چکیده
این نوشتار، شیوه و روش تربیتی امامان معصوم(ع)، در رابطه با خواص و عوام از شیعیان و پیروان شان را به کاوش نشسته است. آن چه که در این پژوهش، به عنوان مرکز و محور اصلی بحث مورد توجه قرار داده شده، اهداف، مؤلفه ها و روش های تربیتی در سیره ی معصومین(ع) است.
از آن جا که مؤلفه ها و روش ها برای دست یابی به اهداف تعریف و تعیین می شوند، و اهداف خود در سیره ی تربیتی معصومین(ع) برگرفته از قرآن کریم که هدف از آفرینش انسان را کمال یابی او می داند تبیین می گردند؛ بر این اساس، از معیارهای تعیین کننده ی روش تربیت در سیره ی معصومین(ع)، ماهیت آموزه های تربیتی قرآن کریم است.
اگر در آموزه های تربیتی قرآن کریم، به جای تسلیم و تعبد، بر تفکر و اندیشیدن و تدبر سفارش شده است، این شیوه فراگیر محور است، زیرا تفکر فعالیت درونی فراگیر را برمی انگیزد. همچنان که اگر بر آزادی و مسئولیت مداری فراگیر تأکید شده است، باز هم، بیان گر روش فراگیر محور است.
در حالی که شیوه های مربی محور، معمولاً بر آموزه های دستوری و فرمان استوار است و متضمن الزام می باشد. اما شیوه ی فراگیر محور بیشتر بر اساس پند و اندرز و موعظه و تشویق و ترغیب و مانند آن صورت می پذیرد. آن چه از سیره ی معصومین(ع) به دست می آید، این است که روش معصومین(ع) نسبت به خواص تأکید بر روش فراگیر محور است.
بر مبنای چنین شیوه و روش تربیتی نسبت به خواص از شیعیان است که امامان معصوم(ع) توانستند انسان هایی تربیت کنند تا شیعه را در دریای پر تلاطم مکاتب گوناگون زنده و پویا نگه دارند، در حالی که شدیدترین سخت گیری ها درباره ی آنان اعمال، و یا در مراکزی دور از دسترس شیعیان و پیروان خود نگاه داری شده و گاهی ارتباط با آنان بسیار به سختی و دشواری برقرار می شد.
در بررسی سیره ی تربیتی امامان معصوم(ع)، شخصیت های فراوانی را می یابیم که به برکت تربیت معصومین(ع) به جایی رسیدند که به تعبیر امام صادق (ع) هر کدام از آنها سفینه ی نجاتی شدند برای دست گیری از عوام از شیعیان.
انسان هایی که شخصیتی مانند علی(ع) در فراق آنان سیلاب اشک از چشمانشان جاری می شود و آه از نهادش در فراق آنان برآمده و این گونه از آنها یاد می کند: آه، برادرانم، همان ها که قرآن را تلاوت می کردند و به کار می بستند، در فرایض دقت می کردند؛ و آن را به پای می داشتند، سنت ها را زنده و بدعت ها را می میراندند، دعوت به جهاد را می پذیرفتند و به رهبر خود اطمینان داشتند و صمیمانه از او پیروی می کردند.
واژگان کلیدی: امامان معصوم(ع)، تربیت، روش، سیره، خواص و عوام.
مقدمه و طرح مسأله
زمانی که واقعه ی حره به وجود آمد و بسیاری از اصحاب رسول خدا(ص) و فرزندانشان کشته شدند و هنگامی که کعبه توسط مسلم بن عقبه و بعد از آن توسط جانشین او حصین بن نمیر مورد حمله و تجاوز قرار گرفت و به آتش کشیده شد و احدی را یارای هیچ گونه اعتراضی در برابر این اعمال ضد انسانی و ضد اسلامی نبود، و هنگامی که دشنام به علی(ع) به صورت شیوه ی جاری و عادی بر بالای منابر درآمده و حتی ترک آن از طرف خطیب جمعه، فریاد اعتراض نمازگزاران را در پی داشت؛ جامعه ای که به تعبیر امام سجاد(ع) در پاسخ به آن شخص به توصیف آن جامعه پرداخته و می فرماید: به شیوه ای که بنی اسرائیل در میان آل فرعون سپری می کردند، مردم با دشنام و ناسزاگویی به بزرگ و آقای ما امیرالمؤمنین(ع) به دشمنان ما تقرب می جویند... اگر نمی دانی بدان که روزگار بر ما چنین می گذرد (ابن سعد، 1405هـ، ج4، 218).
و در زمان حجاج بن یوسف ثقفی وضعیت به گونه ای است که امام باقر(ع) می فرماید: آن گاه که حجاج به قدرت رسید، شیعیان را به بدترین وضع ممکن قتل عام می کرد و به هر تهمت و بدگمانی آنها را دستگیر می ساخت و فشار در زمان او به حدی رسید که مردم حاضر بودند به آنها زندیق و یا کافر گفته شود، اما شیعه ی علی(ع) نامیده نشوند (ابن ابی الحدید، 1378هـ، ج1، 43).
و باز جامعه ای که امام صادق(ع) در شرح آن می فرماید: دیگران پس از پیامبر(ص) راه های امت های قبلی را پیمودند، پس دین خدا را تغییر دادند و آن را از اصل خود منحرف ساختند و در آن چیزهایی افزوده و مطالبی را از آن برداشتند. بنابراین، هرچه تاکنون در دست آنهاست، صورت تحریف شده ی آن چیزی است که از طرف خدا نازل شده است (طوسی، 1404هـ، 140).
در چنین جامعه، یارگیری برای اسلام ناب محمدی، و تربیت افرادی پاک و مخلص برای تشیع علوی و القاء معارف اصیل و راستین قرآن و سنت نبوی، از دقت و ظرافت ویژه ای برخوردار است تا بدین وسیله بتوان اسلام ناب را از انحرافات و فراموش شدن در لابلای جریانات نجات داد.
در واقع هر یک از معصومین(ع) با تربیت افرادی شایسته، که جز خواص اصحاب به شمار می آمدند، توانستند شخصیت هایی را به جامعه ی اسلامی تحویل دهند که به تعبیر سر سخت ترین دشمنان اهل بیت(ع)، هارون الرشید، زبان هر یک از آنها کارآمدی اش از صد هزار شمشیر زن بیشتر بود (طوسی، 1404هـ، 231).
بخش اول: بازشناسی مفاهیم
شیوه و روش
به طور کلی روش تربیتی معصومین(ع)، در واقع همان روش تربیتی قرآن کریم است. همان گونه که می بینیم قرآن کریم از یک سو، تزکیه و تعلیم را به عنوان دو رکن مهم تربیتی پیامبر اکرم(ص) معرفی می کند؛ «یُزَکِّیهِم وَ یُعَلِّمُهُمُ الکِتابَ وَ الحِکمَهَ» (جمعه، 2)؛ و از دیگر سو، از پیامبر(ص) به عنوان مبشر و منذر یاد می کند، گو این که تربیت نبوی در قالب انذار و تبشیر صورت می گیرد و در نهایت این که قرآن به عنوان نسخه ی این انذار و تبشیر، خود به عنوان موعظه معرفی می شود؛ «یا اَیُّهَا النَّاسُ قَد جاءَتکُم مَوعِظَهٌ مِن رَبِّکُم وَ شِفاءٌ لِما فِی الصُّدُورِ وَ هُدیً وَ رَحمَهٌ لِلمُومِنیِنَ» (یونس، 57). و خدای سبحان پیامبرش را مأمور به اتخاذ همین شیوه ی خاص می کند؛ «ادعُ إِلی سَبیلِ رَبِّک بِالحِکمَهِ وَ المَوعِظَهِ الحَسَنَهِ وَ جادِلهُمُ بِالَّتی هِیَ أَحسَنُ» (نحل، 125).
حال چه فلسفه ی رسالت تزکیه و تعلیم، و در قالب انذار و تبشیر، و چه شیوه ی گفتار در قالب موعظه، همه بر نوع خاصی از روش تربیت دلالت دارد که عبارت است از تربیت بر مدار آگاهی و بصیرت و انتخاب. در تمامی فرایندهای یاد شده، عنصر اساسی اقناع و انتخاب، جان مایه روش تربیتی است.
تربیت
این که واژه ی تربیت از کدام مبنا و ریشه برگرفته شده است، بین اهل لغت اتحاد نظر وجود ندارد. برخی مانند راغب اصفهانی بر این باورند که تربیت از ریشه ی ربب گرفته شده است. بر این اساس، رب در اصل به معنی تربیت و پرورش است، و آن ایجاد کردن حالتی پس از حالتی دیگر در چیزی تا به حد نهایی و تمام و کمال آن برسد ( راغب اصفهانی، 1412هـ، 336 و ابن منظور، 1414هـ).
با توجه به این معنا و مفهوم از تربیت است که به نظر برخی از اندیشمندان، تربیت تنها انباشت معلومات نیست، زیرا این فرایند، فراگیر را برای زندگی آماده نمی کند. بنابراین، عنصر گوهرین تربیت، سازندگی انسان است، چنان که برای زندگی مفید و مؤثر باشد (رفیعی، 1388، 90).
برخی با دید وسیع تری به تربیت نگریسته در نتیجه آن را فرایندی می دانند که در طی آن مربی، متربی را به گونه ای از زندگی رهنمون شود که با اقتضای فطرت او سازگار افتد بر ارزش های معنوی استوار شود ( همان). بر مبنای به کارگیری عنصر تقدس است که برخی در تعریف تربیت گفته اند: تربیت پرورش استعدادهای مادی و معنوی و توجه دادن به آنهاست به سوی اهداف و کمالاتی که خداوند متعال آنها را برای آن اهداف در وجود آدمی قرار داده است (صانعی، 1378، 13).
مبنای انتخاب روش تربیت
یکی از معیارهای تعیین کننده ی روش تربیت، ماهیت آموزه های تربیتی است. موعظه و نصیحت، که در آموزه های معصومین(ع) فراوان دیده می شود، خود بیان گر این حقیقت است که بنیاد و مبنای تربیت، تفکر و انتخاب فراگیر است و نه صرفاً پذیرش و تسلیم.
بدین جهت است که هر موعظه و نصیحتی در آموزه های معصومین(ع)، همراه با فلسفه و حکمت آن مطرح می شود تا مجالی برای تفکر و انتخاب بیشتر فراهم شود. در نمونه هایی هم که قرآن کریم از تربیت لقمان حکیم ذکر می کند، این روش به خوبی آشکار است. همچنان که در داستان مبارزه ی ابراهیم (ع) علیه کفر و شرک، قرآن کریم از رفتار ابراهیم(ع) به عنوان رفتار یک انسان رشد یافته، که همراه با بصیرت تصمیم می گیرد، یاد می کند. آیات پنجاه و یک تا پنجاه و هشت و شصت و هفت سوره ی مبارکه ی انبیا به خوبی گویای این حقیقت است.
این داستان به خوبی نمایان گر روش فراگیر محور قرآن کریم است که در آن بر عنصر آگاهی، آزادی، انتخاب و بصیرت تأکید شده است.
دامنه ی تربیت
گاه دامنه ی تربیت به اندازه ای وسیع و گسترده است که تمامی ساحات زندگی فراگیر را در برمی گیرد و در این نوع از تربیت است که مربی حق مالکیت و تسلط همه جانبه بر متربی می یابد. بر این اساس است که رب مطلق، تنها به خدا اطلاق می شود و برای غیر خدا نیاز به پسوند دارد مانند «رب البیت» (مکارم شیرازی، 1374، ج1، 54). بر همین مبناست که اگر کسی ربوبیت خدای متعال را در تمامی وجود خود پذیرا گردد و خود را همه جانبه به او بسپارد، خداوند تربیت ویژه ای را برای او در نظر می گیرد تا جایی که نیازهای مادی و معنوی او را آن گونه که شایسته است برآورده می سازد. معصومین(ع) این شیوه ی تربیتی را نسبت به برخی از اصحاب خاص خود نیز اتخاذ می کردند.
امامان معصوم(ع)
امام، به عنوان یک انسان معصوم از گناه، خطا و اشتباه فردی، دارای عالی ترین مقامات انسانی است، و دارای بینش و شناختی صحیح از سعادت و شقاوت انسان است که به آسانی می تواند به عنوان یک هدایت گر و راهنما، وی را به سرانجامی نیک فرا خواند.
امام، از نظر شیعه، افزون بر پیشوای دینی، رهبر سیاسی نیز هست، و شیعیان همواره به آنان توجه کرده و اوامر آنها را پذیرا هستند. اطاعت از امامان معصوم(ع) در مبانی عقیدتی شیعه، ریشه در وحی الهی دارد؛ آن جا که خدای سبحان می فرماید: ای کسانی که ایمان آورده اید اطاعت کنید خدا را؛ و اطاعت کنید پیامبر خدا و اولوالامر را...(طباطبایی، 1361، ج4، 618).
و به تعبیر شیخ مفید:... همانا ائمه معصومین (ع) قائم مقام انبیا(ع) در تنفیذ احکام و اقامه ی حدود و حفظ شریعت و مربی تربیت مردم هستند. آنها معصوم هستند، همانند عصمت انبیا (مفید، 1414هـ، 67-65).
از منظر آیات، احادیث و استدلال عقلی، امامان معصوم(ع) به عنوان جانشینان پیامبر(ص) در اداره ی امور جامعه ی مسلمین وظایفی دارند که یکی از آن وظایف مهم و اصلی، آموزش و تربیت دینی و علمی انسان هاست.
خواص و عوام
شیعیان و پیروان امامان معصوم(ع)، اگر چه تمامی آنان بر مدار اطاعت و ولایت معصومین(ع) هستند، اما آن چه مسلم است فاصله ی معنوی و قرب و بعد عملی آنان با امامان معصوم(ع) یکسان نیست؛ برخی در فاصله ی نزدیکی با امامان(ع) قرار دارند و برخی با فاصله ی دورتر و گروهی هم بسیار دور هستند.
در میان شیعیان، آنها هم که نزدیک ترین قرب معنوی را نسبت به معصومین(ع) دارند، خواص نامیده می شوند.
در برخی روایات ویژگی آنها را علم، آگاهی، بصیرت و مطابقت گفتار با رفتار برشمرده است (ر.ک.به: نوری، 1408هـ، ج5، 247 و مجلسی، 1404هـ، ج10، 145). بنابراین، معیار تمایز خواص از عوام، قرب و بعد معنوی نسبت به امام معصوم(ع) قرار داده شده است.
بخش دوم: اهداف و مؤلفه های تربیت معصومین(ع)
اهداف یا هدف نهایی تربیت
اهداف نقاطی هستند که به صورت معین و مشخص بیان می شوند و برای رسیدن به آنها گام های لازم برداشته می شود.
اهداف به طور کلی همیشه برمبنای نیازها تعیین و تنظیم می گردند (آقازاده و واحدیان؛ 1386، 22).
بنابراین، آن چه در تربیت دینی در درجه ی نخست شناسایی قرار دارد، هدف و یا اهداف نهایی تربیت دینی است و مؤلفه ها و روش ها نیز در جهت تحقق این اهداف در نظر گرفته می شوند و کاربرد دارند؛ زیرا اگر آغاز و انتهای عملی تاریک و مبهم باشد، روشی که به کار گرفته شود، نتیجه و ثمره ی آن نیز مبهم و تاریک است. از این رو ضرورت دارد نخست اهداف یا هدف نهایی تربیت دینی، آن گاه مولفه ها و پس از آن روش مورد توجه قرار گیرد.
هدف نهایی تربیت
هدف نهایی تربیت از نگاه معصومین(ع) که برگرفته از آیات قرآن کریم است، این است که از آن جا که انسان موجودی است که سعادت او با نیکی دنیا و آخرت معنا می یابد و این مهم هم در اثر عمل خالصانه و اطاعت از اوامر الهی حاصل می شود، آن چه درباره ی آموزه های معصومین(ع) درباره ی هدف نهایی تربیت می توان بیان کرد این است که طاعت و بندگی و در نتیجه ی قرب به حق، هدف نهایی تربیت دانسته می شود. به تعبیر شهید مطهری «از نظر قرآن، انبیا آمدند برای این که بشر را به سعادت خودش، که غایت سعادت از نظر آنها پرستش خداوند است، برسانند» (مطهری، 1366، 65).
مولفه های تربیت دینی
اگر تربیت دینی را فرایندی بدانیم که طی آن تلاش می شود تا با بهره گیری از آموزه های دینی زمینه ای فراهم آید که افراد در جهت رشد و شکوفایی استعدادهای فطری و دینی خود گام بردارند، می توان مولفه های اصلی و اساسی تربیت را عقلانیت، کنترل درونی و یا تقوای حضور دانست.
عقلانیت
در بینش امامان معصوم(ع)، پایه های مبانی دین عقلانیت گزاره های دینی استوار است. با رشد فکری و عقلانی جامعه، درک و فهم گزاره های نظری عینیت یافته، در مرحله ی اجرا سبب اعتقاد قلبی مردم به این مبانی می شود. بر اساس چنین ضرورتی است که معصومین(ع) تلاش می کردند تا بالاترین رشد فکری جامعه، زمینه ی تربیت دینی مسلمین را فراهم کنند.
در بینش امامان معصوم(ع)، معرفت اساس و ایمان شاخ و برگ آن دانسته شده است. «المعرفه اصل، فرعها الایمان» (مجلسی، 1404هـ، ج3، 14). بنابراین، همان گونه که شاخ و برگ درخت بدون ریشه وجود یا دوام نخواهد یافت، ایمان و تربیت دینی نیز بدون معرفت نه محقق خواهد شد و نه دوام خواهد یافت.
تقوای حضور
در بینش معصومین(ع)، تقوا مایه اصلی آزادی هاست و نه قید و بند درست کردن برای انسان (دشتی، 1379، 448). از این رو، تقوا به نوبه ی خود، منجر به نوعی توانمندی شناختی و معرفتی در انسان می شود، که به تعبیر قرآن کریم از آن به «فرقان» یاد می شود که در حقیقت قدرت تشخیص و تمیز حق و باطل است.
شیوه ی تربیتی معصومین(ع) بر مبنای این تقوای حضور است که توانست افراد را به گونه ای پرورش دهید که بدون اعمال کنترل و نظارت از بیرون سد محکمی را در درون آنها به وجود آورد.
ایجاد انگیزه
سخن از انگیزه و استعداد یا کشش درونی به تربیت، بدون یک ضرورت و یا احساس نیاز تربیتی، به مرحله ی تحقق و ظهور و بروز بیرون نخواهد رسید. از این رو، در مسیر تربیت دینی انسان، حس نیاز به تعالی و حالت قبول و پذیرش کاهش و کاستی در وجود خود، ابتدایی ترین گام برای پذیرش تربیت است. بنابراین، طبیعی است که برای تحقق تربیت باید نیاز و تقاضایی در وجود انسان باشد و در واقع، آن که خود را در صفات و ویژگی های تربیتی، بی نیاز بداند و هیچ نقص و کمبودی را در خود احساس نکند، هرگز به ضرورت جنبش و حرکت هم نمی اندیشد؛ چرا که اصولاً انسانی که خود را رسیده می پندارد، نیازی به سیر و حرکت در خود حس نمی کند و از این رو، جدای از وجود انسان شعله زند تا او را در مسیر حرکت تربیتی، به حرکت و تحرک وا دارد.
به تعبیر شهید صدر، بین رفع تعارضات درونی و بیرونی یک نوع درهم تنیدگی و تعامل است، زیرا بر اساس آیه ی 52 از سوره ی انفال، تا زمانی که پیامبران(ص) و به طور کلی مصلحان از نقطه نظر درون سازی ارزش های فطری موفق نشوند و نتوانند افراد را به سر حدی از تقوا برسانند، افراد نمی توانند در بعد اجتماعی، اقامه ی قسط نمایند؛ چرا که إِنَّ اللهَ لا یُغَیِّرُ ما بِقَومٍ حَتّی یُغَیِّرُوا ما بِاَنفُسِهِم (رعد، 11). در این آیه همان گونه که دیده می شود تحولات بیرونی مبتنی بر تحولات درونی است، و تحول درونی، موفقیت در رفع تعارض بین تقوا و فجور و رسیدن به نقطه ی تقوا محوری است (صدر، 1421 هـ، 85).
ایمان راستین را نمی توان به صورت «تحکمی» و «ساختگی» پدید آورد، بلکه باید زمینه ای فراهم آورد که شخص بتواند آن را از درون احساس کند.
در واقع، باید گفت همین احساس وابستگی و دردمندی است که این چنین انسان های دردمند را دست به دامن امر رشد معصومین(ع) می سازد. بر این اساس، در تربیت امامان معصوم(ع) بنابر این نیست که صرفاً علم توحید و علم خداپرستی به افراد آموخته شود. تلاش بر این است که حس خداجویی و خداخواهی به طور طبیعی و فطری در افراد کشف شود، به این معنی که با فراهم ساختن زمینه ها و شرایط مناسب، خود فرد این فرصت را بیابد، به خویشتن خویش بازگردد و به جستجو و کشف حق و حقیقت بپردازد.
بنابراین، در هر دو بعد اجتماعی و درونی، خود فرد نقش اصلی را بازی می کند. هر نوع تحولی اعم از اقامه ی قسط، عدل، حتی ورود و وفور نعمات الهی اعم از آسمانی و زمینی، منوط به ساخته شدن فرد و تغییر در درون او است. بدین جهت است که می بینیم در سیره ی تربیتی معصومین(ع) در رابطه با تربیت خواص، چهار عنصر نقش اصلی و کلیدی را دارد که عبارتند از:
- استعداد و توانمندی فراگیر؛
- اسوه و مقتدا؛
- روش های تربیتی؛
- اهداف و آرمان های متعالی؛
توانمندی فراگیر
توانمندی فراگیر از ارکان مهم در تربیت دینی به شمار می آید، زیرا از آن جا که تربیت دینی تعهد آور است، این تعهد و تکلیف باید با میزان توانایی فرد از جهات گوناگون تناسب و توازن داشته باشد. اگر خداوند فرموده است: لا یُکلِفُ الله ُنَفساً إِلاَّ وُسعَها (بقره،286)به این جهت است که تکلیف دینی بر حسب توانایی شخص تعریف و تعیین شود و انسان مکلف، به میزان توانایی خویش نسبت به آن تکالیف و عمل بر اساس آنها ملتزم و متعهد خواهد بود.
در تعالیم معصومین(ع) فراوان بر این امر تأکید شده است که مراتب ایمان و دینداری، نزد تمامی افراد دیندار یکسان نیست. ممکن است کسی در مرتبه ی بالایی از ایمان قرار داشته باشد و فرد دیگری در مرتبه ی پایین تری جای بگیرد. گوناگونی این مراتب و فاصله ی میان آنها به حدی است که گاه افرادی که در یک مرتبه از ایمان هستند، از درک آنان که در مراتب بالاتر و یا پایین تر قرار دارند، ناتوان می مانند و گاه رفتارها و حتی باورهای آنها را غیر دیندارانه می بینند. امامان معصوم(ع) نسبت به این مسأله در رابطه با خواص از اصحاب خود دقت فراوانی را به کار می گرفتند که مبادا این افراد در برخورد با عوام از شیعیان به گونه ای برخورد کنند که خواسته و انتظار آنان در حیطه ی فهم و درک عوام نباشد.
عمربن حنظله از امام صادق(ع) نقل می کند که آن حضرت(ع) فرمود: ای عمر شیعیان ما را وادار (به کارهایی که خود می کنید) نسازید و با ایشان مدارا نمایید؛ چراکه مردم همه تحمیل و ظرفیت شما را ندارند (المعزی الملائری، ج18، 313).
عبدالعزیز قراطیبی می گوید که امام صادق(ع) به من فرمود: ای عبدالعزیز، ایمان به مثابه نردبانی است دارای ده پله، که از آن پله پله بالا می روند. مبادا کسی که دو پله را پیموده به کسی که یک پله را بالا رفته بگوید: تو چیزی نیستی، آن گاه که کسی را پایین تر از خود در درجات ایمانی دیدی، با مدارا او را بالا بکش و هرگز او را به چیزی که طاقت ندارئد اجبار مکن (همان، 317).
زهری نیز از امام سجاد(ع) روایت می کند که آخرین سفارش خضر(ع) به موسی بن عمران(ع) این بود که: هیچ گاه کسی را به خاطر گناهش سرزنش مکن. محبوب ترین کارها نزد خداوند سه چیز است: میانه روی در طلب، بخشش در هنگام قدرت و مدارا با بندگان خدا(همان،318).
ابوجعفر بصری می گوید که با یونس بن عبدالرحمن بر امام رضا(ع) وارد شدیم و یونس از کارهای زشت شیعیان شکایت و گله کرد، ولی امام(ع) فرمود: با ایشان مدارا کن، چون عقل آنان (به بیش از این) نمی رسد (کلینی، 1360، ج2، 7).
در نظر گرفتن این نکته (تفاوت انسان ها در مراتب فهم) در نوع برخورد و رفتار افراد جامعه با یکدیگر در شیوه ی تربیتی معصومین(ع) بسیار حائز اهمیت و روشن گر این مطلب است که طراحی و اجرای برنامه های ثابت و یکنواخت و داشتن این انتظار که همه ی افراد جامعه آنها را به طور یکسان پذیرفته و مورد عمل قرار دهند، توقعی بی جاست.
در سیره ی تربیتی امامان معصوم(ع)، در رویارویی با افراد، این اصل تربیتی کاملاً رعایت می شده است. به همین سبب، آنها گاه از خطابه و موعظه، گاه از مجادله و گاه از قیاس و برهان استفاده می کردند. (همچنین به پرسش یکسان افراد گوناگون، پاسخ های متفاوت می دادند. (ر.ک.به: همان، 438).
اهتمام به رعایت ظرفیت وجودی افراد و تفاوت آنان در تربیت دینی همان نکته ای است که در روایات بر آن تأکید شده است و به تصریح و تلویح خواسته شده است که از ارائه ی معرفت سنگین و غیر قابل هضم به اشخاص کم ظرفیت و کم تحمل خودداری شود.
از این رو، برخی احادیث یادآور شده اند که لازمه ی این گوناگونی آن است که انتظارهای متفاوتی برای مراتب گوناگونی ایمان تعریف شود و انتظارات یک مرتبه بر مراتب دیگر تحمیل نشود، زیرا تحمیل تکلیف ها و اصرار بر انتظارات نامناسب، به سنگینی بار یا در هم شکستن فرد می انجامد.
گروهی از اهل بصره خدمت امام هشتم(ع) رسیدند و در حضور امام(ع) درباره ی عقاید و افکار یونس بن عبدالرحمان (در حالی که یونس به دستور امام(ع) در اتاق کناری رفته بود) بسیار بد گفتند. امام(ع) پس از وداع و خروج اهل بصره، یونس را خواست و به او فرمود:
یا یونس، حدث الناس بما یعرفون و اترکهم لا یعرفون کانک ترید ان تکذب علی الله فی عرشه (طوسی، 1348، 487)؛ ای یونس، با مردم به اندازه ی فهم و درکشان سخن بگو، و از بیان آن چه درک نمی کنند پرهیز کن، (در غیر این صورت از نظر آنان) گویا تو قصد کرده ای بر خداوندی که در عرشش بر همگان حکم می راند، دروغ ببندی.
مدرک بن هزار می گوید، امام صادق(ع) فرمود: ای مدرک، خدا رحمت کند بنده ای را که محبت مردم را به سوی ما جلب کند؛ پس از سخنان ما آن چه در سطح درک و شناخت ایشان است برای آنان نقل و از نقل سخنانی که از سطح فهم آنان فراتر است خودداری کند (صدوق، 1414هـ، 99).
اهداف و آرمان های متعالی
از گام های اساسی در مسیر تربیت معصومین(علیهم السلام)، روشنی و آشکاری اهداف نهایی و آرمان های متعالی است، زیرا انسان که آینده ی درخشانی را پیش روی خود نمی بیند، ضرورتاً انگیزه ای هم برای پیمودن راه نخواهد داشت. بر این اساس، هرچه این اهداف و آرمان ها روشن تر و برجسته تر باشند، به طور قطع جنبه ی امیدبخشی آنها نیز افزون تر است.
بدین جهت است که در اهداف عالی و آرمان های متعالی معصومین (علیهم السلام) قرب و تقرب الی الله، و توجه دادن مردم را به مباحث توحید، در بعد افعال و صفات خداوند، شناخت و ایمان به او، در نهایت، پرستش او به منزله ی تنها پروردگار جهان، خداوندی که یگانه است و همه ی امور به دست و قدرت اوست، که به تعبیر علی (ع): «معرفه الله سبحانه اعلی المعارف».
به طور کلی انسان در رابطه با تکامل و سیر الی الله، نخست مسلمان است و سپس مؤمن، و پس از آن متقی و در آخرین مرحله ی تکامل موقن، یعنی اهل یقین می شود. «الایمان فوق الاسلام بدرجه، و التقوی فوق الایمان بدرجه، و الیقین فوق التقوی بدرجه» (کلینی، 1360، ج2، 52).
فرد نخست با اقرار به توحید و گفتن لا اله الا الله و محمد رسول الله مسلمان می شود، و اگر با استدلال های منطقی آن چه را می گوید واقعاً بپذیرد، از مرتبه ی اسلام به مرتبه ی ایمان ارتقا می یابد، و اگر این پذیرش و ایمان در موضع گیری ها و عمل وی مؤثر واقع شود، به تدریج ملکه ی تحفظ و پروا در او به وجود می آید. در این مرحله انسان به تقوا دست می یابد، و اگر همچنان این وضعیت ادامه یافت، کم کم وارد مرحله ی یقین می گردد. در این مرحله است که آن چه را تاکنون می دانست، اکنون می یابد، و آن چه را در مرتبه ی ایمان با استدلال منطقی باور کرده بود، اکنون با مشعل فروزان یقین می بیند.
از این رو، نخستین هدف در بعد تربیتی، تقویت اندیشه های دینی و اعتقادی است، زیرا بسیاری از نارسایی های اخلاقی و رفتاری، ناشی از ضعف بنیان های اعتقادی می باشد.
منبع: نشریه اندیشه حوزه، شماره 86.