بررسی دیدگاه اخباریان اعتدالی
برجسته ترین چهره های اخباریان نظیر فیض کاشانی و شیخ یوسف بحرانی در میان طیف اعتدلالی این مشرب فکری قرار دارند. آنان به عکس دیدگاه اخباریان افراطی و همصدا با اصولیان و سایر اندیشوران شیعه، معتقدند که تفسیر قرآن با رعایت مبانی و اصول تفسیر جایز است. در این بخش مناسب است دیدگاه آنان را درباره امکان و جواز تفسیر قرآن مورد بررسی قرار دهیم.
1. فیض کاشانی
فیض کاشانی در دو اثر خود، پیرامون امکان و جواز تفسیر قرآن سخن گفته است. نخست در کتاب تفسیر صافی و دوم در کتاب الاصول الاصلیة.
فیض در مقدمه پنجم تفسیر صافی، نخست روایاتی را درباره ممنوعیت تفسیر به رأی چنین نقل کرده است:
« المقدمة الخامسة فی نبذ مما جاء فی المنع من تفسیر القرآن بالرأی و السر فیه. روی عن النبی(ص) انه قال: من فسر القرآن برأیه فأصاب الحق فقد أخطا... و فیه و فی الکافی عن الصادق عن ابیه(ع) قال ما ضرب رجل القرآن بعضه ببعض إلا کفر. اقول: لعل المراد بضرب بعضه ببعض متشابهاته إلی بعض بمقتضی الهوی من دون سماع من اهله او نور و هدی من الله.»(فیض کاشانی، 36/1-35)
آن گاه با اذعان به تناقض ظاهر این دست از روایات با روایاتی که بر مراجعه به قرآن فرا خوانده اند، درباره چگونگی جمع میان این دو دسته از روایات چنین آورده است:
« و لا یخفی ان هذه الاخبار تناقض بظواهرها ما مضی فی المقدمة الاولی من الامر بالاعتصام بحبل القرآن و التماس غرائبه و طلب عجائبه و التعمق فی بطونه و التفکر فی تخومه و جولان البصر فیه و تبلیغ النظر الی معانیه فلابد من التوفیق و الجمع. فنقول: و بالله التوفیق إن من زعم ان لا معنی للقرآن الا ما یترجمه ظاهر التفسیر فهو مخبر عن حد نفسه و هو مصیب فی الاخبار عن نفسه و لکنه مخطی فی الحکم بردّ الخلق کافة الی درجته التی هی حدّه و مقامه بل القرآن و الاخبار و الاثار تدل علی أن فی معانی القرآن لأرباب الفهم متسعاً بالغاً و مجالاً رحباً».(فیض کاشانی، تفسیر 36/1-35).
آنگاه فیض از آیاتی از قرآن و نیز روایاتی که دلالت بر امکان فهم و تفسیر قرآن دارند، برای دفاع از امکان و جواز تفسیر این چنین بهره می گیرد:
« قال الله عزوجل: افلا یتدبرون القرآن أم علی قلوبٍ اقفالها و قال سبحانه:« و نزلنا علیک الکتاب تبیاناً لکل شیء» و قال« ما فرّطنا فی الکتاب من شیء ثمّ الی ربهم یُحشرون » و قال:« لعلمه الذین یستنبطونه منهمْ».
و قال النبی(ص): إذا جاءکم عنی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله تعالی فما وافق کتاب الله فاقبلوه و ما خالفه فاضربوا به عرض الحائط و کیف یمکن العرض و لا یفهم به شیء و قال(ع): القرآن ذلول ذو وجوه فاحملوه علی احسن الوجوه و قال امیرالمؤمنین(ع) الا أن یؤتی الله عبداً فهما فی القرآن و قال(ع) من فهم القرآن فسر جمل العلم. أشار به إلی ان القرآن مشیر إلی مجامع العلوم کلها إلی غیرذلک من الآیات و الاخبار».( فیض کاشانی، تفسیر، 36/1-35).
