ماهان شبکه ایرانیان
خواندنی ها برچسب :

مولانا

برخی گفته‌اند تمام این جهان، از آغاز تا پایان هستی و تاریخ و طبیعت، چیزی نیست جز سخنرانی بلند خالق. یا شعر بلندی که خدای‌تعالی سروده است. هر تموجی در دریا یا هر تلاطمی در هوا، در واقع کلمه‌ای از کلمات منظومۀ شاعرانۀ خداوند است.
این مقاله کوتاه و لطیف، از تجارب وجودی مولانا پرده برمی‌دارد. همۀ ما نیز این سخن مولانا را به خوبی تجربه کرده‌ایم: تا درد و عشقی در کار نباشد، هیچ کاری را چنان که باید جدی نمی‌گیریم.
اگر فیزیکدان فاضل و فرهیخته‌ای مثل ماکس پلانک را با فلان صوفی بی‌سواد پشمینه‌پوش مقایسه کنیم، چه حجتی در دست داریم تا ماکس پلانک را تحقیر کنیم و آن صوفی را تجلیل؟
مولانا در این مقالۀ فیه ما فیه دربارۀ "علمای اهل زمان" که «در علوم موی می‌شکافند» می‌گوید اگر علوم و دانسته‌های این افراد را «در آتش اندازی این همه نماند، ذاتی شود صافی از این همه»، اما در مثنوی می‌گوید: ‌ای برادر تو همین اندیشه‌ای/ مابقی خود استخوان و ریشه‌ای
کتاب فیه‌ما‌فیه به یک معنا مثنوی منثور است. بسیاری از آنچه که مولانا در مثنوی به نظم گفته، در فیه‌ما‌فیه به شرح شکافته. تفاوت دیگر این دو کتاب، شاید در هیبت مثنوی و صمیمیت فیه‌ما‌فیه باشد.
رقص یکی از معدود فعالیت‌های زندگی بشر است که در آن تن و روح به همنوایی و هماهنگی می‌رسند و هر دو در یک جهت پیش می‌روند و از این پیشروی لذت هم می‌برند. احتمالاً مولانا نیز به این نکتۀ نازک واقف بود که پس از دیدار شمس، هیچ‌گاه دستش از دامن رقص کوتاه نشد.
خودفروشی به معنای مثبت کلمه، آموزه‌ای است که در روایات اسلامی هم بارها به آن اشاره شده است. مثلا حضرت علی گفته است: «بدانید وجود شما بهایی جز بهشت ندارد. آن را به چیزی جز بهشت نفروشید.» امام کاظم هم گفته است:«آگاه باشید! بدن‌های شما جز بهشت بهایی ندارد؛ به چیز دیگری نفروشید.»
شاید مشهورترین رای این باشد که "امانت" آگاهی یا معرفت یا شناخت بود. یعنی انسان پذیرفت که بار آگاهی را به دوش بکشد و مصائب زندگی‌اش هم ناشی از همین پذیرش بوده است. رای مشهور دوم، امانت را همان دین می‌داند.  رای سومی هم وجود دارد که امانت را فرج یا شرم‌جای انسان می‌داند.
مولوی دربارۀ آسمان می‌گوید «سنگ‌ها را یاقوت و لعل می‌کند، کوه‌ها را کان زر و نقره می‌کند.» در قدیم چنین می‌پنداشتند که تابش آفتاب علت پیدایش سنگ‌ها و فلزات قیمتی در معادن است.
مولانا می‌گوید در استغراقِ عبادت حقیقی، همه‌ چیز بیرونِ در می‌ماند و بین خدا و آدمی هیچ چیز باقی نمی‌ماند. نه هیچ صورتی، نه جبرئیل که معنی محض است و نه حتی جان آدمی. و مقام فنا یعنی همین.
پیشخوان