ماهان شبکه ایرانیان

حکایت یک جوان بالدار در «گچ پژ»!/ شوخی‌های یک طنزپرداز با زبان تهرانی قدیم

قصد داریم تا آخر تعطیلات نوروزی، به معرفی چندین کتاب جالب و خواندنی بپردازیم. در این شماره به سراغ مجموعه طنز «گچ پژ» نوشته محسن رضوانی رفته‌ایم.

دپوی عید/ 8 فروردین/ حکایت یک جوان بالدار در «گچ پژ»!/ شوخی‌های یک طنزپرداز با زبان تهرانی قدیم

سرویس فرهنگی فردا؛ یونس حمیدی: زبان و گویش مردم در هر دوره زمانی دستخوش تغییراتی می‌شود. فارغ از درست یا غلط بودن این تغییرات، یکی از موضوعاتی که معمولا در نظر دوره‌های بعدی قرار می‌گیرد؛ نوع گویش مردم در زمان پیش از خود است. برای مثال در ادبیات امروزی مردم تهران، استفاده از بسیاری از لغاتی که متعلق به زبان تهرانی دوره قاجار بوده است؛ بیشتر جنبه مزاح و شوخی دارد تا طریقه‌ای برای بیان یک موضوع!
حالا این ماجرا تبدیل به سوژه‌ای برای محسن رضوانی شاعر و طنزنویس کشورمان شده است. سوژه‌ای که ترکیب آن با اصطلاحات رایج امروزی و برخی از لغات انگلیسی جذابیت آن را دو چندان کرده است. 

رضوانی که پیش از این بیشتر به عنوان شاعر در محافل ادبی شناخته می‌شد، چند سالی می‌شود در وبلاگ خود با عنوان «عصفور؛ حکایت یک جوان بالدار» علاوه بر شعر، یادداشتهای کوتاه و طنزآمیزی را نیز منتشر می‌کند که کتاب «گچ‌پژ» گزیده‌ای از این یادداشت‌هاست.
او دراین یادداشت‌های کوتاه دست بر سوژه‌های اجتماعی جالبی مثل مشکلات ازدواج، تب مدرک گرایی؛ عمل زیبایی و بسیاری از موضوعات دیگر گذاشته است. 

استفاده کنایه آمیز رضوانی از برخی از واژگان انگلیسی که این روزها به واسطه گسترش شبکه‌های اجتماعی تبدیل به بخشی از زبان عامیانه مردم به ویژه جوانان شده‌اند را به خوبی می‌توان در جای جای نوشته‌های او دید؛ تا آنجا که به نظر می‌رسد اسم کتاب نیز با همین ایده انتخاب شده باشد. «گچ پژ» که ترکیبی از چهار حرف اختصاصی زبان فارسی است که در زبان عربی وجود ندارد؛ نشان از توجه ویژه نویسنده به زبان فارسی و البته هشدار غیرمستقیم او به دست رفتن اصالت زبان فارسی به واسطه ترکیب سایر زبان‌ها با آن است.

گچ پژ

برای نمونه در یکی از یادداشت‌های این کتاب با عنوان «دیفالت» آمده است: 

«از همان ابتدا که این کامپیوتر زغالی را _ از دم قسط_ برداشتم، تا همین حالیه، دست به فوتوی پس زمینه‌اش نزدم. دیلینگ دیلیمگ این گوشی هم، همان نسخة کمپانی است. اساساً به دیفالت، وفادارم؛ وفادار و معتقد. تنها جایی که عدول می‌کنم در همین مکتوبه نگاری‌هاست. قلمِ دیفالت چیز دیگری ست. من اما – با اینکه «بی‌زر»م- نامه‌ها را با «بی نازنین» می‌نویسم. بلکم گوشه‌ای از دامنة تنهایی ما دستت بیاید.

شازده جان! عرّ و تیز عاشقانه نمی‌کنم. باور کن مهر تو، دیفالت این قلب صاحاب مرده است. قلب هم که می‌دانی؛ سبزة عید نیست که سیزدهم بگذاری روی کاپوت اتول، بزنی به جاده. درِ مسجد است. نه کندنی؛ نه سوزاندنی.
سال تحویل یادم کن.»

البته این کتاب نکات جالب دیگری نیز دارد که استفاده از تصاویری مربوط به مردمان دوره قاجار یکی از آن‌هاست. تصاویری که هرکدام به نوعی دستکاری شده‌اند و البته در بسیاری از موارد در ظاهر ارتباط چندانی هم با متن ندارند و به نظر می‌رسد بیشتر برای یادآوری و صرفا برای نزدیکتر شدن ذهن مخاطب به حال و هوای آن سال‌ها در کنار هر کدام از متون کتاب آورده شده‌اند.

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان