرا خدا را مالک و صاحب حق اصیل و مطلق می داند .
از سرگذشت زندگی موسی علیه السلام چنین استفاده می شود که برای رعایت ادب در برابر خداوند ، باید از کلماتی چون « رب » استفاده کرد و برای درخواست از خدا ، منفعت عموم را در نظر گرفت و در بیان آن چه مایه بی آبرویی دیگران می شود ، به اختصار رد شد و درخواست هر چند کم باشد ، باید با حالت تضرع ، خضوع و خشوع همراه باشد . گاهی لازم است با کنایه سخن گفته شود تا ادب بیشتری مراعات گردد . در همه موارد حتی جایی که انسان به شدت ناراحت است ، باید در به کار بردن نام خدا ، نهایت دقت را داشته باشد . از طرفی نیز باید به خطا و لغزش اعتراف کرد .
پینوشتها:
* استادیار دانشگاه کاشان.
1 . همان ، ج 6 ، ص 383 .
2. همان ، ج 8 ، ص 355 .
3. همان ، ج 15 ، ص 365 .
منبع: نشریه اسلام و پژوهشهای تربیتی شماره 4