فلسفه اومانیستی که در قرن شانزدهم با اصل دکارتی می اندیشم پس هستم که به صورت تفکر خاصّی درآمد و انسان را تنها مبنای شناخت تلقی می کرد در مسیر خود: در دو وجهه «من عقلانی و دین تجربی» در هیوم به تناقض منجر شد چنانچه او نه تنها جهان مادی بلکه نفس انسانی را که محور شناخت بود، منکر شد