این نویسنده ادبیات کودک و نوجوان در گفتوگو با ایسنا، درباره ظرفیت ادبیات در زمینه آگاهیبخشی به بچهها برای شناخت بدن خود و پیشگیری از اتفاقهایی مثل تعرض و تجاوز به آنها، اظهار کرد: اینطور نیست که کتاب نتواند کاری برای این موضوع انجام دهد ولی این وظیفه کتاب نیست؛ بلکه وظیفه آموزش و پرورش است. معلم باید به صورت مستقیم با دانشآموزان صحبت کند و به آنها نسبت به بدنشان آگاهی بدهد. البته باید ابتدا به معلمها آموزش بدهند. این موضوع امر پیچیدهای است و به آموزش اساسی نیاز دارد.
او با تأکید بر اینکه کتاب ممکن است درصدی به بچهها کمک کند، اظهار کرد: کتاب تا حدی میتواند به بچهها کمک کند اما قطعا ارشاد مجوز نمیدهد و ممیزی نمیگذارد راجع به این موضوعات صحبت کرد، اما میشود داستانهایی نوشت و در آنها چیزهایی گفت؛ مثلا بچهها بفهمند در چه مواردی اجازه بدهند کسی به آنها دست بزند و در چه مواردی اجازه ندهند. خیلی از بچهها توسط اقوامشان مانند دایی و عمو آزار و اذیت میبینند؛ کسانی که پدر و مادر به آنها شک نمیکنند. بچهها باید نسبت به این موضوع آگاه شوند و بفهمند اینکه کسی به آنها بیخود و بیجهت دست میزند طبیعی نیست. درواقع باید به صورت غیرمستقیم به آنها آموزش داد اما هیچچیزی بهتر از این نیست که معلم سر کلاس این حرفها را بزند.
خرامان با بیان اینکه در کتابهایمان چنین مباحثی نداریم، افزود: به خاطر محدودیتهایی که وجود دارد چنین چیزهایی در کتابهایمان مطرح نمیشود. حتی خبرنگاران در روزنامهها و خبرگزاریها نمیتوانند کلمهای بنویسند که اگر دایی یا عمو بخواهد به دختری تجاوز کند، آنها چه کاری باید انجام دهند. این مسائل باید در مدارس مطرح شود. باید در ذهن خانوادهها جا بیفتد که عیبی ندارد در اینباره به بچهها بگویند. مادر باید بفهمد همه چیز را نمیشود به بزرگ شدن بچهها موکول کرد و باید به آنها آموزش داد. اگر پدر و مادرها متوجه این موضوعات بشوند بقیه قضایا حل میشود.
او درباره محدودیتهای بیان این موضوعات اظهار کرد: محدودیتها بیشتر فرهنگی است. یک دختر و پسر در سن 20 سالگی تازه میتوانند با هم صحبت کنند، قبل از آن با هم صحبت نکردهاند، حتی در فامیل هم ممکن است این اتفاق نیفتد. اینها محدودیتهای فرهنگی است. حتی برخی از پدر و مادرها دخترشان که به سن بلوغ میرسد خانه فامیلی که پسر دارد نمیروند. اینها مشکلات فرهنگی است. اگر شرایطی فراهم شود که دختر و پسرها از بچگی با هم بازی کنند، در این صورت درک میکنند که چه کسی به آنها بد نگاه میکند و چه کسی به آنها مهربانی میکند. با توجه به اینکه در خانه، پدر و مادر رویشان نمیشود با بچهها حرف بزنند، اینها را چگونه باید جا انداخت؟
این نویسنده با انتقاد از سریالهای صدا و سیما گفت: سریالهای صدا و سینما همه بزرگسال است. کسی جرأت نمیکند این حرفها را بزند. بعد از گذشت سالها تازه صدا و سیما یادش میافتد که میشود راجعبه این چیزها صحبت کرد. همیشه همینطور بوده و به خیلی از مسائل نمیپردازیم. یادم میآید زمانی تلویزیون اگر یک فیلم سینمایی در ابتدا، پایان یا در متنش ترانهای داشت، تبلیغش را پخش نمیکرد و میگفت اینها آهنگ گذاشتهاند، اما حالا هیچ سریال تلویزیونی نیست که اول و آخرش آهنگی نباشد. 20 سال دیگر صدا و سیمایمان دوزاریاش میافتد، الان نمیفهمند در جامعه چه خبر است، نمیدانند صدا و سیما از نظر فرهنگی چه وظیفهای دارد.
او سپس بیان کرد: ما مشکل فرهنگی داریم و این مشکل باید حل شود. اگر خانوادهها و آموزش و پرورش بچهها را به جامعه میبردند، بچهها میتوانستند فرق نگاه بد و خوب را تشخیص بدهند. در خانه که کسی به آنها بد نگاه نمیکند؛ بچه از کجا باید بفهمد که این نگاه، نگاه کثیفی است یا نه؟ اینها را باید در جامعه ببیند. نباید بعد از آنکه کار از کار گذشت، بگویند برویم درباره آن حرف بزنیم. ناظم به بچهها تجاوز کرده، میگویند تجاوز نبوده است، یا مورد قبلی که تبرئه شد و اتفاقی هم نیفتاد و ماجرا تمام شد.