مقدمه
آنچه نگارنده را به پژوهش در این مسئله ترغیب کرد، دغدغه هایی بود که نظام مقدس جمهوری اسلامی و علاقه مندان به آن، پس از انقلاب شکوهمند اسلامی ایران تاکنون، در عرصۀ دیپلماسی و روابط بین المللی با آن ها روبه رو بوده است، چالش های فراوانی که موجب پیدایش اختلافات و دسته بندی ها و، همچنین، منشأ بروز افراط و تفریط در نگرش و عملکرد افراد و گروه های سیاسی گردید. باتوجه به اینکه تاکنون دراین زمینه، جز چند مقاله، کار علمی و مدوّنی صورت نگرفته است، یقیناً اهمیت این پژوهش برکسی پوشیده نیست و می توان گفت آشنایی با مبانی قرآنی نرمش قهرمانانه با دشمن در عرصۀ سیاست خارجی از ضروریات انکارناپذیر است.
هدف کلی این پژوهش عبارت است از: پاسخ به این پرسش که مبانی قرآنی راهبرد نرمش قهرمانانه با دشمن در سیاست خارجی چیست؟ و نگارنده در صدد است با پاسخ به این پرسش، تحلیلی پذیرفتنی دراین زمینه مطرح کند.
روش انجام این پژوهش روش گردآوری اطلاعات با استفاده ار منابع کتابخانه ای است.
پیشینه یا ادبیات پژوهش
از میان آثار اختصاصی و ویژه در زمینۀ نرمش قهرمانانه می توان از مقالات زیر یاد کرد:
1- سنایی راد، «نرمش قهرمانانه و الزامات آن» پایگاه تحلیلی خبری بصیرت. در این مقاله، از نرمش قهرمانانه به عنوان نوعی مانور و انعطاف در سیاست خارجی یاد شده است که در شرایط قدرت معنا می یابد و در سطح تاکتیک برای تحقق راهبردهای معین شده به اجرا در می آید.
محورهای اساسی این مقاله عبارت اند از: سابقۀ مفهوم نرمش قهرمانانه، چیستی نرمش قهرمانانه، دلایل (چرایی) نرمش قهرمانانه و اهداف دشمن
2- ادریسی، «شاخصه های نرمش قهرمانانه از دیدگاه قرآن» سایت تبیان، بخش قرآن. در این مقاله دربارۀ نرمش قهرمانانه حضرت موسی (ع)، حضرت ابراهیم (ع) و نرمش عزّتمندانه و مقتدرانۀ رسول خدا (ص) بحث شده است.
نویسنده در آغاز این مقاله می نویسد: «نرمش قهرمانانه از جمله واژگان مهمی است که پس از دیدار رهبر انقلاب با فرماندهان سپاه در رسانه های مختلف از شهرت به سزایی برخوردار شد و افراد و احزاب و گروه های مختلف، هریک، تلاش می کنند تا طبق اصول و سلایق و اهداف خود این لغت مهم را تعبیر و تفسیرکنند. آنچه بیش از همه دارای اهمیت است دیدگاه قرآن مجید و روایات اسلامی پیرامون این واژۀ مهم است، که می تواند روابط سیاسی یک کشور در داخل و خارج را با تحولی شگرف رو به رو کند، تا شاهد اعتلای حکومت اسلامی در سراسر دنیا باشیم. شاید نرمش قهرمانانه مهم ترین کلمه ای باشد که بتوان آن را در سیاست خارجی به کار برد، چراکه در دنیای امروزی مبارزۀ نظامی جایگاه خود را، نسبتاً، از دست داده است و تنها در شرایطی خاص و محدود می توان از این روش استفاده کرد، ولی در مقابل با این نرمش قهرمانانه - البته بر اساس شرایط حاکم و مصالح نظام می توان با دنیا در ارتباط بود و از این ارتباط در راستای اعتلای اسلام ناب محمدی در دنیا بهرۀ کافی و وافی برد.»
3- «اصول و شاخص های قرآنی نرمش قهرمانانه» از منصور حسینی که در تاریخ 11/7/1392 درکیهان فرهنگی چاپ شده است. نویسنده در این مقاله، پس از تبیین مفهوم نرمش قهرمانانه، بحث را در بیان رهبر معظم انقلاب و آیات قرآن پی گرفته و، سپس، از مرزها و خطوط قرمز سیاست نرمش قهرمانانه سخن رانده است.
افزون بر مقالات یادشده یک ویژه نامه با نام «ویژه نامۀ نرمش قهرمانانه» در پایگاه تخصصی الگوشناسی تهیه و منتشر شده است؛ موضوعاتی که در این ویژه نامه آمده عبارت اند از: نرمش قهرمانانه از نگاه قرآن، نرمش قهرمانانه از منظر امام خامنه ای، ابعاد مفهومی نرمش قهرمانانه، تحلیلی از نرمش قهرمانانه، واکاوی تاکتیک «نرمش قهرمانانه» در بیان امام خامنه ای، نرمش قهرمانانه به جای سازش ذلیلانه، نرمش قهرمانانه؛ استراتژیک یا راهبرد؟!، نرمش قهرمانانه؛ راهبردی از جنس اقتدار، نرمش قهرمانانه؛ سیاستی فعال یا تاکتیکی منفعلانه؟، «نرمش قهرمانانه» به معنای ارتقای دیپلماسی، دستاوردهای حرکت استراتژیکِ نرمش قهرمانانۀ پیامبر رحمت، نرمش قهرمانانه؛ قدرت مانور بین اقتدار و انعطاف، پرشکوه ترین نرمش قهرمانانۀ تاریخ، نرمش قهرمانانه؛ از صلح حدیبیه تا امروز، و... .
مفهوم شناسی
1- مفهوم مبانی
مبانی، جمع مبنا، از ریشۀ «بنی» گرفته شده و به معنای پایه، ریشه، بنیاد و زیرساخت آمده است. صاحب التحقیق، پس از گزارش سخنان اهل لغت دربارۀ این واژه و بررسی آن ها، می نویسد: «معنای اصلی این واژه ضمیمه سازی اجزاء، مواد و عناصر خاص به یکدیگر برای پیدایش ساختار ویژه با کیفیت و هیئت خاص است؛ تفاوت ندارد که آن ساختار مادّی باشد یا معنوی» (ر. ک. مصطفوی، 1360، ج1: 344).
از جمله موارد کاربرد مشتقات قرآنی این واژه این آیۀ شریفه است: أَ فَمَنْ أَسسَ بنْیانَهُ عَلی تَقْوی مِنَ اللَّه وَ رِضوانٍ خَیْرٌ أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جُرُفٍ هارٍ فَانْهارَ بِهِ فی نارِ جهَنَّمَ وَ اللَّه لا یَهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (توبه: 109 ). آیا کسی که شالوده آن را بر تقوای الهی و خشنودی او بنا کرده بهتر است، یا کسی که اساس آن را بر کنار پرتگاه سستی بنا نموده که ناگهان در آتش دوزخ فرو می ریزد؟ و خداوند گروه ستمگران را هدایت نمی کند!
بنیان در این آیه به معنای پایه، اساس و شالوده به کار رفته است. آیۀ شریفه با جملۀ «أَ فَمَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی تَقْوی...» و جملۀ «أَمْ مَنْ أَسَّسَ بُنْیانَهُ عَلی شَفا جرُفٍ هارٍ...» دو مثال از شالودۀ دو نوع زندگی را به تصویر کشیده است: یکی اساس زندگی مؤمنان که بر ایمان به خدا، تقوا و طلب رضایت خدای متعال استوار است و دیگری پایۀ زندگی منافقان که بر شک و تزلزل بنیان نهاده شده است. به همین سبب، در پی این دو مثال، برای مزید توضیح و بیان می فرماید: «لایَزالُ بُنْیانُهُمُ الَّذی بَنَوْا رِیبَة فی قُلوبِهِم»؛ یعنی منافقان همواره آن بنایی که بنا نهاده اند شک و تزلزل در دل هایشان است، و هیچ وقت مبدل به یقین و آرامش نمی شود (ر. ک. طباطبایی، 1417ق، ج 9: 391).
باتوجه به این توضیح، مراد از مبانی پایه ها، شالوده ها و زیر ساخت هاست، که موضوع «نرمش قهرمانانه در سیاست خارجی» برآن قرار می گیرد. وقتی می گوییم مبانی نرمش قهرمانانه در سیاست خارجی منظور آن است که این نوع نرمش در عرصۀ دیپلماسی بر پایه ها و زیرساخت هایی استوار است که اگر آن پایه ها و زیرساخت ها نباشد، هیچ گونه نرمشی در برابر دشمن درست نخواهد بود.
2- مفهوم نرمش
معادل عربی این واژه «لین» است که به معنای نرمی و ضد خشونت می باشد. و هم در امور مادی کاربرد دارد و هم در امور معنوی. کاربرد قرآنی اش در امور مادی مانند این آیۀ شریفه: «وَ أَلَنَّا لَهُ الْحَدِیدَ أَنِ اعْمَلْ سابِغاتٍ وَ قَدِّرْ فی السرْدِ»[1] و در امور معنوی مانند این آیۀ شریفه: «فَبِما رَحْمَة مِنَ اللَّهِ لِنْتَ لَهُمْ وَ لَوْ کُنْتَ فَظًّا غَلیظَ الْقَلْبِ لاَنْفَضُّوا مِنْ حَوْلِکَ.»[2]
بنابراین، مراد از نرمی دل در برابر خشونت آن است و این معنا نشان دادن نرمش در گفتار، معاشرت و رفتار را دربرمی گیرد (ر. ک. مصطفوی، 1360، ج10: 279-280). از امام حسین ( نقل شده است: از پدرم امیرمؤمنان علی (ع) دربارۀ ویژگی های زندگی پیامبر( و اخلاق آن حضرت سؤال کردم و پدرم [در بخشی از سخنانش] فرمود: «پیامبر پیوسته گشاده رو، آسان گیر و نرم بود؛ از خشکی و درشتی، فریادزنی، بدگویی، عیبجویی و مداحی به دور بود» (طباطبایی، 1354: 17).
این روایت تابلویی گویا از سیرۀ رسول اکرم (ص) و نرمش او در جامعۀ ایمانی است، ولی همان حضرت گاهی بنا به اقتضای شرایط سیاسی اجتماعی و بر اساس حکمت و تدبیر با مشرکان و دشمنان زمان خودش نرمش نشان داده است، اما نرمشی از روی شجاعت و عزّت که نمونه اش را در ادامۀ مقاله خواهیم آورد.
3- مفهوم نرمش قهرمانانه
ازآنجا که ممکن است نرمش در برابر دشمن از روی ضعف و ذلّت صورت گیرد، لازم است به وصف «قهرمانانه» مقید گردد؛ مراد از «نرمش قهرمانانه» نرمش و انعطافی است که در میدان مبارزه با دشمن و از روی شجاعت و قهرمانی و در کمال عزّت و اقتدار انجام گیرد، به گونه ای که سبب شود انسان سریع تر و آسان تر به مقصد برسد.
بهترین بیان در توضیح نرمش قهرمانانه تحلیل رهبر معظم انقلاب است که با استناد به آیۀ شریفۀ «وِ مَن یُوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَیِّزاً اِلی فِئَۀ فَقَد بآءَ بِغَضَبٍ مِنَ الله»، [3] «نرمش قهرمانانه» را به معنای «مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود» گرفته است، زیرا «هرگونه حرکتی - چه حرکت به جلو، چه حرکت به عقب، مثل میدان رزم نظامی باید به دنبال رسیدن به اهدافِ ازپیش تعیین شده باشد. اهدافی وجود دارد؛ نظام اسلامی در هر مرحله ای یکی از این اهداف را دنبال می کند، برای پیشرفت، برای رسیدن به نقطۀ تعالی و اوج، برای ایجاد تمدّن عظیم اسلامی؛ باید سعی کند به این هدف در این مرحله برسد» (29/8/1392).
با تدبر در این آیۀ شریفه مفهوم نرمش قهرمانانه در برابر دشمن را می توان تبیین کرد، با این توضیح که فرار از میدان جنگ حرام و از گناهان کبیره است. قرآن می فرماید: «یا أیهَاالَّذینَ آمَنُوا إذا لَقیتُمُ الَّذینَ کفَرُوا زَحفاً فلاتُوَلُّوهُمُ الْادْبارَ (انفال: 15)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، هنگامی که با انبوه کافران در میدان نبرد روبرو شدید، به آن ها پشت نکنید.» امیرمؤمنان علی (ع) فرمود: «اَلْفِرارُ مِنَ الزَّحْفِ مِنَ الْکَبائِر؛ فرار از جنگ از گناهان بزرگ است» (آمدی، 1366، ج1: 370). امام رضا (ع) نیز در علت تحریم آن فرمود: حَرَّمَ اللَّه تَعَالَی الْفِرَارَ مِنَ الزَّحْفِ لِمَا فِیهِ مِنَ الْوَهْنِ فِی الدِّینِ وَ الِاسْتِخْفَافِ بِالرُّسُلِ وَ الْأَئِمَّة الْعَادِلَة وَ تَرْکِ نُصْرَتِهِمْ عَلَی الْأَعدَاءِ وَ الْعقُوبَة لَهمْ عَلَی إِنْکَارِ مَا دُعُوا إِلَیْهِ مِنَ الْإِقْرَارِ بِالرُّبُوبِیَّة وَ إِظْهَارِ الْعَدْلِ وَ ترْکِ الْجوْرِ وَ إِمَاتَة الْفَسَادِ (ابن بابویه، 1386، ج2: 481 )؛ خداوند به این دلیل فرار از جهاد را تحریم کرده که موجب سستی در دین و تحقیر برنامۀ پیامبران و امامان و پیشوایان عادل می گردد و نیز سبب می شود که آن ها نتوانند بر دشمنان اسلام پیروز شوند و دشمن را به دلیل مخالفت با دعوت به توحید پروردگار و اجرای عدالت و ترک ستمگری و از میان بردن فساد کیفر دهند.
طبق آیۀ 16 سورۀ انفال، از این حکم دو مورد استثا شده است و این دو استثا، اگرچه در ظاهر فرار شمرده می شوند، درواقع، مانوری قهرمانانه و روش هایی برای جنگیدن اند، بدین ترتیب که مجاهد راه خدا در حالتی تدبیر جنگی به کارمی برد و به مواضع دیگر منحرف می شود تا بهتر بجنگد؛ او در شرایطی نمی جنگد تا بتواند در جای دیگر با شرایطی مناسب تر بجنگد.
تبیین فقهی بحث این است: چنانچه مسلمانان نصف کافران یا بیشتر از نصف کافران باشند، زحف، یعنی جهاد و برخورد با دشمن در جنگ، واجب و فرار از زحف حرام است، مگر در دو مورد:
1- کسی که برای موقعیت جنگی بهتری در میدان جابه جایی انجام می دهد، مثل رفتن به جای وسیع تر، رفتن در نزدیکی آب، رفتن به جایی که پشت به خورشید باشد، تخلیۀ قسمتی از میدان برای تسلط بر موضعی سوق الجیشی، در قسمت دیگر رفتن برای آماده کردن مجدد سلاح و... ؛
2- کسی که می رود تا افرادی را جهت کمک در جنگ بیاورد (عاملی، 1410ق، ج2: 391؛ حلّی، 1413ق، ج1: 484).
تدابیر و آنچه را که این روزها دیپلماسی نامیده می شود باید با واژۀ قرآنی «تَحَرُّف» و «تَحَیز» تبیین کرد.
«تَحَرُّف» به معنای انحراف از خط وسط و میل به «حرف» است که به معنای طرف هر چیزی است، و در اینجا به این معناست که مرد جنگی در میدان جنگ به عنوان یک تاکتیک جنگی از برابر دشمن بگریزد و از این سو به آن سو شود تا بدین وسیله راهی برای غافلگیر کردن حریف خود بیابد.
«تَحَیز» به معنای گرفتن «حیِّز» و مکان است، و واژۀ «فئهْ» به معنای قطعه ای از جماعت مردم است و «تَحَیز به سوی فئه» به این معناست که مرد جنگی از یک تاختن صرف نظر نموده، خود را به طرف عده ای از قوم خود بکشاند تا به اتفاق ایشان بجنگد. (ر. ک. طباطبایی، 1417ق، ج 9: 46) ازاین رو، «نرمش قهرمانانه به معنای مانور هنرمندانه برای دست یافتن به مقصود است» (29/8/1392 ).
این مانور هنرمندانه به حرکت های کشتی گیری می ماند که با حریف خودش در حال کشتی گرفتن است و بنا به ضرورت، در یک جاهایی به دلیل فنّی از خودش نرمش نشان می دهد (ر. ک. بیانات مقام معظم رهبری، 26/6/1392). یا به برخوردی تیزتر از شمشیر، نرم تر از حریر و سخت تر از سنگ و پولاد در برابر دشمن را می ماند که با استقامت و پایداری در مواضع اصولی دشمن را متحیر و سرگردان سازد (بیانات مقام معظم رهبری، 17/5/ 1375).
باتوجه به این توضیحات، می توان گفت: نرمش قهرمانانه به معنای حرکتی صحیح و منطقی در دیپلماسی با حفظ اصول و آرمان های انقلاب برای دستیابی به اهداف مورد نظر است، نه اینکه به معنای عبور از خطوط قرمز، برگشتن از راهبردهای اساسی، بی توجهی به آرمان ها یا دست برداشتن از آرمان ها و هدف های نظام اسلامی باشد، تا نظام اسلامی به عقب نشینی از اصول و آرمان های خودش متّهم گردد.
4- مفهوم دشمن
مراد از دشمن در این مقاله شیطان های انس اند که در برابر حق و در سر راه رهبران الهی، از انبیا و اوصیا و امامان معصوم( و ولایت فقیه قرار گرفته، دست به شیطنت و توطئه می زنند. قرآن کریم می فرماید: وَ کَذلِکَ جَعَلْنا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوًّا شَیاطینَ الْإِنْسِ وَ الْجِنِّ یُوحی بَعْضُهُمْ إِلی بَعْضٍ زُخْرُفَ الْقَوْلِ غُرُوراً وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ ما فَعَلُوهُ فذَرْهُمْ وَ ما یَفْتَرُونَ (انعام: 112). این چنین در برابر هر پیامبری دشمنی از شیاطین انس و جنّ قرار دادیم؛ آن ها به طور سرّی [و درِگوشی] سخنان فریبنده و بی اساس [برای اغفال مردم] به یکدیگر می گفتند. و اگر پروردگارت می خواست، چنین نمی کردند [و می توانست جلو آن ها را بگیرد؛ ولی اجبار سودی ندارد]. بنابراین، آن ها و تهمت هایشان را به حال خود واگذار!
امروز، مصداق بارز دشمن خط انبیا و ائمه طاهرین( و نظام ولایی استکبار جهانی به سرکردگی آمریکای جنایتکار و رژیم غاصب صهیونیستی اسرائیل است. برای جمهوری اسلامی از این ها دشمن تر ما سراغ نداریم. از روز اول، دولت آمریکا و رژیم صهیونیستی و صهیونیست های دنیا در مقابل نظام جمهوری اسلامی ایستادند. امروز هم حقاً و انصافاً دشمن ترین دشمنانْ اینها هستند (ر. ک. بیانات مقام معظم رهبری، 6/11/1388).
5- مفهوم سیاست خارجی
منظور ما ازآ نْ خطّ مشی و روشی است که دولت اسلامی در برخورد با مسائل خارج از کشور برای حفظ حاکمیت و دفاع از موجودیت و منافع خود اتخاذ می کند. بنابراین، منظورازعنوان مقاله این است که نرمش قهرمانانه با دشمن در سیاست خارجی از دیدگاه قرآن کریم بر چه پایه هایی استوار است؟ اگر نرمش قهرمانانه با دشمن در سیاست خارجی و روابط بین الملل امری پسندیده و خوب است، مبانی قرآنی آن چیست؟ چگونه می توان با دشمن به مذاکره وگفتگو نشست و از خود آن گونه نرمش و انعطاف مخصوص را نشان داد؟
یافته های پژوهش
1- ضرورت نرمش قهرمانانه
ضرورت نرمش قهرمانانه با دشمن به اصل سیاست خارجی نظام مقدس جمهوری اسلامی برمی گردد که از آیات قرآنی و سنت و سیرۀ معصومین (علیهم السلام) الهام گرفته است. در تفکر اسلام ناب، انزواطلبی و قطع رابطه با دولت ها و کاهش ارتباط با دنیا جایی ندارد. به تعبیر امام خمینی (ره): امروز، دنیا مانند یک عائله و یک شهر است؛ یک شهر دارای محلّه های مختلفی است که با هم ارتباط دارد... ما نمی خواهیم در یک کشوری زندگی کنیم که از دنیا منعزل باشد... (خمینی [امام]، 1367، ج19: 413). ما باید همان گونه که در زمان صدر اسلام، پیامبر سفیر به این طرف و آن طرف می فرستاد که روابط درست کند عمل کنیم و نمی توانیم بنشینیم و بگوییم که با دولت ها چه کار داریم. این برخلاف عقل و برخلاف شرع است و ما باید با همۀ دولت ها رابطه داشته باشیم. منتها چند تا استثنا می شود که الآن هم با آن ها رابطه نداریم. اما این معنایی که با هیچ دولتی نباید رابطه داشته باشیم هیچ عقل و هیچ انسانی آن را نمی پذیرد. چون معنایش شکست خوردن و فنا و مدفون شدن است تا آخر و ما باید با دولت ها و ملت ها رابطه پیدا کنیم؛ آن ها را که می توانیم با همین روابط ارشاد کنیم و از آن هایی که نمی توانیم ارشادشان کنیم، سیلی نخوریم (خمینی [امام]، 1367، ج19: 93 ).
قرآن کریم خطوط کلّی روابط بین الملل را مشخّص کرده، می فرماید: لایَنْهاکُمُ اللَّهُ عَنِ الَّذینَ لَمْ یُقاتِلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ لَمْ یُخْرِجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ أَنْ تَبَرُّوهُمْ وَ تُقْسِطُوا إِلَیْهِمْ إِن اللَّه یُحِبُّ الْمُقْسِطینَ (ممتحنه: 8). [امّا] خدا شما را از کسانی که در [کار] دین با شما نجنگیده و شما را از دیارتان بیرون نکرده اند باز نمی دارد که با آنان نیکی کنید و با ایشان عدالت ورزید، زیرا خدا دادگران را دوست می دارد.
در این آیه، خداوند سبحان رابطه با خارجیان را مشخّص و دلیل آن را ذکر می فرماید تا دانسته شود که احکام اسلامی دربارۀ روابط بین الملل حکمی معلّل، معقول و مقبول نه تعبّدی محض است. همۀ احکام تعبّدی بر اساس مصالح تکوینی است، اما بعضی از احکام تکوینی معلّل و مبیّن نیست، مانند تعبّدی بودن «رمی جمره»، و برخی معلّل و مبیّن است، مانند احکام رابطه با کافران در آیۀ مورد بحث. بر اساس این آیه، اصل در روابط بین الملل، جواز برقراری رابطه با نظام های غیراسلامی است، مگر اینکه موردی استثنا شده باشد.
این آیه مسلمانان را از اظهار محبت و عدالت ورزی نسبت به غیرمسلمانانی که با آنان سر ستیز ندارند نهی نمی کند. بدیهی است که برقراری ارتباط مورد نظر در آیۀ کریمه بدون تدبیر و حکمت و برنامه ریزی دقیق و حساب شده و بدون نرمش قهرمانانه عملی نخواهد شد.
قرآن کریم، پس از معرفی گروهی از کافران که می توان با آن ها ارتباط برقرارکرد، به معرفی کافرانی که نباید هیچ گونه رابطه ای با آن ها ایجاد شود پرداخته، می فرماید: إِنَّما ینْهاکُمُ اللَّه عنِ الَّذِینَ قاتَلُوکُمْ فِی الدِّینِ وَ أَخْرَجُوکُمْ مِنْ دِیارِکُمْ وَ ظاهَرُوا عَلی إِخْراجِکُمْ أَنْ تَوَلَّوْهُمْ وَ مَنْ یتَوَلَّهُمْ فأُولئِکَ همُ الظَّالِمُونَ (ممتحنه: 9).
از این آیۀ کریمه استفاده می شود که با سه طایفه نباید ارتباط برقرار کرد:
اول) کافرانی که با ما سر دینمان جنگ دارند، مانند آمریکا؛
دوم) کافرانی که مسلمانان را از خانه هایشان بیرون می کنند، مانند اسرائیل؛
سوم) کافرانی که از آن ها پشتیبانی می کنند، مانند انگلیس.
در آیه ای دیگر می فرماید: وَ إِن جَنَحُوا لِلسَّلْمِ فَاجْنَحْ لَها وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ إِنَّهُ هُوَ السَّمیعُ الْعَلیمُ وَ إِنْ یُریدُوا أَنْ یخْدَعُوکَ فإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنینَ (انفال: 61-62). و اگر به صلح گراییدند، تو [نیز] بدان گرای و بر خدا توکّل نما که او شنوای داناست و اگر بخواهند تو را بفریبند، [یاری ] خدا برای تو بس است. همو بود که تو را با یاری خود و مؤمنان نیرومند گردانید.
این آیۀ کریمه نیز مسلمانان را به دادن پاسخ مثبت به پیشنهاد صلح غیرمسلمانان فرمان می دهد و روشن است که لازمۀ این پاسخ آن است که مسلمانان، با تدبیری حکیمانه، به گونه ای رفتارکنند که مورد سوء استفاده دشمن نگردد و عزت و اقتدارشان خدشه دار نشود. اینجاست که ضرورت نرمش قهرمانانه در برخورد با دشمن مطرح می گردد.
کلمۀ «جنوح» به معنای میل است و بال مرغ را هم از این جهت «جناح» می گویند که مرغ به وسیلۀ آن به یکی از دو طرف خود متمایل و منحرف می شود و کلمۀ «سلم» - به فتحۀ سین و کسرۀ آن به معنای صلح است.
و اینکه فرمود: «وَ تَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ» تتمۀ امر به جنوح و همگی در معنای یک امر است و آن این است که اگر دشمن به صلح و روش مسالمت آمیز رغبت کرد، تو نیز به آن متمایل شو و به خدا توکل کن و مترس از اینکه مبادا اموری پشت پرده باشد و تو را غافلگیر کند و تو به دلیل نداشتن آمادگی نتوانی مقاومت کنی، چون خدای تعالی شنوا و داناست و هیچ امری او را غافلگیر نمی کند و هیچ نقشه ای او را عاجز نمی سازد، بلکه او تو را یاری نموده، کفایت می کند (ر. ک. طباطبایی، 1417، ج 9: 117 ).
بدیهی است که دستور صلح و نشان دادن نرمش و انعطاف در برابر دشمن نه تنها به مفهوم سازش یا همزیستی مسالمت آمیز در کنار دشمن نیست، بلکه دقیقاً با هدف خنثی سازی توطئه های استکباری اوست. نرمش قهرمانانه، افزون بر آنکه فرصتی برای تقویت ساخت درونی نظام فراهم خواهد آورد، با توکل بر خدای سبحان و نصرت الهی، نقشۀ راهبردی دشمن در اختلاف افکنی در جامعۀ خودی را برهم خواهد زد و نظام و جامعه را در مقابل هدف غایی دشمن، که همانا سازش در برابر نظام سلطه است، واکسینه خواهد کرد. به همین سبب، خداوند متعال در ادامۀ آیه یادشده می فرماید: وَ إِنْ یُرِیدُوا أَنْ یَخْدَعُوکَ فَإِنَّ حَسْبَکَ اللَّهُ هُوَ الَّذِی أَیَّدَکَ بِنَصْرِهِ وَ بِالْمُؤْمِنِینَ (انفال: 62). و اگر [دشمنان] بخواهند با تو نیرنگ کنند، قطعاً خداوند تو را بس است. اوست که با امدادهای خویش و حمایت مؤمنان تو را یاری کرده است.
این آیه به منزلۀ پاسخ از پرسشی است که ممکن است بیان شود. سؤال این است که شاید کسی بپرسد: ممکن است تمایل دشمن به صلح و سازش از در خدعه و نیرنگ باشد و دشمن بخواهد بدین وسیله مؤمنان را گیج و گمراه کند و در موقع مناسب در شرایطی که در نظر دارد بر ایشان شبیخون بزند. خدای سبحان در جواب فرمود: اینکه ما تو را امر به توکل کردیم برای همین بود که بدانی اگر دشمن بخواهد به این وسیله به تو نیرنگ بزند، خدا نگهدار تو است. در جای دیگر، هم فرموده: «وَ مَنْ یَتَوَکَّلْ عَلَی اللَّهِ فهُوَ حسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ؛ هرکه به خدا توکل جوید، [خدا کار او را کار خود دانسته] و خدا به کار خود می رسد» (ر. ک. طباطبایی، 1417ق، ج 9: 118). بنابراین، می توان گفت: نرمش و مانور هنرمندانه در عرصه های سیاسی و بر اساس شرایط و مصالح نظام کاری مطلوب و مقبول است، به شرط اینکه منتهی به عبور از خطوط قرمز یا برگشتن از راهبردهای اساسی و یا عدم توجّه به آرمان ها نگردد (ر. ک. 14 /6/1392).
ب. بایسته های نرمش قهرمانانه با دشمن
نرمش قهرمانانه با دشمن را در صورتی می توان مجاز شمرد که از شرایط زیر برخوردار باشد:
1- تلاش فعّال و مبتکرانۀ دیپلماتیک؛
مراد از «تلاش فعّال و مبتکرانۀ دیپلماتیک» فعّالیت های هنرمندانه و خستگی ناپذیر و حرکت های صحیح و منطقی در عرصۀ دیپلماسی و در روابط بین الملل است. این تلاش فعّال و مبتکرانه را می توان به عنوان یکی از بایسته های نرمش قهرمانانه با دشمن از آیۀ کریمۀ «وَ مَن یوَلِّهِم یَومَئِذٍ دُبُرَهُ اِلّا مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ اَو مُتَحَیِّزاً اِلی فِئَۀ فَقَد بآءَ بِغَضَبٍ منَ الله» (انفال: 16) استفاده کرد.
شاید بتوان گفت این آیه با عبارت «مُتَحَرِّفاً لِقِتالٍ» و «مُتَحَیِّزاً اِلی فِئَۀ» به تلاش فعّال و مبتکرانه و، به تعبیر مقام معظم رهبری، مانور هنرمندانه اشاره دارد. حرکت ها و فعالیت هایی که رزمندۀ اسلام برای تحرُّف و تحیز از خود به نمایش می گذارد. در واقع، همان تلاش فعّال و مبتکرانه ای است که در میدان رزم برای غلبه بر خصم و دستیابی به اهداف انجام می دهد. دیپلمات های نظام اسلامی نیز باید همین مشی قرآنی را در روابط بین المللی الگو قرار دهند و با تدبیر و حکمت و برنامه ریزی دقیق و حساب شده و با پافشاری بر اصول و آرمان های اسلام و انقلاب اسلامی برای رسیدن به مقصود تلاشی خستگی ناپذیر از خود به نشان دهند.
2- حفظ موضع قوی، متعرّضانه و تهاجمی؛
از دیگر بایسته های نرمش قهرمانانه آن است که در عرصۀ دیپلماسی و روابط بین المللی، در جاهایی که پای اصول و مبانی و آرمان ها در میان است، بایستی موضع قوی و متعرّضانه و تهاجمی به خود گرفت و بر این گونه موضع گیری پای فشرد.
بر پایۀ دیدگاه قرآنی حفظ موضع قوی و متعرّضانه و تهاجمی در نرمش و انعطاف با دشمن برای آن است که چنان خوفی در دل دشمن ایجاد شود که به جهت آن نتواند دست به توطئه و خیانت بزند، همان که قرآن کریم در فرمان به تجهیز و تقویت ساخت درونی و بنیۀ دفاعی مسلمانان می فرماید: تُرْهِبُونَ بِهِ عَدُوَّ اللَّهِ وَ عَدُوَّکُمْ وَ آخَرینَ مِنْ دُونِهِمْ لا تَعْلَمُونَهُمُ اللَّهُ یعْلَمُهُمْ (انفال: 60 ). [و هر چه در توان دارید از نیرو و اسب های آماده بسیج کنید، ] تا با این [تدارکات ] دشمن خدا و دشمن خودتان و [دشمنان ] دیگری را جز ایشان که شما نمی شناسیدشان و خدا آنان را می شناسد بترسانید.
در مقابلِ دشمن، باید موضع گیری قوی و متعرضانه و حالت تهاجمی داشت، چنان که می فرماید: «بلْ نقْذِفُ بالْحَقِّ عَلَی الْباطِلِ فَیدْمَغُهُ فَإِذا هوَ زاهقٌ وَ لَکمُ الْوَیلُ مِمَّا تَصِفُونَ (انبیاء: 18)؛ بلکه حق را بر باطل فرو می افکنیم، پس آن را در هم می شکند، و بناگاه آن نابود می گردد. وای بر شما از آنچه وصف می کنید.»
3- فراموش نکردن دشمن و مبارزه؛
از جمله بایسته های نرمش قهرمانانه آن است که فراموش نکنیم طرف ما دشمن است و ما مشغول مبارزه با آن هستیم. دشمن همواره بیدار است و منتظر غفلت ماست تا بتواند بر ما حمله کند و غالب شود. قرآن کریم به مؤمنان هشدار داده، می فرماید: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا خُذُوا حِذْرَکُمْ فَانْفِرُوا ثُباتٍ أَوِ انْفِرُوا جَمیعاً (نساء: 71). ای کسانی که ایمان آورده اید، [در برابر دشمن ] آماده باشید [=اسلحه خود را برگیرید] و گروه گروه [به جهاد] بیرون روید یا به طور جمعی روانه شوید.
فرمان «خُذوا حذرَکُم» دستور به کارگیری عقل و بصیرت در دشمن شناسی است و «حاذر» کسی است که با بهره گیری از عقل و با درایت در برابر دشمن موضع می گیرد (ر. ک. جوادی آملی، 1389، ج19: 463- 464).
قرآن کریم هشدار می دهد که مبادا اشتباه کنید، چراکه هرکار کنید دل دشمنان با شما نرم نخواهد شد. آن ها کسانی اند که دین شما، ایمان شما و عقاید شما را به زیان خود می بینند و، بنابراین، همت به نابودی دین و ایمان شما گماشته اند. این ها هرگز با شما مهربان و دوست نخواهند شد. هرچه قدر شما کوتاه بیایید و سازش کنید، این ها از شما دست برنخواهند داشت.
برخی از هشدارهای قرآن کریم دربارۀ دشمن چنین است:
- وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تتَّبِعَ ملَّتَهُمْ... (بقره: 120). هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمی شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی.
- وَ لا یزالُونَ یقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا (بقره: 217). و آنان پیوسته با شما می جنگند تا - اگر بتوانند - شما را از دینتان برگردانند.
- وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَۀ مِنْهُمْ (مائده: 13). و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه می شوی.
- إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعیدُوکُمْ فی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً (کهف: 20). اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان می کنند یا شما را به کیش خود بازمی گردانند، و در آن صورت هرگز روی رستگاری نخواهید دید.
4- شناسایی آماج حملۀ دشمن؛
اهداف و آماج حملۀ دشمن عبارت اند از:
-مبارزه با اسلام ناب محمدی ( از طریق تضعیف و تخریب باورهای دینی و ارزش های اصیل اسلامی و ترویج اسلام آمریکایی
-مبارزه با مردم سالاری دینی
-تضعیف و تخریب ارکان نظام اسلامی، ولایت فقیه، قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران، مجلس خبرگان، شورای نگهبان، سپاه پاسداران و بسیج مستضعفین
-تضعیف و تخریب روحانیت اصی
-تفکیک دین از سیاست
-اختلاف افکنی و ایجاد شکاف بین دولت و ملت
-براندازی نظام مقدس جمهوری اسلامی یا تغییر ساختار و رفتار آن (با القای ناکارآمدی نظام دینی و انواع توطئه ها، تحریم ها و مبارزه دیپلماتیک و رسانه ای و...
-سلطۀ مجدد بر ایران.
دشمنان اسلام از روش های متنوع و گوناگون برای نابودی اسلام استفاده می کنند. قرآن کریم، با ظرافت و دقت تمام، خدعه ها، شیوه ها و اهداف کافران و مشرکان را برملا ساخته، می فرماید: یُریدُونَ أَنْ یُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ یَأْبَی اللَّهُ إِلاَّ أَنْ یُتِمَّ نُورَهُ وَ لَوْ کرِهَ الْکافِرُونَ (توبه: 32). آنان (دشمنان اسلام ) می خواهند که نور خدا را با دهانشان [نفس یا سخن خود] خاموش کنند، ولی خداوند نمی گذارد تا نور خود را کامل کند، هرچند کافران را خوش نیاید. دشمن جز کوتاه آمدن از پایبندی به اسلام ناب محمدی(، انقلاب اسلامی، نظام ولایی و محوریت آن چیز دیگری طلب نمی کند و این طبیعت استکبار است، چنان که قرآن کریم می فرماید: وَ ما نَقَمُوا مِنْهُمْ إِلاَّ أَنْ یُؤْمِنُوا بِاللَّهِ الْعَزیزِ الْحمیدِ (بروج: 8). بر آنان عیبی نگرفته بودند جز اینکه به خدای ارجمند ستوده ایمان آورده بودند.
حضرت امام جواد( نیز یکی از ارکان مهم دفاع را شناخت دقیق دشمن می داند و می فرماید: «مَنْ لَمْ یَعْرِفِ الْمَوَارِدَ أَعیَتْهُ الْمصَادِرُ؛ هرکس از راه های ورود [و مواضع کلیدی دشمن] بی خبر باشد پیدا کردن راه های خروج او را خسته خواهد کرد» (علامه مجلسی، 1403 ق، ج 68: 340).
ج. مبانی قرآنی نرمش قهرمانانه
سه اصل «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» یک مثلث الزامی برای چهارچوب ارتباطات بین المللی ماست. تعامل ایران با جهان در سند چشم انداز بیست سالۀ کشور نیز بر مبنای این سه اصل پیش بینی شده است:
1- عزّت:
یکی از اصول اساسی در سیاست خارجی دولت اسلامی «اصل عزّت اسلامی» است که باید در روابط بین المللی کانون توجه قرار گیرد. اصل عزّت اسلامی، ناظر به جامعیت، کمال و مقبولیت دین اسلام است، که خداوند این دین را کامل ترین و برترین دین برشمرده و آشکارا بر مقبول نبودن دیگر ادیان تأکید ورزیده است. این اصل، بیانگر علّو و برتری آموزه های اسلام و درنتیجه، برتری جوامع اسلامی است. چنان که در حدیث شریف نبوی می خوانیم: «اَلْإِسْلَامُ یَعْلُو وَ لَا یُعْلَی عَلَیْه؛ اسلام برتر است و چیزی بر آن برتری ندارد» (ابن بابویه، 1413ق، ج4: 334).
براساس اصل عزّت اسلامی می توان گفت:
اولاً، مسلمانان و جامعۀ اسلامی عزیزند. چنان که قرآن کریم می فرماید: «و لِلّهِ العِزَّۀ و لِرَسولِهِ و لِلمُؤمِنین؛ و عزت از آنِ خدا و از آنِ پیامبر او و از آنِ مؤمنان است» (منافقون: 8). خداوند سبحان آن ها را عزیز می خواهد و به هیچ وجه اجازه نمی دهد عزّت و شوکت آنان خدشه دار شود. قرآن کریم جامعۀ ایمانی را به اوصافی می ستاید. یکی از آن ها ویژگی «أَذِلَّۀ عَلَی الْمُؤْمِنینَ أَعِزَّۀ عَلَی الْکافِرینَ» (مائده: 54) است.
«عزّت» در اصل به معنای صلابت، محکمی، قوّت و حالت شکست ناپذیری است، چنان که گویند: «ارض عَزاز»؛ یعنی زمین سفت و سخت (راغب اصفهانی، 1383: واژه عزّ). معنای مطابقی عزت، صلابت و نفوذناپذیری است و معنای لازم آن «پیروزی» است.
امام صادق (ع) نیز می فرماید: خدا تمام امور مؤمن را به وی واگذارده کرده است، لیکن اجازه نداده است که خوار و ذلیل باشد. آیا نشنیدی که خدا می گوید: «وَ لِلَّهِ الْعِزَّۀ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِلْمُؤْمِنِینَ؛ عزت مخصوص خداست و پیامبر و مؤمنان؟»؛ این است که مؤمن عزیز است و ذلیل نخواهد بود. آنگاه گفت: «مؤمن عزیزتر و نیرومندتر از کوه است: از کوه با کلنگ می توان چیزی کند، ولی از دین مؤمن هیچ چیز نمی توان کاست» (کلینی، 1407 ق: 63).
سرّش آن است که عزّت سرمایۀ اکتسابی مؤمن نیست که چوب حراج برآن بزند، بلکه امانت ویژۀ الهی در دست اوست. اختیار چنین امانتی به دست خداست و تصرّفات مؤمن نباید از مرز امانت داری پارسا فراتر رود، چنان که دست، پا، چشم، گوش و... امانتی در دست وی است و آسیب رساندن عمدی به آن جایز نیست (جوادی آملی، 1390: 64) در برابر مؤمنان متواضع، و در برابر کافران سرسخت و نیرومند.
ثانیاً، خداوند در قوانین و شریعت اسلام هیچ گونه راه نفوذ و تسلّطی برای کفار بر مسلمانان را باز نگذارده است و هرگونه راه تسلّط کافران بر مسلمانان را بسته است. چنان که درقرآن کریم می خوانیم: «و لَن یَجعَلَ اللهُ لِلکافِرینَ عَلَی المُؤمِنینَ سَبیلاً (نساء: 141)؛ خداوند هیچ راهی را برای تسلط کافران بر مؤمنان قرار نداده است.» فقهای اسلام از این آیۀ شریف قاعده ای فقهی استنباط کرده و نام آن را «قاعدۀ نفی سبیل» نامیده اند.
سبیل در لغت به معنای راه و دلیل و از دیدگاه فقهی مراد از نفی سبیل این است که خداوند متعال حکمی جعل نکرده که بر اثر آن، برای کفار، برتری بر مسلمانان ثابت کند؛ و در آن امور، کفار را مُرده شمرده اند که بود و نبودشان یکی است.
این قاعده شامل تمام افراد و کافران می شود؛ چه کافر مادرزادی، چه مرتد و چه افرادی که محکوم به کفر و منتحل به اسلام هستند، مثل افرادی که دربارۀ پیشوایان غلو می کنند و یا دربارۀ خداوند قائل به تشبیه هستند. این حکم شامل همۀ مسلمانان می شود و مختص به شیعیان نیست.
این قاعده، حاکم بر ادلۀ اولیۀ احکام است؛ یعنی مفهوم آن ها تا جایی درست است که موجب تسلّط کفار بر مسلمانان نشود؛ و در غیر این صورت، این قاعده جلوی آن ادله را می گیرد و مفاد خودش را بر مفاد آن ادله مقدم می کند؛ مثلاً براساس اطلاق ادلۀ صحت بیع، خرید قرآن توسط کافر باید صحیح باشد، ولی بر اساس این قاعده، این خرید و فروش ممنوع است.
«قاعدۀ نفی سبیل»، یکی از قواعدی است که در بسیاری از ابواب فقهی جریان دارد و فقها در بسیاری از فروع فقهی، به آن متوسل شده و احکامش را نفی کرده اند.
یکی از اصلی ترین میدان های تبلور عزتمندی، صحنۀ سیاست خارجی و چگونگی ارتباط با بیگانگان است. نمی توان از آسیب های رابطه با استکبار جهانی که ویژگی آن ها، عهدشکنی و تلاش برای تحمیل خود بر دیگران به هر نحوِ ممکن است و خدشه و ضربه بر عزت مسلمانان و اسلام می زند غافل شد. براین اساس، اگر بنا باشد با کشورها و دولت های بیگانه ارتباطی برقرار شود ضروری است بر مبنای اصل عزت اسلامی باشد. اگر بناست نرمشی صورت گیرد، باید برپایۀ اصل عزتمندی باشد و راه نفوذ و سلطۀ بیگانگان به نظام اسلامی را ببندد.
رهنمود قرآن کریم در تعامل با دشمن آن است که مبادا خام شده، فریب بخورید. مذاکره با دشمن فایده ای برای شما ندارد؛ زیرا شما با کسی روبه رو هستید که به هیچ اصولی پایبند نیست:
کَیْفَ یکُونُ لِلْمشْرِکینَ عهْدٌ عِنْدَاللَّهِ وَ عِنْدَ رَسُولِهِ إِلاَّ الَّذینَ عاهَدْتُمْ عِنْدَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ فَمَا اسْتَقامُوا لَکُمْ فَاسْتَقیمُوا لَهُمْ إِن اللَّه یُحِبُّ الْمُتَّقینَ * کَیْفَ وَ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ لا یَرْقُبُوا فیکُمْ إِلاًّ وَ لا ذِمَّۀ یُرْضُونَکُمْ بِأَفْواهِهِمْ وَ تَأْبی قلُوبُهُمْ وَ أَکثَرُهُمْ فاسِقُونَ * اشْتَرَوْا بِآیاتِ اللَّهِ ثَمَناً قَلیلاً فَصَدُّوا عَنْ سَبیلِهِ إِنَّهُمْ ساءَ ما کانُوا یَعْمَلُونَ * لا یَرْقُبُونَ فی مؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لا ذِمَّۀ وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُونَ (توبه: 7-10)؛ چگونه مشرکان را نزد خدا و نزد فرستادۀ او عهدی تواند بود؟ مگر با کسانی که کنار مسجدالحرام پیمان بسته اید. پس تا با شما [بر سر عهد] پایدارند، با آنان پایدار باشید، زیرا خدا پرهیزگاران را دوست می دارد. چگونه [برای آنان عهدی است ] با اینکه اگر بر شما دست یابند، در بارۀ شما نه خویشاوندی را مراعات می کنند و نه تعهّدی را، شما را با زبانشان راضی می کنند و حال آنکه دلهایشان امتناع می ورزد و بیشترشان منحرفند. آیات خدا را به بهای ناچیزی فروختند و [مردم را] از راه او باز داشتند، به راستی، آنان چه بد اعمالی انجام می دادند. در بارۀ هیچ مؤمنی مراعات خویشاوندی و پیمانی را نمی کنند، و ایشان همان تجاوزکارانند.
براساس قاعدۀ نفی سبیل دشمنان نباید هیچ گونه تسلطی بر مسلمانان داشته باشند. استدلال قرآن کریم چنین است: إِن یَثْقَفُوکُمْ یکُونُوا لَکمْ أَعداءً وَ یَبْسُطُوا إِلَیْکُمْ أَیْدِیَهُمْ وَ أَلْسِنَتَهُمْ بِالسُّوءِ وَ وَدُّوا لَوْ تکْفُرُونَ (ممتحنه: 2).
اگر آن ها بر شما مسلّط شوند، دشمنانتان خواهند بود و دست و زبان خود را به بدی کردن نسبت به شما می گشایند، و دوست دارند شما به کفر بازگردید!
سلطۀ بیگانه بر اسلام و مسلمانان سبب ذلت آنان می شود و شکوه و بزرگی آنان را خدشه دار می کند.
در روابط با بیگانگان هرگز نباید به عزّت اسلام و مسلمانان آسیب وارد شود. رهنمودهای قرآن کریم دراین زمینه چنین است: یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تتَّخِذُوا بطانَۀ مِنْ دُونِکُمْ لا یَأْلُونَکُمْ خَبالاً وَدُّوا ما عَنِتُّمْ قَدْ بَدَتِ الْبَغْضاءُ مِنْ أَفْواهِهِمْ وَ ما تُخْفی صدُورُهُمْ أَکبَرُ قَدْ بَیَّنَّا لَکُمُ الْآیاتِ إِنْ کنْتُمْ تعْقِلُونَ (آل عمران: 118). ای کسانی که ایمان آورده اید، از غیر خودتان، [دوست و] همراز مگیرید. [آنان ] از هیچ نابکاری در حق شما کوتاهی نمی ورزند. آرزو دارند که در رنج بیفتید. دشمنی از لحن و سخنشان آشکار است؛ و آنچه سینه هایشان نهان می دارد، بزرگ تر است. درحقیقت، ما نشانه ها[ی دشمنی آنان ] را برای شما بیان کردیم، اگر تعقل کنید.
وَدُّوا لَوْ تَکْفُرُونَ کَما کَفَرُوا فَتَکُونُونَ سَواءً فَلا تَتَّخِذُوا مِنْهُمْ أَوْلِیاءَ حَتَّی یهاجِرُوا فی سبیلِ اللَّهِ فَإِنْ تَوَلَّوْا فَخُذُوهُمْ وَ اقْتُلُوهُمْ حَیْثُ وَجدْتُمُوهُمْ وَ لا تتَّخِذُوا منْهُمْ وَلِیا وَ لا نصیراً (نساء: 89). همان گونه که خودشان کافر شده اند، آرزو دارند [که شما نیز] کافر شوید، تا با هم برابر باشید. پس زنهار، از میان ایشان برای خود، دوستانی اختیار مکنید تا آنکه در راه خدا هجرت کنند. پس اگر روی برتافتند، هر کجا آنان را یافتید به اسارت بگیرید و بکشیدشان؛ و از ایشان یار و یاوری برای خود مگیرید.
الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّۀ فَإِنَّ الْعزَّۀ لِلَّه جَمیعاً (نساء: 139). همانان که غیر از مؤمنان، کافران را دوستان [خود] می گیرند. آیا سربلندی را نزد آنان می جویند؟ [این خیالی خام است، ] چرا که عزّت، همه از آنِ خداست.
اولاً، عزّت در برقرای ارتباط با دشمنان و تکیه و اعتماد با دشمنان به دست نمی آید. ثانیاً، جامعۀ اسلامی و مسلمانان باید در کمال عزّت و اقتدار و شوکت زندگی کنند و ابّهت آنان چشم کفار و مشرکان را پرکند؛ به گونه ای که، دشمن در آنان طمع نورزد و جرئت و جسارت تعرّض به آنان نیابد. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ تُریدُونَ أَنْ تَجْعَلُوا لِلَّهِ عَلَیْکُمْ سُلْطاناً مُبیناً (نساء: 144 )؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، به جای مؤمنان، کافران را به دوستی خود مگیرید. آیا می خواهید علیه خود حجّتی روشن برای خدا قرار دهید؟ یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الْیَهُودَ وَ النَّصاری أَوْلِیاءَ بَعْضُهُمْ أَوْلِیاءُ بَعْضٍ وَ مَنْ یَتَوَلَّهُمْ مِنْکُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ إِنَّ اللَّه لا یهْدِی الْقَوْمَ الظَّالِمینَ (مائده: 51)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، یهود و نصاری را دوستانِ [خود] مگیرید [که ] بعضی از آنان دوستان بعضی دیگرند. و هرکس از شما آن ها را به دوستی گیرد، از آنان خواهد بود. آری، خدا گروه ستمگران را راه نمی نماید. یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا لا تَتَّخِذُوا الَّذینَ اتَّخَذُوا دینَکُمْ هُزُواً وَ لَعِباً مِنَ الَّذینَ أُوتُوا الْکِتابَ مِنْ قَبْلِکُمْ وَ الْکُفَّارَ أَوْلِیاءَ وَ اتَّقُوا اللَّه إِنْ کُنْتُمْ مُؤْمِنینَ (مائده: 57)؛ ای کسانی که ایمان آورده اید، کسانی را که دین شما را به ریشخند و بازی گرفته اند [چه ] از کسانی که پیش از شما به آنان کتاب داده شده و [چه از] کافران، دوستان [خود] مگیرید، و اگر ایمان دارید از خدا پروا دارید.
حال پرسش این است که چرا باید حواس مسلمانان جمع باشد و رابطۀ دوستی با دشمنان نداشته باشند؟ مگر این دوستی و ارتباط، چه عواقبی در پی دارد؟پاسخ این پرسش را خداوند سبحان در آیه های متعددی نازل کرده است:
وَ لَنْ تَرْضی عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصاری حَتَّی تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ... (بقره: 120)؛ هرگز یهودیان و ترسایان از تو راضی نمی شوند، مگر آنکه از کیش آنان پیروی کنی.
وَ لا یَزالُونَ یُقاتِلُونَکُمْ حَتَّی یَرُدُّوکُمْ عَنْ دینِکُمْ إِنِ اسْتَطاعُوا (بقره: 217). و آنان پیوسته با شما می جنگند تا، اگر بتوانند، شما را از دینتان برگردانند.
وَ لا تَزالُ تَطَّلِعُ عَلی خائِنَۀ منْهُمْ (مائده: 13)؛ و تو همواره بر خیانتی از آنان آگاه می شوی.
إِنَّهُمْ إِنْ یَظْهَرُوا عَلَیْکُمْ یَرْجُمُوکُمْ أَوْ یُعیدُوکُمْ فی مِلَّتِهِمْ وَ لَنْ تُفْلِحُوا إِذاً أَبَداً (کهف: 20)؛ اگر آنان بر شما دست یابند، سنگسارتان می کنند یا شما را به کیش خود باز می گردانند، و در آن صورت، هرگز روی رستگاری نخواهید دید.
بر اساس همین اصل است که امام خمینی (ره) می فرماید: اگر در روابط اقتصادی و غیر آن بر قلمرو اسلام و بلاد مسلمین ترس باشد که بیگانگان بر آن تسلّط سیاسی یا غیر آنکه موجب استعمار آنان یا استعمار بلادشان، ولو از حیث فرهنگی می شود، پیدا کنند، بر همۀ مسلمین واجب است که از چنین روابطی اجتناب کنند، و این گونه روابط حرام می باشد (امام خمینی، 1384: 486).
2- حکمت:
اصل دیگری که در سیاست خارجی جمهوری اسلامی به آن توجه شده، «حکمت» است. «حکمت» در لغت به معنای «منع» است (طبرسی، 1372: 605) و از آنجا که علم، دانش، منطق و استدلال مانع از فساد و انحراف است، به آن حکمت گفته می شود (مکارم شیرازی، 1374، ج11: 455).
مشهور مفسران حکمت را به معنای حجت، معرفت، کلام صواب و سخن استوار گرفته اند و بر این باورند که حکمت ناظر به محتواست؛ یعنی سخنی است که بر اساس دلیل، برهان و مبانی منطقی و معقول باشد، چنان که «زمخشری» در تفسیرش می نویسد: «حکمت سخن استوار و درست است و آن عبارت است از دلیل روشنگر حق و برطرف کنندۀ شبهه» (زمخشری، 1407ق، ج 2: 644).
حکمت با نوعی تدبیر عملی همراه است و شخص حکیم کسی است که در حل مسائل گوناگون فردی و اجتماعی خود توانایی دارد و از مهارت های اجتماعی، مانند معاشرت درست، توان حل مسئله، تنظیم معیشت و حفظ قدرت اقتصادی برخوردار است. از این دیدگاه، حکیم کسی است که می داند کجا سخن بگوید و کجا سکوت کند؛ با چه کسی بحث کند و از گفتگو با چه کسانی بپرهیزد و، با رعایت پاره ای از قواعد رفتاری، از خشم و نفرت و کینۀ دیگران در امان باشد و در رفتار خود انعطاف کافی نشان دهد. درحقیقت، حکیم کسی است که از پختگی اجتماعی و بلوغ عاطفی برخوردار است و می تواند در دنیای پر شر و شور پیرامون خویش، راه دشوار زندگی را بپیماید و با کمترین هزینه ای به مقصود برسد.
برای حکمت می توان سه ساحت (بینش، منش و کنش) ذکر کرد:
الف) حکمت در مقام بینش به معنای حضور نوعی بینش در انسانِ دارای آن است. این بینش به او کمک می کند تا هم حقایق امور را نیک دریابد و هم دربارۀ مسائل گوناگون داوری درستی داشته باشد. حکمت در این ساحت، با تعابیری چون صواب، اصابت رأی و مانند آن همراه است؛ من باب مثال، امام صادق( حکمت ذکر شده در آیۀ 269 سورۀ بقره را به «فهم و قضا» تفسیر می کند (کلینی، 1407 ق، ج1: 206).
شخص حکیم، افزون بر این فهم، قدرت قضاوت بالا و نگرش و اندیشۀ درستی دربارۀ امور پیرامون خود داشته و از این دیدگاه، عقلانیت عملی دارد؛ یعنی قادر است بهترین راه رسیدن به اهداف دلخواه را تشخیص دهد. برای این کار، می تواند راه های موجود برای دستیابی به هدفی را بسنجد و با دقت، بهترین شیوه را انتخاب کند؛
ب) حکمت در مقام منش به معنای داشتن منش و شخصیتی است که شخص حکیم را از دیگران متمایز می کند؛
ج) حکمت در مقام کنش؛ شخص حکیم، به دلیل شناخت درست امور و قدرت داوری درست و ارزیابی وسایل و حتی اهداف، از قدرت بالایی برای زندگی در جامعه و پیش بردن آرمان های دینی و اخلاقی خود برخوردار است. وی از چگونگی برخورد با جاهلان و عالمان آگاه است. این توانایی هم حرمت او را حفظ می کند و هم از تلف شدن انرژی روانی او پیش می گیرد (ر. ک. اسلامی، 1386 )
حکمت در اینجا بدین معناست که نظام اسلامی حکیمانه کار کند و از روی احساسات و بی توجه به منافع و شرایط ضروری و بهره هایی که ما باید از رابطه با دنیا بگیریم، حرکت نکند. نگرش باید کاملاً حکیمانه و پخته باشد. چه بسا لازم باشد با دشمنی که برخورد با او را اجتناب ناپذیر می دانیم نیز بنشینیم و طرح دوستی بریزیم. این حکمت است.
نمونۀ عینی نرمش قهرمانانه و بهره گیری از اصل حکمت را می توان در شیوۀ برخورد رسول اکرم (ص) با کفار قریش و نیز یهود اطراف مدینه مشاهده کرد.
پیامبر اکرم (ص) برای اجرایی کردن آرمان های اساسی اسلام، در روابط خارجی خویش از راهبردهای متعدّدی بهره می جست و ابزارهای گوناگونی را به کار می بست که مذاکره با سفیران و نمایندگان کفار و سران قبایل یهود و عقد قرارداد با آنان یکی از آن هاست.
پیامبر اکرم (ص) با کفار قریش قرارداد بستند. حتّی با بعضی از کفار قراردادهای بلندمدت داشتند. مانند قرارداد ده ساله ای که در سال ششم هجرت میان سران قریش و پیامبر اسلام منعقد شد؛ درحالی که، هیچ انگیزۀ دعوایی میان آن دو نبود.
در مدینه سه طایفه معرف از یهود به نام های طایفه بنِی قُرَیْظَه، بَنِی نَضیر و بَنِی قَیْنُقَاع وجود داشتند که پیامبر اکرم ( با آنان پیمان بست. علی بن ابراهیم نقل می کند یهود بَنِی قُرَیْظَه، بَنِی نَضیر و بَنِی قَیْنُقَاع نزد پیامبر (ص) آمدند و گفتند: «ای محمد! ما را به چه می خوانی؟» فرمود: «به گواهی دادن به توحید و شهادت به اینکه خدایی جز الله نیست و رسالت خودم که من فرستاده او هستم. من کسی هستم که نامم را در تورات می یابید و علما و دانشمندانتان به شما گفته اند که از مکه ظهور می کنم و به این سنگلاخ (مدینه) کوچ می کنم... .» یهودیان گفتند: «آنچه را گفتی شنیدیم. اکنون آمده ایم که با این شرایط با تو صلح کنیم، که نه با شما باشیم و نه علیه شما، به سود یا زیان تو نباشیم و کسی را که علیه توست یاری نکنیم و متعرض یارانت نشویم. تو هم متعرض ما و دوستانمان نشوی، تا ببینیم کار تو و قومت به کجا می انجامد (حَتَّی نَنْظُرَ إِلَی مَا یَصِیرُ أَمرُکَ وَ أَمرُ قَوْمِک ).
پیامبر (ص) خواستۀ آنان را پذیرفت و میان آنان قراردادی نوشته شد که مضمونش این بود: یهودیان علیه پیامبر (ص) یا یکی از یارانش با زبان، دست، اسلحه، مرکب، نه در پنهانی و نه آشکارا، نه در شب و نه روز، نباید اقدامی انجام دهند و خداوند بر این پیمان گواه و کفیل است. پس اگر یهود این تعهدات را نادیده بگیرد، رسول خدا (ص) می تواند خون ایشان را بریزد، زن و فرزندانشان را اسیر کند و اموالشان را غنیمت بگیرد. آن گاه برای هر قبیله ای از یهودیان نسخه ای جداگانه تنظیم شد. مسئول پیمان بنی نضیر، «حُیَیُّ بْنُ أَخْطَب»، مسئول پیمان بنی قریظه، «کَعْبُ بْنَ أَسَدٍ» و مسئول پیمان بنی قینقاع، «مُخَیْرِیق» بود، که هر سه نفر پیمان نامه را امضا کردند (مجلسی، 1403 ق، ج19: 110-111). بی شک همۀ اقدام های رسول اکرم (ص) برپایۀ اصل عزّت و حکمت و مدّنظر قرار دادن مصالح اسلام و مسلمانان صورت گرفته است.
3- مصلحت:
به کارگیری «مصلحت» در سیاست خارجی جمهوری اسلامی یکی دیگر از اصول ارزشمندی است که در کنار «عزّت» و «حکمت» به آن توجه شده است. مصلحت در لغت به معنای فایده، سود، بهره و نفع است و در برابر مفسده به کاربرده می شود. احکام شرعی تابع مصالح و مفاسد است. وقتی گفته می شود: فعلی دارای مصلحت است؛ یعنی بر انجام دادن این فعل، فایده، سود یا بهره ای دنیایی یا آخرتی؛ فردی یا اجتماعی مترتب است. ابن منظور می نویسد: «اصلاح مخالف افساد و تباه کردن و مصلحت به معنای صلاح و شایستگی است» (ابن منظور، 1414ق: مادّۀ صلح). و صاحب اقرب الموارد می نویسد: «مصلحت یعنی آنچه که بر عمل بار است و سبب صلاح و شایستگی می گردد. از همین باب است این سخن که «رَأَی الامامُ المصلحۀ فی ذلک؛ امام مصلحت را در این دید»؛ یعنی این چیزی است که سبب صلاح می شود. ازاین رو، کارهایی که انسان انجام می دهد و سبب سودبری وی می شود به این نام نامیده می شوند» (الشرتوتی، 1385: مادّۀ صلح).
دیگر کتاب های لغت نیز همانند دو کتاب یاد شده مفهوم مصلحت را شرح داده اند.
مصلحت در کتاب و سنّت و کتاب های فقهی به همین معنا به کار برده شده است، با این تفاوت که سود در آن ها سود دنیوی و اخروی را دربرمی گیرد، چنان که صاحب جواهر می نویسد: «از اخبار و سخنان فقیهان، بلکه ظاهر قرآن [برای نمونه: نساء: 29] استفاده می شود: همۀ دادوستدها و غیر آن ها برای مصالح و سودهای دنیوی و اخروی مردم، یعنی آنچه از دید عرف مصلحت و سود نامیده می شود، تشریع شده اند (نجفی، 1404ق، ج22: 344).
غزالی در تعریف مصلحت می گوید: مصلحت در اصطلاح عبارت است: «از محافظت و مراقبت از مقاصد شرع» و مقصود شرع از آفرینش عبارت است از: «حفظ دین، جان، عقل، نسل و مال مردم.» پس هرآنچه که متضمّن حفظ این پنج اصل باشد، مصلحت است و هرآنچه که باعث از دست رفتن این پنج اصل شود، مفسده و دفع آن مصلحت است (غزالی، 1995م، ج1، ص258).
براین اساس، مراد از مصلحت از دید اسلام این است: «هرکاری که به سود و صلاح مادّی یا معنوی جامعه باشد.» البته، جهت گیری اصلی اسلام برآوردن سعادت اخروی و کمال انسانی است. اینکه قرآن کریم در آیۀ هشتم سورۀ ممتحنه دستور به برقراری ارتباط با برخی از کفار می دهد، بر پایۀ مصلحت و حکمتْ استوار است.
بنابراین، مراد از مصلحت رعایت مصالح انقلاب و نظام مقدس جمهوری اسلامی و بررسی تمام بهره هایی است که این نظام می تواند از ارتباط با دولت های بیگانه ببرد. ازاین رو، ضروری است در عرصه های بین المللی برهمین اساس حرکت کنیم.
د. نمونه های عینی برای نرمش قهرمانانه
مصلحت آن است که انسان جوانب امر را به خوبی بسنجد سپس، دست به اقدام بزند. نمونۀ عینی نرمش قهرمانانه و بهره گیری از اصول سه گانۀ یادشده (عزّت، حکمت ) و (مصلحت ) را می توان در موارد زیر مشاهده کرد:
الف) صلح حدیبیه:
یکی از نمونه های قرآنی نرمش قهرمانانه جریان «صلح حدیبیه» است که در سال ششم هجری قمری بین رسول خدا (ص) و کفار قریش برقرار شد. بی شک این صلح و سازش از جانب رسول خدا( بر مبنای اصول سه گانۀ یادشدۀ «عزّت»، «حکمت» و «مصلحت» صورت گرفت. آن حضرت با ملاحظه حکمت و مصلحت اسلام و مسلمانان و برای پاسداشت عزّت و اقتدار مسلمانان به این حرکت قهرمانانه تن داد و توانست جامعۀ اسلامی را از موانع و خطرهای پیشِ رو عبور دهد. صلح حدیبیه برای مسلمانان بسیار سودمند بود و تا ده سال آن ها از طرف بزرگ ترین دشمن خود آسوده می شدند و سال بعد هم می توانستند به راحتی برای انجام دادن مناسک حج به مکه بروند و قریش آن ها را به رسمیت بشناسند.
پیامبر با این پیمان به نتیجه ای رسید که با جنگ های متعدد به آن دست نیافته بود. به حق باید آن را پیروزی بزرگی برای مسلمانان برشمرد؛ سورۀ مبارکه فتح دربارۀ همین واقعه بر پیامبر نازل شد و خداوند از آن به عنوان یک پیروزی آشکار یاد کرده، فرمود: «إِنّا فَتَحْنا لَک فتْحاً مُبیناً؛ ما تو را پیروزی بخشیدیم، [چه] پیروزی درخشانی!» (فتح: 1).
مراد از این «فتح»، به طوری که قراین کلام هم تأیید می کند، فتحی است که خدا در صلح حدیبیه نصیب رسول خدا( کرد. دقت در لحن آیات مربوط به این واقعه سرّ این نکته را که صلح فتحی مبین است که خدا به پیامبرش روزی کرده، روشن می کند؛ چراکه بیرون شدن رسول خدا ( و مؤمنان به منظور حج خانۀ خدا عملی بسیار خطرناک بود، آن قدرکه امید برگشتن به مدینه عادتاً محتمل نبود. آیۀ «بَلْ ظَنَنْتُمْ أَنْ لَن ینْقَلِبَ الرَّسُولُ وَ الْمُؤْمِنُونَ إِلی أَهْلِیهِمْ أَبَداً» به همین معنا اشاره می کند؛ مسلمانان عده ای قلیل، حدود هزار و چهار صد نفر بودند و با پای خود به طرف قریش می رفتند، آن هم قریشی که داغ جنگ بدر، اُحد و احزاب را از آنان در دل داشت، قریشی که دارای پیروانی بسیار و نیز شوکت و قوت بود. مسلمانان کجا می توانستند حریف لشکر نیرومند مشرکان آن هم در داخل شهر آنان باشند؟
اما خدای سبحان مسئله را به نفع رسول خدا (ص) و مؤمنان و به ضرر مشرکان تغییر داد، به طوری که مشرکان به این مقدار راضی شدند که برای مدت ده سال صلح کنند، با اینکه مؤمنان چنین امیدی از آنان نداشتند، ولی سرانجام چنین شد و صلح کردند بر این بندها: مدت ده سال جنگ نداشته باشند، هریک از قریش به طرف مسلمانان یا از طرف مسلمانان به سوی قریش رفت، آزارش ندهند و در امانش بدانند و نیز رسول خدا( آن سال را به مدینه برگردد و سال بعد به مکه وارد شود؛ درحالی که، مردم مکه شهر را سه روز برای ایشان خالی کنند.
و این سرنوشت روشن ترین فتح و پیروزی است که خدا نصیب پیامبرش کرد و مؤثرترین عامل برای فتح مکه در سال هشتم هجری شد، چون جمع کثیری از مشرکان در این دو سال (بین صلح و فتح مکه) اسلام آوردند. افزون بر این، سال بعد از صلح، یعنی سال هفتم هجری، لشکر اسلام خیبر و قرای اطرافش را هم فتح کرد و مسلمانان شوکتی بیشتر یافتند و دامنۀ اسلام وسعتی روشن یافت و نفرات مسلمانان بیشتر شد و آوازه شان منتشر شد و بلاد زیادی را اشغال کردند. آن گاه در سال هشتم رسول خدا( برای فتح مکه حرکت کرد؛ درحالی که، به جای هزاروچهارصد تن در صلح حدیبیه ده یا دوازده هزار تن همراه داشت.
برخی از آثار و برکات صلح حدیبیه در بیان قرآن کریم عبارت است از:
1- آرامش مؤمنان:
صلح حدیبیّه، پس از گرفتاری مؤمنان به بحران روحی و تردید در نتایج این معاهده، زمینۀ نزول آرامش بر قلب آنان را فراهم ساخت، چنان که در سورۀ مبارکۀ فتح می فرماید: «هُوَ الَّذی اَنزَلَ السَّکینَۀ فی قلُوبِ المؤمِنینَ لِیَزدادوا ایمَانا مَعَ ایمَانِهِم» (فتح: 4).
مراد از «سکینت» آرامش و سکون نفس و ثبات و اطمینان آن به عقایدی است که به آن ایمان آورده اند. پس، نزول سکینت را این دانسته: تا ایمانی جدید به ایمان سابق خود بیفزایند. و مراد از «انزال سکینت در قلوب مؤمنان» ایجاد آن است بعد از آنکه فاقد آن بودند. پس، معنای آیه این است: خدا کسی است که ثبات و اطمینان را، که لازمۀ مرتبه ای از مراتب روح است، در قلب مؤمن جای داد، تا ایمانی که قبل از نزول سکینت داشت بیشتر و کامل تر شود(طباطبایی، 1417ق، ج18: 258).
2- پیروزی:
صلح حدیبیّه، از سویی، نصرتی بزرگ و شگرف از سوی خداوند برای پیامبر (ص) را در پی داشت، چنان که فرمود: «اِنّا فَتَحنا لَک فتحا مُبینا... و ینصُرَکَ اللّهُ نَصرًا عَزِیزاً» (فتح: 1 3). خداوند با این صلح جوّ و افق را برای دستیابی به نصرتی چشمگیر فراهم ساخت، نصرتی که کم نظیر یا بی نظیر بود، چون مکه و طائف را برایش فتح کرد، اسلام را در سرزمین جزیره گسترش داد و شرک را ریشه کن، و یهود را ذلیل، و نصارای جزیره را برایش خاضع، و مجوسِ ساکن در جزیره را برایش تسلیم کرد و خدای تعالی دین مردم را تکمیل و نعمتش را تمام نمود و اسلام را برایشان دینی پسندیده قرار داد.
3- کوتاهی دست دشمنان:
نقش بارز صلح حدیبیّه، در کوتاه شدن دست دشمنان، از ضربه زدن به مسلمانان بود که دراین باره می فرماید: وَ هُوَ الَّذی کَفَّ اَیدِیَهُم عَنکُم واَیدِیَکُم عَنهُم بِبَطنِ مَکَّۀ مِن بَعدِ اَن اَظفَرَکُم علَیهِم و کانَ اللّهُ بِما تعمَلونَ بصیراً (فتح: 24). ظاهراً مراد از نگهداری دست هر یک از دو طایفه از آزار به طایفه دیگر همان صلحی باشد که در حدیبیه واقع شد، چون محل آن را بطن مکه معرفی کرده و حدیبیه هم در نزدیکی مکه و بطن آن قرار دارد، حتی آن قدر اتصال به مکه دارد که بعضی گفته اند: یکی از اراضی مکه و از حدود حرم آن است. به این دلیل که هر یک از این دو طایفه دشمن ترین دشمن نسبت به طایفۀ دیگر بودند، قریش تمام قدرت خود را در جمع آوری لشکر از داخل شهر خود و از قوای اطراف به کاربرده بود. مؤمنان هم با رسول خدا (ص) بیعت کرده بودند که تا آخرین قطرۀ خونِ خود در برابر آنان مقاومت کنند، و رسول خدا( هم تصمیم گرفته بود با آنان نبرد کند، و خدای تعالی رسول گرامی خود و مؤمنان را بر کفار پیروز کرد. در چنین وضعیتی، مسلمانان داخل سرزمین کفار شده و به داخل خانه آنان قدم نهاده بودند. در این وضعیت، جز جنگ و خونریزی هیچ احتمال دیگری نمی رفت، اما خدای سبحان دست کفار را از مؤمنان و دست مؤمنان را از کفار بازداشت و، درعین حال، مؤمنان را بر آنان پیروزی بخشید، و خدا به آنچه می کنند داناست.
4- ورود به مسجدالحرام:
صلح حدیبیّه تدبیر الهی و زمینه ساز ورود مؤمنان به مسجدالحرام و اجرای عمره با امنیّت و آرامش گردید و به آنان این گونه بشارت داد: لَقَد صَدَقَ اللّهُ رَسولَهُ الرُّءیا بِالحَقِّ لَتَدخُلُنَّ المَسجِدَ الحَرامَ اِن شاءَ اللّۀ آمنینَ محَلِّقینَ رُءوسَکُم و مُقَصِّرینَ لا تَخافونَ فَعَلِمَ ما لَم تَعلَموا فَجَعَلَ من دون ذلِکَ فَتحا قَریباً (فتح: 27). سوگند می خورم که خدا آن رؤیایی که قبلاً نشانت داده بود، تصدیق کرد؛ آن رؤیا این بود که به زودی، شما ای مؤمنان، داخل مسجدالحرام خواهید شد، إن شاء اللَّه، درحالی که از شرّ مشرکان ایمن باشید و سرها را بتراشید و تقصیر بکنید، بدون اینکه ترسی از مشرکان بر شما باشد.
براساس این آیۀ شریفه، فتح حدیبیه راه را برای داخل شدن مؤمنان به مسجدالحرام با کمال ایمنی و آسانی هموار ساخت. اگر این فتح نبود، ممکن نبود بدون خونریزی و کشت و کشتار داخل مسجدالحرام شوند و ممکن نبود موفق به عمره شوند. صلح حدیبیه و آن شروطی که در آن گنجانیده شد این موفقیت را برای مسلمانان ممکن ساخت که سال بعد بتوانند عمل عمره را به راحتی انجام دهند.
کوتاه سخن آنکه صلح حدیبیه زمینه ساز فتح مکه، نفوذ کامل اسلام در جزیرة العرب و فراهم شدن زمینۀ جهانی شدن پیام اسلام شد و قهرمانانه ترین تصمیم نبی مکرم اسلام (ص) بود، تا در ضمن آن بتواند با تحمیل ارادۀ خود بر مشرکان مبنی بر پذیرش رسمی اسلام نشاط و سرزندگی مؤثری را در فضای داخلی جامعۀ اسلامی ایجاد کند و با تدارک قدرتی نرم که مشتمل بر تبلیغ مبانی فکری اسلام در سایۀ آرامشی بی سابقه بود گسترش سریع و کم هزینۀ اسلام را در بیرون جزیرة العرب در پی بیاورد، چه اینکه پس از برقراری این صلح بود که پیامبر اسلام (ص)، با تنظیم و فرستادن نامه هایی، سران قدرت های جهانی را به پذیرش اسلام دعوت فرمود.
ب) برخورد امام علی (ع) در جریان غصب خلافت بعد از رحلت پیامبراکرم (ص)؛ امام (ع) جوانب امر را به خوبی سنجید و پس از آن تصمیم به سکوت گرفت. آن حضرت در فرازی از خطبۀ شقشقیه می فرماید:
... فَسَدَلْتُ دُونَهَا ثَوْباً وَ طَوَیْتُ عَنْهَا کَشْحاً وَ طَفِقْتُ أَرْتَئِی بَیْنَ أَنْ أَصولَ بیَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَی طَخْیَۀ عَمْیَاءَ یَهْرَمُ فِیهَا الْکَبِیرُ وَ یَشِیبُ فِیهَا الصَّغِیرُ وَ یَکْدَحُ فِیهَا مُؤْمِنٌ حَتَّی یلْقَی رَبه، فَرَأَیْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَی هَاتَا أَحْجَی فَصَبَرْتُ وَ فِی الْعَیْنِ قَذًی وَ فِی الْحلْقِ شجًا أَرَی تُرَاثِی نَهْبا (نهج البلاغه، خطبۀ 3).
پس من ردای خلافت رها کرده و دامن جمع نموده از آن کناره گیری کردم و در این اندیشه بودم که آیا با دست تنها برای گرفتن حق خود به پاخیزم؟ یا در این محیط خفقان زا و تاریکی که به وجود آوردند، صبر پیشه سازم؟ که پیران را فرسوده، جوانان را پیر، و مردان با ایمان را تا قیامت و ملاقات پروردگار اندوهگین نگه می دارد! پس از ارزیابی درست، صبر و بردباری را خردمندانه تر دیدم. پس صبر کردم درحالی که گویا خار در چشم و استخوان در گلوی من مانده بود. و با دیدگان خود می نگریستم که میراث مرا به غارت می برند!
و در خطبۀ 26 می فرماید: فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَیْسَ لِی مُعِینٌ إِلَّا أَهْلُ بَیْتِی فَضَنِنْتُ بِهِمْ عنِ الْموْتِ وَ أَغْضَیْتُ عَلَی الْقَذَی وَ شَرِبْتُ علَی الشجَا وَ صبَرْتُ عَلَی أَخْذِ الْکظَمِ وَ علَی أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعلْقَم. پس از وفات پیامبر( و بی وفایی یاران، به اطراف خود نگاه کرده یاوری جز اهل بیت خود ندیدم، [که اگر مرا یاری کنند، کشته خواهند شد] پس به مرگ آنان رضایت ندادم. چشم پر از خار و خاشاک را ناچار فرو به بستم، و با گلویی که استخوان شکسته در آن گیر کرده بود جام تلخ حوادث را نوشیدم و خشم خویش فرو خوردم و بر نوشیدن جام تلخ تر از گیاه حنظل، شکیبایی نمودم.
ج) صلح امام حسن (ع)؛
نمونۀ عینی دیگر ماجرای صلح امام حسن مجتبی (ع) است. وقتی شیعیانِ حضرت به دلیل بی بصیرتی نتوانستند تصمیم امام را تحلیل کنند، بر ایشان خرده گرفتند و در پاسخ سلام آن حضرت او را «مذِلُّ المؤمنین» خطاب می کردند، امام فرمود: مَا أَنَا بِمُذِلِّ الْمُؤْمِنِینَ وَ لَکِنِّی مُعِزُّ الْمُؤْمِنِینَ؛ إِنِّی لَمَّا رَأَیْتُکُمْ لَیْسَ بِکُمْ عَلَیْهِمْ قُوَّۀ سَلَّمْتُ الْأَمْرَ لِأَبْقَی أَنَا وَ أَنْتُمْ بَیْنَ أَظْهُرِهِمْ کَمَا عَابَ الْعالِمُ السَّفِینَۀ لِتَبْقَی لِأَصْحَابِهَا وَ کَذَلِکَ نَفْسِی وَ أَنْتُمْ لِنَبْقَی بَیْنَهُم (مجلسی، 1403 ق، ج 75: 287).
من خوارکنندۀ مؤمنان نیستم، من عزیزکنندۀ آن هایم، وقتی دیدم توان مقابله با آن ها را ندارید. مقام را به او واگذار کردم تا موجب بقای خود و شما باشم، چنانچه خضر کشتی را معیوب کرد تا آن را برای صاحبان کشتی نگهدارد همین طور من نیز خود و شما را نگهداشتم تا میان آن ها بایستم و نابود نشویم.
در سخنی دیگر فرمود: لَا تعْذِلُونِی فإِنَّ فِیهَا مَصْلَحَة (مجلسی، 1403ق، ج 44: 58-59). مرا سرزنش نکنید؛ زیرا در این عملی که من انجام دادم صلاح و مصلحتی بود.
اگر امام حسن (ع) حمایت مردم کوفه را با خود داشت و فرماندهان سپاه حضرت نیز خیانت نمی کردند، امام (ره) تاکتیک مبارزاتی خود را تغییر می داد و هرگز به صلح تن نمی داد؛ چنانچه فرمود: به خدا سوگند! من از آن جهت کار را به معاویه سپردم که یاوری نداشتم، اگر یاوری می داشتم، شبانه روز با او می جنگیدم؛ تا خداوند میان ما و او حکم کند (طبرسی، 1403 ق، ، ج 2: 291- 292).
البته، تذکر این نکته نیز ضروری است که شرایط حاکم بر زمان ما با شرایط دوران امام حسن مجتبی (ع) بسیار تفاوت دارد. در دوران آن حضرت اسلام به سبب یاری نکردن مردم از امام زمانش در موضع ضعف بود و ازسوی دیگر، دشمن مسلط بود و چاره ای جز این نبود که امام صلح کند، لیکن امروز اسلام و نظام اسلامی در اوج عزت و اقتدار است.
از این رو، نرمش بادشمن، مقتدرانه و با پشتوانۀ حمایت توده های عظیم مردمی همراه است و این امر حجت را بر دولتمردان اسلامی تمام می کند تا از قدرت پوشالی استکبار جهانی آمریکا هیچ هراسی به خود راه ندهند و از موضع ضعف وارد نشوند.
کوتاه سخن آنکه نرمش قهرمانانه با دشمن بر سه مبنای قرآنی عزّت، حکمت و مصلحت استوار است و با ملاحظۀ این اصول، نرمش و کنار آمدن با دشمن مادامی که حکمت و مصلحت آن را اقتضا کند و عزّت و شوکت اسلام، انقلاب و نظام مقدّس جمهوری اسلامی و مردم حفظ شود مانعی ندارد.
نتیجه
باتوجه به مطالب پیش گفته، مشخص شد:
در تفکر اسلام ناب انزواطلبی و قطع رابطه با دولت ها و کاهش ارتباط با دنیا جایی ندارد؛
نرمش قهرمانانه در عرصۀ دیپلماسی بر زیرساخت هایی استوار است که بدون آن ها هیچ گونه نرمشی در برابر دشمن مجاز نخواهد بود؛
دستور صلح و نشان دادن نرمش در برابر دشمن، افزون بر خنثی سازی توطئه های استکباری دشمن، سبب تقویت ساخت درونی نظام می شود؛
بایسته های نرمش قهرمانانه عبارت اند از: تلاش فعّال و مبتکرانۀ دیپلماتیک، حفظ موضع قوی، متعرّضانه و تهاجمی، فراموش نکردن دشمن و مبارزه، شناسایی آماج حملۀ دشمن؛
سه اصل «عزت»، «حکمت» و «مصلحت» یک مثلث الزامی برای چهارچوب ارتباطات بین المللی است. تعامل ایران با جهان در سند چشم انداز بیست ساله کشور نیز بر مبنای همین سه اصل پیش بینی شده است؛
یکی از نمونه های قرآنی نرمش قهرمانانه جریان «صلح حدیبیه» است که در سال ششم هجری قمری بین رسول خدا( کفار قریش برقرار شد و زمینه را برای فتح مکه،
نفوذ کامل اسلام در جزیرة العرب و جهانی شدن پیام اسلام فراهم ساخت. برخورد حکیمانه امام علی (ع) در جریان غصب خلافت و همچنین، صلح امام حسن مجتبی (ع) از دیگر نمونه های عینی نرمش قهرمانانه و بهره گیری از اصول سه گانۀ یادشده است.
کتابنامه
قرآن کریم.
نهج البلاغه.
تمیمی آمدی، عبدالواحد (1366). شرح غررالحکم و دررالکلم، تهران، دانشگاه تهران.
ابن بابویه (صدوق)، محمد بن علی (1386 ). علل الشرائع، قم، کتابفروشی داوری. (1413 ). من لایحضره الفقیه، تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
ابن منظور، جمال الدین محمد بن مکرم (1414). لسان العرب، بیروت، دارالفکر للطباعهْْ و النشر و التوزیع - دار صادر.
ادریسی، امین. «شاخصه های نرمش قهرمانانه از دیدگاه قرآن مجید»، سایت تبیان، بخش قرآن دسترسی در: https: //www. tebyan. net (30/8/1392).
اسلامی، سیدحسن (1386). «دامنه معنایی حکمت در قرآن، اخلاق و حدیث» مجله علوم حدیث، ش 43، بهار، ص 29 57-
جوادی آملی، عبدالله (1390). ادب فنای مقربان، قم، مؤسسه اسراء.
. (1389). تسنیم، قم، مؤسسه اسراء.
حلی [علامه]، حسن بن مطهر اسدی (1413 ق). قواعد الاحکام فی معرفهْْ الحلال و الحرام، قم، دفتر انتشارات اسلامی وابسته به جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
خمینی [امام]، سید روح اللّه (1384). تحریر الوسیله، تهران، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره)، (1378). صحیفۀ امام، تهران، مؤسسۀ تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره).
راغب اصفهانی، حسین بن محمد (1383). المفردات فی الفاظ القرآن، قم، طلیعۀ نور.
زمخشری، محمود (1407 ). الکشاف عن حقائق غوامض التنزیل، بیروت، دار الکتاب العربی.
سنایی راد، رسول. «نرمش قهرمانانه و الزامات آن»، پایگاه تحلیلی خبری بصیرت، دسترسی در: http: //www. basirat. ir (20/7/1392).
شرتونی، سعید خوری (1385 ). اقرب الموارد، قم، اسوه.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1354 ). سنن النبی، ترجمه و تحقیق محمدهادی فقهی، تهران، کتابفروشی اسلامیه.
طباطبایی، سیدمحمدحسین (1417). المیزان فی تفسیر القرآن، قم، دفتر انتشارات اسلامی جامعۀ مدرسین حوزۀ علمیۀ قم.
طبرسی، فضل بن حسن (1372). مجمع البیان فی تفسیر القرآن، تهران، ناصرخسرو.
عاملی (شهید ثانی)، زین الدین بن علی (1410). الروضهْْ البهیهْْ فی شرح اللمعة الدمشقیة، با حاشیۀ سیدمحمد کلانتر، قم، کتابفروشی داوری.
غزالی، ابو حامد محمدبن محمد (1995). المستسفی، بیروت، دار صادر.
کلینی، محمد بن یعقوب بن اسحاق (1407). الکافی، تحقیق و تصحیح علی اکبر غفاری و محمد آخوندی، تهران، دارالکتب الإسلامیة.
مجلسی، محمدباقر (1403). بحار الأنوار، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
مصطفوی، حسن (1360). التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، تهران، بنگاه ترجمه و نشر کتاب.
مکارم شیرازی، ناصر (1374). تفسیر نمونه، تهران، دارالکتب الإسلامیهْْ.
نجفی، محمدحسن (1404). جواهر الکلام فی شرح شرائع الإسلام، بیروت، دار إحیاء التراث العربی.
منابع الکترونیکی
پایگاه اطلاع رسانی دفتر مقام معظم رهبری، آرشیو بیانات امام خامنه ای؛ http: //www. leader. ir.
نرم افزار جامع الاحادیث، علوم کامپیوتری نور.
نرم افزار جامع التفاسیر، علوم کامپیوتری نور.
نرم افزار جامع فقه اهل بیت (ع).
نرم افزار حدیث ولایت، ویراست دوم.
نرم افزار مجموعه آثار امام خمینی(ره).
پی نوشت
[1] آهـن را بـرای او نرم کردیم. [و به او گفتیم:] زرههای کامل و فراخ بساز و حلقهها را به اندازه و متناسب کن! (سبأ: 10-11).
[2] به [برکت] رحمت الهی، در برابر آنان نرم [و مهربان] شدی! و اگر خشن و سنگدل بودی، از اطراف تو پراکـنده مـیشدند. (آلعمران: 159).
[3] و هر که در آن هنگام به آنان پشت کـند، مـگر آنکه [هدفش] کنارهگیری برای نبردی [مجدّد] یا پیوستن به جمعی [دیگر از همرزمانش] باشد- قطعاً به خشم خدا گرفتار خواهد شد، و جایگاهش دوزخ است، و چه بد سرانجامی است (انفال: 16).