چکیده:
مناظرات ائمه(ع)، یکی از مهم ترین منابع در راه درک بهتر عقاید شیعه است. مناظره از آن جهت که به منظور شناخت درست صورت گرفته و مناظره کنندگان سعی در مشخص کردن تمام نقاط مبهم و تاریک عقاید طرف مقابل را دارند، کمک شایانی به درک واقعی از کُنه دیدگاه ها و ایدئولوژی یک مکتب می کند. نویسنده یکی از معروف ترین مناظرات امام رضا(ع) را برگزیده و مورد تحلیل قرار داده است.
کلیدواژه ها: مناظره، مغالطه، امام رضا(ع)، جاثلیق، رأس الجالوت، عمران صابی.
مقدمه
مناظره یکی از سنت های حسنه ای است که جایگاه ویژه ای در فرهنگ اسلام دارد. در اهمیت آن همین اندازه بس که آیات چندی از قرآن کریم به توضیح و تبیین این فرهنگ در میان مسلمانان اختصاص داشته و آنان را از جدل و بحث های بی ثمر منع کرده است:«و لا تجادلوا اهل الکتاب إلا بالتی هی احسن» (عنکبوت/46) «ادعُ الی سبیل ربک بالحکمة و الموعظة الحسنة و جادلهم بالتی هی احسن...»(نحل/ 125).
صفحات تاریخ اسلام نمونه های بسیاری از تلاش های علمی بزرگان دینی در خود ثبت کرده است که هریک در راستای تبیین اندیشه خود و زدودن سوء تفاهمات، همچنین تعامل علمی بیشتر و نمایان شدن نقاط مشترک دریافت های مختلف از وحی به مناظره نشسته اند. مناظره در حقیقت فشرده ترین کلاسی
است که ارباب اندیشه در آن زورآزمایی کرده، حقیقت پندار خویش را بر دیگر مدعیان اثبات می کنند. آنچه در این نوشتار بدان می پردازیم، بازخوانی یکی از همین نمونه هاست که در صفحات تاریخ به نام هشتمین امام شیعیان- امام علی بن موسی الرضا(ع)- ثبت شده است.
در این اثر تلاش شده تا با بررسی دقیق تر شیوه عملکرد مناظره کنندگان، نکات مثبت و منفی آن را دریابیم. بی شک این کار بدون توجه به موقعیت زمانی و مکانی مناظره و شکل انجام آن، در قالبی کلی امکان پذیر نیست و باید ابتدا نگاهی از بالا بدان داشته باشیم.
پیش از ورود به بحث، ذکر این نکته ضروری است که منابع این مناظره را می توان در کتاب های عیون اخبارالرضا(ع) (باب 12، ص 313)، احتجاج طبرسی(ج2، ص 172) و بحارالانوار(ج10، ص 299) جست و جو کرد. راویان این خبر جز نوفلی همه مهمل هستند؛ یعنی در کتب رجالی شرح حالی از آن ها یافت نشده است. این حدیث در کتاب عیون با کتاب احتجاج تفاوت های جزئی در ابتدا و انتها دارد که البته به شکل کلی متن آسیبی نمی رساند. راوی اصلی این حدیث نوفلی است.
در میان رجالیون، این روایت از دو تن یعنی حسن بن محمد بن سهل نوفلی و حسن بن محمد بن فضل نوفلی نقل گردیده که اولی تضعیف و دومی توثیق شده است. در میان راویان، حسین بن فضل نوفلی هم وجود دارد که ثبت مجالس امام رضا(ع) به او نیز نسبت داده شده است. رجالیون در این که این سه تن یکی هستند یا متعددند، اختلاف نظر دارند. مرحوم شوشتری در کتاب قاموس الرجال پس از بحثی مفصل بیان می دارد که احتمالاً این ها یکی هستند و تضعیف جناب نجاشی تنها از این باب ناشی می شود که توثیق وی با مذاق رجالی ایشان سازگار نبوده است. از این رو حسن بن محمد بن سهل با حسن بن محمد بن فضل هر دو یکی هستند و موثق(1).
فضای کلی مناظره
فضای کلی این مناظره از چند جهت
قابل بررسی است. از جمله آن که این مناظره به دعوت مأمون خلیفه عباسی صورت گرفته است؛ کسی که با اهل بیت پیامبر دشمن بوده، بعدها دستش به خون امام رضا (ع)آغشته می شود. دیگر آن که این مناظره با ارباب ادیان و بزرگان کلامی روزگار آن حضرت صورت گرفته است که هریک در زمان خود آوازه ای در بحث های کلامی داشته اند. نوفلی- راوی این مناظره- در وصف این جمع می گوید:«آنان غیر از علما هستند؛ زیرا علما در برابر حق خاضع اند، اما این ها آن قدر مغلطه می کنند تا شخص خود دلیلش را باطل کند و دست از حرف خویش بردارد».(2)
همچنین شکل چینش این مناظره قابل توجه است؛ زیرا سعی شده تا بهترین ها از تمامی مذاهب و ادیان مختلف جمع شوند، تا هر یک بر اساس اعتقادات خود با امام رضا (ع)به بحث بنشیند. در حالت ظاهری، یک نفر هر چند هم که در علم دین متبحر باشد، نمی تواند در تمامی ادیان به چنان تبحری برسد که با بهترین های آن علم به مناظره بنشینند؛ آن هم افرادی که هر یک در باب مناظره از نام آوران زمان خود بوده اند. از این رو می توان کاملاً به هدف اصلی برگزار کننده این مناظره (مأمون) پی برد که همانا شکست امام رضا (ع)و فراهم شدن زمینه برای تبلیغات منفی دستگاه بنی عباس علیه آن حضرت می باشد. اشاراتی نیز از آن حضرت در ابتدای این متن وجود دارد که شاید بیشتر جنبه کنایه ای داشته و نشانه آشکار بودن اهداف برگزارکنندگان این مناظره برای آن حضرت باشد. «قل له: قلد علمت ما اردت»(3)؛ اما نتیجه بهت انگیز این مناظره نه تنها مأمون را در رسیدن به اهدافش مأیوس کرد، بلکه جایگاه امام رضا(ع) را در میان مردم بیش از پیش مستحکم ساخت.
