ماهان شبکه ایرانیان

کتاب هفته بنیتا؛ هفته‌ سوم بهمن ماه ۹۵/ هر کجا هستم باشم

«سهراب سپهری» شاعری عجیب است

«سهراب سپهری» شاعری عجیب است. شاعری است که بسیار محبوب است؛ شهرت فراوانی دارد اما با این وجود او را کم می‌شناسیم. شاید به این خاطر که کم حرف می‌زد و بیشتر می‌سرود. از خودش خیلی حرف نمی‌زد و البته عمر کوتاهش هم بر این ناشناختگی او  می‌افزاید. سهراب که از دنیا رفت خیلی‌ها در موردش حرف زدند و داستان‌ها در موردش ساختند. یکی از کسانی که بی‌واسطه با سهراب در ارتباط بود، خواهرش پریدخت بود که همین چند روز پیش در سن 86 سالگی از دنیا رفت. او چند کتاب در مورد سهراب نوشته که در برخی از آنها نامه‌های سهراب به دوستانش را منتشر کرده است. او کتابی نیز با عنوان «هرکجا هستم، باشم» نوشته که شامل زندگی خود او در کنار سهراب و روزهای آخر زندگی این شاعر است.

به بهانه درگذشت پریدخت سپهری، در کتاب هفته‌ی بنیتا نگاهی به این کتاب انداخته‌ایم تا سهراب را از چشم خواهرش  ببینیم. چنین کتاب‌هایی به شناخت شاعران و نویسندگان کمک بهتری می‌کنند و باعث می‌شوند که آن‌ها را فارغ از چهره‌ای که به‌واسطه‌ی آثارشان در جامعه معرفی شده‌اند، ببینیم. کتاب خون در رگ‌های من که مجموعه نامه‌های احمد شاملو به آیداست، نمونه‌ای از این دست آثار است که در هفته‌ی گذشته در بنیتا معرفی کردیم.

کتاب هرکجا هستم باشم

پریدخت سپهری، خواهر سهراب سپهری از دنیا رفت. کسی که شاید بهترین شناخت را از این شاعر کم‌روی خلوت‌گزین داشت. علت در گذشتش هم سکته‌ی مغزی عنوان شد. او ساکن آمریکا بود و برای دیدار با خانواده‌اش به ایران آمده بود که دچار سکته‌ی مغزی شد و بعد از مدتی بستری بودن در بیمارستان، به برادر شاعرش پیوست.

پریدخت از جوانی به شعر و نقاشی علاقه‌مند بود و دستی هم بر قلم داشت. او چندین کتاب در مورد سهراب نوشت.کتاب‌هایی مثل«سهراب، مرغ مهاجر»، «هر کجا هستم باشم»، «هنوز در سفرم» و «جای پای دوست» از جمله آثاری هستند که پریدخت برای شناساندن سهراب منتشر کرده است. این کتاب‌ها سهم بسزایی در دیدن این شاعر در زندگی معمولی دارند. با این که سهراب هر چه سروده و نوشته و نقاشی کرده، از جنس زندگی است و در ستایش آن، ولی به زبان خود آنها را نوشته که برای فهم کامل آنها باید اشراف زیادی به اساطیر ملل مختلف و به‌ویژه هند داشت. آنچه را هم که سهراب در مورد خودش نوشته از جمله در کتاب «اتاق آبی»، مشحون از استعاره‌ است و جای‌جای آن هم ارجاع به اساطیر دارد و زبانش هم زبان سهراب‌گونه است و عجیب. به همین خاطر دیدن سهراب از زاویه‌ای دیگر و از نگاه یکی از نزدیکانش می‌تواند جذاب باشد و بهتر این شاعر جمع‌گریز را بشناساند. کتاب هر کجا هستم باشم، به گونه‌ای زندگی‌نامه‌ی مشترک پریدخت و سهراب است. سهراب همواره پشت‌گرمی مهمی برای پریدخت بود. پریدخت همواره از دختر بودن خود در عذاب بوده است. چون مانند سهراب پسر نبوده و از آزادی های او برخوردار نبوده است. اما سهراب همیشه او را به شکل موثری راهنمایی می کرده و از او می خواسته به جای غبطه خوردن، خود را به گذر زیست بسپارد و رهایی را احساس کند.

کتاب هرکجا هستم باشم

پریدخت سپهری در کنار سهراب سپهری

این کتاب از زبان پریدخت است و زندگی خودش و برادرش را نقل می‌کند. از کودکی‌شان، از گشت و گذارهایی که سهراب همراه پدر و عموها و سایر مردان خانواده به شکار و صحرا می‌رفتند و او ناراضی به خاطر دختر بودنش در خانه می‌ماند، از شغل‌هایی که سهراب یکی پس از دیگری از آنها بیرون می‌آمد، سفرهای سهراب به ژاپن و هند و بسیاری کشورهای دیگر. دردناک‌ترین بخش کتاب درگذشت سهراب است که با غمی سنگین روایت می‌شود. کتاب بعد از فوت سهراب ادامه می‌یابد و پریدخت هرجا که می‌تواند برادرش را مخاطب قرار می‌دهد و به او ارجاع می‌دهد.

در بخشی از کتاب، این خواهر و برادر گفت‌وگوی جالبی دارند:

پریدخت: «مطلبی درباره نقاشی تو و «خالی»های تابلوهایت خواندم. هر کس تعبیری بر آن دارد. بعضی «خالی متعالی»اش می‌نامند و بر این اعتقادند که فضای خالی احساس خلوت و خلأ ایجاد نمی کند. آن را به تعبیری تأمل و مراقبه در خویشتن خویش و در فضاهای بی‌کران می‌شناسند. من فکر می‌کنم این «خالی»ها، با کلمه «تهی» شعرهایت وجه اشتراکی داشته باشد. در هشت کتاب بیست و دو بار کلمه «تهی» را به کار گرفته‌ای. نظرت چیست؟»

سهراب: «من همیشه در تهی نقاشی‌هایم پنهانم. صدای من از آن‌ جا رساتر به گوش می رسد. در تهی‌ها، نگاه از پرواز باز نمی‌ماند. اما پری‌ها جزیره‌های روی آب‌اند. نگاه آن جا می‌نشیند. و نیز انگار در تهی، هنوز چیزها شکل نگرفته‌اند. هنوز شور آفرینش در گردش است. هر چیز ساخته و پرداخته، سردی می‌آورد. همه نقاشی‌های دنیا را که روی هم بگذاریم، به اندازه یک سنگ کنار جاده حقیقت ندارد

پریدخت: «چه خوب تحلیل می‌کنی، و چه احساس روشنی نسبت به آن چه در پیرامون می‌گذرد داری. کاش من هم می‌توانستم. نه، نه، من قادر نیستم. چون از ابتدا مثل تو حق انتخاب نداشتم. مثل پر کاهی بودم که همراه امواج به هر سو کشانده می‌شدم. اما تو توانستی انتخاب کنی و به‌رغم آن چه برایت تدارک دیده شده بود، در مسیر درست استوار قدم برداری. بله، این آگاهی و جهان‌بینی را طی سال‌ها، در سفر و حضر، در تجارب شخصی، در شناخت موجودات زنده و در راه طبیعی زندگانی‌ات بازیافته ای. اما من...»

سهراب :«اما تو ... می‌بینم که خوب و بد می‌کنی، برتری می‌دهی، و خویشتن را در آن چه هستی دخیل می‌بینی و در تلاش تسلط بر سرنوشتِ خود، اندوهگین می‌شوی. فروگذار این اندیشه را و فراتر رو. می‌دانی در چرخۀ زیست همه چیز خود به خودی است، و هر چیز ناچار آغاز و پایانی دارد. مهلت تماشا از دست مده

پریدخت: «تماشا؟ تماشای چه؟»

سهراب: «چه چیز از طبیعت در خور تماشا بیش؟ خاک انباشته از زیبایی است. دیگر چشم‌های من جا ندارد. چشم‌های ما کوچک نیست، زیبایی کرانه ندارد.»

کتاب هرکجا هستم باشم

در این کتاب تعدادی از عکس‌ها، نقاشی‌ها و شعرهای سهراب سپهری و همچنین شعری از «نادر نادرپور» چاپ شده است. هرکجا هستم، باشم  توسط نشر نیکان و در 85 صفحه منتشر شده است.

منبع: بنیتا


قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان