حجت الاسلام و المسلمین سید جمال الدین دین پرور
تکبر مانع بزرگ خودسازی
خطبه های امیرالمؤمنین علی علیه السلام از نظر فصاحت و بلاغت و محتوا در اوجی از کمال و ارزش است بویژه خطبه هایی که بطور کامل و بدون تقطیع مانند همین خطبه نقل شده باشد.
قبل از ورود در بحث ذکر این مطلب لازم است که آغاز و انجام خطبه براساس یک خط سیر منظم و حساب شده یی تنظیم شده که شنونده و خواننده در جریان فکری و روحی ویژه قرار می گیرد و یک سلسله ارتباطات علمی و عملی برای او به وجود می آید که در مجموع به روشنی و بصیرتی در زمینه تهذیب و رشد معنوی و اخلاقی دست می یابد که زندگی را در دیدگاه او طور دیگری ترسیم کرده که همان «حیاة طیبه»است.
یک خطیب ماهر و عالم مانند امام علیه السلام که علاوه برجایگاه علم الهی و فصاحت و بلاغت، یک مربی بزرگ و منحصر به فرد است برای ایرد خطبه همه شرایط را در نظر گرفته بویژه آنکه مخاطب او فقط نسل حاضر نیست بلکه در همه اعصار و قرون باید مورد استفاده قرار گیرد. آنچه از خواننده خطبه انتظار می رود آنست که با همه ظرفیت به استقبال آن بشتابند و عمیقانه و محققانه در آن بیندیشند و از آغاز تا پایان آنرا پیوسته مطالعه کرده و در صدد استخراج نکته ها و پیام های آن بوده و آنگاه از حوزه علم و تحقیق به غیبت زندگی و عمل وارد سازد این مطالب در جلسه درس فضلا و طلاب عزیز مزکر آموزشی تخصّصی نهج البلاغه در
حوزه علمیه قم ایراد گردیده و از آراء و نظرها و نکته سنجی های آنان استفاده گردیده است انشاء الله برای گوینده و شنونده و خواننده مفید و مؤثر واقع گردد.
آغاز خطبه
این خطبه معروف درباره بزرگترین و خطرناکترین بیماری روحی و اخلاقی یعنی «تکبر»و مذمت آن و عوامل، نتایج و آثار آن و نیز نمونه و مصداق بارز متکبر یعنی شیطان ایراد گردیده است در این خطبه مطالب بسیار ارزشمند وجود دارد که بطور اجمال به یازده عنوان از عناوین اصلی آن اشاره می شود که توجه بدانها در فهم خطبه نقش اساسی دارد.
1ـ ستایش خداوند که بزرگی و کبریایی ویژه اوست که محور اصلی بحث است یعنی عنوان بزرگی و کبریایی فقط درباره خداوند صدق می کند ودر قرآن کریم صفت«متکبر»برای ذات باریتعالی آمده است که «هو الله الذی لا اله ال هو الملک القدوس السلام المؤمن المهیمن العزیز الجبار المتکبر سبحان الله عما یشرکون»در واقع این لفظ و این صفت فقط یک مصداق دارد و آن خداوند متعال است. در واقع بزرگی و کبریایی و عزت مخصوص خداوند است. اگر کسی در این حریم ویژه وارد شود و به پندار غلط، خود را بزرگ و دارای صفت کبریایی می بینند، بداند نشانه انحراف فکری و معرفتی است که همان تکبر مذموم و مصطلح در علم اخلاق است.
2ـ خود بزرگ بینی ابلیس و سرنوشت او یکی از نکات مهم که جنبه تاریخی هم دارد. نشان دادن مصداق مشخصی است که به این بیماری و انحراف مبتلا گردیده است.
3ـ پند آموزی از سرنوشت ابلیس و وحدت سنت الهی که درباره همه آفریدگان و همه زمانها ساری و جاری است. امام می فرمایند علت اینکه شیطان رانده گشت تکبر او بود و شما فکر نکنید که این سقوط مخصوص شیطان است بلکه هر انسانی که چنان کند چنین شود این سنت الهی است وهر کس با نوامیس الهی مخالفت کند کیفرش را خواهد دید چه ابلیس چه انسان.
4ـ برخورد داشتن مردم از شیطان و نیرنگهایش که همان تعصب و تکبر است.
5ـ بیان انگیزه تعصب ابلیس که سرمنشا تعصبهای جاهلی است.
6ـ برحذر داشتن از خود بزرگ بینی و سرانجام زشت آن.
7ـ هشدار به مردم از فرمانبرداری متکبران.
8ـ یکی از انگیزه های تکبر مال و اولاد است در حالی که مال و اولاد معیار بزرگی نیست بلکه وسیله امتحان الهی است.
9ـ سفارش به اراستگی به سلاح فروتنی علیه تکبر.
10ـفروتنی سرشت و روش همه پیامبران الهی بود.
11ـ هدف از عبادت چیرگی برنفس و ایجاد حالت تواضع است.
تکبر و کبریایی
«الحمد الله الذی لبس العزّ و الکبریا»این دو کلمه «العز»و«الکبریا»دو پایه اصلی ابن خطبه است که همه بحثها روی آنها بنا شده و امام علیه السلام آنها را ویژه خداوند متعال می داند عزت یعنی قوت و نیرو و شکست ناپذیری کبریایی هم بمعنای فرمانروایی و حاکمیت «و له الکبریا فی السموات و الارض و هو العزیز الحکیم»در آسمانها و زمین بزرگواری و فرمانروایی از آن اوست و اوست پیروز حکیم.
مرحوم علامه طباطبایی هم در ذیل این آیه به همین معنی اشاره کرده اند«و عن ابن الاثیر الکبریا العظمه و الملک و فی المجمع السلطان القاهر و العظمه القاهره و العظمه و الرفعه»کبریا یعنی عظمت حاکمیت و فرمانروایی کامل و مطلق.
«و هی علی ایّ حال ابلغ معنی من الکبر و مستعمل فی العظمه غیر الحسّیة و مرجعه الی کمال وجوده و لا تناهی لکماله»این کلمه معنایی فراتر از «کبر»دارد و در مورد عظمت غیر حسّی به کار برده می شود و بازگشت آن به کمال وجودی خداوند است که بی انتها و لا یتناهی است.
«و تقدیم الخبر فی له الکببریا»یفید الحصر کما فی قود«فلله الحمد»تقدیم خبر در «له الکبریاء»افاده حصر دارد یعنی کبریایی ویژه و منحصر آستان ربوبی است همانطور که ستایش منحصر به ذات باریتعالی است و دیگری نمی تواند در این حریم الهی وارد شود و جز تصور و پنداری برای او چیزی نیست وواقعیت ندارد یعنی یک موجود ضعیف و حقیری خود را به غلط بزرگ دیده است .
و در سوره یونس(2)کاربرد غلط«کبریا»را متعرض شده است که بت پرستها آنرا به غیر خدا، و بت های خود نسبت می دادند
«قالوا اجئتنا لتلفتنا عما وجدنا علیه آباءنا و تکون لکما الکبریا فی الارض و ما نحن لکما بمؤمنین»
مشرکین به پیامبر گفتند تو می خواهی ما را از پدرانمان جدا و منحرف کنی و می خواهی که کبریا و بزرگی برای شما باشد.
مرحوم علامه طباطبایی، کبریا را معنی می کند به الریا سه و الحکومه و انبساط القدره و نفوذ ان راده»بت پرستها به حضرت موسی و هارون گفتند شما آمده اید دولت و حاکمیت را از ما بگیرید که معلوم می شود معنای صحیح کبریا همان عظمت و حاکمیت و عزت هم بمعنای قدرت و قوت واقعی می باشد همان معنایی که ویژه خداوند است و بت پرستها به غلط آنرا به بت ها نسبت می دادند.
بنابراین عزت و عظمت بمعنای واقعی و صحیح مربوط به خداوند است و برای غیر خدا نیست پس کسانی که آن را به خود یا دیگری نسبت می دهند مجازی و لفظی است این چه عزت و قدرتی است که با یک «بت»از بین می رود . و این چه حاکمیت و عظمتی است که با یک بخشنامه باطل می شود. پس درباره خداوند عزت و کبریایی هست و در مورد غیر خدا نیست.
تکبر بیماری بزرگ اخلاقی
برای روشن شدن موضوع اندکی به تشریح و توضیح می پردازم
علم اخلاق می گویند«حقیقه الکبر هیاه نفسانیه تنشأ عن تصور الانسان نفسه اکمل من غیره(3)
تکبر یک حالت نفسانی است که از تصور و پندار انسان پدید می آید.تصوری که خود را از دیگری بهتر و بالاتر می بیند. پس این هیات و شکل و شمایل روحی را خود انسان می سازد انسان غیر مهذّب این حالت نفسانی زشت را در خودش بوجود می آورد.
و با این تصور و پندار همیشه خود را از دیگری بهتر و بالاتر می بیند گاهی انسان در عالم خیال زندگی می کند یعنی با تصور وتوهم برای خود دنیایی می سازد مثل شاه وزیر بازی بچه ها.
در هر صورت انسان متکبر در عالمی که از پندار ساخته چنین می بیند که از دیگران بهتر و بالاتر است گاهی به دانش و زمان به ثروت و حتی ممکن است بدون اینکه امتیازی داشته باشد خود را از دیگران بهتر ببیند.
ای کاش این تصوّر به همین جا متوقف می شد این تصوری که انسان متکبر برای خود چون تار عنکبوت تنیده است ادامه پیدا می کند و به مرحله تحقق خارجی می رسد و حالت«نفع»و سینه سپر کردن پیدا می شود. اول تصور است و ذهن او را فرا می گیرد و سپس چون قارچ رشد کرده و از حوزه فکر و پندار می گذرد و به جسم و رفتار او می رسد و همانطور که جسم در روح اثر می گذارد روح هم اثر متقابل دارد این فعل و انفعال یعنی تبدیل فکر به تغییر در روش و عمل و برخورد با دیگران که از آن تعبیر به «نفخ»و به اصطلاح عامه«باد کردن»و«قیافه گرفتن»و برای خود«حریم قائل شدن»در روایات هم آمده است. اعوذ بک من نفخة الکبر«1»خدایا به تو پناه می برم از باد کبر.
فرق عجب با کبر
در این جا لازم است فرق بین عجب و کبر بیان شود،البته معنای عجب هم (4)شبیه کبر است با این تفاوت که در کبر«متکبر علیه»وجود دارد یعنی می گوید من از فلانی بهترم اما در عجب اصلا کسی را به حساب نمی آورد که بگوید از او بهترم بلکه خود را می بیند و خود را دارای فضیلتی که ندارد، می داند. در هر صورت به هیچ کس اعتنا نمی کند تا خود را با او مقایسه کند و بهتر بداند.
نکته دوم آنکه متکبر، کاری به خدا ندارد یعنی باور ندارد این فضیلتی که دارد از خداست و خداوند متعال به او اعطا کرده است اگر انسان اینطور فکر کند و بداند هر چه دارد از خداست دیگر به بندگان خدا کبر نمی فروشد و با آنان متکبرانه و طلبکارانه نخواهد بود پس چه کسی که فضیلتها را از خود می داند و در واقع معتقد است که اوست که خود را به این مقام و موقعیت رسانده دقیقا همان حالت تکبر مذموم است.
و نکته سوم آنکه چنین می پندارد که این امتیاز و ملک طلق اوست و هیچ قدرتی نمی تواند از او بگیرد و این حالت خودبینی و خودپسندی به خود پرستی«در مقابل خدا پرستی»می رسد و لو اینکه ظاهرا نماز هم بخواند.
هشدار به دانش پژوهان بیماری کبر بیشتر در افرادی که علم ثروت و یا مقام و موقعیتی دارند پیدا می شود لذا اساتید اخلاق این مبحث را برای حوزه ها و دانشگاه ها بیشتر لازم می دانند زیرا زمینه در آنان بیشتر است و اگر در انسان رسوخ پیدا کند همه فضائل را برباد می دهد لذا از اوائل تحصیل باید درس اخلاق به عنوان «پادزهری»برای این بیماری بطور جدی مطرح باشد تا در کنار پیشرفت علم و دانش، مسأله مهم که تهذیب و تربیت است هم سیر تکاملی خود را طی کند.
نشانه های کبر
اگر خدای ناکرده بیماری کبر در کسی بوجود آید و رشد کند مردم را تحقیر می کند و برای آنان ارزش قائل نمی شود.
اگر هم مباحثه اوست به سخنان و نظراتش ترتیب اثر نمی دهد و او را مسخره می کندو حتی با الفاظ توهین آمیز او را وادار به سکوت می نماید و یا جایی که می خواهد برود دوست دارد که عده یی پشت سراو راه بیفتند.
پیامبر اکرم«ص»فرمودند من تعظم فی نفسه و اختلاف فی مشیته لقی اله و هو غضبان(5)کسی که خود را بزرگ ببیند و در راه رفتنش خدعه کند خداوند در روز قیامت براو غضب نماید.
علمای اخلاق در این زمینه تصریح کرده اند که از نشانه های تکبر آنست که در راه رفتن بردیگران پیش گیرد و آنها را پشت سرخود قرار دهد .
در زمانی که مرحو م امام در قم بودند قبل از آغاز نهضت مرحوم پدر م نقل کردند که در کوچه یخچال قاضی می رفتم دیدم امام تنها به طرف منزلشان در حرکتند من که به ایشان نزدیک شدم احترام کردم و قدمهایم را آهسته برداشتم که از ایشان جلو نزنم چند قدمی که رفتند متوجه شدند که فردی تند تند آمد و سپس راه رفتنش را آهسته کرد ایستادند و روبروگرداندند و پس از سلام و احوالپرسی فرمودند فرمایشی دارید عرض کردم خیر فرمودند خواهش می کنم بفرمائید و به حرکت خود ادامه دهید من آهسته می روم درواقع ایشان اجازه نداند شخصی دنبالشان راه برود.
انسان باید به بندگان خدا احترام بگذارد و آنها را دست کم نگیرد کسی که ترک تواضع کند معلوم می شود یا تکبر دارد و یا مقدمات این بیماری در وجود او در حال شکل گیری است باید سخت مراقبت کرد تا هر چه زودتر ریشه کن شود بی اعتنایی و بی تفاوتی در اینگونه موارد اخلاقی انسان را کم کم از وادی سیر و سلوک و تهذیب و تربیت بکلی خارج کرده و از علم و دانش او هم کاری ساخته نیست و از هدف اصلی که رشد معنوی انسان است باز می ماند.
تواضع شیخ شوشتری
داستانی از مرحوم علامه حاج شیخ محمد تقی شوشتری که از بزرگان علمای اسلام بودند نقل می کنم من خدمت ایشان رسیده بودم منزل آن عالم بزرگ در شهرستان شوشتر بود منزلی قدیمی و فرسوده و در چوبی بزرگ داشت دوستان و علاقمندان ایشان عرض کردند اجازه دهید این در را عوض کنیم باز و بسته کردن آن مشکل است و یک در جدیدی تهیه کنیم. ایت الله شوشتری فرمود این در را که می خواهید عوض کنید چه می کنید و به کجا می برید گفتند به یک رعیت یا کارگری می دهیم که از آن استفاده کند حاج شیخ که از توابع روزگار بود فرمود من با آن رعیت و کارگر چه فرقی دارم من هم مثل همان رعیت و کارگر هستم و بالاخره اجازه نداند.
کوتاه سخن آنکه انسان باید با ابین بیماری اخلاقی مبارزه کند و نگذارد در وجود او راه یابد.
آقای عمید زنجانی می گفتند وقتی در قم بودم و منزل امام علیه الرحمة می رفتم ایشان برمی خاستند و از من چون دیگر طلاب احترام می کردند سالها بعد وقتی ایشان به نجف تبعید شدند به عراق رفتم و به منزل امام وارد شدم دیدم امام مثل سابق برخورد نکردند و تمام قامت بلند شدند و به ایشان عرض کردم چرا مرا مثل سابق تحویل نگرفتید و حضرتش فرمودند دیگر توانایی ندارم و پیر شدم نه اینکه روش و حالات فرق کرده باشد.
پی نوشت ها :
ـ سلسله درسهای شناخت نهج البلاغه در مرکز آموزش تخصصی نهج البلاغه در قم.
2ـ شرح ابن میثم235/4
3ـ المیزان109/10
4ـ شرح ابن میثم235/4
5ـ المحجة الیضا218/6
منبع: سالنامه النهج شماره 12- 11