اهداف مناظره
در یک نگاه اجمالی سه هدف کلی را برای این مناظره می توان تعریف کرد که
عبارت اند از:
1- خراب کردن وجهه ی امام: مأمون عباسی که به منظور فرونشاندن قیام های علویون و جلب نظر آنان، امام رضا (ع)را از مدینه به مقر حکومت خود در خراسان کشاند، سعی بسیار داشت تا علاوه بر نزدیک کردن چهره امام رضا (ع) به خود و مشروع جلوه دادن رفتارهای ظالمانه حکومت عباسی، همچنین با اعطای ولایت عهدی و گرفتن تنها بهانه قیام ها و مخالفت های علویون که همانا ادعای غصب خلافت باشد، تمامی مشکلات خود را یکباره از میان بردارد. اما آنچه در این میان می توانست تأثیر این دسیسه را به حداقل برساند، چهره موجه امام در میان مردم و هیمنه علمی او بود که با ادعای منصوص بودن جایگاه امامتش، لازم بود تا در این خصوص، او را نیز مانند دیگر انسان ها زمینی، خطاپذیر و محدود از جهت علمی معرفی می کردند. به همین دلیل می بینیم که برپایی جلسات مناظره از نخستین اقدامات مأمون در آغاز ورود امام می باشد.(4)
همچنین اذعان امام به این که مأمون وقتی پیروزی من را ببیند از این کار خود پشیمان خواهد شد، شاهد دیگری بر این مدعاست که حضرت، عمل مأمون را نه در راستای کشف حقیقت و پیروزی اسلام بر دیگر ادیان بلکه در راه اثبات حقانیت خود و رسیدن به اهدافی خاص تفسیر می کند.(5)
این مسئله خود در مناظره آن حضرت با سلیمان مروزی به شکل آشکارتری نمایان است، آن جا که مأمون به سلیمان می گوید که من تو را آورده ام تا او را حتی شده فقط در یک مورد مجاب نمایی.(6)
2- سرگرم کردن مردم به مناظرات علمی: با توجه به درگیری های متعدد در ابتدای حکومت مأمون عباسی که بزرگ ترین آن ها جنگ او با برادرش امین در راه تصاحب حکومت بود، همچنین درگیری ها و قیام های متعدد علویون و گروه های مختلفی از جمله زیدی ها علیه
حکومت، می توان چنین نتیجه گرفت که اوضاع اجتماعی در آن برهه بسیار متشنج و غیرقابل پیش بینی بوده است. خبرهای گوناگون از وجود درگیری های متعدد می توانست افراد بسیاری را به این فکر بیندازد که آن ها نیز با تشکیل گروه های مسلح، دست به قیام زده، حق خود را با قدرت سلاح مطالبه نمایند. برپایی چنین جلسات مناظره ای می توانست ذهن مردم را از این کشمکش ها به سوی مباحث دیگر معطوف کرده، اوضاع را تا حدودی آرام نماید. یکی از توجیهات مطرح در علل رشد یکباره مناظرات در دوره مأمون عباسی می تواند همین امر یعنی سرگرم کردن مردم به مباحثی غیر از درگیری ها و قیام های متعدد باشد.
3- شناخت بهتر امام توسط خود مأمون: این نکته از کلام نوفلی- راوی حدیث- کاملاً قابل استنباط است؛ آن گاه که امام از او سؤال می کند:«به نظر تو هدف مأمون چیست؟» و او پاسخ می دهد:«او قصد آزمایش شما را دارد.» یا در انتهای این جلسه که محمد بن جعفر- عموی امام رضا(ع)- به نوفلی می گوید:«او قصد داشت امام را بیازماید تا دریابد آیا چیزی از علم امامت در نزد او هست یا نه؟» نشانه این جنبه از مناظره است. مأمون خود دستی در علم کلام داشته و فرد دانشمندی بوده است و بهتر از هرکس دیگری از جایگاه علمی امام و همچنین توانایی های او آگاهی داشته است. او خود برای درک بهتر این مسئله و فهم این نکته که آیا آن حضرت به راستی امام شیعیان است یا مانند برخی مدعیان دروغین تنها از فرصت به دست آمده قصد استفاده بهینه را دارد، این مناظرات را برپا می کند. بعدها اباصلت هروی یکی از دلایل شهادت امام رضا(ع) را پیروزی آن حضرت در همین جلسات مناظره بیان می دارد(7) که نشانه ی کشف حقیقت بر مأمون و یافتن کانون خطر مشروعیت در مقابل حکومت خود می باشد.
مناظره کنندگان
در کتاب های تاریخی نام دقیق مناظره کنندگان نیامده و تنها به لقب آن ها اشاره ای شده است. نام های جاثلیق و رأس الجالوت و هربذ و مانند آن ها در حقیقت مقاماتی است که آن ها در دین
خود داشته اند؛ مثلاً جاثلیق مقام سراسقفی مسیحیان در ایران بوده است، یا رأس الجالوت(بزرگ مهاجران) رئیس یهودیان بوده که وظیفه تعیین قضات و روحانیون یهودی را بر عهده داشته است.
شیوه امام در بحث
امام رضا(ع) علاوه بر پاسخ هایی که از علم آن حضرت سرچشمه می گرفت، شیوه های خاصی را در بحث به اجرا درآوردند که از آن میان به موارد ذیل می توان اشاره کرد:
1- مناظره به صورت تک به تک:
یکی از مهم ترین روش هایی که امام رضا (ع) در انجام مناظره در پیش گرفتند، مناظره به صورت تک به تک است، بدین شکل که هریک از افراد به نوبت، مطالب خود را مطرح می کردند و امام به سؤالات او پاسخ می داد و پس از آن که او شکست خود را می پذیرفت به سراغ نفر بعدی می رفتند. در این شیوه علاوه بر آن که شخص پاسخگو می تواند تمرکز بیشتری بر روی مطالب مطرح شده داشته باشد، مانع از این می شود که مسائل حاشیه ای توسط افراد دیگر ارائه شود و موضوع مورد بحث مغفول بماند. گاهی دیده می شود که در مناظره های چند نفری، یک نفر نکته ای را مطرح می کند که بحث برانگیز است. در همین زمان، شخص دیگری نکته جدیدی به ذهنش خطور می کند که از جهتی مرتبط با مطلب مطرح شده یا پاسخ فرد پاسخگوست؛ که بحث را به جهت دیگری می برد. این مسئله موجب می شود که پس از اندک زمانی، آن قدر مسائل مختلف بی پاسخ مطرح شود که هر دو طرف در ادامه بحث حیران شوند و ندانند که به کدام اشکال باید پاسخ دهند و شاهدان ماجرا نیز پی نخواهند برد که سرانجام چه کسی پیروز میدان شده است. اما طرح مسئله مناظره به صورت تک به تک و به نوبت، این امکان را از فرد مقابل می گیرد که با کمک دیگران از پاسخگویی به اشکالات فرار کند.
2- خودداری از نقد شخصیت افراد به جای نقد استدلال: از نکات جالب توجه در این مناظره آن است که امام در هیچ جای مناظره مخاطبان خود را متهم به دروغگویی و مغلطه گری نمی کند، بلکه در همه موارد، نقاط اشتباه و انحراف آنان را تذکر می دهد. در حقیقت امام از نقد شخصیت افراد خودداری
می کند و به نقد مطالب می پردازد. با وجود آن که در برخی موارد احساس می شود که مخاطبان امام راه اعتدال را رها کرده، کلمات خود را آمیخته با دروغ، تحریف یا مغلطه می کنند، اما امام در همه این حالات، با صبر و حوصله از کنار شخصیت افراد گذشته و تنها استدلال های آنان را آماج حملات خود قرار می دهد. در مقابل می بینیم که جاثلیق- بزرگ نصرانیان- از تنها فرصتی که برای نقد شخصیت امام پیدا می کند سریعاً استفاده کرده، آن حضرت را به جهل و ناتوانی علمی متهم می نماید.(8) توجه به این نکته در مناظراتی که دارای ناظران متعدد است باید بسیار مورد توجه قرار گیرد؛ زیرا می تواند توجه مخاطبان را به سوی حق مداری مناظره کننده جلب کند و از خارج شدن شکل مناظره از یک مباحثه علمی به دعوای شخصی جلوگیری نماید.
3- استفاده از مسلّمات خصم: بارها در این مناظره امام ابتدا از فرد مقابل نسبت به موضوعی که قرار است پایه استدلال قرار بگیرد اعتراف می گیرد؛ مانند این بخش از مناظره:
«امام: تو را سوگند می دهم آیا در انجیل این هست که یوحنا گفته: «مسیح مرا از آیین محمد عربی خبر داد و به من مژده داد که پس از او محمد می آید، من هم این مژده را به حواریون دادم و آن ها به محمد ایمان آوردند»؟
جاثلیق: یوحنا به نبوت مردی و نیز به خاندان و وصی او مژده داده، ولی روشن ننموده که او چه موقعی ظهور می کند و نام آن ها را بیان نکرده است.
امام: اگر کسی را بیاوریم که نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل بخواند به او ایمان می آوری؟
جاثلیق: آری، ایمان محکم.
... سپس امام نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل قرائت کرد.
