چگونگی آفرینش حیوانات

اینک در بدن چهارپایان بنگر که مانند جسم انسان از گوشت و استخوان و رگ و عصب پدید آمده و به آنها نیز همانند انسان گوش و چشم داده شده تا بتوانند نیاز آدمی را برآورند

اینک در بدن چهارپایان بنگر که مانند جسم انسان از گوشت و استخوان و رگ و عصب پدید آمده و به آنها نیز همانند انسان گوش و چشم داده شده تا بتوانند نیاز آدمی را برآورند. اگر کر و کور بودند انسان از آنها بهره مند نمی گشت. و با آنها نیازهایش رفع نمی شد. اما از فکر و ذهن و اندیشه و عقل محروم شده اند تا در برابر کارهای سختی که گاه انسان از آنها می کشد و بارهای گرانی بر آنها می نهد شانه خالی نکنند و از انجام کار و بردن بار امتناع نورزند.

اگر کسی بگوید: گاه غلامان نیز در برابر اربابان، خاضع و خوار و گوش به فرمان می گردند و کار شدید انجام می دهند در حالی که از عقل و ذهن نیز بهره دارند. پاسخ داده می شود که: این گروه از مردم بسیار اندک اند. بیشتر مردم حاضرنیستند که مانند چهارپایان بار ببرند و آسیاب کنند و. ..

همچنین اگر انسان ها همانند حیوان ها بدین امور بپردازند از اعمال دیگرشان باز می مانند؛ زیرا در برابر یک شتر و استر باید شماری از مردم کار کنند [تا شاید به اندازه او مفید باشند.] و این کار، گذشته از دشواری، خستگی و رنج فراوان جسمی سبب می شود که به فراگیری حرفه های دیگر نپردازند و از آنها محروم شوند.

آفرینش حیوانات سه گانه

ای مفضّل! در آفرینش حکیمانه و مصالح این حیوانات سه گانه (انسان، چهارپایان و مرغان) تأمل و اندیشه کن. هر کدام را به گونه ای آفریده که به مصلحت آنهاست. از آنجا که انسان هوش و اندیشه دارد و می تواند به کارهایی چون ساخت، بازرگانی، زرگری، خیاطی و دیگر کارها بپردازد، برای او دستهایی بزرگ و انگشتانی قوی و مناسب آفریده شده تا بتواند اشیا را بگیرد و به این حرفه ها بپردازد.

حکمت ها و تدابیر نهفته در حیوانات گوشخوار

چنین تقدیر شد که غذای حیوانات گوشت خوار از شکار حیوانات باشد؛ از این رو برای این حیوانات دست ها، پنجه ها و چنگال هایی سخت، تیز و محکم و مناسب برای شکار کردن آفریده شد. این دست و پنجه و چنگال برای حرفه های انسانی مناسب نیستند.

حیوانات علف خوار نیز از آنجا که حکمت اقتضا کرده که نه صنعت و حرفه ای [همانند آنچه نام بردیم ] داشته باشند و نه شکار کنند، برای برخی از آنها سم هایی آفریده شده که از سختی و ناهمواری چراگاه ها آزار نبینند و برای شماری [از این علف خواران ] سم هایی گوی دار آفریده شده همانند گوی و گودی پای آدمی تا بر زمین منطبق گردد و برای سواری و باربری مناسب باشند. همچنین تأمل کن که چگونه در گوشت خواران، دندان هایی تیز، پنجه ها و چنگال هایی قوی و تیز و دهان هایی با فضای گشاده و بزرگ آفریده شده است.

از آنجا که تقدیر و حکمت، اقتضا نموده که غذای این حیوانات از گوشت باشد، به گونه ای آفریده شده اند که مناسب این هدف باشد؛ در نتیجه این حیوانات با داشتن سلاح و ابزار مناسب شکار، یاری شده اند. پرندگان شکاری و درنده نیز دارای نوکها و چنگالهای مناسب شکار هستند. در مقابل اگر به حیوانات وحشی و علفخوار چنگال داده می شود در واقع چیزی برای آنان آفریده شده که بدان محتاج نیستند؛ زیرا نه شکار می کنند و نه گوشت می خورند. نیز اگر حیوانات درنده دارای سم بودند این امر خلاف نیازهای آنها در جهت شکار کردن و زندگی مناسب خود آنها بود. آیا نمی نگری که برای هر دسته از این دو دسته چیزهایی آفریده شده که با آن صنف و طبقه می سازد و مناسب و مایه بقا و مصلحت آن است.

راز استقلال بچه های چهارپایان

اکنون به چهارپایان بنگر که چگونه [بلا فاصله پس از تولّد] خود برپا می ایستند و در پی مادر خود می روند و مانند بچه انسان نیستند که به برداشتن، حمل کردن و تربیت و سرپرستی نیازمند باشند. به خاطر آنکه مادران این حیوانات همانند آدمی نیستند که از دانش و توان رفق و سرپرستی بهره مند باشند و دستان و انگشتان مناسب این کارها را ندارند در نتیجه به اولادشان چنان قدرتی داده شده که [پس از تولد بی آنکه به حمل و سرپرستی مادر نیازمند باشند] مستقلانه و خود به خود بر پای ایستند.

همچنین دیده ای که بسیاری از پرندگان؛ مانند مرغ، کبک، تیهو و ماکو پس از آنکه از تخم بیرون می آیند در پی دانه می افتند، امّا جوجه های ضعیف؛ مانند: جوجه کبوتر، کبوتر کوهی و نوعی پرنده سرخ رنگ توان برخاستن ندارند. در مقابل در نهاد مادرانشان چنان مهر و شفقتی نهاده شده که دانه ها را در چینه دان خود جمع کرده بتدریج در دهانشان می گذراند تا وقتی که جوجه ها [قوت یابند و] مستقل شوند [و خود بتوانند در پی غذا بگردند.] از این لحاظ می بینی که به کبوتر همانند مرغ جوجه های زیاد داده نمی شود تا مادر بتواند جوجه ها را بزرگ کند و از بین نروند، پس هر دو از تدبیر و حکمت خدای لطیف و خبیر بهره مندند.

پاهای حیوان و چگونگی حرکت

به پای حیوانات بنگر که چگونه جفت جفت است تا برای راه رفتن مناسب باشد. اگر پاها فرد می بود مناسب نبود؛ زیرا کسی که راه می رود هنگامی که پاهایش را [برای حرکت ] بر می دارد، بر پاهای دیگر تکیه می کند، موجودی که [چون انسان ] دو پا دارد در این وقت یک پا را بر می دارد و بر پای دیگر تکیه می کند، حیوانی که چهار پا دارد، دو پا را بر می دارد و بر دو پای دیگر تکیه می کند.

لیکن این برداشتنها و گذاردنها بر عکس است [؛ یعنی یک پا از جانبی و پای دیگر از جانب دیگر، یکی از پس و یکی از پیش ] و چنین نیست که دو پای جلو را بردارد و بر دو پای عقب تکیه کند؛ زیرا در این حالت بر زمین ثابت نمی مانند چنان که اگر دو پایه تخت و کرسی را بردارند بر زمین ایستادن نمی توانند. در نتیجه از دستها [که در جلو است ]، دست راست و از پاها، پای چپ را بر می دارد، بار دیگر دست چپ و پای راست و به همین ترتیب راه می رود و بر زمین می ماند و در هنگام راه رفتن بر زمین نمی افتد.

راز انقیاد برخی از حیوانات در برابر انسان

آیا «درازگوش» را نمی بینی با اینکه اسب را از کارهای دشوار معاف و در رفاه می بیند امّا چگونه در آسیاب کردن و بار بردن تسلیم انسان است؟ و شتر را نمی بینی که با آن قدرتی که چند مرد قوی از عهده اش بر نمی آیند چگونه در برابر طفلی خرد سر تسلیم فرود می آورد و منقاد می شود؟ و گاو نر قدرتمند چگونه در برابر صاحبش مطیع و خاضع است تا یوغ را بر گردنش بگذارد و با گاو آهن شخم کند؟ و اسب نجیب چگونه خود را به انبوه شمشیر و نیزه می زند تا خواسته صاحبش را انجام دهد؟ و گلّه ای گوسفند را چگونه یک کس می چراند [و نگاهداری می کند.]؟ اگر گوسفندان پراکنده می گشتند و هر کدام به سویی می رفتند چگونه یک شخص به آنها می رسید؟ تمام حیوانات رام نیز این گونه اند؟ آیا این انقیاد و اطاعت جز برای آن است که عقل و درک و شعور ندارند؟ اگر آنها در کارها عقل و شعور و فهم داشتند از انقیاد در برابر انسان و رفع نیازهای او سرباز می زدند. شتر از ساربان و راننده اش و گاه از صاحبش پیروی و اطاعت نمی کردند. گوسفندان نیز در تحت فرمان شبان گردهم نمی آمدند بلکه هر کدام به سویی می رفتند. حیوانات دیگر هم بدین ترتیب [از انقیاد در برابر انسان سر باز می زدند.]

راز عدم شعور و عقل در درندگان

همچنین اگر درندگان، با عقل و هوش بودند و علیه مردم یک دست و هماهنگ می گشتند هر آینه [در اندک زمانی ] مردم را به عجز و ناتوانی می کشانیدند. راستی اگر شیران، ببران، پلنگان و گرگان همه علیه مردم متّحد و همدست می گشتند؛ چه کسی یارای رویارویی و مقابله با آنان را داشت؟ نمی بینی که از این امر باز داشته شدند و به جای آنکه آدمیان از قدرت آنها بهراسند آنها از جایگاههای آدمیان می هراسند و کناره می گیرند و برای طلب روزی [غالبا] در شبها ظاهر می شوند و از جایگاه خود بیرون می آیند؟ آنها با تمام توان و قدرتی که دارند از آدمی سخت در هراس و وحشتند و اگر نبود [که آنهایی عقل و اندیشه و بدون درک آفریده شده اند] هر آیه بر آدمیان بر می جستند و در مساکنشان کار را بر ایشان دشوار می گردانیدند.

سگ حیوان با وفا و مدافع انسان

در میان این درندگان، «سگ» چنان آفریده شده که به صاحبش مهر بورزد و از او دفاع و حمایت و نگاهداری نماید. در شب تاریک بر دیوارها و بامها بالا رود تا خانه و صاحب خود را از شرّ دزدان [و مزاحمان ] نگاهداری کند. مهر و دوستی سگ و علاقه اش به صاحب خود، گاه به درجه ای می رسد که برای حفاظت از جان و مال و حیوانات صاحبش جانش را در خطر مرگ می افکند. سگ چنان با صاحبش انس و الفت دارد که همراه او در برابر گرسنگی و تشنگی شکیبایی می ورزد، راستی چرا در آفرینش سگ این مهرورزی و مهربانی نهاده شده است؟ آیا جز برای آن است که سگ نگاهبان آدمی باشد؟ برای آن، نیشهای برنده، چنگالهای درنده و صدایی هول انگیز و وحشت آورنده پدید آمده تا دزدی که در قلمرو حفاظتی آن سگ طمع کرده فرار را بر قرار ترجیح دهد و سگ از آن منطقه بخوبی حراست نماید.

اسرار شکل صورت؛ دهان و دم چهارپا

ای مفضّل! در چگونگی ترکیب اعضای صورت چهارپا بیندیش. چشمانش در پیش نهاده شده تا مقابلش را نیک بنگرد، به دیواره ای نخورد و در چاله ای نیفتد. شکاف دهانش در زیر است و اگر شکاف دهانش همانند انسان در روی چانه می بود نمی توانست که از روی زمین چیزی بخورد، نمی بینی که انسان با دهانش چیزی بر نمی گیرد بلکه با دست در دهان می گذارد؟ این امر نشانه تکریم و بزرگداشت انسان در میان سایر خورنده هاست. از آنجا که چهارپا دستی مناسب برای خوردن گیاه و سبزه ندارد شکاف و بریدگی دهان در زیر آفریده شده تا گیاه را [براحتی ] به دهان گیرد و بخورد. نیز پوزه های دراز بدانها داده شده که گیاه دور و نزدیک را بخورند.در دم و حکمتها و فواید آن بنگر:

 [1-] در حکم پوششی است که شرمگاههای حیوان را می پوشاند.

 [2-] در میان دبر و شکم حیوان آلودگیهایی است که مگسان و پشه ها بر روی آن گرد می آیند. دم حیوان مانند پشه پرانی است که مگسها و پشه ها را با آن می پراند.

 [3-] حیوان با حرکت دادن دم به سمت چپ و راست استراحت می کند و این زمانی است که بر چهار پا ایستاده و سنگینی بدن بر دو دست آن است در نتیجه حیوان با حرکت دادن دم احساس راحتی می کند.

دم حیوان سودهای فراوان دیگر نیز دارد که اندیشه انسان قادر به درک همه آنها نیست ولی گاه به وقت حاجت، برخی از آنها معلوم می گردد، از جمله: گاه که حیوان در گل می ماند و هیچ دستگیری برای خلاصی او نیست دم آن، دستگیره خوبی برای بلند کردن و بیرون نمودن حیوان است. در موی دم حیوان نیز سودهای فراوانی برای مردم نهاده شده است که از آن در رفع بسیاری از نیازها بهره ها می گیرند.

حیوان بر چهار پا می ایستد در نتیجه پشت آن صاف و برای سوار شدن مناسب است. نیز شرمگاه آن در جای ظاهری است که حیوان نر براحتی قادر به جفتگیری باشد و اگر مانند فرج زنان بود حیوان نر قادر به این کار نبود. نمی بینی که حیوان قادر نیست که مانند مردان از رو به رو جفتگیری کند؟

اسرار آفرینش فیل و خرطوم آن

در اسرار و حکمتهای نهاده شده در خرطوم فیل تأمل کن. خرطوم در گرفتن گیاه و آب و خوردن آنها کار دست را می کند. اگر [چنین آفریده نمی شد و] خرطوم نداشت هیچ گاه قادر نبود که چیزی از زمین برگیرد و بخورد، زیرا فیل مانند دیگر چهارپایان نیست که گردنی دراز داشته باشد و آن را به سوی غذا دراز کند. حال که گردن ندارد خرطومی دراز به او داده شده که کار گردن را بکند و با آن به نیازش برسد. جز آفرینشگر مهربان و عطوف بر خلق چه کسی به جای آن عضوی که ندارد عضوی دیگر داده که کار همان عضو مفقود را انجام دهد؟ و این چگونه با عقیده ستمگران که آفرینش را بی هدف و خود به خود می پندارند می سازد؟ اگر کسی بگوید چرا برای این حیوان نیز همانند دیگر حیوانات گردنی دراز آفریده نشده؟ پاسخ گفته می شود که: سر و گوشهای فیل، بسیار سترگ و سنگین اند، اگر قرار بود که بر گردنی بزرگ و مناسب آن سر و گوش قرار داده می شد هر آینه آن گردن را درهم می کوبیدند. پس سر فیل به بدنش متصل و چسبیده شده تا این دشواری در کارش پدید نیاید. به جای چنین گردنی خرطوم آفریده شده تا غذایش را با آن برگیرد و بخورد و تقدیر چنان شد که بدون گردن نیز به نیازش برسد و کارش سخت نگردد...

شگفتی آفرینش زرافه

در آفرینش زرافه، ناهمگونی اعضا و همانندی اعضای آن با اعضای چند حیوان اندیشه کن. سر آن چون سر اسب، گردنش چون گردن شتر، سمهایش چون سم گاو و پوستش چون پوست پلنگ است. شماری از مردم ناآگاه و جاهل به خدای جلّ و علا [و اسرار آفرینش او] پنداشته اند: این حیوان از مجامعت چند حیوان پدید می آید. اینان می گویند: چون حیوانات گونه گون از خشکی به سوی آب می روند و در آب گرد می آیند جملگی بر یک حیوان علفخوار می جهند و این حیوان مختلف الاعضاء به هم می رسد [!] این از نادانی گوینده و ناچیزی شناخت آفرینشگر جلّ قدسه است، [زیرا] هر حیوانی که با هر صنفی نزدیکی نمی نماید. اسب با شتر و یا شتر با گاو در نمی آویزد و مقاربت نمی کند، بلکه جفتگیری هنگامی است که دو حیوان [از یک جنس باشند و یا] با هم شبیه و در آفرینش به یک دیگر نزدیک باشند، مانند: نزدیکی اسب با خر که از آنها «استر» به هم می رسد و یا نزدیکی گرگ با کفتار که از آنها حیوانی به نام «سمع» پدید می آید. وانگهی چنین نیست که حیوانی که از آنها به هم می رسد؛ مانند زرافه که عضوی از اسب، عضوی از شتر و عضوی از گاو دارد، همه اعضای آنها را داشته باشد بلکه گویا آمیخته ای از آنهاست [و مجموعش به مجموع آنها ماند نه اینکه عضوی به یکی ماند و عضو دیگر به دیگری ] چنان که در آستر اگر به سر و گوش و سرین و دم و سم آن بنگری می بینی که شکل آنها [مانند همان اعضا از اسب و دراز گوش است و] چیزی میان اعضای این دو حیوان است حتی صدای استر چیزی شبیه صدای آن دو و گویا آمیخته شیهه اسب و عرعر درازگوش است. این خود دلیل آن است که بخلاف پندار جاهلان ثمره مجامعت چند حیوان نیست، بلکه آفرینشی شگفت از شگفتیهای خلقت است که خداوند جل و علا آن را برهان قدرتش نهاده و اینکه کسی را یارای ناتوان نمودن او نیست. نیز تا دانسته شود که او آفرینشگر تمام حیوانات است و می تواند اعضای چند حیوان را در هر حیوان که بخواهد گرد آورد و آنها را در هر جا که خواهد بپراکند و هر چه خواهد بر آفرینش بیفزاید و هر چه خواهد از آن بکاهد، اینها دلیل آن است که او بر همه چیز تواناست و هیچ چیز اراده او را بر نمی گرداند.

گردن زرافه نیز از آن جهت دراز آفریده شده که چراگاه و محل رشد این حیوان در میان جنگلهای انبوه با درختان برافراشته است. در نتیجه به گردنی دراز نیازمند است که دهانش به شاخ و برگ درختان برسد و از میوه و دیگر بخشهای درختان تغذیه کند.

آفرینش میمون و تفاوت آن با انسان

در آفرینش میمون و همگونی بسیاری از اعضای آن چون: سر، صورت، شانه ها، سینه و اعضای درونی با اعضای آدمی اندیشه کن. و اینکه از هوش و کیاست بهره مند است و با این هوش و ذکاوت به اشارات و فرمانهای پرورنده و مربی اش پی می برد و اکثر افعال انسان را تقلید می کند. این حیوان در آفرینش و ویژگیها بسیار شبیه انسان است تا انسان از آن درس عبرت بگیرد و دریابد که با این همه همگونی او نیز از طینت و طبیعت حیوانی آفریده شده و اگر ویژگی و برتری ذهن، اندیشه، عقل، نطق و شعور نبود او نیز یک حیوان بیش نبود وانگهی در جسم میمون تفاوتهایی هست که در انسان نیست؛ مانند: پوزه، دم دراز و مویی که تن میمون را یکسره پوشانیده است. البته اگر به میمون نیز ذهن و عقل و نطقی [همانند این ویژگیهای انسان ] داده می شد این تفاوتهای جزئی مانع پیوستن میمون به سلک انسان نمی شد. در نتیجه جداکننده اصلی میمون از انسان همان ناقص بودن اندیشه، ذهن و نطق است.

راز پوشش جسم حیوانات و ناهمگونی پاهای آنها

ای مفضّل! بنگر که خدای جلّ و علا از سر لطف و مهرش به حیوانات چگونه جسم آنها را این گونه با مو، کرک و پشم پوشانیده تا از سرما و بسیاری از آفات و نارساییها در امان باشند. نیز برای آنها سمهای شکافته آفرید تا از ناهمواری زمین آزار نبینند [و نیازی به کفش نداشته باشند]؛ زیرا این حیوانات برای ریسیدن و بافتن [لباس و پاپوش و. ..] دست و انگشت مناسب ندارند در نتیجه در آفرینش آنها این نیازها در نظر بوده و آفریده شده و هیچ نیازی به تجدید و تبدیل آنها نیست و تا زنده اند این نیازها برآورده است. امّا انسان، چاره اندیشی و دستی مناسب کار دارد. او می ریسد و می بافد و برای خود پوشاک تهیه می کند و به تناسب وضعش آن را دگرگون و تعویض می نماید. از چند جهت این کار به سود اوست:

 [1] با اشتغال به کار ساخت پوشاک از فساد و بیهودگی به دور می ماند و بی نیازی، او را در کار عبث نمی افکند.

 [2] متناسب با وضعش از در آوردن و گاه از بر تن کردن آنها لذت می برد.

 [3] با حسن انتخاب خود از پوشیدن لباسهای زیبا و با شکوه و نیز تغییر و تبدیل آنها متلذذ می شود.

 [4] با بهره گیری از این صنعت به ساخت انواع جوراب، پاپوش و کفش می پردازد و بدین وسیله پاهایش را حفظ می کند.

 [5] این کار لوازم اشتغال بسیاری از مردم را فراهم می آورد و شماری از مردم با کار کردن در این بخش صنعتی می توانند معاش و روزی خود و خانواده خود را به دست آورند. پس مو، کرک و پشم در حکم پوشاک حیوانات و سمهای گونه گون در حکم کفش آنهاست.

حیوانات در وقت احساس مرگ خود را پنهان می کنند

ای مفضّل! در ویژگی شگفتی که در آفرینش چهارپایان نهاده شده بیندیش. آنها وقتی که مردند مانند انسانها که یک دیگر را در خاک می نهند خود را مخفی می کنند. و اگر چنین نبود این همه مردار حیوانات وحشی، درندگان و جز آن کجاست که پیدا نیست؟ این حیوانات که اندک نیستند تا پیدا نباشند. حتی اگر کسی بگوید شماره آنها بیش از مردم است سختی راست گفته است. در کوه و صحرا به دسته های انبوه آهوان، گاوهای وحشی، گورخران، گوزنها و بزهای کوهی و همچنین به درندگانی چون شیرها، پلنگها، گرگها، کفتارها و. .. و به حشرات و جنبندگان روی زمین و به دسته های پرندگانی چون کلاغها، سنگخواره ها، غازها، کبوتران و پرندگان درنده و گوشتخوار بنگر. این همه حیوان گونه گون وقتی که می میرند جز شمار اندکی که صیادی شکار کند و یا درنده ای بدرد هیچ کدام پیدا نیستند. این حیوانات وقتی که احساس کردند که زمان مرگشان فرا رسیده در جای پست و گودی مخفی می شوند و در همان جا می میرند. اگر چنین نبود تمام دشت [و کوه و دریا] از بوی گندیده و فساد آنها فاسد می شد و بیماریهای کشنده ای چون وبا در همه جا منتشر می گشت. بنگر که چگونه این خصلت آدمی که آن را در آغاز آفرینش انسان، از به خاکسپاری کلاغی توسط کلاغ دیگر فرا گرفت در سرشت حیوانات نهاده شده است تا آدمی از آلودگی و بیماریهای گونه گون جان سالم به در برد؟

راز هوش حیواناتی چون بز کوهی، روباه و دلفین

ای مفضّل! در هوش حیوانات اندیشه کن و بنگر که خداوند جلّ و علا چگونه از سر لطف و رحمت و برای آنکه حیوانات بی عقل و اندیشه از نعمتی محروم نگردند در سرشت آنها هوش و کیاست نهاد؟ نوعی بز نر کوهی از مارها تغذیه می کند بر اثر آن، تشنگی سختی می یابد. از هراس آنکه مبادا سمّ در جانش منتشر شود و او را هلاک گرداند، بر کرانه آب می ایستد، بسیار ناله می زند و صدا می کند ولی ذره ای از آن نمی نوشد؛ زیرا اگر بنوشد بزودی هلاک می گردد.

بنگر که سرشت این حیوان چگونه آفریده شده که از هراس زیان نوشیدن آب، آن تشنگی شدید را بر خود هموار می سازد؟ براستی که حتی انسان اندیشمند و عاقل نیز غالبا در چنین زمانی تحمل و خویشتن داری نمی تواند. «روباه» نیز هنگامی که گرسنگی شدید بر او غالب می آید، به پشت می خوابد. شکمش را باد می کند تا پرنده ای مرده اش بپندارد. وقتی که بر آن نشست روباه بر آن می جهد، به چنگش می آورد و آن را می خورد. جز آن کسی که این گونه و از راه این حیله متکفل روزی روباه شده چه کسی روباه بی عقل و اندیشه را بر این نیرنگ یاری داده است؟ همچنین از آنجا که روباه از آن صولت و قدرت و توان حمله وری دیگر درندگان برخوردار نیست به او هوش و ذکاوت داده شده تا از راه نیرنگ و فریب زندگی کند. «دلفین» هم که پرنده شکار می کند، هنگامی که در میان آب است، نیرنگ او برای شکار این گونه است: یک ماهی را می گیرد، می کشد و آن را بر روی آب می نهد تا بر آب بماند. آنگاه در زیر آن مخفی می شود. آب را حرکت می دهد تا از بیرون آب پیدا نباشد وقتی که پرنده بر ماهی نشست حمله می برد و آن را فرا چنگ می آورد.

افعی و ابر

مفضّل می گوید: عرض کردم: آقا! از ماجرای افعی و ابر بگویید. امام علیه السّلام- فرمود: ابر [از جانب خدای جلّ و علا] گویی که وکیل است تا هر جا که افعی را بیابد برباید به گونه ای که آهن ربا آهن را می رباید. از این رو آنگاه که فصل باران و ابر است این حیوان از هراس ابر، سر از خاک بیرون نمی آورد، تنها هنگامی سر بیرون می آورد که هوا بسیار گرم باشد و ابری در آسمان نباشد. عرض کردم: چرا باید ابر در کمین افعی باشد و اگر آن را دید بربایدش؟ فرمود: تا مردم را از شر آن خلاصی دهد.

مورچه، شیر مگس، عنکبوت و سرشت آنها

مفضّل می گوید: عرض کردم: آقای من! در باره زندگی چهارپایان نکاتی فرمودید که هر که اهل و سزاوار است درس عبرت می گیرد، حال در باره مورچه ریز و درشت و پرنده بفرمایید. حضرت- علیه السّلام- فرمود: در صورت کوچک مورچه بنگر آیا در آنچه که به مصلحت اوست و به آن نیازمند است کمبودی مشاهده می کنی؟ جز حکمت آفرینشگر در ریز و درشت آفرینش، این حکمت و تقدیر حساب شده در آفرینش این حیوان ریز از کجا سرچشمه می گیرد؟ در زندگی «مور» و همکاری انبوه آنها در گردآوری روزی و آماده کردن آن نیک بنگر. بنگر هنگامی که دسته ای از آنها دانه ها را به محلّ مرتفعی می برند و ذخیره می سازند انسان به یاد تلاش مردم در انتقال غذا به خانه می افتد، بلکه مور در این کار بیش از انسان کمر همّت می بندد و جدّ و تلاش دارد. نمی بینی همانند انسانها نیز در حمل و انتقال دانه و غذا به لانه، یک دیگر را یاری می دهند؟ آنها دانه را به دو نیم می کنند تا دانه در لانه سبز نشود و کارشان را خراب نکند، اگر آبی به دانه ها رسید، آنها را بیرون می آورند و خشک می گردانند. نیز موران جز در جاهای بالا و بلند مسکن و لانه نمی گزینند تا مبادا آب در آن ریزد و غرقشان سازد. اینها همه نه از سر اندیشه و عقل و شعور که از غریزه و سرشتی است که خدای جلّ و علا به خاطر مصلحت در آنها نهفته است. به «لیث» که مردم آن را «شیرمگس» می گویند بنگر که چگونه در کسب روزی و معاش، نیروی فریبندگی مدارا به او داده شده است؟ وقتی که «شیرمگس» حس می کند که در نزدیکی او مگس است، آن را مهلت می دهد و قدری خود را بی حرکت نگاه می دارد. مگس مطمئن می شود که مرده است در نتیجه از آن غفلت می کند. ناگاه با حرکتی دقیق، حساب شده و سریع آن را می گیرد. آنگاه با تمام وجود آن را در بر می گیرد که مبادا از چنگش آزاد شود. همچنان در این حالت نگاهش می دارد تا وقتی که حس می کند سست و بی جان شده در این وقت آن را می درد و می خورد و بدین وسیله زنده می ماند. «عنکبوت» نیز آن تار را می تند و از آن به عنوان دام مگسها استفاده می کند. در این زمان خود را در میان تارها پوشیده می نماید. آنگاه که مگس درتارش گرفتار آمد، ساعت به ساعت آن را نیش می زند و از آن تغذیه می کند و بدین وسیله زنده می ماند. آن حیوان نمایانگر شکار سگان و شیران است و این حیوان نمونه کوچکی از شکار با دام و تور است. به این جنبنده ضعیف و کوچک بنگر که چگونه در سرشت آن چیزی آفریده شده که آدمی، تنها با حیله و به کارگیری ابزار و آلات می تواند آن را انجام دهد. اگر در چیزی کوچک، مانند: مورچه و مور و. .. عبرت و درس آموزنده ای هست آن را به خاطر کوچک بودن آنها حقیر مدار، زیرا گاه یک معنی و مفهوم بسیار نفیس و گرانقدری با یک چیز کوچک و ناچیز سنجیده می شود و این کار به هیچ روی از قدر و ارزش آن معنی ارزشمند نمی کاهد. چنان که اگر دینار طلا را با وزنه آهنی وزن کنند هیچ گاه از قیمت آن طلا کاسته نمی شود.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان