فیلمهای ابراهیم حاتمی کیا را باید پیش از هر چیز در نسبت با دوران کودکی و نوجوانی او و البته حضورش در جنگ تحمیلی بهعنوان عکاس جنگ بررسی کرد. دو عامل مهمی که در تمام نقاط کارنامه کاری ابراهیم حاتمی کیا از «مهاجر» تا «دعوت» (فیلمهایی که در ظاهر به نظر میرسد ربط چندانی به یکدیگر ندارند) خودنمایی میکنند و در طول مسیر خود کاملتر و البته متناقضتر میشوند. حاتمی کیا که دوران کودکی و نوجوانی خود را در محیطی زنانه میگذراند، این روحیه شکننده زنانه را در همه فیلمهای خود حفظ میکند، هرچند که در پس ظاهر جهان پر از مرد و خشم و اخم او پنهان است. در کنار این، تجربه عکاسی رشادتها و دردها در خاکریزهای جنگ، همراهی و باور فیلمساز به ایدئولوژی جمهوری اسلامی را قوت میبخشد.
اما این باور و همراهی به چه شکل بوده و حالا چطور کار میکند؟ درواقع وقتی از ابراهیم حاتمی کیا حرف میزنیم، با مجموعه درهم و پیچ در پیچی از تناقضات ایدئولوژیک سروکار داریم که درگذر زمان شکلش و بهتبع آن کیفیت و کمیتش تغییر کرده است.
بگذارید از سال شصتوپنج و «هویت» اولین فیلم سینمایی حاتمی کیا شروع کنیم. فیلمی که شبیه به هر فیلم دیگری که در آن سالها جوانان انقلابی میساختند، متأثر از محسن مخملباف و حال و هوایش بود. این تأثیرپذیری از مخملباف را چه در محتوای فیلم که درباره مسائل وجودی آدمی است و چه در فرم بصری آن و استفاده بیشازاندازه از لنزهای واید بهوضوح میبینیم. در همان ایام، خسرو دهقان با دیدن «هویت» اولین ساخته آن فیلمساز جوان پیشبینی کرد که حاتمی کیا روزی فیلمساز مهمی خواهد شد و خب این پیشبینی تا آنجا درست درآمد که امروز میتوان گفت حاتمی کیا مهمترین فیلمساز نظام جمهوری اسلامی است که مسیر فیلمسازی پر سکتهای را پشت سر گذاشته؛ گاهی همراه و همدل و گاهی در لوای انتقاد، دلی یا سفارشی اما همیشه زیر سایه مطلق ایدئولوژی جمهوری اسلامی.آنچه حاتمی کیا را تبدیل به فیلمسازی ویژه در دل سیستم میکند و تعریف و تمجیدهای آدمهایی مانند شهید مرتضی آوینی و یا بهروز افخمی را برمیانگیزد (فیلمسازانی که نه صرفاً بهواسطه ایدئولوژی که بهواسطه شناخت درستشان از سینما و مقتضیاتش حاتمی کیا را مهم دانستهاند)، آنچه او را «حاتمی کیا» میکند دو فیلم بعدیاش یعنی «مهاجر» و «دیده بان» است. فیلمهایی فرمالیستی که در دل جنگ میگذرند و برخلاف معمول، جانب روحیهای زنانهای که به آن اشاره شد را در فضای خشن و سبع جنگ و روحیات مردانهاش، میگیرند. در دورانی که فیلمهای دفاع مقدس اکشنهایی پیشپاافتاده یا نمونههای دست چندمی از آرنولدهای آمریکایی، مانند «کانی مانگا»، بودهاند یا در شکل متفاوتی مملو از خشونت مردانه، مانند آثار رسول ملاقلی پور فقید یا احمدرضا درویش، ابراهیم حاتمی کیا «مهاجر» را ساخته است.
حاتمی کیا به فراخور موفقیت انتقادی این دو فیلم و شناخته شدنش در سینمای روز ایران، «وصل نیکان» را در جواب «عروسی خوبان» ساخت. وصل معادل عروسی و نیکان معادل خوبان. درست همینقدر نمادین و کنایی «وصل نیکان» جوابیهای بر حرفها و ادعاهای محسن مخملباف در «عروسی خوبان» بود. اگر آنجا مخملباف از انشعاب، خلأ و فاصلهای که انقلابهای مردمی میان آدمها میاندازد صحبت میکرد، حاتمی کیا در «وصل نیکان» همه سعیاش را بر بازسازی یکدستی و یکپارچگی ارزشها و ایدههای فیلم که همان ایدههای نظام هستند، میگذاشت. درنتیجه «وصل نیکان» بیش از آنکه بخواهد فیلم حاتمی کیا باشد تبدیل به یک فیلم تبلیغاتی برای میشود و بیش از آنکه فیلم کارگردان «بچه حزباللهی» روشنبین و تازهکار باشد، محصول پروپاگاندا میشود. آنهم در دورهای که کشور ورطه حساسی را پشت سر میگذارد و پس از مرگ امام خمینی و در آغاز قدرت گیری آیتالله هاشمی رفسنجانی انگار که به مرحله دیگری گذار میکند.
وصل نیکان
این با شروع مسیر جدید فیلمسازی حاتمی کیا همزمان میشود. او که همواره در فیلمهایش از دغدغههای اجتماعی و سیاسی خاص خود صحبت کرده، راه جدیدی را برای فیلمسازی پیدا میکند که بعدتر در «موج مرده» و به شکل بسیار شدیدتری در سالهای اخیر و در همکاریهای حاتمی کیا و سازمان سینمایی اوج سروکلهاش پیدا و فیلمهایی بسیار متفاوت را سبب میشود.
«از کرخه تا راین» محبوبترین فیلم حاتمی کیا در نظر عموم تماشاگران سینمای ایران، پس از «وصل نیکان» و البته در چهارچوبی بسیار متفاوتتر ساخته میشود. «از کرخه تا راین» بهواسطه طراحی ملودراماتیکش است که چنین فیلم مهمی در کارنامه کاری ابراهیم حاتمی کیا است. پس از دوره اول که ویژگیهای فرمالیستی در ساخت آثار او بیش از هر چیز در فرم قابل بازیابی است، فیلمساز این بار داستانی حساس و البته دردناک از زندگی جانبازانی که مورد بیمهری قرارگرفتهاند را دستمایه فیلم خود قرار میدهد و مخاطب را از هر دسته و گروهی، خواه مسلمان خواه بیگانه با مذهب، خواه همسو با وطنش و خواه مخالف آن یا جنگ، متأثر میکند؛ اما نکته اینجاست که حاتمی کیا در دام اغراق بیشازاندازه ملودرامهای ایرانی نمیافتد و آن دغدغه سیاسی اجتماعی ذهن بیدار فیلمساز در ملودراماتیکترین فیلم او هم خودنمایی میکند. دغدغههای سیاسی که به واضحترین شکل در انتخاب آلمان بهعنوان مقصد قهرمان فیلم نمود پیدا میکند، آلمانی که بیشترین فروش سلاح را به عراق در دوران جنگ داشته و محکم پشت دشمن ایستاده بود، کماکان حضور دارند.
از کرخه تا راین
ضمن اینکه حالا حاتمی کیا با استفاده از موقعیتی که نه در سینما بلکه در سیاستهای فرهنگی جمهوری اسلامی پیداکرده است میتواند، در دورهای که زن و مرد جلوی دوربین نمیباید کوچکترین لمسی داشته باشند، سانسور را دور بزند: قهرمان فیلم در فرودگاه خواهرش را به آغوش میکشد!
و البته صحنهای از «از کرخه تا راین» که در تاریخ سینمای ایران جاودانه میشود…قهرمان از بمباران خط کرخه، به خلوت کناره رود راین رسیده است و فهمیده بیماریاش را علاجی نیست…«کو اون رحمانت…کو رحیمت؟…»
حاتمی کیا این روند ملودرام سازی را کموبیش در سه فیلم بعدی خود ادامه میدهد تا کشور وارد دوره دیگر گذار از تاریخ خود به مرحله بعدی میشود. سالهای ملتهب و معلق آخر دوره ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، مقطعی از تاریخ انقلاب اسلامی که مردم تا پیش از آن چنین سرگردان و گیج نبودهاند…ظرفیت تحمل جامعه لبریز شده است و همه در انتظار گشایشی تازه در اوضاع خصوصاً سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ایران هستند و دوم خرداد با جریان اصلاحات و ریاست جمهوری محمد خاتمی از راه میرسد. ابراهیم حاتمی کیا حدفاصل سالهای هفتادوچهار و هفتادوشش فیلم نمیسازد. همان دغدغههای سیاسی همیشگی او را در تعمق فرومیبرد. حالا باید چه فیلمی بسازد که مناسب حالوروز امروز اجتماع باشد؟ …و بهترین و البته متناقضترین فیلمش را میسازد. فیلمی که با همه تناقضهایش بهترین فیلمی هم هست که جمهوری اسلامی ساخته است. یکی از بزرگترین ایراداتی که مخالفان فیلم به آن میگیرند، اینست که یک بسیجی میخواهد انتقامش را از مردم بگیرد و درواقع از مردم طلبکار است؛ اما کمتر کسی به این فکر میکند که این حاج کاظم است که با رفتار و ایدههایش باعث میشود رفیقش زودتر از دست برود. کنش اصلی حاج کاظم، نماینده مردم و حکومت، یکپارچگی و یکدستی نظام کشورمان را که در فیلمهای حاتمی کیا تا پیشازاین حضور جدی داشتهاند، زیر سؤال میبرد. اعمال طلبکارانه حاج کاظم نظم همیشگی فیلمهای او را درهم میشکند و از این حیث او در ادامه قیصر یا ناخدا خورشید قرار میگیرد.
آژانس شیشهای
نکته «آژانس شیشهای» در اینست که به همه ایدهها مجال بروز میدهد تا هیچکدام از ایدهها به هوای محق بودن ایده دیگر از دست نرود.
فیلم جریان ساز بعدی «موج مرده» است که در دوران اصلاحات، با پول روایت فتح ساخته و بدل به یکی از تند و تیزترین فیلمهای حاتمی کیا میشود.
ردپای معاملات سیاسی هنری را اینجا هم مانند قضیه سانسور در «از کرخه تا راین» یا تبلیغات در «وصل نیکان» میتوان جستوجو کرد. «به رنگ ارغوان» فیلمی توقیفی که حاشیههای زیادی میسازد و همه از تندوتیزی اصلاحطلبانهاش میگویند اما در اصل سوپاپ اطمینانی بیش نیست و به کبریت بیخطری میماند. حاتمی کیا در طول ساخت این آثار بیش از هر وقت دیگری نه شبیه به گذشته که همسو با ایدئولوژیهای نظام جمهوری اسلامی که تبدیل به مهرهای در زد و بندهای سیاسی/فرهنگی میشود تا بتواند رابطه مخاطبان با سینمای دولتی را کنترل کند. (خودآگاه؟ ناخودآگاه؟) فیلمهای او یا کارکردهایی سیاسی، از جنس بازی «به رنگ ارغوان» پیدا میکنند یا فیلمهای متوسطالحالی میشوند که بهدوراز دغدغههای همیشگی فیلمساز و فضای جامعهاند: «دعوت» که هرچند میتواند بدترین فیلم حاتمی کیا باشد اما آن ناخودآگاه ظریف و زنانهای که همیشه در فیلمهایش حس میشده اما غایب بوده است را به نمایش میگذارد. پس از سالها نمایش خشم و رفاقتهای مردانه حالا با جهانی مملو از زنان مواجه هستیم که حاتمی کیا شناخت درستی از آن ندارد.
بازهم اتفاق مهم دیگری در سیاست روز جامعه میافتد. سال هشتادوهشت میآید و تغییر مسیر مجددی را در کارنامه کاری حاتمی کیا به وجود میآورد. «گزارش یک جشن» شروع این مسیر تازه است. فیلمی اعتراضی اما کماکان محافظهکار که گوشه چشمی به اعتراضات خیابانی سال هشتادوهشت دارد. هرچند یکی به نعل یکی به میخ؛ اما همه نکته دراینست که «گزارش یک جشن» سانسور میشود اما حاتمی کیا شبیه به نشست مطبوعاتی فیلم «موج مرده» که در اعتراض به توقیف و سانسور فیلمش نگاتیوها و راشهای فیلم را با خود به جلسه میآورد و لب به اعتراضی توفنده میگشاید، هیچ حرفی از توقیف فیلمش نمیزند.
بادیگارد
چراکه بازی سیاسی روز عوضشده و دیگر قرار نیست «گزارش یک جشن» هم در چهارچوب سیاستهای جدید، یک سوپاپ اطمینان دیگر باشد.
«چ»، «بادیگارد» و «به وقت شام» سه فیلم آخر ابراهیم حاتمی کیا به شکل اغراقآمیزی نشاندهنده پیوندهای سیاسی و نه هنری/فرهنگی کارگردان با سازمان سینمایی اوج است. در «بادیگارد» حاتمی کیا، حاج کاظم «آژانس شیشهای»اش را در لوای حاج حیدر ذبیحی میکشد تا شاید پایانی بر آن ذهن بیدار دغدغهمند باشد. ابراهیم حاتمی کیا همانطور که خودش بر روی سن اختتامیه جشنواره اذعان کرده همیشه فیلمساز این نظام بوده است؛ اما با این تفاوت که «مهاجر» یا «آژانس شیشهای» فیلم یک فیلمساز با باورهای خاص خودش است اما «به وقت شام» یا «چ» محصول سفارشی. امروز حاتمی کیا نه همسو که بیش از همیشه وابسته بهنظام فیلم میسازد و جدا و دور از مردم. (و حتی فیلمی هم که بر این اساس میسازد با آنچه سعی میشود از شرایط جانکاه سوریه و لزوم مبارزه با داعش به مردم ارائه شود، اختلاف جدی دارد. دشمن در اینجا نه خطرناک و وحشی که احمق و خرفت طراحی شده است.)
اما چه بلایی بر سر تناقضاتی که از آنها گفتهایم میآید؟ این تناقضات از بین میروند؟ نه! احتمالاً تنها در ذهن فیلمساز سانسور میشوند و به شکل دیگر در جهان عینی خود را بروز میدهند. «به وقت شام» سراسر از چنین تناقضات دگرگونه است.
به وقت شام
تناقضات ذهن فیلمسازی که دغدغهها و سینمایش را به پولهای وسوسهبرانگیز سازمان سینمایی اوج فروخته و بدل به فیلمسازی وابسته و سفارشیشده است.
حاج کاظم ازدسترفته است و تناقضات ایدئولوژیک، دیالکتیک درونی هر ایدئولوژیست، تبدیل شده به تناقضی ذاتی: در سالن سینما شمار زیادی به شباهتهای تکنیکی تا شخصیتپردازی فیلم به «مدمکس» و دیگر اکشنهای هالیوودی خندیدند. تناقض درست در اینجاست. فیلمساز ارزشی برای اینکه محصول متوسط و سفارشی را به شکل جذاب و مخاطب پسندی بسازد دست به دامن آمریکا، هالیوود و جنس فیکشنسازی آمریکایی که همیشه همسو با رؤیای آمریکایی یا همان «آمریکا مهد تمدن و صلح در جهان» بوده، میشود.
اصلاً سالها ایستادگی گران و پر تلفات جمهوری اسلامی و همپای آن مردم این نظام در برابر آمریکا، این بزرگترین دشمن همیشگی و مهمتر از آن، جدیترین آرمان انقلاب اسلامی را زیر سؤال میبرد.
همچنین بخوانید:
سیر تحول ابراهیم حاتمی کیا ـ قسمت اول
سیر تحول ابراهیم حاتمی کیا- بخش دوم
کپی برداری و نقل این مطلب به هر شکل از جمله برای همه نشریهها، وبلاگها و سایت های اینترنتی بدون ذکر دقیق کلمات “منبع: بلاگ نماوا” ممنوع است و شامل پیگرد قضایی می شود.
Post Views:
95