فیض پس از استناد به این ادله و در مقام جمع میان آن ها و سایر ادله ای که ظاهر آن ها بر عدم امکان و جواز تفسیر دلالت دارند، چنین آورده است:
« فالصواب أن یقال من اخلص الانقیاد لله و لرسوله (ص) و لأهل البیت(ع)و اخذ علمه منهم و تتبع آثارهم و اطلع علی جملة من اسرارهم بحیث حصل له الرسوخ فی العلم و الطمأنینة فی المعرفة و انفتح عینا قلبه و هجم به العلم علی حقائق الامور و باشر روح الیقین و استلان ما استوعره المترفون و انس بما استوحش منه الجاهلون و صحب الدنیا ببدن روحه معلقة بالمحل الاعلی فله ان یستفید من القرآن بعض غرائبه و یستنبط منه نبذا من عجائبه لیس ذلک من کرم الله تعالی بغریب و لا من جوده بعجیب...»( فیض کاشانی، تفسیر،36/1-35).
فیض کاشانی در کتاب الاصول الاصلیه نخست گفتار امین الاسلام طبرسی درباره مفهوم تفسیر به رأی و عدم مخالفت مدلول آن با امکان فهم و تفسیر قرآن را این چنین نقل کرده است:
« أن الله سبحانه ندب الی الاستنباط و اوضح السبیل الیه و مدح اقواماً علیه فقال: لعلمه الذین یستبطونه منهم و ذم آخرین علی ترک تدبره و الاضراب عن التفکر فیه فقال: افلا یتدبرون القرآن ام علی قلوب اقفالها و ذکّر ان القرآن نزل بلسان العرب فقال: انا جعلناه قرآناً عربیاً و قال النبی(ص): إذا جاء کم عنی حدیث فاعرضوه علی کتاب الله فما وافقه فاقبلوه و ما خالفه فاضربوا به عرض الحائط، فبین ان الکتاب حجة و معروض علیه و کیف یمکن العرض علیه و هو غیر مفهوم المعنی؟! فهذا و امثاله یدل علی ان الخبر متروک الظاهر فیکون معناه ان صح ان من حمل القرآن علی رأیه و لم یعمل بشواهد الفاظه فاصاب الحق فقد اخطأ الدلیل...»( فیض کاشانی، الاصول الاصلیة، 33)
آن گاه گفتار استرآبادی را با عنوان بعض الفضلاء این چنین منعکس ساخته است:
« و قال بعض الفضلاء ان کلام هذا الفاضل الصالح نورالله مرقده ناطق بغفلته عن الاحادیث الواردة عن اهل الذکر علیهم السلام المتعلقة بأصول الفقه و المتعلقة بما یجب علی الناس بعد موته صلی الله علیه و آله و المتعلقة بکتاب الله و المتعلقة بکلام رسول الله(ص) أو عدم امعان النظر فیها او دخول شبهة علیه اوجبت طرح تلک الاحادیث او تأویلها بزعمه ... و تلک الاحادیث الواردة مع تواترها معنی صریحة فی ان استنباط الاحکام النظریه من کتاب الله و من السنة النبویة شغلهم صلوات الله و سلامه علیهم اجمعین بتعلیم ناسخ القرآن و منسوخه و بتعلیم ما هو المراد منه و بتعلیم ان أیة آیة من آیات القرآن باقیة علی ظاهرها و أیة آیة منه لم تبق علی ظاهرها و بأن کثیراً من ذلک مخفی عندهم علیهم السلام ...»( فیض کاشانی، الاصول الاصلیة، 35)
آنگاه در نقد و تحلیل دیدگاه استرآبادی چنین آورده است:
« و أقول: لا ینبغی ان یرتاب احد فی جواز تفسیر القرآن لغیر المعصومین علیهم السلام فی الجملة و الا لما صح قولهم فی اخبار کثیرة إذا جاءکم عنا حدیث فاعرضوه علی کتاب الله، کما یأتی ذکرها، بل ما جاز لنا الانتفاع بالقرآن اصلاً مع أنه الثقل الاکبر الواجب الاتباع المقتدی به کما یأتی بیانه و لما صح قوله(ص): انی تارک فیکم الثقلین... فإذا لم یجز تفسیر القرآن بالرأی لاشتماله علی امثال ذلک فلا یجوز تفسیر کلامهم علیهم السلام ایضاً لاشتراک العلة بعینها و لما صح قوله(ص): فإذا التبست علیکم الفتن کقطع اللیل المظلم فعلیکم بالقرآن.. و لما جاز للفاضل المذکور الاستدلال بالآیات علی النهی عن اتباع الظن و امثالها کما فعله، إلی غیر ذلک من المفاسد»(فیض کاشانی، الاصول الاصلیة، 35).
فیض، آن گاه در مقام جمع میان دو دسته ادله، روایات ناهی تفسیر قرآن را به دو وجه قابل حمل دانسته است: 1. مقصود تفسیر آیات متشابه قرآن است؛ 2.مراد دست یابی به همه علوم و معارف قرآن است. بنابراین، از نظر فیض، تفسیر متشابهات قرآن جایز نیست. چنان که هیچ مفسری نمی تواند ادعا کند که با تفسیر خود به همه معارف و آموزه های قرآن دست یافته و همه مرادات خداوند را فراچنگ آورده است. گفتار او در این باره چنین است: « و إذا ثبت هذا فنقول: اما اخبار المنع من تفسیر القرآن بغیر نص و اثر فیجب حملها علی المتشابهات منه دون المحکمات و کذا الاخبار الدالة علی تخصیص اهل الذکر علیهم السلام بعلمه دون غیرهم، فإنها ایضا محمولة علی المتشابهات منه، او علی علم الکتاب و ذلک لوجوه من العقل و النقل، منها ان الحکم اما نص و هو لا یحتمل الخلاف و اما ظاهر و الحکیم فی مقام البیان و التفهیم لا یتکلم بما یرید خلاف ظاهره و الا یلزم الاغراء بالجهل»( فیض کاشانی، الاصول الاصلیة، 37-36).
بررسی گفتار فیض کاشانی
1. چنان که از بررسی سیر گفتار فیض دانسته شد، نقدهای او ناظر به گفتار استرآبادی است. از این جهت به نظر می رسد که عبارت وی در کتاب تفسیر صافی آن جا که می گوید « إن من زعم أن لا معنی للقرآن الا ما یترجمه ظاهر التفسیر فهو مخبر عن حد نفسه و هو مصیب فی الاخبار عن نفسه و لکنه مخطی فی الحکم برد الخلق کافة إلی درجته التی هی حده و مقامه» ناظر به استرآبادی بوده و از انتقاد شدید و گزنده فیض از او حکایت دارد.
2. فیض، همصدا با عموم صاحب نظران شیعه و اصولیان معتقد است که فهم قرآن در انحصار کسی نیست و عموم مخاطبان قرآن از مفاهیم و مدالیل آن سهم دارند. گواه مطلب یاد شده، این عبارت است: « بل القرآن و الاخبار و الآثار تدل علی أن فی معانی القرآن لأرباب الفهم متسعاً بالغاً و مجالاً رحباً». عبارت « متسعاً بالغاً و مجالاً رحباً» بسیار قابل تأمل و دقت است. عبارت او در کتاب الاصول الاصلیه در اثبات مدعا بسیار صریح است، آن جا که می گوید:« لا ینبغی ان یرتاب احد فی جواز تفسیر القرآن لغیر المعصومین علیهم السلام فی الجملة و الا لما صح قولهم فی اخبار کثیرة: إذا جاءکم عنا حدیث فاعرضوه علی کتاب الله، کما یأتی ذکرها، بل ما جاز لنا الانتفاع بالقرآن اصلاً مع انه الثقل الاکبر الواجب الاتباع المقتدی به».
3. در گفتار فیض به نکته لطیفی تأکید شده است و آن این که اگر کسی به استناد ادله نهی از تفسیر به رأی، تفسیر قرآن برای غیر معصومان را جایز نداند، باید همین رأی را درباره روایات اهل بیت(ع) نیز جاری و ساری بداند و به این معنا که عین همان محذورات مدعایی درباره تفسیر قرآن نظیر برخورداری قرآن از محکم و متشابه و عام و خاص درباره روایات نیز جاری است.
عبارت فیض در این باره چنین است:« إذ أحادیثهم علیهم السلام مثل القرآن منها عام و خاص، مجمل و مبین، محکم و متشابه، تقیة و حق، إلی غیر ذلک، فإذا لم یجز تفسیر القرآن بالرأی لاشتماله علی امثال ذلک فلا یجوز تفسیر کلامهم علیهم السلام ایضا لاشتراک العلة بعینها».
3. ادله ای که فیض برای مدعای خود آورده- نظیر آیات دعوت به تدبر در قرآن، احادیث عرضه، حدیث ثقلین، احادیث مراجعه به قرآن هنگام رویکرد فتنه ها- و نیز شیوه پاسخ دهی فیض به گفتار استرآبادی نظیر آنچه که درباره معنای احادیث تفسیر به رأی آورده، همگام و همصدا با ادله اصولیان است.
