خطبه قاصعه
... «ثمّ اختبر بذلک من ملائکته المقرّبین ... فسجد الملائکه کلّهم اجمعون الّا ابلیس».
آزمایش فرشتگان
از این بخش، چند نکته استفاده می شود:
1- آزمایش الهی منحصر به انسانها نیست؛ بلکه فرشتگان هم امتحان می شوند.
2- تواضع و استکبار در دنیای فرشتگان هم هست.
3- رابطة فرشتگان و انسان
1- نظام آفرینش مجموعة کاملی است که خداوند زمینه ها و ابزار کمال را در اختیار گذارده، و اختبار و امتحان، یکی از آن وسایل است.
2- فرشتگان، پیش از انسانها آفریده شدند و قبل از آنان هم در بوتة آزمایش قرار گرفتند. «اختبار» یعنی آگاه شدن از حقیقت چیزی، و این امر برای انسانها، طبیعی است. معلّم نمی داند که شاگرد درس خوانده یا نه؛ باید امتحان کند تا بداند. امّا اختبار الهی برای عالم شدن به حقیقت امر نیست؛ زیرا او همه چیز را می داند. بعضی معتقدند منظور آن است که خود فرشتگان بدانند چه جایگاه و پایگاهی دارند و مقامشان چیست، و بعضی دیگر گویند امتحان فرشتگان برای این است که دیگران باخبر شوند که چرا بعضی برگزیده شدند و بعضی دیگر مانند شیطان سقوط کردند.
در واقع، اختبار برای این است که صفها از یکدیگر جدا شود.
بحث دیگر آنکه اختبار به معنای «صیرورت» است؛ یعنی پخته شدن و از حالت خامی به حالت کمال درآمدن. اگر امتحان نباشد، پختگی پیدا نمی شود. نه فقط صرف خبرگیری باشد، امتحان یک عملیات و یک تحوّل است که هویّت و شخصیّت هرکس در پرتو آن به منصة ظهور و بروز می رسد و به عبارت دیگر، اختبار کارگاهی است که فلزّ و حقیقت انسان در آن تبلور پیدا کرده و نمایان می شود. این مطلب در چندجای دیگر خطبه و دربارة انسانها هم هست؛ مثلاً:
«الا ترون انّ الله سبحانه اختبر الاوّلین من لدن آدم صلوات الله علیه الی الآخرین من هذاالعالم باحجار لا تضرّ و لا تنفع...»: آیا نمی بینید که خداوند سبحان همة فرزندان آدم را، از اوّل تا آخر، با سنگهایی که نه زیانی دارند و نه سودی، امتحان می کند.
و در جایی دیگر می فرماید: کعبه و بیت الله را در سرزمین خشک و بدآب و هوا قرار داد، که بدترین و سنگلاخ ترین سرزمینهاست؛ در کوهستانی مرتفع که هیچ گیاهی نمی روید، و در تنگ ترین درّه ها، بین کوههای ناهموار و خشک و ریگهای نرم که حرکت در آن سخت است، و چشمه هایی که خیلی کم آب است، و روستاهای پراکنده. در هر صورت،کسانی که به حجّ مشرّف می شوند، با سختیهایی مواجه می گردند که باید آنها را تحمّل کنند تا ساخته شوند و یا لااقل زمینه های قبلی برای تحوّل و خودسازی در آنها به وجود آید. لذا عدّه ای در همان زمان محدود متحوّل شده و برای تمامی عمر راه سعادت و هدایت را می یابند و می پویند، و بعضی هم از همین فضا و موقعیت استفاده نکرده و به جای صعود، سقوط می کنند. پس خود امتحان، کارگاهی برای خودسازی است.
و یا در جایی دیگر می فرماید: «قد اختبرهم الله بالمخمصه و ابتلاهم بالمجهده و امتحنهم بالمخاوف...»: خداوند آنها را با گرسنگی می آزماید و به مشقّت گرفتار می کند و با نگرانیها و چیزهای ترس آور امتحان می نماید. پس ببینید که امتحان برای دانستن نیست؛ بلکه بوتة آزمایشی است که باید در آن پردازش شود و ظلمتهایش زدوده گردد.
و در بخش دیگر: «و لکنّ الله یختبر عباده بانواع الشّدائد و یتعبّدهم بانواع المجاهد و یبتلیهم بضروب المکاره اخراجاً للتکبّر من قلوبهم و اسکانا للتّذلل فی نفوسهم و لیجعل ذلک ابواباً فتحاً الی فضله و اسباباً ذللاً لعفوه...»
از این قسمت معنای امتحان و اختبار روشن تر می شود. حضرت می فرماید: خداوند بندگانش را به انواع شداید و سختیها امتحان می کند تا حالت تعبّد و تسلیم پیدا کنند و تکبّر و خودپرستی از وجودشان رخت بربندد.
و در خطبة 91 همین مطلب را تاکید می کند: «و قدّر الارزاق و کثّرها و قلّلها و قسّمها علی الضّیق و السّعه فعدل فیها لیبتلی مَن ارادَه بمیسورها و معسورها، و لیختبر بذلک الشّکر و الصّبر من غنیّها و فقیرها...»
خداوند، رزق و روزی را به نظام آورد و زیادی و کمی آن را قانونمند کرد. برخی را فراخ روزی و برخی را در تنگنا قرار داد، و این عین عدالت الهی است، تا مردم در رفاه و سختی آزموده شوند و «سپاس» و «صبر» ثروتمند و درویش به نمایش درآید.
در واقع کمی و زیادی روزی که بر اساس حکمت و عدالت الهی است، برای همان حالت «صیرورت» و تحوّل انسان است که ساخته و آبدیده شود و بداند که هر دو آنها به نفع خود اوست؛ همان طور که در حدیث دیگر آمده: «و من النّاس من لا یصلحهم الّا الفقر فاذا اغنیته افسده ذلک»: بعضی از مردم هستند که اگر به وسعت رزق و روزی برسند، فاسد می شوند؛ پس مصلحت و سعادت آنها در همان ضیق معیشت است.
بنابراین اگر کسی در بحران سختیها و مشقّتها قرار گرفت و دست به حرام نزد و شکر الهی را به جا آورد، این شکر و صبر، نمودار یک صیرورت و تحوّل مثبت و سازنده است. و روشن تر و گویاتر از همه، آخرین جمله از سخنان قصار شمارة 90 است:
«لا یقولنّ احدکم: "اللّهم انّی اعوذ بک من الفتنه، لانّه لیس احد الّا و هو مشتمل علی فتنه و لکنّ من استعاذ، فلیستعذ من مضلاّت الفتن. فانّ الله سبحانه یقول: " و اعلموا انّما اموالکم و اولادکم فتنه" ، و معنی ذلک انّه سبحانه یختبرهم بالاموال و الاولاد لیتبیّن السّاخط لرزقه و الرّاضی بقسمه و ان کان سبحانه اعلم بهم من انفسهم و لکنّ لتظهر الافعال الّتی بها یستحقّ الثّواب و العقاب».
کسی نگوید که از فتنه و آزمایش به خدا پناه می برم؛ یعنی از خدا می خواهم که مرا امتحان نکند. این دعا از دعاهایی است که مستجاب نمی شود. امّا اگر می خواهید به خدا پناه برید، چنین بگوید:"بار خدایا! ما را از فتنه های گمراه کننده که سرانجام به مردودیّت ما منتهی می شود، مصون بدار". زیرا خداوند می فرماید بدانید که مال و اولادتان فتنه اند و وسیلة آزمایش شما، و این بدان معنی است که خداوند سبحان بندگانش را به وسیلة اموال و اولاد می آزماید تا ناراضی و راضی به قسمت خویش، معلوم شوند و از یکدیگر مشخّص گردند؛ گرچه خداوند سبحان از خودشان داناتر است؛ ولی برای اینکه کارهایی که بدان استحقاق ثواب و عقاب پیدا کنند، ظاهر گردد.
یعنی حقیقتی در وجود آنان تحققّ پیدا کند و تبلور یابد؛ یعنی آن کسی که در اثر بحرانهایی از روزی اش خشمناک می گردد و از خداوند گله و شکایت می کند و یا آنکه نشیب و فرازها او را متزلزل نمی کند، و بلکه اظهار خشنودی می نماید، رسیدن به مرحلة رضایت پس از گذراندن سختیها و ناملایمات، همان حقیقتی است که در وجود اینان ظهور و نمود پیدا می کند.
پس معلوم می شود که «اختبار» و «امتحان» برای این نیست که علم خدا زیاد شود؛ بلکه کارگاهی است که انسان می تواند در آن پخته و ساخته شود و به کمال برسد و یا سوخته و از رده خارج گردد. روشن تر از شواهد گذشته، عبارت ذیل است:
«ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذَلِکَ مَلَائِکَتَهُ الْمُقَرَّبینَ لَیِمِیزَ الْمُتواضِعینَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَکْبِرینَ فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمٌضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُیُوبِ- : «اِنِّی خالِقٌ بَشَراً مِنْ طِینٍ فَاِذا سَوَّیْتُهُ...»
