هر کدام از ائمه (علیهم السلام) نور و ذات مقدسی اند که در عصر و مصر خودشان خلافت الهی را به خوبی انجام دادند، سعی کردند که دین را از آسیب سیاست اموی و مروانی و عباسی حفظ کنند اوّلاً؛ جامعه ای تربیت کنند که قرآنی و عترتی باشد ثانیاً؛ مردان الهی را به بار بیاورند که به نوبه خود خلیفةالله باشند ثالثاً و الگوی جوامع بشری باشد رابعاً. کار امام صادق (سلام الله علیه) در سخت ترین دوران عباسی بود؛ یعنی بعد از انتقال قدرت اموی و مروانی به عباسیان و اقتدار شدید عباسیان، آنها سعی کردند هم مذهب تراشی کنند، هم قرآن را به رأی خود تفسیر کنند، هم روایاتی که تازه زنده شده است بعد از عمربن عبدالعزیز، اسرائیلیات فوج فوج به روایات راه پیدا کردند آنها را مفسّر قرآن قرار بدهند و جبریه را بپرورانند که حکومت آنها را تأیید می کند و آزاداندیشان معتزله و امثال معتزله را سرکوب کنند و اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم الصلاة و علیهم السلام) را با بدترین وضع تحت شکنجه قرار بدهند؛ وجود مبارک امام صادق در چنین عصری بود.
حضرت سعی کرد افرادی را تربیت کند که به این اصولی که الآن به عرض شما می رسد آشنا شوند. اوّلاً آمد قرآن را با عترت نه با روایت، قرآن را با عترت و عترت را با قرآن همتای هم قرار داد. یک وقت ما حرف خدا را از کلام خدا به نام قرآن می شنویم، یک وقت حرف خدا را از انسان کامل معصوم مثل این دوازده امام می شنویم که از هر خطا و از هر خطیئه مصون و محفوظ اند می شنویم.
فرمود عترت آن سهمی را دارد که قرآن همان سهم را دارد، این قرآن و عترت را، جایگاه عصمت را، جایگاه معصوم بودن را، حرف امام را کاملاً تبیین کرد؛ گاهی با استدلال برای متفکران، گاهی به صورت دعا برای افراد عادی تبیین کرد. وقتی زراره از وجود مبارک حضرت سؤال می کند، ما اگر عصر غیبت را ادراک کردیم چه دعایی بخوانیم! همین دعایی که اختصاصی به نماز یا تعقیب نماز ندارد در بین نماز، بعد از نماز، قبل از نماز، در جمیع حالات این دعا از دعاهای نورانی امام صادق(سلام الله علیه) است فرمود شما این مطلب کلامی را به صورت دعا در بین مردم منتشر کنید در عصر غیبت بگویید: «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی نَفْسَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی»؛[1] این یک مسئله عمیق کلامی است و به قول اهل کلام، برهان لِمّ در آن هست؛ این را به صورت دعا آورد که ما در هر حالی چه در نماز، چه قبل از نماز، چه بعد از نماز، چه در راه رفتن، بعضی از دعاهاست که جزء تعقیبات است، این جزء تعقیبات نیست جزء تعلیمات است.
آیا امام و رهبران الهی وکیل مردم و منتخب از طرف مردم اند که سقفی و سقفیه ها و امثال ذلک بر آن باور هستند یا نه، امام وکیل مردم نیست نماینده مردم نیست خلیفةالله است، ولی الله است چه اینکه غدیری ها بر آن هستند؛ این مطلب عمیق کلامی را وجود مبارک امام صادق به صورت دعا وظیفه همه ما قرار داد، به ما فرمود بخوانید خدایا! ما امام را به عنوان وکیل نمی شناسیم، امام نماینده ما نیست ما امام را انتخاب نمی کنیم ما اهل سقیفه نیستیم ما سقفی نیستیم ما تحت ولایت امامیم، امام جانشین پیغمبر است، پیغمبر جانشین شماست، خلیفه را بدون مستخلف عنه نمی شود شناخت ما اگر خواستیم پیغمبر را بشناسیم. اگر پیغمبر نماینده ما بود منتخب ما بود ما به او رأی می دادیم او می شد نبی، حرف ما را باید بزند؛ اما پیغمبر، نماینده شماست خلیفه شماست، خلیفه حرف مستخلف عنه را می زند نه حرف ما را، نه حرف مستخلفعلیه را! اگر خلیفه اند، یک و خلیفه حرف مستخلف عنه را می زند، دو؛ نه حرف مستخلف علیه را، سه؛ از طرف خدا ولی بر مستخلف عنه هست، چهار؛ ما تا مستخلف عنه را نشناسیم خلیفه را نمی شناسیم، «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَک» این برهان مسئله است. گاهی دعا می کنیم خدایا عاقبت امور ما را ختم به خیر کن و به ما بهشت بده این دعاست؛ اما این مسئله عمیق کلامی است برهان در آن هست، «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَک» چرا؟ برای اینکه من اگر خدا را نشناسم، خلیفه او را نمی شناسم آن که از طرف خدا می آید وقتی من او را می شناسم که مستخلف عنه او را بشناسم منوب عنه را بشناسم «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَک» شما در دعاها چنین برهان عقلی فلسفی پیدا می کنید؟ خدایا گناهان مرا بیامرز پدر مرا بیامرز مادر مرا بیامرز! برهان در آن نیست. این استدلال است نه استدعا، «اَللّهُمَّ عَرِّفْنی نَفْسَک» من اگر تو را نشناسم پیغمبر را نمی شناسم چون پیغمبر از طرف تو می آید و خلیفه توست «فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک»؛ خدایا! توفیقی بده نبوّت را بشناسم، نبی را بشناسم؛ چون امام، خلیفه نبی است نه وکیل مردم، امام در غدیر مشخص می شود نه در سقیفه؛ «فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی نَفْسَک لَمْ أَعْرِفْ نَبِیک اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی رَسُولَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی رَسُولَک لَمْ أَعْرِفْ حُجَّتَک»؛ من امام را وقتی می شناسم که پیغمبر را بشناسم «اللَّهُمَّ عَرِّفْنِی حُجَّتَک فَإِنَّک إِنْ لَمْ تُعَرِّفْنِی حُجَّتَک ضَلَلْتُ عَنْ دِینِی».[2] این امام هم از آن طرف هشام را تربیت می کند، هم از آن طرف همه ما را با دعا می پروراند این دعا یک مسئله استدعایی نیست استدلال است. خدایا گناهان مرا بیامرز! در آن نیست، پدران مرا بیامرز! در آن نیست، خدایا به من فهم بده، عقل بده، استدلال بده، برهان بده، کارهای کلامی به من بده! من توحید را بشناسم، نبوّت را بشناسم، امامت را بشناسم. فرمود اگر زمان غیبت را درک کردید این کار را بکنید. وجود مبارک امام صادق کادرسازی کرد، می بینید درست است که همه ما در اثر ارتباط به این خاندان امید بهشت داریم؛ ولی نسوختن و جهنم نرفتن هنر نیست؛ بسیاری از افرادند که جهنم نمی روند، بچه ها و دیوانه ها جهنم نمی روند، کفارِ مستضعف دورافتاده کشورهای کفر که هیچ دسترسی به اسلام ندارند جهنم نمی روند؛ نسوختن، هنر نیست، به بهشت رفتن هم هنرِ والا نیست، بهشت رفتن جزء هنرهای میانی است؛ اما می بینید امام صادق از ما چه توقعی دارد، وجود مبارک امام صادق فرمود شما در شهری که زندگی می کنید نگذارید جمعیت شما در دستگاه های قضایی فراوان باشد در مسجد و حسینیه کم باشد «مَنْ کانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِیء»[3]فرمود شما در جامعه زندگی می کنید، تجارت دارید، اقتصاد دارید، رهن دارید، بیع دارید؛ ولی مهم ترین عامل پیشرفت و موفقیت و هماهنگی شما، قول شما و شرافت شما و عزّت شما و اعتماد شما باشد. اگر کسی به دیگری بدهکار بود و خانه خود را در رهن او قرار داد و این رهن مهم تر از قول او بود او شیعه خاص من نیست شما باید طرزی زندگی کنید که قول شما مهم تر از رهن گذاشتن خانه شما باشد؛ «مَنْ کانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِیء»، جامعه را این زندگی حفظ می کند نه دستگاه قضایی. شما الآن این پانزده میلیون پرونده که در دستگاه قضایی است شاید مثلاً پنج درصدش یک سلسله پرونده های حقوقی علمی باشد؛ نظیر رژیم حقوقی دریای خزر و امثال ذلک، آن چهارده میلیون و نیمش، جزء الفبای دین است، کسی چک بی محلّ کشیده، دروغ گفته، اجاره را نمیدهد، خلاف گفته، اینها جزء بدیهیات دین ماست. این الفبای دین است که چهارده میلیون پرونده شد این چهارده میلیون برای 28 میلیون است برای اینکه هر پرونده ای به هر حال دو طرف دارد، پرونده یکطرفه که نیست، این سی میلیون هر کدام سه، چهار نفر وابسته دارند جمعاً می شود هفتاد، هشتاد میلیون؛ هفتاد هشتاد میلیون گیرِ این پروندهها هستند، گیرِ عمل کردن به دستورات ابتدایی امام صادق هستند. فرمود جامعه می شود که حرفش معتبر نباشد؛ ولی وقتی خانه را رهن می گذارد معتبر باشد؟! «مَنْ کانَ الرَّهْنُ عِنْدَهُ أَوْثَقَ مِنْ أَخِیهِ الْمُسْلِمِ فَأَنَا مِنْهُ بَرِیء» اینها جزء ابتدائیات است.
مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق (سلام الله علیه) نقل کرد، فرمود مملکت باید عزیز باشد، باشکوه و جلال و عزّت باشد. کشور شیعه به برکت خود اینها کشور عزّتمند است. این را مرحوم کلینی از وجود مبارک امام صادق(سلام الله علیه) نقل کرد که «إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ فَوَّضَ إِلَی الْمُؤْمِنِ أُمُورَهُ کلَّهَا وَ لَمْ یفَوِّضْ إِلَیهِ أَنْ یذِلَّ نَفْسَه»؛[4] فرمود ذات اقدس الهی مؤمن را آزاد خلق کرد هر کاری می خواهد بکند در مرز حلال آزاد است؛ اما کاری بکند که حیثیت او و عزّت و شکوه و جلال او از بین برود حق ندارد؛ چون آبرو حقّ ما نیست، ما باید بدانیم بعضی از امور را ما امین و بعضی از امور را مالک هستیم، خدا این مال را از راه حلال که به ما داد فرمود مال شماست ﴿لِلرِّجالِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبُوا وَ لِلنِّساءِ نَصیبٌ مِمَّا اکتَسَبْنَ﴾[5] مال، مِلک ماست خواستیم به کسی بدهیم، خواستیم ندهیم؛ اما آبرو برای ما نیست ما امینیم نه مالک. آیا کسی حق دارد حرفی بزند که آبروی او برود یا معصیت کرده؟ اگر کسی آبروی دیگری را ببرد حرام است، خود شخص کاری بکند که آبرویش برود حرام است، آبرو برای ما نیست، آبرو امانت خداست نزد ما. چرا اگر ـ خدای ناکرده ـ تجاوز جنسی بشود همه بستگان این زن پس بگیرند شکایت را و رضایت بدهند پرونده همچنان باز است؛ برای اینکه ناموس زن یا ناموس مرد مال کسی نیست اینها مال خداست حقّ الله است ما به عنوان امین، حافظ او هستیم اگر کسی ـ معاذ الله ـ به یک زن تجاوز عمدی کرد همه بستگان او رضایت بدهند پرونده هنوز باز است این مثل خون نیست. اگر کسی را کشتند اولیای دم رضایت دادند مسئله حلّ است ﴿مَنْ قُتِلَ مَظْلُوماً فَقَدْ جَعَلْنا لِوَلِیهِ سُلْطاناً﴾[6]او آمد رضایت داد، قصاص نمی شود؛ اما تجاوز جنسی از این سنخ که نیست. این گونه از آبروها مال خداست و انسان، امین است و باید این را حفظ کند.
بیان نورانی امام صادق(سلام الله علیه) این است که هیچ کشوری حق ندارد خودش را ذلیل کند؛ این را مرحوم کلینی در باب عزت و شکوه از وجود مبارک امام صادق نقل کرد. حضرت در بحث های کلامی شاگردان فراوانی داشت، چون همه مردم که در یک سطح نیستند، افراد عادی از حضرت توحید سؤال می کردند. مرحوم صدوق (رضوان الله علیه) این دو روایت را در کتاب شریف توحید نقل کرد، کسی آمده خدمت امام (سلام الله علیه) عرض کرد که «دلِّلْنِی عَلَی التُّوحِید»؛ توحید خدا را برای من تبیین کنید! فرمود: «هُوَ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیه»؛[7]همین که دارید توحید است، خدا یکی است. این جواب به یک فرد عادی است؟! امّا هشام از شاگردان متخصّص حضرت است، وقتی وارد محضر حضرت شد خود حضرت ابتدائاً سؤال می کند که هشام! «أَ تَنْعَتُ اللَّهَ»؛ آیا خدا را نَعت می کنی؟ گفت آری، فرمود: «هَاتِ»؛ بگو ببینم چه میگویی؟ گفت: ﴿هُوَ السَّمِیعُ الْبَصِیر﴾ از این قبیل، فرمود: «هَذِهِ صِفَةٌ یشْتَرِک فِیهَا الْمَخْلُوقُون»؛ اگر خدا سمیع است دیگران هم سمیع اند، اگر خدا علیم است دیگران هم علیم اند؛ آن وصف مختصّ به خدا چیست؟ هشام عرض کرد پس شما بفرمایید تا من بفهمم، فرمود نگو خدا علیم است، بگو «هُوَ عِلْمٌ» اینجا ممکن است کسی بگوید آیا مشتق در آن ذات معتبر است یا نه؟ آیا «ذاتٌ ثبت له العلم» یا نه؟ «هُوَ نُورٌ لَا ظُلْمَةَ فِیهِ وَ حَیاةٌ لَا مَوْتَ فِیهِ وَ عِلْمٌ لَا جَهْلَ فِیه»[8] او حیات است نه حی، او علم است نه علیم، او بصر است نه بصیر، او نور است؛ یعنی این عینِ مبدأ است؛ این را که وجود مبارک امام به همه افراد نمی گوید، این می خواهد هشام را تربیت کند؛ این هشام ها هم که در خدمت حضرت بودند فرمود در نظریهپردازی، در مناظرات کلامی شما هر جلسه ای حقّ شرکت ندارید، گاهی اوج می گیری؛ ولی گاهی سقوط می کنی تو با هر کسی بحث نکن؛ اما «و هو یطیر و لا یقع» او خوب تربیت شده این اوج می گیرد و سقوط هم نمی کند. این شاگردان را پروراند و در جمع، به ما این راه را نشان داد. فرمود: این «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت»[9]تنها پیغمبر نبود که سلمان تربیت کند ما هم می توانیم سلمان تربیت کنیم. همان مکتبی که سلمان پروراند همان مکتب الآن دست ماست. «لَیسَ مِنَّا»؛ این «سَلْمَانُ مِنَّا» در بُعد اثباتی است، «لَیسَ مِنَّا» در بُعد سلبی است. فرمود من می خواهم شما مثل سلمانِ عصر بشوید «لَیسَ مِنَّا وَ لَا کرَامَةَ مَنْ کانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُونَ وَ کانَ فِی ذَلِک الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه»؛[10]شما اگر بخواهید «سَلْمَانُ مِنَّا» ما باشید جزء شاگردان خاصّ ما باشید؛ اگر در شهری که صد هزار جمعیت است، چون آن روزها جمعیت کم بود در قرآن دارد ما فلان پیغمبر را فرستادیم ﴿إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزیدُونَ﴾[11] آن روز صد هزار رقم سنگینی بود، آن روزها اصلاً کلمه میلیون مطرح نبود؛ اینکه می بینید فلان شخص «الف، الف»می گوید، می خواستند مبالغه کنند، کلمه میلیون اصلاً آن روزها مطرح نبود، در لغت و لغتنامهها نبود، میگفتند فلان شخص «الف، الف»می گوید، یعنی مبالغه میکند و از میلیون حرف میزند، این اغراق بود، بعداً کلمه میلیون درآمده. در آیه دارد که ما فلان پیامبر را فرستادیم ﴿إِلی مِائَةِ أَلْفٍ أَوْ یزیدُونَ﴾؛[12] در این حدیث نورانی حضرت فرمود اگر کسی در شهری زندگی می کند که صد هزار جمعیت یا بیش از صد هزار جمعیت در آن هست، در آن شهر مردی از او پارساتر پیدا بشود او از ما نیست: «لَیسَ مِنَّا وَ لَا کرَامَةَ مَنْ کانَ فِی مِصْرٍ فِیهِ مِائَةُ أَلْفٍ أَوْ یزِیدُونَ وَ کانَ فِی ذَلِک الْمِصْرِ أَحَدٌ أَوْرَعَ مِنْه»؛ یعنی «سَلْمَانُ مِنَّا» ما داریم، «لَیسَ مِنَّا» هم ما داریم، این «مِنَّا» خصوصی است؛ البته جزء شیعیان است عادل هم ممکن است باشد؛ اما حضرت می فرماید ما هم می توانیم «سَلْمَانُ مِنَّا» تربیت کنیم، این «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» درباره خیلی از افراد آمده، درباره بعضی از محدثان قم آمده «وَ هُوَ منَّا»،[13] بعضی از زن های که اهل دیانت و تقوا و فقه بودند وارد شده است که «هی منّا اهل البیت»؛[14]پس می شود.