4. فیض، در برابر دیدگاه اخباریان، معتقد است که هرکس به میزان صلاح و سداد باطنی و رسوخ در علم از معارف و آموزه های قرآن بهره دارد، چنان که می گوید:« فالصواب أن یقال من اخلص الانقیاد لله و لرسوله(ص) و لأهل البیت(ع) و اخذ علمه منهم و تتبع آثارهم و اطلع علی جملة من اسرارهم بحیث حصل له الرسوخ فی العلم و الطمأنینه فی المعرفة و انفتح عیناً قلبه و هجم به العلم علی حقائق الامور و باشر روح الیقین و استلان ما استوعره المترفون و انس بما استوحش منه الجاهلون و صحب الدنیا ببدن روحه معلقة بالمحل الاعلی فله ان یستفید من القرآن بعض غرائبه و یستنبط منه نبذاً من عجائبه». او این نکته را که در روایات، سلمان فارسی به عنوان یکی از راسخان در علم معرفی شده، شاهدی بر مدعای خود دانسته و بر این نکته لطیف تأکید کرده است که: « فلیست السعادة وقفاً علی قوم دون آخرین».
2. شیخ یوسف بحرانی
شخصیت معتدل دیگر اخباری که درباره حجیت ظواهر قرآن اظهار رأی کرده، شیخ یوسف بحرانی است. او در این باره می گوید:
« و لا خلاف بین اصحابنا الاصولیین فی العمل به فی الاحکام الشرعیة و الاعتماد علیه حتی صنف جملة منهم کتبا فی الآیات المتعلقة بالاحکام الفقهیة و هی خمسمائة آیة عندهم و اما الاخباریون فالذی وفقنا علیه من کلام متأخریهم ما بین افراط و تفریط، فمنهم من منع فهم شیء منه مطلقاً حتی مثل قوله:« قل هو الله احد» إلا بتفسیر من اصحاب العصمة و منهم ممن جوز ذلک حتی کاد یدعی المشارکة لأهل البیت(ع) فی تأویل مشکلاته و حل مبهماته و التحقیق فی المقام ان الاخبار متعارضة من الجانبین و متصادمة من الطرفین، إلا ان اخبار المنع اکثر عدداً و اصرح دلالة».(بحرانی، 28/1-27).
آنگاه وی شماری از روایات ناظر به منع از تفسیر و نیز روایاتی که در آن ها تفاسیر خاصی از ائمه (ع) نقل شده، را منعکس ساخته است. شیخ یوسف بحرانی در پایان بهترین راه حل در این باره را گفتار شیخ طوسی می داند که آیات قرآن را به چهار نوع تقسیم کرده است. در حقیقت بحرانی درباره امکان و جواز تفسیر به همان راهی منتهی شده که اصولیان بر آن پای فشرده اند.(بحرانی، 34/1-27).
نکات قابل استفاده از گفتار شیخ یوسف بحرانی
1. اساسی ترین نکته در گفتار بحرانی آن است که وی اخباریان را به دو گروه افراطی و تفریطی تقسیم می کند. مقصود او از گروه افراطی کسانی هستند که مطلق فهم قرآن را ممنوع و غیرممکن دانسته اند و مراد از اخباریان تفریطی از نظر وی کسانی هستند که سهم دیگران در تفسیر را همتای سهم ائمه دانسته اند: « و أما الاخباریون فالذی وفقنا علیه من کلام متأخریهم ما بین افراط و تفریط، فمنهم من منع فهم شیء منه مطلقاً حتی مثل قوله: « قل هو اللهُ احد» إلا بتفسیر من اصحاب العصمة(ع) و منهم ممن جوز ذلک حتی کاد یدعی المشارکة لأهل البیت(ع) فی تأویل مشکلاته و حل مبهماته».
2. بحرانی می پذیرد که دو دسته از ادله در زمینه امکان و جواز تفسیر قرآن وجود دارد که براساس بخشی از آن ها تفسیر برای غیر ائمه(ع) نیز مجاز است و براساس دسته ای دیگر تفسیر منحصراً در اختیار ائمه است. بحرانی تأکید می کند که ادله منع از نظر شمار، بیشتر و از نظر دلالت، قوی تر هستند.« و التحقیق فی المقام ان الاخبار متعارضة من الجانبین و متصادمة من الطرفین، إلا أن أخبار المنع اکثر عدداً و اصرح دلالة» نیز عبارت « و لا یخفی علی الفطن المنصف صراحة هذه الادلة فی المدعی و ظنی ان ما یقابلها مع تسلیم التکافؤ لا صراحة له فی المعارضة».
3. بحرانی با استشهاد به روایاتی از ائمه(ع) نشان می دهد که برخی از برداشت های اهل بیت(ع) از قرآن منحصر به آنان بوده و قابل فهم برای ما نیست و این امر در نقد دیدگاه اخباریان تفریطی است که سهم دیگران در فهم قرآن را همپای اهل بیت(ع) می دانند.
4. از جمله نکات اساسی و مهم در گفتار بحرانی آن است که وی مالاً در مبحث حجیت ظواهر قرآن، دیدگاه شیخ طوسی را که خود از پرچمداران تفکر اجتهادی است، می پذیرد. براساس دیدگاه شیخ طوسی(ره) آموزه های قرآن به چهار دسته تقسیم می شوند. فهم یک قسم آن ها منحصر به خداوند است. بنابراین در این بخش در عدم امکان تفسیر میان اهل بیت(ع) و دیگران تفاوتی وجود ندارد. در دسته دوم که ظاهر آیه یا همان مراد استعمالی با معنای موردنظر آن؛ یعنی مراد جدی آیه انطباق دارد، سهم فهم مخاطبان قرآن با اهل بیت(ع) برابر است. اما دستیابی به مراد جدی خداوند در دسته سوم و چهارم یعنی در آیات مجمل و دارای اشتراک بدون مراجعه به روایات نبوی و اهل بیت(ع) ممکن نیست. بنابراین فهم و تفسیر این دست از آیات در انحصار اهل بیت(ع) خواهد بود.
از آنچه گفته شد، می توان نتیجه گرفت که مدعای عدم امکان و جواز تفسیر قرآن، دست کم از سوی گروهی از اخباریان افراطی مورد تأکید قرار گرفته است و چنان نیست که نزاع میان اخباریان و اصولیان در زمینه حجیت ظواهر قرآن، صغروی و لفظی باشد. استاد محمد هادی معرفت(ره) در کتاب « التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب»، پس از یادکرد عبارات چهره های طراز اول اخباریان می نویسد:« ببینید که محدّث بحرانی، پیشوای محدثان و پرچمدار اخباریان در دوره های اخیر، با شیخ الطائفه و سرآمد اصولیان، شیخ طوسی، در تقسیم بندی معانی قرآن به چهار دسته، یک صدا شده است. با وجود این، چه انگیزه ای است که ما بین دو طایفه از امامیه، قائل به افتراق و جدایی باشیم؟»( معرفت، 94/1).
نویسنده کتاب « مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین» نیز درباره تقسیم اخباریان به دو گروه افراطی و تفریطی چنین می نویسد:« هکذا یظهر مما تقدّم أنّ الاخباریین قد انقسموا فی خصوص هذه المسئله الی فریقین: فریق یجیز العمل بالظاهر و فریق لا یجیز العمل. از آنچه گذشت، به دست می آید که اخباریان درباره این مسئله[= حجیت ظواهر قرآن] بر دو دسته اند، گروهی عمل به ظاهر را جائز و گروهی جائز ندانسته اند». ( محسن الغراوی، 85).
مذاکره محدث بحرانی با یکی از اخباریان افراطی، نمونه ای از وجود نظریه افراطی میان اخباریان مبنی بر عدم امکان و جواز تفسیر قرآن است. سید نعمت الله جزایری این مذاکره را این چنین گزارش کرده است:
« من در مسجد جامع شیراز، شاهد مناظره استاد خود، محدّث بحرانی با نویسنده« جوامع الکلم» بودم، تا آن که محدث بحرانی پرسید: « نظرت درباره معنای آیه « قل هو الله احد» چیست؟ آیا فهم معنای این آیه را هم محتاج سنت می دانی؟ نویسنده« جوامع الکلم» گفت: آری! زیرا معنای احدیت و فرق آن را با واحدیت نمی دانیم».(جزائری، 48).
نتیجه
از آنچه در این مقاله منعکس شده، نتایج ذیل قابل استفاده است:
الف) درباره تفسیر قرآن دو دیدگاه عمده وجود دارد که عبارتند از: 1. شمول گرایی؛ بر اساس این دیدگاه تفسیر قرآن با رعایت شرایط لازم در تفسیر جایز است. مشهور فریقین بر این رأی هستند؛ 2. انحصارگرایی؛ براساس این دیدگاه تفسیر قرآن امکان نداشته و در نتیجه افزون بر عدم صحت( عدم جواز وضعی)، فاقد حلیّت نیز هست( عدم جواز تکلیفی).
ب)انحصارگرایی در تفسیر از سوی دو مشرب کفری مورد دفاع قرار گرفته است: 1. شماری از مفسران سلف که تفسیر قرآن را جز با استناد روایات منسوب به پیامبر جایز نمی دانستند؛ 2. شماری از اخباریان افراطی که معتقدند تفسیر قرآن تنها برای معصومان جایز است.
ج) اخباریان را باید به دو گروه معتدل و مفرط تقسیم کرد و دیدگاه اخباریان مفرط همچون محمد امین استرآبادی، عدم امکان و جواز تفسیر است؛ اما نظر اخباریان معتدل نظیر فیض کاشانی و محدث بحرانی در این باره همان نظر اصولیان است.
منابع:
1. ابن کثیر، عماد الدین اسماعیل، تفسیر القرآن العظیم، بیروت، دار احیاء التراث العربی، بی تا.
2. احمد بن حنبل، مسند احمد بن حنبل، بیروت، دار احیاء التراث العربی، 1412ق.
3. امین استرآبادی، محمد، الفوائد المدنیة و الشواهد المکیة، دار النشر لأهل البیت(ع)، بی تا.
4. بابایی، علی اکبر و همکاران، روش شناسی تفسیر، قم، پژوهشکده حوزه و دانشگاه و سمت، 1379ش.
5. بجنوردی، محمدکاظم، دائرة المعارف بزرگ اسلامی، تهران، مرکز دائرة المعارف بزرگ اسلامی، چاپ دوم، 1374ش.
6. بحرانی، شیخ یوسف، الحدائق الناظرة، قم، جامعه مدرسین، بی تا.
7. ترمذی، محمد بن عیسی، سنن ترمذی، بیروت، دارالفکر، 1403ق.
8. جزائری، سید نعمت الله، منبع الحیاة، بغداد، مطبعة النجاح، بی تا.
9.حجاج قشیری، محمد بن مسلم، الجامع الصحیح( صحیح مسلم)، بیروت، دارالفکر، بی تا.
10. دارمی تمیمی، عبدالله بن عبدالرحمن، سنن دارمی، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق.
11. زرکشی، بدرالدین، البرهان فی علوم القرآن، بیروت، دارالکتب العلمیه، 1422ق.
12. سیوطی جلال الدین، الاتقان فی علوم القرآن، لبنان، دارالفکر، 1416ق.
13. شیخ حرعاملی، محمد بن حسن، الفصول المهمة فی اصول الائمة(ع)، تحقیق محمد نائینی، قم، موسسه معارف اسلامی، امام رضا(ع)، 1418ق.
14. شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه، تهران، اسلامیه، 1375ش.
15. طبری، ابن جریر، جامع البیان عن تأویل آی القرآن، بیروت، دارالفکر، 1415ق.
16. عسقلانی، ابن حجر، فتح الباری فی شرح صحیح البخاری، بیروت، دار الکتب العلمیة، 1413ق.
17. فیض کاشانی، الاصول الاصلیة، تهران، سازمان چاپ دانشگاه، 1390ق.
18. فیض کاشانی، محمد محسن، تفسیر الصافی، بیروت، مؤسسه الاعمی للمطبوعات، 1402ق.
19. مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار الجامعة لدرر اخبار الائمة الاطهار(ع)، بیروت، مؤسسه الوفاء، 1403ق.
20. محسن الغراوی، محمد عبدالحسن، مصادر الاستنباط بین الاصولیین و الاخباریین، قم، دفتر تبلیغات اسلامی، 1413ق.
21. معرفت، محمدهادی، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد، دانشگاه علوم اسلامی رضوی، 1418ق.
پی نوشت ها :
1. عضو هیئت علمی و استادیار گروه معارف اسلامی دانشگاه علم و صنعت ایران
منبع: نشریه علوم و معارف قرآن کریم، شماره 7