برای تحققّ این اختبار و امتحان که «متواضعین» از «مستکبرین» ممتاز شوند، خداوند سبحان- که دانای نهان دلها و باطنهای ناپیداست- اعلام فرمود: می خواهیم بشری از جنس خاک بیافرینم و آنگاه که آماده شد و از روح خود در او دمیدم، او را سجده کنید؛ پس فرشتگان اطاعت کردند، ولی ابلیس مخالفت نمود.
شاهد مطلب جمله، «و هو العالم بمضمرات القلوب...» است که نشان می دهد غرض خداوند از این امتحان، عالم شدن نیست.
ابلیس نماد تعصّب و تکبّر
حمّیت چیست؟ "حمّیت" معانی گوناگونی دارد و بیشتر جنبة منفی آن مطرح است، که همان تکبّر و خودبزرگ بینی و خودستایی است؛ مثلاً در قرآن کریم از این کلمه با پسوند «جاهلیّت» استفاده شده: «حمیّه الجاهلیّه» راغب در مفردات گوید؛ حمیّت قوة غضبیّه است آنگاه که به هیجان آید و طغیان کند. در هر صورت، آنچه در این خطبه منظور است، همان تکبّر و نخوت است که تبلور و نمونة کامل آن را در ابلیس می توان دید که نسبت به خداوند کبر ورزید و بزرگی فروخت و آثارش در یک برنامة ویژه ظاهر شد و فرمان خداوند را در رابطه با آدم و سجدة او نادیده انگاشت و مخالفت کرد، و محصول این تکبّر و نخوت، دو رذیلة دیگر شد: «فخرفروشی و تعصّب جاهلی». او به خلقت خود نازید و آن را حربه ای علیه آفریدگار خود قرار داد. او که مخلوق خدا بود و از خود چیزی نداشت که بدان فخر کند و هرچه داشت، از خداوند بود. تعصّب جاهلانه نیز به معنی جانبداری و طرفداری کورکورانه و بی منطق است. این حرف ابلیس منشا نژادپرستی و ناسیونالیستی دارد که در طول تاریخ گرفتاریها و دردسرهای فراوانی برای ملتها آفریده و استعمار همواره از این حربة فریبا به ضرر مستضعفان و محرومان سوء استفاده نموده است.
«فعدّو الله امام المتعصّبین و سلف المستکبرین الّذی وضع اساس العصبیّه و نازع الله رداء الجبریّه و ادّرع لباس التعزّز، و خلع قناع التّذلّل»
نتیجه و آثار استکبار و تکبّر
یکی از نکته های مهم در نهج البلاغه رشد اندیشه و انگیزش تامّل و تفکّر است. افرادی که این خطبه ها را با دقت می شنوند و یا مطالعه می کنند، به فکر و اندیشه فرو رفته و در صدد فهم و کشف حقایق و دریافت راه حلهای صحیح و واقعی بر می آیند.
گاهی با یک حرف مانند «فا»، مطالبی را به ذهن می آورد و نتیجه گیری می کند. مثلاً در همین بخش از خطبه، به قول اهل منطق، «صغری» و «نتیجه» را صریحاً بیان کرده و کشف «کبری» را به عهدة خود خواننده گزارده است:
1- شیطان نسبت به خداوند فخر فروخت (صغری).
2- و هرکس به آستان ربوبی چنین کند، دشمن خداست (کبری).
3- پس شیطان، دشمن خداست: «فعدّو الله» (نتیجه).
و در مجموع باید گفت نتیجة استکبار و تکبّر، دشمنی با پروردگار است که از هر گناهی بالاتر و منشا هر بدی و گناهی می باشد.
نکتة دیگر، سرکردگی و رهبری مستکبران و متعصّبان کوردل و بی منطق است [امام المتعصّبین و سلف المستکبرین] یعنی کسی که در سراشیبی استکبار و دشمنی با خدا و مخالفت با فرمانهای او قرار گیرد، نه تنها خود را نابود کرده و از راه صحیح منحرف گشته، بلکه در صدد گمراهی و سقوط دیگران هم بر می آید؛ همان گونه که در قرآن کریم آمده است: «و جعلناهم ائمّه یدعون الی النّار» (1).
چهار صفت ویژه برای ابلیس، که هشدار دهنده برای انسانهاست
1- اساس و پایة تعصّب، وابستگی جاهلانه و دفاع کورکورانه است؛ یعنی هرجا تعصّب کور هست، نشانه ای از خطّ ارتباطی با شیطان دیده می شود، که افراد متعصّب از او الهام گرفته و به فرمان او حرکت می کنند. (وضع اساس العصبیه).
2- ابلیس خود را همتای خداوند و جبروت الهی دانسته و برای خود عظمت و قدرت دیده و در نتیجه به مقابله و مخالفت پرداخته است و روش و عملکرد او، جدال و مقابله با فرمانهای الهی است، و به جای اجرای اوامر خداوند، خود امریه صادر کرده است. (نَازَعَ اللهَ رِدَاءَ الْجَبْرِیَّهِ).
3- برای خود عزّت و شکست ناپذیری پنداشته و ضعف و آسیب پذیری خود را فراموش کرده است. (و ادّرع لباس التعزّز).
4- پوشش فروتنی و تواضع را از خود دور کرده و همواره در فکر سرکشی و طغیان است. (خلع قناع التّذلّل)
عقوبت سخت متکبران
«الا ترون کیف صغّره الله بتکبّره... و اعدّله فی الآخره سعیراً». امام- علیه السّلام- پس از بیان آثار تکبّر و نمودهای آن به طور کنایه به عقوبت متکبّران اشاره می فرماید، که نتیجة طبیعی این رذیلة اخلاقی، گرفتاریها و بدبختیهایی است که دامنگیر آنها خواهد شد. و نمونة بارز آن، خود ابلیس است که بالاترین ردة مستکبران و متعصّبان می باشد. پس به سرنوشت و عاقبت او بیندیشید: مگر نمی بینید چگونه خداوند او را در اثر تکبّر، پست و حقیر ساخت و از جایگاه عالی فرشتگان سقوط داد؟ او که می خواست از همه برتر و بر همه سرور باشد، مطرود درگاه الهی شد و نماد زشت سقوط و لعنت گردید. عذاب ابدی دوزخ هم در انتظار اوست.
یعنی بازتاب طبیعی «تکبّر» و «ترفّع»، حقارت و پستی و بی آبرویی و عذاب است. نکتة مهم در این رابطه، مخالفت مستکبر در زندگی متکبّرانة خود، با نظام آفرینش است، و هرکس با نظام آفرینش و قانون هستی مخالفت کند، محکوم به شکست می باشد؛ همان طور که کس در خلاف مسیر آب شنا کند، گرفتار امواج خواهد شد.
پس کسی که بخواهد در محدودة ممنوعة کبریایی و جبروت الهی قدم گذارد، مانند انسانی است که مثلاً جاذبة زمین را نادیه انگارد و بدان بی اعتنایی کند، که قطعاً گرفتار خشم طبیعت شده و به شدّت سقوط خواهد کرد و جان خودش را از دست می دهد. انسان متکبر هم خودش را در جایگاهی قرار می دهد که ویژة خداوند است.
در شب معراج، جبرییل به پیامبر (ص) گفت: «لو دنوت انملهً لاحترقتُ» اگر ذرّه ای نزدیک تر شوم، می سوزم؛ نه اینکه مرا می سوزانند.
گفت جبریلا بیا اندر پِیم
گفت رو رو، من حریف تو نیم
و به بیان دیگر می توان گفت این چهار فعل: «صغّر» (پست و حقیر کرد)، «وضع...» (مقام او را پایین آورد)، «جعل فی الدّنیا مدحوراً» (او را در دنیا رانده و مطرود ساخت)، «اعدّ...» (برای او در آخرت، آتش را آماده کرد)، فعل مستقیم نیست؛ بلکه نتیجة فعل خود ابلیس است. بدین شکل خداوند مجموعة نظامی را بر اساس حقّ و عدالت، از یک سو و از سوی دیگر کمال و رشد، از سویی دیگر، مقررّ فرموده است و ابزارهایی به عنوان امتحان قرار داده است. بنابراین انسان یا هر موجود دیگر، اگر در مسیر تعیین شده حرکت نماید، به هدف مطلوب رسیده و کامل می شود؛ ولی اگر مخالفت کند و مسیر دیگری را برگزیند، در لابه لای چرخها و دنده های سنگین آن کارگاه در هم کوبیده شده و از بین خواهد رفت. پس نظام احسن الهی طوری است که با تکبّر سازگار نیست و استکبار را نمی پذیرد و به طور طبیعی، عقوبت سخت و سنگینی را در پی خواهد داشت؛ یعنی تحقیر و سقوط و عذاب ابدی. بنابراین چهار فعلی که به خدا نسبت داده شده، در واقع خود ابلیس کلیدش را زده و چون همگام با نظام احسن حرکت نکرده و با آن مخالفت ورزیده، در لابه لای چرخهای دستگاه عظیم آفرینش خُرد گردیده است؛ و لذا امام فرمود: «صغّره الله بتکبّره» «و وضعه بترفّعه». این تکبّر و ترفّع بود که این بلا را به سر او آورد، نه خداوند.
پی نوشت ها :
1- قصص: 41.
منبع: نشریه النهج شماره 13-14