ماهان شبکه ایرانیان

انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه(۲)

این چنین انسان معدن کلمات الله است.   «فیهم کرائم القرآن و هم کنوز الرحمن»

انسان کامل از دیدگاه نهج البلاغه(2)

این چنین انسان معدن کلمات الله است.
 

«فیهم کرائم القرآن و هم کنوز الرحمن».(1)این مقام در صحف عرفانیه تعبیر به مرتبه عمائیه است که مرتبه انسان کامل است و
آن جمع مراتب الهیه و کونیه از عقول و نفوس کلیه و جزئیه و مراتب طبیعت در اصطلاح اهل الله تا آخر تنزلات و تطورات وجود است و فرق و تمیز به ربوبیت است چنانکه قائم آل محمد صلی الله علیه و اله در توقیع رجبی فرمود:
«فجعلتهم معادن لکلماتک ...لا فرق بینک و بینها الا انهم عبادک و خلقک...».
دو ضمیر«بینها الا انهم»مانند دو ضمیر کریمه :«علم آدم الاسماء کلها ثم عرضهم »است و در«فیهم کرائم القرآن»سخنی در پیش است.

حجت الله
 

این چنین انسان حجت الله است.
«اللهم بلی لا تخلوا الارض من قائم لله بحجه اما ظاهراً مشهوراً او خائفاً مغموراً».(2)در حکمت متعالیه مقرر است که هیچ زمانی، خالی از نفوس مکتفیه نیست و آنکه اتم و اکمل است حجه الله است پس هیچ زمانی خالی از حجه الله نباشد امام صادق علیه السلام فرمود:«الحجه قبل الخلق و مع الخلق و بعد الخلق»در دعای عرفه صحیفه سجادیه است:«اللهم انک ایدت دینک فی کل اوان بامام اقمته علماً لعبادک...»این حجت خواه ظاهر باشد و خواه غائب، شاهد است. شاهدی قائم که هیچگاه قعود ندارد، امام باقر علیه السلام فرمود:«اذا قام قائمنا»،و همچنین در تفسیر امام صادق علیه السلام:«من اقر بقیام القائم علیه السلام...»و نیز در کلام ثامن الحجج علیه السلام:«لا تخلوا الارض من قائم منا ظاهر او خاف»و هکذا در روایت دیگر که اتکا به قائم است.
فائده وجود امام منحصر به جواب دادن سؤالهای مردم نیست بلکه موجودات و کمالات وجودیه آنها بسته به وجود او هستند و در حال غیبت افاضه و استفاضه او مستمر است، علاوه اینکه غایب ماییم که در حجابیم و اسم خود را برسر آن شاهد هر جایی می گذاریم. در احتجاج طبرسی از قائم علیه السلام نقل کرد که :
«و اما وجه الانتفاع بی فی غیبتی فکا لانتفاع بالشمس اذا غیبها عن الابصار السحاب»همین بیان را امام صادق بلکه خاتم صلی الله علیه و اله به جابر انصاری فرمود.

عقل مستفاد
 

این چنین انسان عقل مستفاد است .
«ان هیهنا العلما جماً لو اصبت له حمله»(نهج البلاغه)که همه حقائق اسمائیه را واجد است و جمیع مراتب کمالیه را حائز.
«کل شی احصیناه فی امام مبین»(3)زیرا هر چه که به امکان عام برای باری تعالی و مفارقات نوریه ممکن است، واجب است . که امکان استعدادی در آنان نیست. از جنبه تجرد روحانی انسان کامل و کمال اعتدال وجودی او که بالفعل نفس مکتفی و کامل است باید بالفعل مظهر تام جمیع اسماء و صفات الهی باشد زیرا از آن جانب امساک نیست و از اینجانب هم قابل کامل است.
این چنین فرد را جام جهان نما و به اسامی بسیار دیگر نامند و در موجودات داناتر و بزرگوارتر از او موجودی نیست که زبده و خلاصه موجودات است و تمام عمال کارخانه وجود، خادمان اویند و گرد او طواف می کنند، و خود مرتبط با عقل بسیط که عقل کل است می باشد بلکه متصل با عقل کل است بلکه متحد با آن است بلکه اتحاد هم از ضیق تعبیر است و از روی لا علاجی بفنا تعبیر کرده اند اما فنایی که قره عین عارفین است. شأن هر موجود این است که معلوم و معقول انسان گردد و انسان را شأنیت این که عاقل آنها گردد. لذا انسان کامل حائز رتبه «کل شی احصیناه فی امام مبین»است.

