ماهان شبکه ایرانیان

لذت از دیدگاه مکتب اخلاقی اسلام

مناسب است که در اینجا با تفصیل و دقت بیشتری به تبیین مسأله لذت و جایگاه آن در نظام اخلاقی اسلام بپردازم

لذت از دیدگاه مکتب اخلاقی اسلام
مناسب است که در اینجا با تفصیل و دقت بیشتری به تبیین مسأله لذت و جایگاه آن در نظام اخلاقی اسلام بپردازم. حقیقت آن است که با نگاهی اجمالی به هر یک از افعال و امیال و خواسته های خود به وضوح در می یابیم که محرک و عامل اصلی ما در انجام آن کارها رسیدن به لذت و گریز از درد و رنج است. این مسأله در لذت های حسی کاملاً روشن است. ممکن است تصور شود که این حکم را نمی توان درباره همه فعالیت ها و رفتارهای آدمی جاری دانست؛ زیرا در برخی از کارها محرک اصلی و عامل انجام آن، حکم عقل با دستور خداوند است و در ظاهر، ممکن است، هیچ گونه لذتی در آنها نباشد. اما اگر نیک بنگریم خواهیم دید که در این گونه از فعالیت ها باز هم رسیدن به لذت است که ما را وادار به انجام کار می کند: لذت اطاعت از خداوند و رسیدن به پاداش اخروی و امثال آن. حتی اگر کسی خوشی ها و لذت های خویش را فدای دیگران می کند و برای رفاه دیگران و تأمین سعادت آنان سختی ها و مرارت هایی را متحمل می شود و حتی ممکن است جان خود را نیز فدا کند باز هم محرک اصلی او ذاتی است که در ورای این از خود گذشتگی ها و ایثارها و فداکاری ها به آن می رسد. حتی کسی که دست به خودکشی می زند در حقیقت در پی رسیدن به لذتی خیالی و موهوم است. توضیح آن که، کسی که دست به عمل خودکشی می زند در حقیقت می خواهد از ناراحتی های زندگی رهایی یابد و از مشکلات زندگی خلاص شود، پس چنین شخصی در حقیقت خواهان راحتی و آسایش موهوم است که به خیال خود پس از مرگ به آن می رسد و از آن لذت می برد. بنابراین، می توان این اصل را پذیرفت که محرک اصلی انسان در همه فعالیت ها و رفتارهایش، تحصیل لذت و دوری از الم است، اعم از دنیوی و اخروی یا مادی و معنوی. درباره انسان هایی که به بالاترین درجات کمال و انسانیت رسیده اند، یعنی کسانی مانند پیامبران و اولیای الهی، باز هم می توان گفت که عامل فعالیت آنان وصول به لذت است. حتی کسی که می گوید:
الهی عرّفتنی نفسک فاستغنیتُ بها عن جمیع خلقک و عزتک و جلاک لو کان رضاک
فی ان أقطع إرباً إرباً و أقتل سبعین قتلة بأشد ما یقتل به الناس لکان رضاک احبّ الیّ... (2)
هر چند دنبال لذت مشخصی نیست؛ اما او نیز، به نوعی، از رضایت خداوند و شادمانی او لذت می برد و اصیل ترین لذت را نیز همین می داند. در حقیقت این اوج کمال آدمی است که همه لذت های غیر اصیل را رها کند و حتی برای رسیدن به لذت بهره مندی از نعمت های الهی فعالیت نکند و تنها به دنبال لذتی باشد که در سایه رضایت و خشنودی خداوند حاصل می گردد.
به هر حال هر کسی در درون خود می یابد که فطرتاً خواهان لذت و خوشی و راحتی بوده و از درد و رنج و ناراحتی گریزان است. تلاش های روزمره هر انسانی همواره برای دست یافتن به لذایذ بیشتر، قوی تر و پایدارتر و فرار از آلام و رنج ها و ناخوشی ها، و دست کم، کاستن از آنها است. به هنگام تزاحم لذایذ و آلام با یکدیگر فطرت آدمی حکم می کند که درد و ناراحتی مختصر را برای رهایی از رنج و ناخوشی بیشتر تحمل کند و لذت کم تر و محدودتر را فدای لذت بیشتر و پایدارتر نماید. هم چنین تحمل رنج مختصر برای رسیدن به لذت زیاد و پایدار و گذشتن از لذت مختصر برای رهایی از رنج بسیار مقتضای عقل و فطرت آدمی است و همه کارهای عقلانی بر اساس این محاسبات انجام می پذیرد و اختلافاتی که میان انسان ها در ترجیح پاره ای از لذایذ و آلام مشاهده می شود معلول اختلاف در تشخیص و اشتباه در محاسبه و عوامل دیگر است.
حاصل کلام آن که، لذت از یک حیث، عامل و انگیزه فعالیت و تلاش در زندگی هر انسانی است و از حیثی دیگر، نتیجه و ثمره فعالیت و تلاش های روزمره است. چون انگیزه؛ علت غایی رفتار است و علت غایی، از حیث تصور، مقدم بر معلول است؛ اما، از حیث تحقق خارجی، مؤخر از معلول بوده و نتیجه و ثمره ای است که بر فعالیت ها و کارهای انسان مترتب می گردد.

رابطه لذت و کمال حقیقی

کمال حقیقی انسان عبارت است از آخرین مرتبه وجودی و عالی ترین کمالی که انسان استعداد وصول به آن را دارد و کمالات دیگر، اگر انسان را در وصول به کمال حقیقی اش یاری رسانند، همگی کمالات آلی و نسبی به حساب می آیند. بنابراین، مطلوب اصیل انسان همان کمال حقیقی است که دارای ارزش ذاتی است و مطلوب بودن اشیاء دیگر، مطلوبیتی فرعی و مقدمی است. هم چنین لذتی که انسان اصالتاً طالب آن است لذتی است که از حصول کمال حقیقی می برد و سایر لذت ها جنبه مقدمه ای دارند؛ زیرا لذت اصیل لذتی است که از رسیدن به مطلوب اصیل حاصل می شود.
بنابراین، شناخت کمال حقیقی مستلزم شناخت لذیذ اصیل است و بالعکس شناخت لذیذ اصیل مستلزم شناخت کمال حقیقی می باشد. و چون لذیذ اصیل دارای عالی ترین لذت ممکن الحصول خواهد بود شناختن لذیذ اصیل با شناختن چیزی که بتواند بیشترین و عالی ترین و پایدارترین لذات را برای انسان پدید آورد، ملازم است و از این رو، اگر لذت بخش ترین موجودات را شناختیم لذیذ اصیل و کمال حقیقی انسان را نیز خواهیم شناخت.
اگر انسان واجد چیزی شود که با او ملایمت دارد، از آن لذت می برد و اگر چیزی را واجد شود که با وجود او ملایمت و مناسبت ندارد، از آن رنج می برد. اگر انسان از پدیده ای رنج می برد، معنایش این است که آن پدیده با وجود او مناسبت و مسانخت ندارد، به حال او ضرر دارد، او را از رسیدن به کمال باز می دارد و از حرکت، تکاپو و رشد او جلوگیری می کند. در مقابل، اگر برای انسان لذتی حقیقی حاصل شود، لازمه و معنایش این است که وجود او بارورتر شده است، حتی اگر لذت انسان ناشی از یک صورت خیالی باشد، معنایش این است که آن صورت خیالی با قوه خیال او ملایمت و سازش دارد، لذا از واجد شدن آن صورت خیالی هم لذت می برد، پس لذت، همیشه در اثر پیدا شدن امری است که با وجود فرد سازش دارد. این امر لذتبخش که امری وجودی است «کمال» نامیده می شود. کمال، یعنی مرتبه ای از وجود که با این موجود سنخیت دارد از آن لذت می برد، پس کمال با درک لذت توأم است و اگر لذت بر رنج و ناراحتی غالب شود و دوام پیدا کند، «سعادت» نامیده می شود. پس «سعادتمند» کسی است که وسایل لذت، به طور مداوم، برای او فراهم است. سعادت و کمال متلازمند. اگر انسان دارای چیزی شود که با او سنخیت دارد «کمال» شده است و چون از آن سنخیت لذت می برد و لذت او هم دایمی است، پس او «سعادتمند» شده است. با این توضیح می توان گفت ملاک ارزش اخلاقی، سعادت، لذت و کمال است. بنابراین، کمال و سعادت، مطلوب فطری انسان اند و انسان عاقلی را نمی توان یافت که طالب سعادت نباشد.(3)

چیستی لذت

درباره حقیقت لذت دیدگاه های متفاوتی از سوی اندیشمندان و فیلسوفان اسلامی (4) و غربی (5) ارائه شده است. برای آشنایی با این دیدگاه ها می توان به کتاب های مربوطه مراجعه کرد. ما در اینجا بدون آنکه بخواهیم به نقل و نقد آن دیدگاه ها بپردازیم به بیان نظریه مورد قبول خود در این باب اکتفا می کنیم. چیزی را که ما در خود می یابیم و از آن به لذت تعبیر می کنیم عبارت است از حالتی ادراکی که هنگام یافتن امور دل خواه، برای ما حاصل می شود. البته مشروط به آن که:
اولاً، قوه متناسب با درک آن چیز در ما وجود داشته باشد؛ روشن است که هر لذتی متناسب با قوه خاصی است. به عنوان مثال، لذتی که از شنیدن صدایی دل نواز می بریم از راه قوه شنوایی درک می شود و متناسب با قوه شنوایی ما است و نه بینایی یا چشایی و امثال آن. به همین دلیل اگر کسی فاقد یکی از قوا باشد از لذتی نیز که از راه آن به دست می آید محروم خواهد بود. اگر کسی ذائقه نداشته باشد از چشیدن غذاهای لذیذ لذتی نخواهد برد.
ثانیاً، آن چیز را به عنوان مطلوب خود شناخته و آن را متناسب و سازگار با طبع خود بدانیم؛
ثالثاً شرایط فراهم آمدن آن درک نیز وجود داشته باشد و آن شیء در دسترس ما قرار گیرد. به عنوان مثال، برای لذت بردن از یک منظره زیبا افزون بر داشتن قوه بینایی و وجود منظره زیبا باید سایر شرایط، از قبیل وجود نور کافی و سایر فعل و انفعالات شیمیایی و فیزیولوژیکی نیز فراهم باشد؛
و رابعاً شیء مورد نظر در شعاع آگاهی و توجه ما قرار گرفته باشد. و الا اگر چیزی در واقع هم مطلوبیت داشته باشد، اما ما از یافتن آن آگاه نباشیم، در همه این حالات از یافتن آن چیز لذتی برای ما حاصل نخواهد شد.
بنابراین، حصول لذت افزون بر وجود ذات لذت برنده و شیء لذیذ، متوقف بر داشتن یک نیروی ادراکی خاصی است که بتوان یافتن مطلوب را با آن درک کرد. و هم چنین متوقف بر شناخت مطلوبیت آن چیز و توجه به حصول آن است.
نکته دیگری که توجه به آن لازم است این است که لذت امری تشکیکی بوده و دارای مراتب مختلفی است. و اختلاف مراتب آن به سه چیز بستگی دارد: (1) شدت و ضعف نیروی ادراک؛ (2) میزان مطلوبیت آن چیز؛ و (3) میزان توجه انسان به آن شیء مطلوب. توضیح آن که، ممکن است لذت کسی از خوردن غذایی لذیذ بیش از لذت شخص دیگر از خوردن همان غذا باشد به این دلیل که حس ذائقه او قوی تر و سالم تر از دومی باشد و یا ممکن است خوردن غذایی برای یک شخص لذیذتر از خوردن غذایی دیگر باشد به این دلیل که غذای اول برای او مطلوبیت بیشتری دارد. و یا لذتی که یک شخص از یک نوع غذای معین می برد ممکن است در حال توجه کامل بیشتر از لذتی باشد که همان شخص از همان نوع غذا در حال پراکندگی حواس و توجه به امور دیگر می برد.
میزان تداوم و پایداری لذت نیز بستگی تام به میزان تداوم و پایداری شرایط تحقق آن دارد. بر این اساس، با نابود شدن ذات لذت برنده، یا شیء لذیذ و یا تغییر حالت مطلوبیت آن و یا تغییر اعتقاد شخص و یا قطع توجه به آن، لذت مفروض نیز از میان خواهد رفت.

متعلق لذت انسان

هر انسانی از وجود خویش لذت می برد؛ بلکه چون ذات خودش از هر چیز دیگری برایش محبوب تر است، لذتی هم که از مشاهده خودش می برد، با توجه به مطلوب بودنش، بیش از سایر لذات خواهد بود. بلکه در حقیقت همه لذات دیگر پرتوی است از لذتی که از خود می برد. چون آن لذات در اثر رسیدن به شأنی از شؤون و کمالی از کمالاتش حاصل شده اند. البته همچنان که پیشتر گفتیم یکی از شرایط حصول لذت، توجه به شیء لذت بخش است. بنابراین، اگر برخی از انسان ها لذتی از وجود خود نمی برند بدان جهت است که به آن توجهی ندارند و هرگاه که در اثر عوامل خارجی مانند خطرهای فوق العاده و یا در اثر تمرین و تمرکز ادراک، انسان توجهش را کاملاً به خودش منعطف کند و از اشای دیگر منصرف نماید، لذت فوق العاده ای خواهد برد.
بنابراین، لذتی که انسان می برد یا از وجود خویش است و یا از کمال خویش و یا از موجوداتی که نیازمند به آنها است و به نحوی به آنها ارتباط وجودی دارد؛ پس اگر بتواند وجود خود را وابسته ببیند به موجودی که همه ارتباطات و تعلقات به او منتهی می شود و ارتباط با او انسان را از هر وابستگی دیگری مستغنی می سازد، در آن صورت به عالی ترین لذت ها نائل می گردد. و اگر وجود خود را عین ربط و تعلق به او ببیند و برای خود هیچ گونه استقلالی مشاهده نکند، لذت استقلالی از همان موجود خواهد بود.
نتیجه آن که، مطلوب حقیقی انسان که عالی ترین لذت ها را از او می برد موجودی است که هستی انسان قائم به او و عین ربط و تعلق به او باشد و لذت اصیل از مشاهده ارتباط خود با او یا مشاهده خود در حالی که به او وابسته و قائم است و در حقیقت از مشاهده پرتو جمال و جلال خداوند حاصل می شود.
حاصل کلام آن که هر انسانی اگر ارزش های اخلاقی را رعایت کند، افزون بر بهره مندی از لذات مادی، لذایذ دیگری نیز برای او پیدا می شود که قابل مقایسه با سایر لذات نیست، ولی به هر حال لذت است. «بنابراین، می توان گفت که یکی از ملاک های ارزش در اسلام لذت است، اما... لذتی که از دیدگاه اسلام ملاک ارزش است با آنچه که لذت گرایان می گویند متفاوت است. اولاً این لذت ابدی است؛ ثانیاً عرفانی و معنوی است، نه حسی و خیالی. لذت ارزش آفرین و اصیل همان رابطه ای است که انسان با محبوب خویش و محبوب هستی دارد «یحبّهم و یحبونه...» رابطه متقابل بین خلق و خدا است که ارزشمند است. از طرف دیگر، این «لذت» با «کمال» انسانی متلازم است. اگر معنای کمال به درستی روشن شود و مصادیق آن شناخته شود و لذت و سعادت نیز تجزیه و تحلیل شود ملازمه بین آنها ثابت خواهد شد.» (6)

پی نوشت ها :

1. در این قسمت بیشتر از کتاب خودشناسی برای خودسازی، ص 33 ـ 38 و همچنین کتاب به سوی خودسازی، محمد تقی مصباح یزدی، نگارش کریم سبحانی، (قم: انتشارات مؤسسه، 1380)، ص 79 ـ 96 استفاده شده است.
2. مستدرک الوسائل، ج 7 ، ص 50.
3. پیش نیازهای مدیریت اسلامی، محمد تقی مصباح یزدی، تحقیق غلامرضا متقی فر، ص 202 ـ 203.
4. ر. ک: الحکمة المتعالیة فی الاسفار العقلیة الاربعة، محمد بن ابراهیم شیرازی، (بیروت: داراحیاء التراث العربی، الرابعة، 1410 ق.)، ج 4، ص 117 ـ 144 ؛ و هم چنین ر. ک: ج 9، ص 121 ـ 125.
5. See: "Hedonism" Fred Feldman, in Encyclopedia of Ethics, (ed. Lawrence C. Becker), V. 2, p. 663.
6. پیش نیازهای مدیریت اسلامی، محمد تقی مصباح یزدی، تحقیق غلامرضا متقی فر، (قم: مؤسسه امام خمینی، 1375)، ص 201.

منبع: شریفی، احمد حسین، (1384)- نقد و بررسی مکاتب اخلاقی، قم: مؤسسه آموزشی و پرورشی امام خمینی (رحمه الله)، مرکز انتشارات، 1384.
قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان