همهی شما بارها و بارها این جملهها را از اطرافیانتان شنیدهاید: «تلگرامم رو بستم و الان میبینم که خیلی خوشحالترم.»، «فیسبوکم باعث میشه از خونهم متنفر بشم.» یا «یکی از دوستام رو تو اینستاگرام آنفالو کردم و الان که دیگه عکسهاشو از زندگی فوقالعادهای که داره نمیبینم بیشتر دوستش دارم.»
میبینید که این روزها شبکههای اجتماعی به یکی از مهمترین مشکلات تبدیل شده است. خطر اینترنت این است که میتوانی واقعیت را نصفهنیمه نشان دهی – مثلاً بقیه عکس غذای شیک و فوقالعادهتان را میبینند و کثیفکاریهای درست کردن آن را نمیبینند. شما را بهعنوان زوجی جوان و جذاب در حال لبخند زدن میبینند ولی دعوایی که سه روز پیش داشتید را نمیبینند.
من ضدتکنولوژی یا ضداینترنت نیستم ولی فکر میکنم که خیلی مهم است هرازگاهی به خودمان یادآور شویم که عکس لحظات ارزشمند دیگران در فیسبوک یا اینستاگرام نسخهی به مراتب زیباتر و جذابتر از زندگی واقعی آنهاست.
زندگی همهی ما در اینترنت زیباتر از زندگی واقعیمان است. اینترنت دنیای واقعیتهای نصفهنیمه است. این ماییم که تصمیم میگیرند که دیگران چه ببینند و چه نبینند. بهخاطر همین که در کوتاهمدت محیط امنتر و در درازمدت خطرناکتر میشود.
چون جامعه – نوع ثروتمند آن، نوع در حالتغییر آن، نوع ارزشمند و سخت آن – با واقعیتهای نصفهنیمه و عکسهای ادیتشده در اینستاگرام شکل نمیگیرد. جامعه زمانی شکل میگیرد که صدای واقعی همدیگر را میشنویم، وقتی وارد خانههای واقعی همدیگر میشویم، با بههمریختگیهای عادی آن، دور میزهای واقعی مینشینیم و خاطرات واقعی برای هم تعریف میکنیم.
ولی دیدن بهترین نسخهی عمدتاً غیرواقعی و نصفهنیمهی زندگی دیگران تنها خطر اینترنت نیست. چون در مواقع خوشگذرانی و خوشحالی بهندرت سری به شبکههای اجتماعی میزنیم و فقط وقتهایی که حوصلهمان سر رفته است و تنها هستیم آن را چک میکنیم، جرقهی حسادت درونمان زده میشود و این بیحوصلگی و تنهایی تشدید میشود.
وقتی سر میز غذا با دوستانتان مشغول حرف زدن و خندیدن هستید، تلگرام را چک میکنید؟ وقتی با کودک عزیزتان مشغول بازی هستید، برایتان مهم است که در اینستاگرام چه خبر است؟ مطمئناً نه. فقط وقتهایی که هیچ چیز هیجانانگیزی دوروبرمان نیست و اتفاق جذابی در زندگیمان نمیافتد است که وارد شبکههای اجتماعی می شویم – مثل وقتهایی که تو صف پمپبنزین هستیم یا منتظریم قهوه دم بکشد.
منطقی است که در چنین شرایطی زرق و برق زندگی دیگران تو چشممان برود و نارضایتی از زندگی خودمان هم تشدید شود. وقتی شما منتظرید قهوهتان دم بکشد، مطمئن باشید اکثر دوستان شما هم کار خیلی خاصتری انجام نمیدهند.
ولی عکس فقط یک دوستتان که زیر برج ایفل ایستاده است کافی است که احساس بدبختی کنید.
من نویسنده هستم و از توییتر، فیسبوک و اینستاگرام و وبلاگم بهعنوان بخشی از زندگیکاریام استفاده میکنم – بهعنوان راهی برای ارتباط برقرار کردن با خوانندهها و شکلگیری مکالمه، مکالمهای درمورد خلاقیت و ایمان و نوشتن و بچه بزرگ کردن و جامعه و زندگی. مکالمهی خیلی لذتبخشی است و بخشی از کار من خواندن وبلاگها و نظر دادن زیر عکسها و پُستهای مختلف است.
بعضی روزها خیلی مفید است. چیزهای زیادی یاد میگیرم و کلی انگیزه میگیرم. دستورغذاهایی پیدا میکنم که دوست دارم امتحان کنم و داستانهایی که دلم میخواهد زندگیشان کنم. حس میکنم وارد ارتباط خوبی شدهام و از اینکه بخشی از این جامعهی باهوش و خلاق اینترنتی هستم خوشحالم.
ولی بعضی روزها حس میکنم چیزی برای عرضه کردن ندارم. حس میکنم که زندگی من خیلی خیلی از زندگی بقیهی آدمها زشتتر است.
ولی این کار اینترنت است. درواقع طبیعت اینترنت اینطور است. آدم خیلی راحت اسیر وسوسهی واقعیتهای نصفهنیمهی زندگی دیگران و عکسهای ادیتشدهشان میشود که کاری میکند همه چیز خارقالعاده به نظر برسد. و زندگیهای به نظر خارقالعاده آنها باعث میشود حس کنیم زندگی ما به هیچ وجه جذاب و خارقالعاده نیست.
بیایید جامعهی واقعی را برای ارتباط انتخاب کنیم. بیایید دست از مقایسه کردن برداریم.
بعضیوقتها که پشت لپ تاپم مینشینم، به جای اینکه یک تماشاچی از دریچهی فیسبوک باشم، انتخاب میکنم که یک دوست از طریق ایمیل باشم. به جای اینکه عکسهای ادیتشدهی دوستانم را در اینستاگرام بالا و پایین کنم، از آن چند دقیقه برای نوشتن ایمیل به دوستانی که واقعاً دلم میخواهد با آنها ارتباط داشته باشم استفاده میکنم.
موضوع تکنولوژی نیست. پیشنهاد من به شما این نیست که برگردید به گذشته و کاغذ و قلم برای نامه نوشتن دستتان بگیرید. مسئله این است که به جای مقایسه کردن، ارتباط بگیرید. به جای اینکه از کامپیوتر برای تماشای زندگیهای رنگ و جلا گرفته و ادیتشدهی دیگران استفاده کنید، وارد زندگی واقعی آنها شوید. میتوانید اگر دوست داشتید از فیسبوک و بقیهی شبکههای اجتماعی هم استفاده کنید ولی مطمئن باشید ایمیل، اسکایپ و تلفن برایتان مفیدتر است.
تمایزی که از آن صحبت میکنم، فرق بین زندگی خصوصی و عمومی است نه ارتباط نزدیک و دور. من خودم دوستیای بسیار صمیمی و نزدیکی دارم که به تلفن زدن و ایمیلهای طولانی وابسته است و از تکنولوژی برای این امکانات متشکرم. ولی بعید میدانم که بتوان دوستیهای صمیمی و نزدیکی را در فضای عمومیای مثل فیسبوک یا اینستاگرام ایجاد کرد.
خیلی از ما نمیتوانیم خودمان را از اینترنت جدا کنیم. ولی میتوانیم از آن بهعنوان وسیلهای برای ارتباط گرفتن استفاده کنیم نه مقایسه کردن و مطمئناً این انتخاب زندگیهایمان را تغییر خواهد داد. استفاده از تکنولوژی برای ایجاد ارتباط به جای درست کردن عکسهای زرق و برقدار از زندگیهایمان بهترین و معقولترین انتخاب است.
و هر بار که با نگاه کردن به صفحهی گوشی لحظههای جلادادهشدهی دوستانتان را دیدید که در آن لحظه کمبود زندگی خودتان بود یادتان باشد که زندگی شما چیزی نیست که در شبکههای اجتماعی برای هم نمایش میدهید. زندگی میلیونها چیز زیبا و پیچیدهی دیگر است مثل عشق و ایمان. زندگی هنر شما در گوش دادن به حرفهای دیگران، قدرشناسی از آنچه که دارید و عشق است.
یادتان باشد که از بهترین قسمتهای زندگی نمیتوانید عکس بگیرید و در اینستاگرام منتشر کنید.