... جاثلیق: آنچه را وجودش در انجیل برایم ثابت و روشن شد انکار نمی کنم و به آن اعتراف دارم.»(9)
امام در جای دیگر نسبت به تصدیق بیان یوحنای دیلمی در مورد بشارت به
نبوت پیامبر اسلام اقرار می گیرد. همین شیوه در مناظره با رأس الجالوت- بزرگ علمای یهود- و بزرگ علمای زرتشت نیز بارها تکرار شد. اقرار بر یک مطلب، از جمله مواردی است که می تواند شخص مخاطب را در ادامه بحث، دچار تناقض گویی نماید. این مسئله موجب می شود تا در ناظران بحث، این فکر ایجاد شود که اعتقادات فرد مناظره کننده چندان هم بر پایه تعقل استوار نبوده، او استدلال های محکمی در برابر این اشکالات ندارد؛ یعنی اصلی که در مناظرات دارای مخاطبان عام مورد توجه دو طرف است؛ که همان اقناع ناظران بحث می باشد. مانند اتفاقی که برای جاثلیق در سؤال از قابل اطمینان بودن قول چهار نفر از دانشمندان بزرگ مسیحیت؛ یعنی لوقا، یوحنا، متی و مرقابوس رخ می دهد. او ابتدا قول آنان را نافذ می داند، اما کمی جلوتر آنان را به دروغ بستن بر حضرت عیسی (ع)متهم می کند.
«امام: گواهی این چهار نفر نزد تو چگونه است؟»
جاثلیق: گواهی آن ها نافذ است. اینان دانشمندان انجیل اند و به هرچه گواهی دهند حق است.
... امام: در مورد گواهی لوقا و مرقابوس و متی درباره نسبت عیسی چه نظری داری؟
جاثلیق: آن ها بر عیسی دروغ بسته اند.
امام: مردم! آیا او هم اکنون آن ها را ستایش نکرد و گواهی نداد که آن ها از دانشمندان انجیل اند و گفته آن ها حق است؟»(10)
نکته قابل توجه در همه موارد، اشاره آن حضرت به کتاب های تورات و انجیل و اقرار گرفتن از متن این دو کتاب در مناظره با بزرگ نصارا و یهود است که تسلط امام را بر تورات و انجیل نشان می دهد؛ یعنی همان چیزی که آن حضرت پیش از آغاز مناظره به نوفلی وعده داده بود.
4- حصر عقلی: از دیگر شیوه های مورد استفاده در مناظرات، قرار دادن مسیر مناظره در حالتی است که شخص مخاطب به یک حصر عقلی دچار شود. حصر عقلی در حقیقت یک دوراهی است که هر دوی آن ها به شکست می انجامد و راه فراری برای مناظره کننده
باقی نمی ماند. اشخاص متبحر در مناظره، معمولاً در پاسخ دادن سعی می کنند تا جایی که ممکن است خود را از گردنه خطر حصر عقلی دور نگه دارند. در مناظره امام رضا (ع)با بزرگان ادیان آسمانی، می بینیم که این شیوه بارها توسط امام استفاده می شود؛ مثل زمانی که امام نام پیامبر اسلام و خاندانش را از انجیل قرائت می فرماید و سپس به جاثلیق می گوید:
«چه پاسخی داری؟ یا باید بگویی که آنچه خواندم انجیل نیست یا باید بگویی که انجیل دروغ است. اما احتمال اول که بطلانش ثابت شد. بنابراین یا باید به نبوت محمد طبق اخبار انجیل اعتراف کنی یا کشتنت واجب می شود؛ چون خدا و پیامبر و کتاب خود را منکر شده ای.»(11)
در این جاست که جاثلیق راهی جز تأیید کلام امام ندارد و بر صحت مطالب گفته شده از انجیل اعتراف می کند.
5- تبدیل مستشکل به سؤال کننده فعال: تسلط روحی و علمی امام در طول مناظره بر علمای ادیان سبب گردید تا آن ها از جایگاه یک اشکال کننده به موضع سؤال کننده تغییر وضعیت دهند. این مسئله تنها زمانی اتفاق می افتد که مخاطبان بر تسلط علمی فرد مقابل خود پی برده، به نوعی خود را در برابر او ضعیف می یابند. از این رو با تغییر لحن خود از حالت اشکال کردن به سؤال کردن، میزان ضربات را بر خود کاهش داده، شکل کار را از مبارزه جویی به مباحثه علمی تغییر می دهند، تا اگر اشکالی هم در این میان مطرح شد و این اشکال رد گردید، به حساب سؤال علمی گذاشته شود نه اشکال. این حالت در برخورد رأس الجالوت که پس از جاثلیق وارد بحث شد، کاملاً مشهود است. او بارها به جهل خود نسبت به سؤال امام اذعان کرده، از ایشان پاسخ سؤال را درخواست می کند.
عمران صابی نیز، با وجود تبحری که در بحث با علمای بصره و کوفه از خود به نمایش گذاشته بود و شاید یکی از امیدهای مأمون در شکست امام او بود، در مواجهه با علم و تسلط امام، از همان ابتدا با سؤال پیش می آید و تأکید می کند که برای کشف حقیقت می پرسد نه برای بحث و جدل. این مسئله نشان دهنده آن است که امام در طول مدت مناظره کاملاً
تسلط علمی خود را بر مجموعه حاضر اثبات کرده و آنان را در حالت حیرت آمیخته با ترس قرار داده است. «وقتی سایر متکلمین عمران صابی را چنین دیدند... هیچ کس به حضرت رضا(ع) نزدیک نشد و دیگر از حضرت سؤالی نکرد.»(12)
6- وارد کردن اتهام: از مطالب جالبی که در این مناظره اتفاق افتاده، استفاده امام رضا (ع)از شیوه اتهام وارد کردن است. در این شیوه شخص مناظره کننده به ظاهر با وارد کردن اتهام، شخص مخاطب را برمی انگیزاند تا نسبت به تهمت ایراد شده عکس العمل نشان دهد. او نیز که احساس می کند حربه خوبی را یافته، دلایل محکمی در رد خصم خود دارد با قدرت وارد میدان می شود و می کوشد با رد این تهمت، مخاطب خود را محکوم کند؛ اما بعد از مدتی با تغییر یافتن ناگهانی شکل بحث و طرح آن روی سکه، او درمی یابد که این اتهام تنها دامی برای گرفتن اعتراف از او در جهت رد عقیده دیگری بوده است.
«امام:... تنها عیبی که عیسای شما داشت این بود که او مردی ضعیف و ناتوان بود و روزه کم می گرفت و نماز کم می خواند.
جاثلیق: علم خود را تباه کردی و ناتوانی خود را از نظر علمی آشکار نمودی. من پیش از این سخن فکر می کردم که شما داناترین مسلمانان هستی؟... او هیچ روزی را افطار نکرد و هیچ شبی را نخوابید. او همه روزها روزه و همه شب ها را مشغول عبادت بود.
امام: بنابراین، او که به عقیده شما خداست، برای چه کسی آن همه روزه می گرفت و نماز می خواند؟
جاثلیق از پاسخ امام فرو ماند.»(13)
نکته جالب در این جمله آن است که امام نمی گوید حضرت عیسی این گونه بوده، بلکه می فرماید عیسای شما این گونه بوده است.
شیوه استدلال کردن مناظره کنندگان
1- گرفتن شاه بیت دلایل حریف (قرآن و سنت پیامبر): وقتی شما با فردی مناظره می کنید که عمده استدلال های او
بر منابع خاصی استوار است، اگر بتوانید در همان ابتدای کار به گونه ای آن منابع را از دور خارج کنید، در حقیقت دست خصم را در مناظره خالی نموده اید. در این مناظره نیز جاثلیق - بزرگ نصارا- سعی می کند در ابتدای کار، از همین شیوه استفاده کند و به گمان خود دست امام رضا(ع) را از منابعی که بیشتر بر آن تسلط دارد خالی کند. به پندار او امام رضا (ع)تنها بر منابع اسلامی، یعنی قرآن و سنت تسلط دارد و اطلاعات مناسبی از کتب دیگر ادیان ندارد؛ از این رو با بی اعتبار دانستن منابع اسلامی باعث خواهد شد که امام رضا (ع)در جبهه ای بجنگد که کاملاً برای او ناشناخته است و نمی داند چگونه در آن جبهه استدلال کند. در این حالت، با تسلطی که این افراد بر منابع خود دارند، می توانند او را به خوبی شکست دهند.
«جاثلیق: من چگونه می توانم با کسی بحث کنم که براساس کتابی که منکر آن هستم(قرآن) و پیامبری که به او ایمان ندارم(محمد) با من مناظره می کند؟
امام: اگر براساس گفته های انجیل خودت با تو بحث کنم، قبول داری؟
جاثلیق: آری می پذیرم، هرچند به زیانم تمام شود.
امام: اکنون هرچه می خواهی بپرس تا پاسخ دهم.»(14)
امام رضا (ع)قبل از آغاز مناظره این وضعیت را پیش بینی کرده بود و در صحبت با نوفلی عنوان داشت که من با هریک از آنان با کتاب خودشان بحث خواهم کرد.(15)
2- استفاده از مسلمات خصم در تأیید خود: همچنان که پیشتر اشاره شد استفاده از مسلمات خصم معمول ترین شیوه در مناظرات است. هم امام و هم مخاطبان ایشان، از این شیوه در این مناظره استفاده کردند؛ به طور مثال، جاثلیق در مورد اثبات وعده عیسی (ع)درباره نبوت پیامبر اسلام(ص) از همین شیوه استفاده می کند.
«جاثلیق: آیا برای پذیرفتن خبر و حکم کردن بر طبق آن، دو گواه مورد اطمینان لازم نیست؟»
امام: چرا.
جاثلیق: شما از کجا می گویید که عیسی به نبوت محمد اعتراف کرده و به پیروانش مژده ظهور او را داده است؟
براساس اعترافی که کردید شما باید برای اثبات پیشگویی عیسی از نبوت محمد دو گواه غیرمسلمان را که مورد تأیید مسیحی ها باشند بیاورید.»(16)
3- مغالطه ی دروغ: در مغالطه ی دروغ شخص به دروغ، مدعی گزاره نادرستی می شود و در فرایند استدلال خود از آن گزاره استفاده می کند.(17)
در این جا نیز جاثلیق از این شیوه بهره می گیرد تا امر را بر مخاطبان مشتبه کند.
«امام: وقتی انجیل اول را از دست دادید آن را نزد که یافتید؟ و انجیل موجود را چه کسی برای شما آورد؟
جاثلیق: ما بیش از یک روز انجیل را گم نکردیم، تا این که به وسیله یوحنا و متی تازه و نو به دست ما رسید.
امام: چقدر شناخت تو نسبت به انجیل و دانشمندان آن ناقص است! اگر چنین بود که تو می گویی معنی نداشت که شما درباره انجیل دچار آن همه اختلاف شوید...»(18)
4- مغالطه ی نقل قول ناقص: هرگاه شخص ناقل از سخنان مرجع مورد استناد خود، عباراتی را برگزیند که محتوای آن ها مغایر با نظر اصلی و واقعی آن مرجع باشد، مرتکب مغالطه نقل قول ناقص شده است.(19) در این جا ما می بینیم که جاثلیق، زمانی که در مورد اعتراف یوحنا به نبوت پیامبر اسلام(ص) گرفتار می شود، به ابهام کلام او تکیه کرده، از اقرار بر معنای موردنظر یوحنا سرباز می زند. امام در پاسخ او به بخش دیگری از انجیل که مقصود یوحنا را کاملاً مشخص می کند اشاره کرده، نقل قول را کامل کرده، حق را آشکار می نماید.
«جاثلیق: یوحنا به نبوت مردی و نیز به خاندان و وصی او مژده داده، ولی روشن ننموده که او چه موقعی ظهور می کند و نام آن ها را بیان نکرده است.
امام: اگر کسی را بیاوریم که نام محمد و خاندان و پیروانش را از انجیل بخواند به او ایمان می آوری؟
جاثلیق: آری، ایمانی محکم.
... امام:سفر سوم را بیاور و گوش کن تا من بخوانم. اگر به جایی رسیدم که از محمد و خاندان و پیروانش یاد شده بود،
شما همگی گواهی دهید و گرنه هیچ...»(20)
5- مغالطه ی تحریف: تحریف یعنی منحرف کردن چیزی از مسیر و وضع اصلی آن. منظور از مغالطه ی تحریف، تغییر و تبدیل یا دخل و تصرف سخن دیگران است، به این معنی که مثلاً جمله، نامه، شعر یا کتابی، به دلیل حذف و اضافات، چنان تغییر کند که معنی و مفهومی مغایر با معنی و مفهوم اصلی بیابد. در طول تاریخ، این مغالطه در حد بسیار وسیعی صورت گرفته و در موارد بسیار متعددی، منشأ انواع انحرافات و گمراهی ها شده است.(21) در این جا نیز ما شاهدیم که رأس الجالوت، چگونه با تحریف در متن تورات، سعی دارد از اقرار بر نبوت پیامبر اسلام(ص) شانه خالی کند؛ اما امام (ع)با نشان دادن نقطه انحراف، کلام او را رد کرده، تفسیر صحیح از تورات را ارائه می کند.
«امام: داود در زبور گفته و تو آن را می خوانی که :«خدایاً به پادارنده سنت پس از فترت را مبعوث کن.» آیا جز محمد پیامبری را می شناسی که چنین کاری را انجام داده باشد؟
رأس الجالوت: این گفته داود را قبول دارم و انکار نمی کنم؛ ولی مقصودش از این سخن، عیسی بوده است.
امام: نفهمیدی؛ زیرا عیسی با سنت پیش از خود، مخالفت نکرد و با سنت تورات موافق بود. تا هنگامی که خدا او را به سوی خود بالا برد.»(22)
6- مغالطه از راه جهل: در این نوع از مغالطه، نبود دلیلی برای یک ادعا، دلیل برای ردّ آن شمرده می شود. این که یک فرد دلیل ادعایی را در اثبات یا رد نشنیده یا ندیده باشد، دلیل برای رد یا قبول آن ادعا نمی شود. به این نوع از مغالطه، در اصطلاح«مغالطه از راه جهل» می گویند.(23) رأس الجالوت یکی از دلایلی که در ردّ نبوت عیسی می آورد و همین مغالطه از راه جهل است؛ یعنی چون او معجزات عیسی را ندیده آن ها را رد می کند.
«این ها همه نقل قول است. ما که زمان عیسی نبوده ایم تا ببینیم این کارها را انجام داده یا نه!
امام: مگر زمان موسی بوده ای و
معجزات او را دیده ای؟ آیا این طور نیست که در مورد موسی نیز تنها اخبار افراد مورد اطمینان از یاران موسی معجزات او را ثابت می کند؟
... دانشمند یهودی در پاسخ فرو ماند.»(24)
7- مغالطه ی تکرار ادعا: تکرار یک ادعا بدون آن که دلیل قابل توجهی برای آن داشته باشید، می تواند در مخاطبان این فکر را القا کند که این ادعا امر درست و بدیهی است . این نوع از مغالطه در تبلیغات بسیار استفاده می شود. تکرار این لفظ، صفت یا ادعا می تواند اثر تبلیغاتی بر افراد داشته، آن را امری بدیهی فرض نمایند.(25) در این جا نیز رأس الجالوت، بعد از آن که امام رضا(ع) ثابت کرد که ندیدن معجزه پیامبران دلیلی بر نفی آن ها نیست و وجود افراد معتبر و موثقی که این خبر را نقل کنند در تأیید آن کافی است، باز هم همان ادعا را باری دیگر تکرار می کند و مدعی می شود که چون معجزات عیسی برای او اثبات نشده، پذیرفتنی نیست.
8- مغالطه یک بام و دو هوا: در این نوع از مغالطه، شخص مغلطه کننده، در دو حالت مساوی، دو نتیجه متفاوت می گیرد. در این جا نیز جاثلیق در بحث اثبات خدایی حضرت عیسی، دلیلی می آورد که نتیجه آن دلیل را برای غیر حضرت عیسی(ع) صادق نمی داند. در این حالت امام او را نسبت به این مسئله آگاه کرده، در راه یکی از دو انتخاب قرار می دهد؛ که با پذیرش هریک، اعتقاداتش مطابق با دینی غیر از مسیحیت مصطلح خواهد شد.
«امام: چرا نمی پذیری که عیسی، مرده ها را به فرمان خداوند زنده می کرد؟
جاثلیق: چون کسی که مرده ها را زنده نموده و کور و پیس را شفا داده، او پروردگار است و سزاوار پرستش.
امام: پیامبران دیگری هم(مانند یسع و حزقیل) کارهای عیسی را انجام داده اند؛ پس چرا کسی آن ها را به عنوان خدا نپرستید؟... اگر قرار شود کسی مرده را زنده کرد یا کور و پیس را شفا داد خدا باشد، پس همه این ها را خدا حساب کن.
جاثلیق: سخن شما صحیح است و جز الله خدای دیگری وجود ندارد».(26)
نتیجه مناظره
1- پیروزی امام: اقرار پیاپی مناظره کنندگان به اعتقادات امام و برتری و تفوق او در بحث، نشان از پیروزی قاطع آن حضرت در این مناظره دارد. جاثلیق در جایی اعتراف می کند که جز (الله) خدای دیگری نیست و از اعتقاد به تثلیث دست برمی دارد. او که در ابتدا چنان وارد بحث می شود که گویی ذره ای در پیروزی خود شک ندارد، در انتهای کار با گفتن «دیگری از تو سؤال کند. به مسیح سوگند که در میان دانشمندان مسلمان، مانند تو نیست»(27) سرافکنده از بحث خارج می شود. یا رأس الجالوت و بزرگ زرتشتیان با سکوت معنی دار خود از ادامه بحث خودداری می کند و در نهایت عمران صابی که با اقرار به وحدانیت خداوند و نبوت پیامبر اسلام (ص)مسلمان شده و از طرف امام به ناحیه بلخ فرستاده می شود؛ همه گواه بر قاطعانه بودن پیروزی امام در این مناظره و برتری کامل و بلاشک امام بر همه بزرگان کلامی عصر خویش است. این پیروزی آن چیزی نبود که مأمون به دنبالش می گشت. او امیدوار بود تا با شکست امام بتواند تا حدودی از محبوبیت روزافزون آن حضرت کم کرده، توجهات را به سوی خود جلب نماید. وجود برخی مناظرات مأمون در کاخ خود، نشان از این دارد که او بسیار مایل بوده تا خود را شخصیتی علمی معرفی نماید؛ ولی پیروزی قاطع امام ضربه سختی به جایگاه و شخصیت او وارد کرد. این مطلب از کلمات محمد بن جعفر- عموی امام(ع) - پس از مناظره و حیرت او از چگونگی مناظره امام کاملاً مشخص است. او امام را از ادامه این راه به سبب حسادت مأمون بیم می دهد و امام در پاسخ به نوفلی این سخن عموی خود را رد نمی کند.
2- ایمان آوردن برخی از مناظره کنندگان: همچنان که گذشت، دست کشیدن جاثلیق از تثلیث و مسلمان شدن عمران صابی از نتایج اولیه این بحث بوده است.پس از مناظره، امام مرکبی را برای عمران صابی فرستاده، او را نزد خود دعوت می کند. وقتی عمران وارد می شود امام به او یک خلعت، یک مرکب و ده هزار درهم داده، وی را مسئول گردآوری صدقات در بلخ می نماید. در این میان مأمون هم به او ده هزار درهم هدیه می کند. این پیروزی بزرگی برای یاران امام بود؛ زیرا در ادامه ذکر می شود که او پس از آن با بزرگان ادیان مختلفی وارد بحث شده و همه را شکست داده است و تبدیل به مبلغ اسلام ناب در منطقه خود گردید که می توان آن را یکی از
بهترین دستاوردهای این بحث دانست.(28)
3- شکست مأمون: مأمون که با آوردن امام به مقر حکومت خود، قصد محدود کردن آن حضرت را داشت، در طول مدت اقامت آن حضرت کوشید تا با برگزاری مناظرات مختلف با بزرگان کلامی متعدد، بهانه ای برای تخریب شخصیت امام بیابد، ولی این مسئله برخلاف خواست او پیش رفت و جایگاه علمی امام بیشتر نمایان شد. مأمون بدون این که خود بداند، فرصتی را برای امام فراهم نمود که این فرصت در جایی مانند مدینه برای آن حضرت مهیا نبود. این مطلب از کلام عموی آن حضرت کاملاً مشخص است، آن جا که به نوفلی می گوید:«من این خصوصیت او را در مدینه سراغ نداشتم و نمی دانستم او تا این اندازه در علوم مختلف متبحر است.»(29) این مسئله نشان می دهد که به دلایلی، آن حضرت در مدینه از آزادی عمل یا ارتباطات مناسبی برخوردار نبوده است تا بتواند چنین مجالس مهمی را با صاحبان عقاید مختلف داشته، با آنان به بحث و مناظره بنشیند. لذا این جنبه شخصیت آن حضرت، حتی برای نزدیکان ایشان نیز مغفول و ناشناخته بوده است. در حالی که مأمون عباسی، خود چنین فرصتی را برای آن حضرت مهیا می کند و موجب گسترش محبوبیت و اندیشه ایشان در میان مردم و حتی پیروان ایشان می شود، تا جایی که به آن حضرت لقب عالم آل محمد(ع) داده می شود. همه این ها از شکست طرح اولیه مأمون در تخریب شخصیت امام حکایت می کند.
4- شهادت امام: اباصلت هروی- یکی از یاران آن حضرت که تا هنگام شهادت ایشان با امام (ع)بود- یکی از دلایل شهادت امام(ع) را پیروزی آن حضرت در مناظرات علمی بیان می کند.(30) این نشان می دهد که خاندان عباسی بر روی علم مأمون سرمایه گذاری تبلیغاتی بسیاری کرده بودند، ولی با پیروزی امام توجه مردم در این خصوص به سوی امام جلب شد و این موجب شکستن مشروعیت مأمون گردید؛ زیرا اگر این فقط یک مناظره ساده و معمولی می بود، پیروزی امام (ع)نمی توانست دلیل بر مشروعیت رهبری ایشان باشد. همچنان که پیروزی هر یک از کلامیون زمان مأمون نیز نمی توانست نشان دهد که او بر مأمون برتری داشته و از جهت رهبری شایسته تر است.
اما از کلام امام که فرمود:«او خواهد فهمید که من برای رهبری شایسته ترم» می توان چنین استنباط کرد که مأمون توانایی های علمی خود را دلیل برتری و حقانیت در رهبری جامعه قلمداد می کرد، یا در میان مردم این گونه جلوه داده بود. او با ایجاد برخی مناظرات و شکست مناظره کنندگان، بر این توانایی خود صحه گذاشته بود و در این خصوص برای خود شأنی قائل بود، در حالی که پیروزی امام این شایستگی را زیر سؤال برده و دستگاه خلافت را با مشکل مشروعیت مواجه نموده بود. از این رو تنها راه برای حل این مسئله، پاک کردن صورت مسئله و حذف عامل پدید آمدن این عدم مشروعیت برای خلیفه عباسی- که همان امام باشد- بود.
از سوی دیگر، کلام عموی امام (ع)که به نوفلی سفارش می کند تا امام را از وارد شدن به مناظرات منع کند نشانه همین موضوع است؛ زیرا او عامل خطر را برای امام حسادت مأمون معرفی می کند؛ دلیلی که امام نیز آن را رد نکرد. حسادت در جایی رخ می دهد که فردی جایگاهی را که برای خود تعریف می کرده در تصرف دیگری ببیند و قدرت حذف او را نداشته باشد. از این رو پیروزی علمی امام بر مناظره کنندگان تنها در صورتی می تواند موجبات حسادت مأمون را برانگیزد که او به صفت عالم بودن در میان مردم مشهور شده باشد که با حضور امام رضا (ع)این صفت از او سلب و به امام داده شود.
به هر شکل، حضور امام رضا (ع)در مقر حکومت مأمون، آن چنان کار را بر خلیفه عباسی تنگ کرد که دیگر تاب تحمل وجود امام را در کنار خود نداشت. داستان نماز عید امام (ع)و استقبال مردم برای برگزاری این نماز خود بهترین دلیل بر این توجه روزافزون مردم به امام و به خطر افتادن جایگاه مأمون در آن برهه است. البته برخورد امام (ع)نیز با ممانعت مأمون از برگزاری نماز عید، و دعایی که برای شهادت خود نمودند، نشانه ی آن است که آن حضرت نیز برای رساندن جامعه به این میزان شناخت، رنج های بسیاری را تحمل کرد، تا این که آن زمان شوم فرا رسید و باری دیگر، امت اسلامی از وجود رهبری بزرگ محروم گشت، تا با پرچمداری امامی دیگر، تلاش در راه ارتقای سطح آگاهی امت اسلامی همچنان ادامه یابد.
پی نوشت ها :
1-بنگرید به : رجال نجاشی، ص 135، رقم 74، ص 159، رقم 111، ص 169، رقم 131؛ مجمع الرجال، ج2، ص 211؛ قاموس الرجال، ج3، ص 367.
2- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، باب 12، ص 315.
3- همان، ص 314(به او [ مأمون] بگویید که نیتت را دانستم...).
4- همان، ص 313. «لما قدم علی بن موسی الرضا (ع)علی المأمون...»؛ زمانی که علی بن موسی الرضا [ از مدینه] بر مأمون وارد شد.
5- همان، ص 316.
6- همان، باب 13، ص 362.
7-همان، ج2، باب 59، ص 585.
8-این مطلب در بخش ششم(وارد کردن اتهام) توضیح داده می شود.
9- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، باب 12، ص 320.
10- همان، ص 332.
11-همان، ص 320.
12- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، باب 12، ص 358.
13- همان، ص 322.
14- همان، ص 318.
15- همان، ص 316.
16- همان، ص 319.
17- علی اصغر خندان، مغالطات، ص 90.
18- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، باب 12، ص 330.
19- علی اصغر خندان، مغالطات، ص 94.
20-شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، باب 12، ص 320.
21- علی اصغر خندان، مغالطات، ص 99.
22- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، باب 12، ص 336.
23- علی اصغر خندان، مغالطات، ص 130.
24- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، باب 12، ص 338.
25- علی اصغر خندان، مغالطات، ص 137.
26- شیخ صدوق، عیون اخبارالرضا(ع)، ج1، باب 12، ص 328.
27-همان، ص 332.
28- همان، ص 360.
29- همان، ص 359.
30- علامه مجلسی، بحارالانوار، ج49، ص 290.
منبع: نشریه مشکوة، شماره 102.