خبرگزاری مهر – سرویس فرهنگ
همه ما کم و بیش دریافتهایم که در شرایط کنونی جامعه ایرانی ارتباط فعالی میان جهان حقیقی و مجازی وجود دارد و بده و بستانهای عمیق و پیچیدهای بین آنها برقرار شده است؛ امروزه بسیاری از ایدهها، محتواها، گفتمانها، منطقها، ارزشها و... که در جهان حقیقی و واقعی ما جریان یافته است، مستقیم یا غیرمستقیم برساختهی فضایی است که ما آن را با عنوان «مجازی» میشناسیم و نامگذاری میکنیم و اینها هستند که وجوه و مختصات حیات عینی ما در دل جامعه و کنشهای بیرونی و واقعی ما را میسازند و ما را به سبکها و شیوههای خاصی برای زندگی رهنمون میشوند. از سوی دیگر جهان حقیقی به طور گسترده ماده خامی در اختیار ما قرار میدهد که با آنها میتوانیم به آن «برساختن» و شکل دادن به ایدهها و محتواها، ارزشها و... نائل شویم و منطق هر یک را با ابزاری که در فضای مجازی در اختیار داریم بیرون بکشیم.
اگر این پیشفرض را بپذیریم، سوال اینجاست که عنصر واقعیت، عینیت و حتی حقیقت بیشتر به کدام بخش راجع است؟ بخشی که ماده خام کنش آگاهی را ارائه میدهد یا بخشی که خاستگاه روایت و تفسیر آگاهانه ما از ارزشها،محتواها، منطقها و سبکهای زندگی ما هستند؟
شاید یکی از مهمترین کارکردهای فضای مجازی و اساسا شکل گرفتن کلیت آن در دوره معاصر شاید این بوده که بر مبنای آن بتوان آنچه را که در جهان حقیقی پرناشدنی به نظر میرسید، توسط آن پر کرد و به آن جامه عمل پوشاند. ظرفیتهای جهان موسوم به مجازی تا حد زیادی شکل دهنده به نقصانهای وجهی از حیات کنونی است که موسوم به «جهان حقیقی» است. و جالب آنکه چالهچولههای پرناشده این جهان حقیقی و واقعی هر قدر عمیقتر باشد، میزان بهرهبردن ما از فضای مجازی برای پر کردن آنها به هم عمیقتر خواهد شد. تمایل به پر کردن نقصانهای جهان حقیقی از طریق مجاز و با فضایی مجازی نشان دهنده وجود حوزههایی در فرهنگ عمومی است که نادیده گرفتن، کوچک انگاشتن و از این طریق سرکوب آنها به هر شکلی، نه تنها نمیتواند آنها را از محمل زندگی روزمره حذف کند، بلکه به تورم هر چه بیشتر آنها در مسیرها و حوزههای متنوعی میانجامد. این امر امروز در جامعه ایرانی بسیار مبتلابه است.
امروزه حتی معنویترین امور و فرهنگیترین عناصر که فقدانشان به شکل چالههای عمیق در جهان حقیقی و واقعی احساس میشوند، در فضای مجازی به شکلی پر میشوند؛ چه برسد به اموری مادی و کالاییشده! امروزه مقولات و محتواهای متعددی از قبیل فعالیتهای سیاسی گسترده، ارتباطات فرهنگی و هنری سرکوبشده، کنشهای اجتماعی محدودشده در بیرون، مناسبات متعدد دوستانه و حتی عاشقانه و... راه خود را به طور فزایندهای به فضای مجازی باز کردهاند و از این طریق این واقعیت را گوشزد میکنند که در جهان حقیقی ما چالشهایی وجود دارد که امکان بروز و ظهور بسیاری از نیازهای عینی مربوط به حوزههای مذکور را نمیدهد؛ در حقیقت این عینیتها راه خود کج کرده و در فضایی بروز و ظهور پیدا کردهاند که به زعم ما فضایی «حقیقی» نیستند. اما حالا به نظر میرسد باید در این نامگذاریها و فهم فضاها بر مبنای برخی کلیشهها تجدیدنظر کنیم و محملی را که آگاهانه محل بروز عینیتهای خودآگاه و خودخواسته است، دیگر «مجازی» ننامیم.
وقتی شرایط در خصوص نیازهای فرهنگی و معنوی اینگونه باشد، شرایط در حوزههای انضمامیتر و مادیتر به مراتب وخیمتر خواهد بود. برای مثال وقتی ارتباطات دوستانه و عاشقانه و انسانی محمل بروز خود را به شکل فعالانه در فضایی موسوم به «مجازی» پیدا میکنند و از این طریق از اصالت عینی و حقیقی خود فاصله میگیرند، به طریق اولی ارتباطات و دوستیهای منفعتطلبانه، غیرصادقانه که شکلی کالایی و مبتنی بر سودجوییهای جنسی و... دارند، در یک قالب مجازی به مراتب پر خطرتر از نمونههای حقیقیشان تحقق خواهند یافت. اینها برخی از نمونههای فرایندی است که عینیتها بواسطه شکافهای موجود در جهان حقیقی، راه خود را به شیوهای پرخطر به فضای مجازی باز میکنند و از یکسو فضای مجازی را تبدیل به تنها محمل عینیتبخش به نیازهای حقیقی کرده و از سوی دیگر به شکلی آسیبزا عینیت و واقعیت جهان حقیقی را به نوعی شکل میدهند که شبیه به «مجاز» به نظر میرسد.
با این شرایط ما پای به مراحلی از وضعیت فرهنگ عمومی میگذاریم که در آن فضای مجازی حقیقیتر از فضای حقیقی به نظر میرسد و همه در حال فرار از آن به فضایی هستند که علیرغم مجاز بودنش، «حقیقیتر» از فضای حقیقی به نظر میرسد.
از سوی دیگر، به نظر میرسد دیالکتیک «حقیقت – مجاز» در فرهنگ عمومی ما به دلیل این پیچیدگی مذکور رفته رفته ما را با نوعی «ناخودآگاه مجازی-حقیقی» مواجه میسازد که در دل آن هویت نامعلومی قابل تشخیص است؛ نوعی از حیات «فیک» با حجم بالایی از هویت سیاستزدایی شده، اخلاق اتمیزه شده و خواستها و غم و شادیهای فانتزی شده که در آن چیزی جز سردرگمی به ارمغان نخواهد آمد.
وضعیت کنونی تا حد زیادی در قصور همه ما، اعم از دولتها، مسئولان، سیاستهایشان، از یک سو و مردم از سوی دیگر ریشه دارد؛ امروزه جهان حقیقی ما که در موقعیتی بیرمق قرار گرفته در تقابل با جهان مجازی فعال موجود، روز به روز بیشتر از خویشتن خلع ید میکند و همه ما را، یعنی سوژههایی که برای این جهان خلق شده بودیم، روز به روز بیشتر از خویش میراند و «بیجهان»تر از پیش میکند. بدین ترتیب فضایی که هنوز «مجاز»ش میخوانیم، فعالتر از جهانی به نظر میرسد که «حقیقی» خوانده میشود و چنان در تعیین هویت اجتماعی ما نقش دارد که بواسطه آن مناسبات ما را با جهان حقیقی هم تعیّن میبخشد. بر این مبنا، مجاز هم به حقیقت ما شکل میدهد، هم به حقیقت جهانمان و این حقیقیترین وجه «مجاز» در طول تاریخی است که بر آدمی گذشته است.