تحریفهاى معنوى حادثه عاشورا
حماسه کربلا، از یک سو علل و عواملى دارد و از سوى دیگر اهداف و اغراض عالى، کهاین علل و اهداف گرفتار تحریف، گردیدهاند، عدّهاى عالمانه یا جاهلانه، عامدانه یا غافلانه،نهضت حسینى را به گونهاى تفسیر کردهاند که یا علل و عوامل پیدایش این رخداد رادستخوش تغییر مىکند و آن را دگرگونه جلوه مىدهد یا اهداف آن را به گونهاى معرّفىمىکند که با اهداف واقعى آن و متون تاریخى مستند و پژوهشهاى عمیق علمى ناسازگاراست. آنچه در پى مىآید، گزارشگونهاى از این تحریفات است.
الف. عاشورا، کفّاره گناهان مردم
از جمله تحریفات معنوى که هدف اصلى قیام اباعبدالله(ع) را وارونه جلوه مىدهد،پندارى است که بسیارى از افراد قشرى و شاید مقدس دارند و مىگویند: امامحسین(ع) براىبخشش گناهان شیعیان خود کشته شد. اینان با تشبّث به روایاتى که فضیلت گریستن برسیدالشهدا(ع) را بر مىشمرد و تشویق و ترغیب به عزادارى مىکند و پاداش آن را آمرزشگناهان و ورود به بهشت برین مىداند،
[41] تمامى اهداف حسینى را به یکباره فراموش مىکنندو نوعى اباحهگرى و روایى گناه را ترویج مىکنند. شبیه آنچه در اندیشه مسیحیت راه یافتهاست که مسیح(ع) را فادى لقب مىدهند و به دار آویخته شدن او را ،کفاره معاصى امّتاومىپندارند.
[42]
خطر این تحریف آن است که نه تنها قیام حسینى، کالبدى مىشود، بىروح و بىخاصیت،بلکه وسیله و ابزارى مىگردد، در دست کسانى که صددرصد در برابر اهداف حسینى قرارگرفتهاند. این تحریف هدف امام حسین را دقیقاً وارونه و بر عکس مىکند. اگر هدف ازحماسه کربلا، اطاعتالله و عصیان شیطان و اقامه ارزشهاى دینى بود، در این تفسیر، کاملاً،این اهداف منسوخ مىشود وجاى آن را صرف گریستن و اقامه محافل عزادارى، بدون ذکرمعارف دینى و احکام شرعى، مىگیرد. در این تحریف، عاشورا، مىتواند ابزارى گردد دردستان افرادى که از نظر شخصیت و چهره واقعى، تفاوتى با امویان و قتله امامحسین(ع)ندارند، کسانى که اگر در محرم 61هجرى بودند، چه بسا در لشگر عمر سعد قرار مىگرفتند.
در برابر این تحریف وظیفه عالمان آگاه و متعهد آن است که با مستند سازى دقیق واستفاده از کلمات امامحسین(ع) و اهل بیت(ع) و سیره و رفتار ایشان و اصحاب و یارانشان،بىاساسى این تحریف برداشتگونه را براى عموم مردم آشکار گردانند.
ب. عاشورا، تکلیف خصوصى امامحسین(ع)
تحریف دیگرى که چه بسا در قالب برداشتى علمى از حماسه خونبار کربلا، ممکن استجلوه کند، به علل و عوامل رخداد نینوا مىپردازد و آن را وظیفه شرعى و تکلیف خصوصىسیدالشهدا(ع) معرّفى مىکند. طبق این برداشت مقتضاى روایات آن است که حادثه کربلا را،قضیهاى بدانیم که از ابتداى خلقت رقم خورده بوده و این تکلیف امامحسین(ع) بود که براساس همان فرمان ازلى الهى عمل و خود را قربانى و فدا کند. در این رابطه، سخن آن حضرت خطاب به ابنعباس و ابنزبیر : «انّ رسول الله(ص) قدامرنى بامرٍ و انا ماض فیه؛ پیامبر(ص) مرا مأمور به فرمانى کرده کهبه دنبال آن مىباشم» و سخن ایشان به محمّد حنفیه «اتانى رسولالله(ص) بعد ما فارقتک فقال: یا حسین اخرج فان الله قد شاء انیراک قتیلا؛
[43] پیامبر(ص) را مشاهده کردم که به من فرمان خروجداد، چون خداوند مىخواهد مرا کشته ببینید»، مىتواند مستنداین برداشت قرار گیرد. همچنین روایات فراوانى که نشانمىدهد، پیامبران و اولیاى الهى همچون: نوح، ابراهیم، ذکریّا،عیسى، یوشع بن نون و پیامبر خاتم(ص) از وقوع قتلامامحسین(ع) توسط جبرئیل خبر داشته و به دیگران نیز اطلاعداده بودهاند گویا حادثه کربلا، حادثهاى خاصّ و مخصوصفرزند رسول خاتم(ص) بوده که از ازل رقم خورده است وامامحسین(ع) چارهاى جز انجام دادن آن را نداشته است.
این برداشت به ظاهر علمى و مستند، تحریفى ماهرانه استکه به قول شهید مطهرى(ره)، حادثه کربلا را از نظر اثر مفیدداشتن عقیم مىکند. وقتى گفته شد دستور خصوصى، این حادثهاز مکتب بودن و قابل پیروى بودن، بیرون رانده شده و نشان دادهشده در برابر ظلم و ستم و فساد و تباهى، اسلام دستور عمومىندارد، تنها تکلیف خصوصى امامحسین(ع) بوده است که دربرابر این ناهنجارىها بایستد و جان فدا کند.
[44] خطر این تحریفخطرناک آن است که قیام حسین(ع) را از اسوه بودن مىاندازد ونیروى حرکت و الگوى قیام را از ملل عالم که مىخواهند از یوغاستبداد و ظلم و استکبار و جهالت رهایى یابند و به حق و عدالتو پاکى روى آورند، مىگیرد.
منقولات تاریخى و روایاتِ مستند این برداشت، که فرمانپیامبر (ص) را به امامحسین(ع) منعکس مىکند و از مطلع بودناولیاى بزرگ الهى از جریان کربلا خبر مىدهد منافات با این
حقیقت ندارد که سیدالشهدا(ع) به عنوان امام معصوم؛ که سیره و روش او سنت است وحجّت و قابل تمسک، پیروان و عاشقان او نیز، همچون خود او موظّفند در برابر بىعدالتى واسلام زدایى امویان هر زمان، بایستند و از حریم دین الهى و حقوق انسانى دفاع کنند.امامخمینى(ره) در همین زمینه مىفرماید:
«حضرت سیدالشهدا،سلام الله علیه، به همه آموخت که در مقابل ستم، در مقابل حکومتجائر چه باید کرد.»
و مىفرماید:
«عمل امامحسین، سلام الله علیه، دستور است براى همه، «کل یوم عاشورا و کلارضکربلا.»
[45]
ج. عاشورا و تحریفهاى نو
نکته درخور اهمّیت، در بحث آسیبشناسى وقایع و فرهنگها، آن است که با گذشتزمان و سپرى شدن شرایط فرهنگى و سیاسى جامعه، تحریفها نیز دگرگون شده و رنگعوض مىکند چنین نیست که تحریفى تا ابد بماند، تحریف پرده و پوششى است که با آشکارشدن حقیقت، رخ در نقاب کشیده و همچون کف روى آب، نابود و مضمحل مىگردد.
«کذلک یضرب الله الحقّ و الباطل، فامّا الزبد فیذهب جفاءً و اما ما ینفع الناس فیمکث فىالارض...»(رعد/17.).
اما رفتن و اضمحلال مصداقى از مصادیق تحریف، بدان معنا نیست که خطر تحریف بهکلّى از میان رفته باشد، بلکه عمر گونهاى از تحریف به سر مىآید و گونهاى دیگر که چه بساپیچیدهتر است، قارچگونه سر از زمین بر مىآورد و مانع نورافشانى حقیقت یک واقعه یامکتب مىشود.
با این مقدمه، در بررسى تحریفهاى معنوى عاشورا، باید اذعان کرد، دو تحریفپیشگفته، تحریفهایى بود که در دهههاى گذشته و پیش از انقلاب اسلامى، جولانگاه زیادىداشتند و با طلوع خورشید انقلاب و روشنگرى حقایق توسط رهبر کبیر انقلاب و فرزانگانىچون شهید مطهرى، تا حدودى، زوایاى پنهان آن تحریف و آسیبها پدیدار گشت، هر چندخطر آنها را نمىتوان صددرصد منتفى شمرد و امکان بروز آنها با شیوهها و قرائتهایى نوینوجود دارد. ولى در این سالهاى اخیر، در گوشه و کنار، از گفتار و نوشتار پارهاى محافل ونشریّات، زمزمههایى به گوش مىرسد که از تکوین نطفههایى نو از تحریفات جدید خبر مىدهد. امروزه با ادبیاتى متفاوت و گویشهایى نوین، مطالبى پیرامون فرهنگ عاشورا بیانمىشود که مىتواند نشانگر برخى بیمارىها باشد. پیش از این در مقاله «پیوند دین و سیاستدر گفتمان عاشورا»، گوشههایى از این آسیبها که در قالب برداشت جدید از فرهنگعاشورا و تغییر برداشت سیاسى از آن، ارائه مىشد، بررسى شد.
[46] در اینجا به طور فشرده وگذرا، به نشانههایى دیگر که عمدتاً بر محور تضعیف پایگاه اجتماعى فرهنگ عاشورا و ابعادسازنده آن متمرکز است و در مقام تقدّسزدایى از عاشورا و خشونتزا معرفى کردن فرهنگآن مىباشد، مىتوان اشاره نمود و تجزیه و تحلیل عمیق آن را به فرصتى دیگر واگذار کرد.
اینکه اخیراً برخى افراد، عزادارى امامحسین(ع) را ادامه آیین سوگ سیاوش بر اساساساطیر ایران باستان مىشمرند که مردم تا پیش از دوره صفویّه براى نه گفتن به حکومت، بهآن مىپرداختند و با از بین رفتن آیین سیاوش و جایگزینى عزادارى امامحسین(ع) اینآیینها در خدمت حکومت قرار گرفت، اینکه میان امامحسین(ع) با تراژدىهاى افسانهاىهمچون آنتیگونه، تامس موروجان پروکتور مقایسه مىشود و با این مقایسه، تراژیک بودنعاشورا القاء مىگردد، اینکه مىگویند: «امروزه دیگر از دشمنان و کشندگان امامحسین(ع)خبرى نیست و هنوز هم از داستان حسین استفاده کردن و عنصر انتقام، عنصر کینهتوزى وعنصر خشونت و خونریزى را زنده نگه داشتن و از طریق تحریک عواطف، دشمنان موهومو غیر موهوم تراشیدن و این حادثه را خرج آن امور کردن، شایسته نیست.» اینکه القاءمىشود «پیامبر(ص) در بدر و حنین شمشیر زد و کربلا پیامدهاى همان جنگها بود وخشونت فرزند خشونت است و درخت خشونت میوههایى جز خشونت به بار نمىآورد»اینکه؛ فرهنگ شهادت خشونت آفرین شمرده مىشود، اینکه پیشنهاد تغییر زیارتنامهامامحسین(ع) و جایگزینى «آزادى» به جاى «اشهد انک قد اقمت الصلوة و اتیت الزکوة وامرت بالمعروف و نهیت عن المنکر» داده مىشود، اینکه، براى قرنها بزرگداشت قیامعاشورا، حاصلى جز تأثّر و حزن ارزیابى نمىشود، و مواردى از این قبیل، نشانههایى از اینواقعیّت است که جامعیّت و تقدّس فرهنگ عاشورا، در قالب مطالبى به ظاهر زیبا و فریبا، باآسیبهایى جدید و پیچیده مواجه است و مواجهه و دفع این آسیبها، نیازمند تبیین مکتبعاشورا با ژرفاندیشى و نکتهسنجى همهجانبه است.
نتیجه القائاتى نظیر القائات بالا، بىخاصیت کردن فرهنگ عاشورا و ربودن این مکتبسازنده از دست ملتهاى ستمدیده است. آیا به راستى عاشورا جنبههاى اساطیرى و افسانهاى
دارد که با اسطوره افسانه سیاوش و غیره مقایسه شود؟ در حالى که از شگفتىهاى حماسهکربلا آن است که تمامى خصوصیات و ویژگیهاى آن حادثه، با ذکر جزئىترین مسائل، درسینه تاریخ مضبوط است و متون تاریخى و روایى مستند، به طور دقیق، این واقعیّت راگزارش مىکنند، البته ممکن است در برخى نوشتهجات غیر معتبر مطالبى مبالغهآمیز واغراقى مطرح شده باشد که جنبه اسطورهاى داشته باشد ولى این دلیل نمىشود که این سندمقدّس و این حادثه مستند معتبر را اسطوره بخوانیم یا با افسانهها مقایسه کنیم. به قول شهیدمطهرى، ما وظیفه داریم آن را از چنگ افسانه سازها بیرون آوریم.
[47] نه اینکه به این تحریفدامن بزنیم.
آیین عزادارى سید مظلومان(ع) چنانچه در صفحات پیشین گذشت، چه ربطى به آیینسوگ سیاوش دارد؟ در حالى که این آیین از زمان ائمه اطهار(ع) و از همان روز عاشورا،معمارى شد، براى آنکه عاشورا، به عنوان یک مکتب زنده بماند و خون ثارالله در کالبدجوامع به جریان افتد و به آنها حیات طیّبه و زندگى شرافتمندانه هدیه کند. عاشورا ، توسطولىّ مطلق الهى و عبد صالح و انسان کامل و معصومى چون سیدالشهداء(ع) و نه یک موجوداساطیرى آفریده شد، براى آنکه شاخص حرکت تعالى بشر باشد و با انگشت اشارهاش،سمت و سوى زندگى را نشان دهد. عاشورا، دو چهره دارد، همچنانکه در آن رحمت، رأفتو عشق به همه خوبىها و زیبایىها موج مىزند، چهره دیگر آن زشتى و شیطنت و فساد وتباهى است و انسان عاشورایى همچنانکه درود و سلام و عاطفه خود را نثار چهره رأفت ورحمت آن مىکند، نمىتواند از لعن و نفرین نسبت به قاتلان و کشندگان امامحسین(ع) کهچهره دیگر کربلا را ترسیم کردند غافل باشد. شیعه تولّى و تبرّى را یک جا دارد و از هیچیکاز این دو، به بهانه دیگرى غافل نمىشود. امروزه هر چند کشندگان امامحسین(ع) جز نامننگ، چیزى براى خود باقى نگذاشتهاند، ولى نمىتوان منکر ادامه حیات اندیشه و خط و فکرامویان بود و تا زمانى که این فکر و اندیشه زنده است، ذکر و یاد سیدالشهدا(ع) و لعن و نفرینبر قاتلان او تداوم مىیابد، از این رو است که در دعاى ندبه مىخوانیم: «این الطالب بدمالمقتول بکربلا».
اسلام، هم جاذبه، هم دافعه دارد، نمىتوان با نام مبارزه با خشونت و رواج تساهل وتسامح و آموزههاى پلورالیستى، منکر حقّ و باطل شد و این دو صف را از یکدیگر متمایزنساخت. اسلام بدون برائت از کفر و الحاد و نفاق و لعن و نفرین بر شیطان و طاغوت و ظالم و مستکبر، اسلام نیست. تولّى و تبرّى و خودى و غیر خودى از مباحث عمیق قرآنى است:
«لا تجد قوماً یؤمنون بالله و الیوم الاخر یوادّون من حادّ الله و رسوله و لو کانوا اباءهم او ابناءهماو اخوانهم او عشیرتهم...اولئک حزبالله؛ (مجادله/22)
نمىیابى مؤمنان به خدا و قیامت را که دوستان کسانى باشند که مخالفت با خدا و رسول اومىکنند، هر چند پدران یا فرزندان یا برادران یا خویشاوندان آنان باشند. اینهاحزبخدایند.»
از این رو است که بر طبق روایات اهل بیت(ع) همچنانکه سلام بر امام حسین(ع) عبادتاست و فضیلت فراوانى دارد، لعن و نفرین بر قاتلان او نیز عبادت است و ثواب زیادى دارد.
امام رضا(ع) به ریّان بن شبیب فرمود:
«یابن شبیب ان سرّک ان تسکن الغرف المبنّیة فى الجنة مع النبى و اله فالعن قتلةالحسین(ع)؛
[48]
اى فرزند شبیب، اگر خشنود مىشوى که در غرفههاى بهشتى، در جوار پیامبر و آل او سکنىگزینى، قاتلان امام حسین(ع) را نفرین کن.»
لذا کمتر زیارتى از زیارات امامحسین(ع) را مىتوان سراغ گرفت که در کنار سلام بر او ویارانش، لعن بر قاتلان آنها ذکر نشده باشد، با وجود آنکه این زیارات از امامان معصوم(ع) واهل بیت(ع) و در متون معتبر نقل شده و بسیارى از آنها از جهت سند نیز به هیچ وجه قابلخدشه نمىباشد.
پینوشتها:
[42]. ر.ک: شهید مطهرى، حماسه حسینى، ص108 - 109.
[43]. ر.ک: موسوعة کلمات الامام الحسین(ع)، ص325 و 329.
[44]. نک به: حماسه حسینى، مجموعه آثار، ج17، ص109 - 110.
[45]. نک به: قیام عاشورا، در کلام و پیام امام خمینى، ص55 و 58.
[46]. نک به: مجله حکومت اسلامى، شماره 25(دفتر اول ویژه نامه).
[47]. حماسه حسینى، مجموعه آثار، ج17، ص88.
[48]. علامه مجلسى، بحارالانوار، ج44، ص299.
منبع: فصلنامه حکومت اسلامی شماره 27