حضرت آمده کادرسازی کرده، فرمود در مسئله تجارت و اقتصاد طرزی باید زندگی کنید که حرف شما بهتر و قوی تر و اثربخش تر از رهن خانه تان باشد، این برای این. شکوه و عزّت و جلال را باید بدانید حقّ الله است در اختیار شما نیست شما امین الله هستید، حق ندارید هیچ کشوری حق ندارد خود را ذلیل کند، این دو مطلب؛ ما هم می توانیم «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» بپرورانیم، الآن هم وجود مبارک ولی عصر «مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» می پروراند. وجود مبارک امام صادق کادرسازی کرد با اینکه حکومت عباسی بود، فرمود تا آنجا که ممکن است به مجتهدان خود مراجعه کنید؛ این مقبوله عمر بن حنظله در عصر امام صادق در بحبوحه قدرت عباسی ها نازل شد اینها که حکومتی نداشتند بگویند ما کسی را نصب کنیم، فرمود شما می توانید تا آنجا که ممکن است در برابر حکومت عباسیان برای خودتان مکتبی داشته باشید دستگاهی داشته باشید با اینکه خود امام صادق تحت تعقیب بود. مرحوم کلینی نقل می کند که خانه حضرت را چند بار آتش زدند و حضرت فرمود: «أَنَا ابْنُ أَعْرَاقِ الثَّرَی أَنَا ابْنُ إِبْرَاهِیمَ خَلِیلِ اللَّهِ » این آتش اثر نکرد. فرمود اگر خدا به آتش فرمود: ﴿یا نارُ کونی بَرْداً وَ سَلاماً عَلی إِبْراهیمَ﴾[15] من هم فرزند ابراهیم هستم، به هر حال آتش اثر نکرد.[16] در همان بحبوحه که خودِ حضرت تحت فشار بود سعی می کند مردانی تربیت کند که اینها کارهای قضایی را انجام دهند «فَارْجِعُوا فِیهَا إِلَی رُوَاةِ حَدِیثِنَا»؛[17] در بحبوحه قدرت عباسیان بود، مقبوله عمربن حنظله همین بود، معتبره أبی خدیجه[18] همین بود، این درباره کادرسازی در آن روز بود.
درباره عناصر دین فرمود همه مسائل دینی محترم و معتبر است و اما بعضی از چیزها خیلی معتبر است، آن رکن اساسی است، اوّل قرآن است و عترت که همتای هم هستند؛ بعد فرمود: «لا یزَالُ الدِّینُ قَائِمَاً مَا قَامَتِ الْکعْبَةُ»؛[19] مادامی که کعبه هست مطاف مسلمین است، قبله مسلمین است دین محفوظ است که باید تلاش و کوشش کرد با دعا و غیر دعا این کار و امانت الهی را از دست آل سعود گرفت. یک بیان نورانی حضرت امیر در عهدنامه مالک دارد که به مالک فرمود: مالک! «فَإِنَّ هذا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَارِ یعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا»[20] این در بیان نورانی حضرت در نهج البلاغه است، فرمود مالک! حالا که به مصر رفتی بدان ما انقلاب نکردیم که ما آزاد شویم، بشر بنده خداست تابع دستورات الهی است، ما انقلاب کردیم که دین را از چنگالِ بیگانه ها دربیاوریم: «فَإِنَّ هذا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَارِ یعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا» امروز مطاف مسلمین مثل قدس در اسارت یا آل سعود است یا صهیونیسم؛ امروز قبله مسلمین، چه قبله اوّل چه قبله دوم در اسارت بیگانه هاست «فَإِنَّ هذا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَارِ یعْمَلُ فِیهِ بِالْهَوی وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْیا» فرمود مادامی که کعبه آزاد است دین آزاد است. بعد جریان کربلای سیدالشهداء را چقدر اصرار دارد، چون اینها اساس دین است، درست است همه ائمه این چهارده معصوم وجود مبارک صدیقه کبرا(سلام الله علیهم اجمعین) همه اینها سهم تعیین کننده در حفظ دین دارند؛ اما کربلا حساب دیگر است، جریان کربلا را وجود مبارک امام صادق خیلی اصرار دارد، فرمود فریضه است فرمود شما اگر صدها بار مکه بروید تا کربلا نرفتی فریضه الهی را انجام ندادید،[21] تعبیر فریضه دارد. جریان امام زمان هم این چنین است. چند امر است که وجود مبارک امام صادق بر آن خیلی تکیه می کند: قرآن است، عترت است، جریان کعبه است، جریان کربلاست، جریان وجود مبارک ولی عصر است، فرمود حضرت که ظهور کرد جاهلیت را برمی دارد و عقلانیت ظهور می کند این است که وجود مبارک امام صادق برای همه حرفی برای گفتن دارد اگر کسی خواست «سَلْمَانُ مِنَّا أَهْلُ الْبَیت» بشود، الآن هم با همان دستورهای نورانی امام صادق می تواند به آن مقام برسد. فرمود اگر در شهری زندگی می کنید سعی کنید اعلم آنها ،اتقای آنها، اصلح آنها، افضل آنها باشید اینکه مال دنیا نیست اینکه غرور نیست که چیز بدی باشد همان حرف هایی که وجود مبارک حضرت امیر در دعای «کمیل» به دیگران آموخت، همان ها را وجود مبارک امام صادق دارد، ما در دعای «کمیل» در شبهای جمعه چه می خوانیم؟ «أَقْرَبَهُمْ مَنْزِلَةً مِنْک وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیک»؛ خدایا من از همه بالاتر، از همه بهتر و از همه به تو نزدیک تر باشم؛ اینکه چیز بدی نیست، اینکه دنیا نیست، اینکه غرور و خودخواهی نیست. خدایا توفیقی بده که من از همه مردم به تو نزدیک تر باشم، پاک تر باشم، منزّه تر باشم «أَقْرَبِهِمْ مَنْزِلَةً مِنْک وَ أَخَصِّهِمْ زُلْفَةً لَدَیک»[22] همین بیان ها را که وجود مبارک حضرت امیر به صورت دعا در دعای «کمیل» به ما آموخت، وجود مبارک امام صادق به صورت صریح فرمود اگر بخواهید «مِنَّا أَهْلَ الْبَیتِ» باشید در شهری که زندگی می کنید از شما بهتر نباید باشد، این می پروراند. این راه برای همه باز است که در همه عصر و مصر این راه ها باز است که امیدواریم ذات اقدس الهی آن توفیق را به همه ما مرحمت کند که جزء شیعیان راستین این ذوات مقدس باشیم و فرمایشات و دستورهای اینها را به خوبی ادراک کنیم اوّلاً؛ باور کنیم ثانیاً؛ عمل کنیم ثالثاً و منتشر کنیم.
پی نوشت ها
[1] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص337.
[2] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص337.
[3] المحاسن، ج1، ص102.
[4] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج5، ص63.
[5] سوره نساء، آیه32.
[6] سوره إسراء، آیه33.
[7] التوحید(للصدوق)، ص46؛ «قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا الْحَسَنِ الرِّضَا علیه السلام عَنِ التَّوْحِیدِ فَقَالَ: هُوَ الَّذِی أَنْتُمْ عَلَیه».
[8] التوحید(للصدوق)، ص146.
[9] عیون اخبار الرضا عَلَیهِ السَّلَام، ج2، ص64.
[10] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج2، ص78.
[11] سوره صافات، آیه147.
[12] سوره صافات، آیه147.
[13] الإختصاص، النص، ص68.
[14] کتاب سلیم بن قیس الهلالی، ج2، ص905.
[15] سوره انبیاء، آیه69.
[16] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج1، ص473.
[17] کمال الدین و تمام النعمة، ج2، ص484.
[18] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج7، ص412.
[19] الکافی(ط ـ الإسلامیة)، ج4، ص271.
[20] نهج البلاغه(للصبحی صالح)، نامه53.
[21] کامل الزیارة، النص، ص122؛ «لَوْ أَنَّ أَحَدَکمْ حَجَّ دَهْرَهُ ثُمَّ لَمْ یزُرِ الْحُسَینَ بْنَ عَلِی علیه السلام لَکانَ تَارِکاً حَقّاً مِنْ حُقُوقِ اللَّه».
[22] مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج2، ص850.