ثمره شجره وجود
 

این چنین انسان ثمره شجره وجود و کمال عالم کونی و غایت حرکت وجودیه و ایجادیه است.
«نحن صنائع الله و الناس(و الخلق خ ل)بعد صنائع لنا»چه غایت قصوی در ایجاد عالم و تمام و کمال آن خلقت انسان است و غایت وجود انسان به فعلیت رسیدن دو قوه عقل نظری و عملی اوست. عالم کارخانه عظیم انسان سازی که اگر این چنین انسان تولید نکند عبث در خلقت لازم آید اما خلقت سایرین به طفیل او است.
شیخ اجل ابن سینا را در مبدأ و معاد کلامی به کمال در این مطلب سامی دارد که:
کمال العلم الکونی ان یحدث منه انسان و سائر الحیوانات و النباتات یحدث اما لاجله و اما لئلا تضییع الماده کما ان البناء یستعمل الخشب فی غرضه فما فضل لا یضیعه بل یتخذه قسیا و خلالا و غیر ذلک، و غایه کمال الانسان ان یحصل لقوته الظیرته العقل المستفاد، و لقوته العملیه العداله و هیهنا یتختم الشرف فی عالم المواد».
و همچنین در آخر الهیات شفا در وصف چنین انسان گوید:«کادان یصیر رباً انسانیا و کادان تحل عبادته بعدالله تعالی و هو سلطان لعالم الارضی و خلیفه الله فیه».
حاصل اینکه مقصود از خلقت منحصر در انسان کامل است و خلقت سائر اکوان از جهت احتیاج به ایشان در معیشت و انتفاع به آنها در خدمت است، تا آنکه مواد صنایع و مهمل نگردد و هیچ حقی از حقوق فوت نشود.
«صائن الدین»در «تمهید»سر این اصل سدید در غایت حرکت و جودیه گوید:«الغایه للحرکه الوجودیه هی الکمال الحقیقی الحاصل للانسان (و در غایت حرکت ایجادیه گوید:«غایه الحرکه الایجادیه هو ظهور الحق فی المظهر التام المطلق»نویسنده گوید : یا باید به پندار سوفسطایی منکر حقیقت بود، و یا قائل به حقیقت منحصر در طبیعت، و یامعترف به ورای طبیعت بدون غرض و یا غرض را عناصر دانست و یا معادن و یا نباتات و یا حیوانات و یا انسان غیر کامل و یا انسانی که در قوه نظری و عملی به کمال غایی رسیده؟شواهد برهان بر رد، جز رأی سدید اخیر بسیار است. پس اگر عالم کونی و نشأه عنصری را چنین انسان در همه وقت نباشد باید آن را بی کمال گفت، چون شجر بی ثمر. لذا هیچگاه نشأه عنصری که عالم کونی است خالی از انسان کامل نیست.

مؤید به روح القدس
 

این چنین انسان مؤید به روح القدس و روح است.
«اری نور الوحی و الرساله و اشم ریح النوبه».(4)
روح را چون عقل و نفس به اشتراک لفظ اطلاقات گوناگون است از روح بخایر گرفته تا روح القدس و روح من امره تعالی. نفس قدسی انسان کامل از شدت اعتدال مزاج به حسب صعود به روح القدس ارتضاء می یابد و فانی در آن می شود و از کثرت حدت ذهن و شدت ذکاء و صفای روح بلا واسطه معلم بشری از کمال مطلق می گیرد.
مؤید به روح القدس چنان که از تعلم بشری غنی است، براثر قوت حدسش از تفکر و تروی بی نیاز است. شیخ در اشارات و دانشنامه در اثبات وجود قوه قدسیه از غبی گرفت تا به غنی یعنی غنی از تعلم و تفکر رسید و حمای بزرگ و مشایخ عرفان قدیماً و حدیثاً در اثبات آن برای انسان کامل بر برهان و عرفان سخن راندند و از اهل بیت وحی که قدوه و اسوه ارباب معارف اند در روح القدس و خصائص نائل به آن روایایت در جوامع مروی است که :
«بروح القدس عرفوا ما تحت العرش الی ما تحت الثری و روح القدس لا یلهو و لا یلهو و لا یلعب و لا ینام و لا یغفل و لا یزهو و روح القدس کان یری به».

صاحب مرتبه قلب
 

این چنین انسان صاحب مرتبه قلب است .
«ان هذه القلوب اوعیه فخیرها اوعاها»قلب مقام ظهور و بروز معارف حقه الهیه به تفصیل است یعنی در مرتبه قلب معانی کلی و جزئی مشاهده می گردد، عارف، این مرتبه را از قلب و حکیم ، عقل مستفاد می گوید. از این جهت قلب است که پیوسته در تقلب و همواره در قبض و بسط است لذا مظهر اتم«کل یوم هو فی شأن»است. و اوسع از او خلقی نیست. و جای او را حد حدود و مقام یقف نیست و هر چه مظروف او در او ریخته شود ظرفیت و گنجایش او بیشتر می گردد و مظروف اوماء حیات از نسخ او است که یعنی علوم و معارف،«و ان الدار الاخره لهی الحیوان»پس این گوهر ورای عالم طبیعت و عاری از ماده و احکام آن است.
امام صادق علیه السلام قلب مجتمع را مدینه حصینه خواند که تواند حامل اسرار ولایت گردد یعنی اسرار ولایت در ده های ویران بی دروازه و بی برج و بار نهاده نمی شود باید شهر باشد شهری که حصن الهی باشد. امیر علیه السلام در نهج البلاغه حامل اسرار ولایت را صدور امینه خواند که ودایع الهی باید به امناء الله داده شود. انسان کامل قلب عام امکان است و قلب برزخ بین ظاهر و باطن است و همه قوای روحانی و جسمانی از او منشعب می گردند و از او فیض به آنها می رسد.
انسان کامل که واسطه فیض است جالس در حد مشترک بین عالم ملک و ملکوت است که با هر یک آن دو به وجهی مشارک است هم مانند ملائکه مطلع برملکوت سماوات و ارض است و نصیبی از ربوبیت دارد و هم به احکام بشری اینسویی متصف است، هر چند هر انسانی را نصیبی از ربوبیت است لکن مرتبه تامه آن انسان کامل را است چنانکه عبودیت او نیز عبودیت تامه است.
دعویهم فیها سبحانک اللهم و تحیتهم فیها سلام و آخر دعویهم ان الحمد لله رب العالمین.

پی نوشت ها :
 

1ـ نهج البلاغه، خطبه152.
2ـ نهج البلاغه، کلام امیر علیه السلام به کمیل.
3ـ یس،13.
4ـ نهج البلاغه ، خطبه قاصعه.
 

منبع: سالنامه النهج شماره 10 - 9
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان