اخلاق درست است که به خُلق برمی گردد لکن خُلق و خَلق جهت مشترکی دارند؛ ما با اخلاقمان خود را می سازیم یعنی همان طوری که ما بدنی داریم خدای سبحان این بدن را خلق کرد این بدن با خصوصیتی در دنیا به سر می برد ما با اوصاف نفسانی مان یک بدن دیگری را می سازیم و با آن بدن وارد برزخ می شویم و در قیامت خدا همین بدن ما را به همان صورتی که ما ساختیم در می آورد یا زشت است یا زیبا. در دنیا انسان رنگ های مختلفی دارد و این نه فخر است و نه وهن؛ کسانی که در منطقه های گرمسیر به سر می برند با یک رنگ اند کسانی که در منطقه های سردسیر به سر می برند با رنگ دیگر، فخری برای ابیض بر غیر ابیض نیست اما بدنی که ما خودمان می سازیم و با آن بدن وارد برزخ می شویم و خدای سبحان هم در قیامت همین بدن ما را به آن صورت در می آورد و آن صورت یا زشت است یا زیبا، اگر زیبا بود فخرآفرین است و اگر زشت بود وهن آفرین است. در دنیا ابیض و اسود فرقی ندارند نه صهیب رومی فضلی داشت بر بلال حبشی و نه به عکس اما در قیامت که عدّه ای با صورت سیاه محشور می شوند عدّه ای با صورت سفید «یوم تبیض فیه وجوه و تسود فیه وجوه»[1] آن علامت وهن است یا علامت فخر. اینکه به ما گفتند در هنگام وضو گرفتن در هنگام شستن صورت از خدا بخواهید این دعا را بخوانید که «اللهمّ بَیض وجهی.. . و لا تُسوّد وجهی.. .»[2] برای همین است. ما اگر ـ خدای ناکرده ـ سیه روی و روسیاه محشور بشویم برای ما ننگ است اگر ـ ان شاءالله ـ روسفید و سفیدروی محشور بشویم برای ما فخر است این روسیاهی یا سفیدرویی را ما با اخلاق فراهم می کنیم یعنی این خُلق، پیوندی هم با آن خَلق دارد ما آن بدن را در دنیا می سازیم با همان بدن محشور می شویم و خدای سبحان هم در قیامت عین این بدن ما را به همان صورت در می آورد پس اخلاق تنها یک مسئله اعتباری نیست یک باید و نباید اعتباری نیست این برهان سوم است که با آن دو برهان قبلی جمعاً می شود سه دلیل. دو برهان قبلی این بود که درست است این باید و نبایدها امر اعتباری اند وجوب و حرمت حلیت و حرمت صحّت و بطلان اینها عناوین اعتباری اند و در خارج وجود ندارند لکن هم مسبوق به ملاک های واقعی اند (یک) هم ملحوق به پاداش و کیفر واقعی اند (دو) نه آن مصالح و مفاسد مستور، امر اعتباری است، این یک برهان؛ نه آینده که جهنم یا بهشت است که نتیجه همین اعمال است امر اعتباری است، برهان دوم. طبق این دو برهانی که در جلسات قبل گذشت، این دلیل، دلیل سوم است که اخلاق به یک واقعیت تکیه می کند نه به امر اعتباری که بگوییم انسان با این قوانین اعتباری زندگی می کند و قوانین اعتباری که وجود خارجی ندارد چون این قوانین از یک حقیقتهایی گرفته شده است و به حقایقی هم تبدیل می شود در قیامت اینها حقایق اند و گذشته از آن، این دلیل سوم نشان می دهد که این اوصاف، سازنده ماست ما را دارد می سازد یا به صورت بد یا به صورت خوب که ـ ان شاءالله ـ امیدواریم در اثر داشتن اخلاق خوب به صورت های خوب در بیاییم! شما در عمرتان تجربه کردید خواب هایی را دیدید گاهی با صورتهای خوب محشور می شوید گاهی با صورت های غیر خوب اینها همان آثار اخلاقی است که در خواب به صورت رؤیاها در می آید.
اما آنچه مربوط به بخش هایی است که به ما گفتند شما باید بیدار بشوید اوّلین مرحله اخلاقی، یقظه است ما باید مراقب باشیم که خوابیم یا بیداریم عدّه ای در تمام مدت زندگی در خواب اند خواب می بینند که به مقامی رسیدند خواب می بینند که در یک وضع بهتری اند در پایان عمر می بینید چیزی در دستشان نیست «الناس نیامٌ فاذا ماتوا انتبهوا»[3]اینکه به ما گفتند مراقبت باشید اوّلین مراقبت این است که ما بررسی کنیم که آیا خوابیم یا بیدار؛ انسان بیدار می بیند انسان خوابیده نمی بیند. در قرآن کریم فرمود همه اسرار عالم اشیاء عالم آیات الهی است بعضیها می بینند بعضیها نمی بینند اینکه فرمود بعضیها نمی بینند ﴿کانَتْ أَعْینُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکرِی﴾[4]چرا نمی بینند؟ برای اینکه خواب اند اگر یاد خدا هم دیدنی است و هم شنیدنی بعضی ها هم سمیع اند هم بصیرند در این آیه فرمود اینها یاد خدا را نمی بینند ﴿کانَتْ أَعْینُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکرِی﴾ مگر ذکر خدا نام خدا یاد خدا دیدنی است یا شنیدنی آنچه انسان را به یاد خدا می اندازد ذکر خداست او هم دیدنی است هم شنیدنی اگر کلامی انسان را به یاد خدا متذکر بکند ذکر است اگر صحنه ای انسان را به یاد خدا متذکر بکند ذکر است آن که صحنه های فراوان دنیا را می بیند و به یاد خدا متذکر نمی شود در این آیه فرمود چشم شان در پوشش است نام خدا را نمی بینند ﴿أَعْینُهُمْ فِی غِطَاءٍ عَن ذِکرِی﴾ ما با این آزمون ساده می توانیم بفهمیم که خوابیم یا بیدار و همیشه باید بیدار باشیم چون درست است که خدای سبحان فیض عامّه اش شامل همه می شود ولی فیضی گاه گاهی نصیب بعضی ها خواهد شد که از وجود مبارک رسول گرامی (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) رسیده است «إنّ لربکم فی أیام دهرکم نَفحاتٌ» گاهی نسیم هایی می وزد مثلاً ایام شهادت که شد نسیمی می وزد موالید ائمه (علیهم السلام) که شد نسیمی می وزد شبهای قدر شد نسیم خاصّی می وزد انسان اگر بیدار باشد از آن نسیم حدّاکثر بهره را می برد فرمود: «ألا فتعرّضوا لها»[5] اگر بیدار بودید نسیم وزید در معرض آن نسیم قرار بگیرد.
ما بالأخره دو راه داریم این دو راه هم به نحو مانعةالخلو است یعنی جمع را شاید، اگر از هر دو راه استفاده کردیم طوبی لنا و حُسن مآب اگر نشد لااقل از یکی از دو راه باید استفاده کنیم. ما پشت این پرده دنیا را باید بدانیم که بعد از مرگ کجا می رویم چه خواهد شد این را باید بفهمیم. این دو راه دارد یا راه درس و بحث و فحص و آیات و روایات است که بالأخره انسان بفهمد بعداً چه خواهد شد یا اگر آن توفیق را نداشت آماده باشد که اگر نسیمی وزید این پرده کنار رفت او پشت پرده را ببیند، بالأخره انسان یا خودش باید تلاش و کوشش بکند به کنار پرده برود پرده را کنار بزند از پشت پرده باخبر بشود این راه درس و بحث است و اگر آن دست را نداشت آن پا را نداشت آن حرکت را نکرد آن تحقیق را نکرد که با دست خود پرده را کنار بزند باید منتظر باشد نسیمی بوزد که پرده کنار برود او پشت پرده را ببیند اگر نه آن شد نه این، این می شود اعما. برخیها هم توفیقی داشتند که درس و بحثی داشتند با دست خودشان پرده را کنار زدند پشت پرده را دیدند و از طرفی تهذیبی داشتند ریاضتی داشتند شب زنده داری داشتند نسیمی وزید پرده کنار رفت دیدند جمع کردند بین دو راه، اگر کسی جمع کرد که خیلی توفیق نصیبش شد اگر جمع نکرد لااقل یکی از این دو راه باید باشد که ما بفهمیم کجا خواهیم رفت وگرنه خوابیم و انسان خوابیده مشخص نیست که چه کاری دارد انجام می دهد «الناس نیامٌ فإذا ماتوا انتبهوا»[6] پایان عمر می بیند دستش خالی است فرمود: «ألا فتعرّضوا لها» این نسیم می وزد این پرده را کنار می برد اگر کسی بیدار باشد می بیند و اگر بیدار نباشد پشت پرده را نخواهد دید.
از نظر بخش دوم رسیدیم به نامه 33 نهج البلاغه این نامه را وجود مبارک حضرت امیر برای قُثَم بن عباس بن عبدالمطلّب نوشت این برادر عبدالله بن عباس است. این قُثم نماینده وجود مبارک حضرت امیر بود در مکه.
مستحضرید که در این زیارت ائمه (علیهم السلام) ما به اینها عرض می کنیم «أشهد أنّک قد أقمت الصلاة و آتیت الزکاة»[7]اینها نماز را اقامه کردند زکات دادند اما در زیارت اینها هیچ کدام نمی گوییم «أشهد أنّک قد أقمت الحج» برای اینکه اقامه حج یک امر حکومتی بود حکومت هم دست اینها نبود که اینها بتوانند حج را اقامه کنند. آن طوری که الآن شما می بینید به برکت نظام اسلامی مسئله برائت از مشرکین و این گونه از امور مطرح است اینها را می گویند اقامه حج که امام (رضوان الله علیه) حج را اقامه کرده است شهدای ما حج را اقامه کرده اند نظام اسلامی حج را اقامه کرده است الآن کاملاً می توان در زیارت امام راحل گفت «أشهد أنّک قد أقمت الحج» اما درباره ائمه این فرصت را ندادند اوّلین ثواب را امام و شهدا می برند بعد دیگران؛ اقامه حج از برجسته ترین عبادتهای دینی است.
وجود مبارک حضرت امیر که حکومت در اختیارش بود برای نماینده اش در مکه نوشت «فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ»[8] حج را اقامه کن آن چند روزی که وجود مبارک حضرت امیر حکومت می کرد نماینده رسمی حضرت امیر در مکه، امیرِ حاج بود و فرمانروای حجّاج بود آن ایام حج را اقامه می کردند نه تنها حج می کردند. این قُثم بن عباس چند نامه وجود مبارک حضرت امیر برایش نوشته یکی درباره اقامه حج است که «فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ» یکی هم این نامه است که می فرماید گزارشگران ما از شام به من اطلاع دادند که معاویه عدّه ای را وادار کرده که از شام بیایند مکه مسلمانها را اغوا کنند تبلیغاتی علیه حکومت اسلامی کنند مواظب باش که اینها اثری در جامعه اسلامی نگذارند با حاجیان برخورد سوء نداشته باشند فرمود: «أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ عَینِی بِالْمَغْرِب» به جاسوس و خبرگزار سرّی می گفتند عین، خود سیدالشهداء (سلام الله علیه) هم وقتی که به طرف مکه حرکت می کردند برخیها را در مدینه گفت شما عین من باشید یعنی چشم من باشید ببینید چه خبر تازه ای در مدینه رخ می دهد که به من اطلاع بدهید برای من بنویسید.
وجود مبارک حضرت امیر هم از این مسئولان اطلاعاتی در شام داشت که شام در غرب کوفه بود فرمود کسی که من در غرب کوفه او را مأموریت دادم او برای من نامه نوشت به من اطلاع داد که معاویه عدّه ای را اعزام کرده که بیایند مکه و حاجیان را فریب بدهند «فَإِنَّ عَینِی بِالْمَغْرِب کتَبَ إِلَی یعْلِمُنِی أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَی الْمَوْسِمِ أُناسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْعُمْی الْقُلُوبِ الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ الْکمْهِ الْأَبْصَارِ» عدّه ای که ناشنوایند نابینایند و نفهم، اینها همانهایی اند که جزء دسیسه های اموی اند و معاویه اینها را وادار کرده که بیایند در مکه خرابکاری کنند عدّه ای را فریب بدهند و مانند آن در برخی از نسخ دارد: «الَّذِینَ یلْتَمِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ»[9] و در برخی از نُسخ دارد: «الذین یلبسون الحقّ بالباطل» اینها کسانی اند که از راه باطل می خواهند به حق برسند کسانی اند که حق را به لباس باطل و باطل را به لباس حق در می آورند اینها چنین گروهی اند «وَ یطِیعُونَ الَْمخْلُوقَ فِی مَعْصِیةِ الْخَالِقِ».
یکی از کلمات نورانی پیغمبر اسلام (علیه و علی آله آلاف التحیة و الثناء) که به منزله قانون اساسی نظام اسلامی است این است که فرمود: «لا طاعة لمخلوقٍ فی معصیة الخالق»[10] هرگز هیچ کسی نمی تواند از مخلوقی اطاعت کند بگوید من مأمورم، مأمور معذور است و خدا را معصیت کند «لا طاعة لمخلوقٍ فی معصیة الخالق» اینجا وجود مبارک حضرت امیر فرمود اینها در معصیت خالق از معاویه اطاعت می کنند «یطِیعُونَ الَْمخْلُوقَ فِی مَعْصِیةِ الْخَالِقِ وَ یحْتَلِبُونَ الدُّنْیا دَرَّهَا بِالدِّینِ» حَلیب یعنی شیر، اینها پستان دنیا را با دین فروشی می دوشند یعنی اینها دین می دهند و شیر دنیا می مکند «وَ یشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِینَ» آن مقاماتی که خدا برای پرهیزکاران قرار داد آن مقامات را از دست می دهند سعی می کنند متاع زودگذر دنیا را تهیه کنند ولی «وَ لَنْ یفُوزَ بِالْخَیرِ إِلاَّ عَامِلُهُ» هیچ کس به خیر نمی رسد مگر اینکه از راه صحیح به مقصد برسد هرگز از راه باطل نمی شود به مقصد صحیح رسید «وَ لاَ یجْزَی جَزَاءَ الشَّرِّ إِلاَّ فَاعِلُهُ» هیچ کس به کیفر تلخ نمی رسد مگر یک انسان تبهکار بعد فرمود: «فَأَقِمْ عَلَی مَا فِی یدَیک قِیامَ الْحَازِمِ الصَّلِیبِ» در آن نامه دیگر فرمود: «فاقم للناس الحج» اینجا فرمود به عنوان یک مسئول مُتصلّب قوی اهل عزم و تصمیم کارهایی که من به شما گفتم اینها را رعایت بکن «وَ النَّاصِحِ اللَّبِیبِ» اهل نصیحت باش اهل اخلاص باش اهل خلوص باش خلاصی مردم را طلب بکن لَبیب و خردمند و عاقل باش «التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ الْمُطِیعِ لِإِمَامِهِ» آن کسی که تو را نصب کرده حرف او را اطاعت کن از امامت یعنی از خود حضرت امیر پیروی کن «وَ إِیاک وَ مَا یعْتَذَرُ مِنْهُ» یعنی کاری که بعد باید عذرخواهی بکنی هرگز دنبال این کار نرو اول آن کار را بررسی کن اگر کار صحیح است انجام بده اگر کاری است که بعداً باید عذرخواهی بکنی اصلاً وارد آن کار نشو «وَ لاَ تَکنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً وَ لاَ عِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلاً» آن طور نباشد که اگر یک وقت روزگار به کام تو بود این خوش گذرانی تو را از مرز عقل و عدل بیرون ببرد یا اگر به کام تو نبود آن تلخی موقّت آزمونی، تو را از مرز عقل و عدل بیرون بیرون ببرد. این یک ترجمه کوتاهی بود از این نامه 33 نهج البلاغه.
پی نوشت ها
[1] الامالی (شیخ صدوق)، ص 191.
[2] الکافی، ج 3، ص 70 و 71.
[3] خصائص الائمة (سید رضی)، ص 112.
[5] بحار الانوار، ج 68، ص 221؛ ر. ک: المعجم الکبیر (طبرانی)، ج 19، ص 234.
[6] خصائص الائمة (سید رضی)، ص 112.
[7] الکافی، ج 4، ص 570 و 574؛ من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 604.
[8] نهج البلاغة، نامه 67.
[9] اختیار مصباح السالکین، ص 520؛ تمام نهج البلاغه، ج 7، ص 230.
[10] من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص 381.