طرح مسئله
دوران حکومت اسلامی که با پیروزی انقلاب شکوهمند در ایران از سال 1357 با زعامت فقیه و سیاست مداری از نوادگان معصومین پس از قرون بسیاری از آخرین دوره حکومت اسلامی یعنی زمان امام حسن مجتبی (ع) شکل گرفت، سیر تکامل اجتماعی بشر را وارد مرحله جدیدی نمود. این حکومت الگویی جدید را در جهان مطرح نمود که محتوای آن اسلامی و مبتنی بر احکام شریعت مبین پیامبر اعظم (ص) و ساختار آن جمهوری و مبتنی بر مردم سالاری است.
حکومت اسلامی برپایه های فکری عمیقی استوار بوده که لازمه آن تفقه کامل در کلیه شئون و ابعاد دین اسلام است. البته فقها و زعمای الهی تشیع با توجه به نبود حکومت یا دولت اسلامی و عدم نیاز به استخراج احکام حکومتی، سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و اجتماعی چندان در این مسیر گام ننهادند بلکه هم خود را معطوف به استخراج احکام و قوانین شریعت در بعد مسائل عبادی قرار دادند و به صورت جامع و کامل سایر ابعاد مهجور باقی ماند.
با شکل گیری حکومتی از نوع اسلام به یکباره نیاز به شناخت ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و... احساس شد وروندی برای استخراج احکام آنها از قرآن و سنت به شکل محسوس و یا نامحسوس آغاز شد. این روند هنوز در ابتدای مسیر خود قرار دارد و تا رسیدن به نقطه ایده آل خود فاصله بسیار دارد. به هر میزان که شناخت ابعاد مزبور فزونی یابد میزان دخالت سلیقه ها و آرای شخصی در نوع حکومت داری و تعامل با رویدادها و جریانات مختلف آن کاهش خواهد یافت. ازجمله مسائل و رویدادهایی که هر حکومت با آن خواه یا ناخواه مواجه خواهد شد وجود مخالفان و جبهه گیری آنها در مقابل حکومت است. از آنجایی که اسلام برای همه شئون برنامه کلی دارد نوع برخورد با جریانات مخالف را نیز مشخص کرده است. معرفت به احکام شریعت در این زمینه ما را از افتادن به دامن اشتباهات بری خواهد کرد.
پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران جریانات مخالف زیادی قد علم کرده که به انحای مختلف به مخالفت با حاکمیت پرداخته و مسیر انقلاب را با دشواری هایی مواجه نمودند. نوع برخورد با آنها در رده های میانی حکومت همواره در هاله ای از سلیقه و امیال شخصی بسر برده، گاه با سهل انگاری امنیت ملی را به مخاطره اندختند و گاه پاره ای از حقوق مخالفان پایمال گردید. با گذشت بیش از سه دهه از روند انقلاب اسلامی هنوز ما شاهد اختلاف نظرها در نوع برخورد با مخالفان حکومتی هستیم و این امر ضرورت تتبع، تفقه و نیل به احکام اصیل اسلامی را از متون دست اول بیش از پیش برای ما آشکار کرده است. بررسی سیره و روش حکومت داری پیامبر اسلام که نمونه عینی یک جامعه اسلامی است از مهم ترین مواد استخراج احکام سیاسی اسلام و ازجمله حقوق مخالفان در نظام اسلامی و چگونگی تحقق آن است.
در مورد نگرش حکومت ها در برخورد با مخالفان سه دیدگاه وجود دارد:
1- عده ای معتقدند مخالفان حکومت اسلامی از هیچ گونه حقوقی نباید برخوردار باشند؛ زیرا اصل حاکمیت را قبول ندارند و مخالفت با حکومت جرم و دارای مجازات است.
2- عده ای دیگر معتقدند کلیه مخالفان در سیستم حکومت اسلامی باید کاملاً آزاد واز همه حقوق شهروندی برخوردار باشند.
3- و سرانجام عده ای بر این باورند حقوق مخالفان در نظام اسلامی بدون هیچ قید وشرط نیست بلکه آن را مشروط می دانند.
حال سؤال این است که آیا حقیقتاً در نظام اسلامی مخالفان دارای حقوق اند؟ اگر آری، گستره، حقوق آنان تا کجاست؟ و شرایط تحقق آن حقوق چیست؟ بهترین الگو و مرجع در پاسخ به این سئوالات سیره پیامبر گرامی اسلام (ص) می باشد که ما را برای نیل به هدف یاری می رساند.
مخالفان در حکومت پیامبر اسلام (ص)
اولین گروهی که به مخالفت و دشمنی با دولت نوپای مدینه اقدام کرد، سران مشرک قریش بودند که در مکه و مدینه به مخالفت جدی و شدید با پیامبر پرداختند. دومین گروه از مخالفان دولت نبوی یهودیانی بودند که با حضور پیامبر و یاران وی در یثرب تنها راه پیش روی خود را پذیرش زندگی مسالمت آمیز در کنار مسلمانان دانسته و لذا به انتقاد و مخالفت و دشمنی با دولت نبوی پرداختند. گروه سوم از مخالفان دولت پیامبر، منافقانی بودند که با حضور پیامبر در مدینه آرزوهای خود را برای قدرت طلبی بر باد رفته می دیدند. گروه چهارم کسانی بودند که می توان از آنها به عنوان مستضعفان و افراد نا آگاه یاد کرد. گروه پنجم از مخالفان و منتقدان دولت نبوی را برخی از حاکمان منطقه و رؤسای قبایل تشکیل می دادند. این گروه از مخالفان پس از علنی شدن دعوت علنی پیامبر احساس خطر کرده، به مخالفت و دشمنی با دولت نبوی پرداختند. [1]
شیوه پیامبر در رفتار با مخالفان
پیامبر اعظم (ص) در برخورد با این مخالفان هرگز از اصل هدایت گری، انصاف، اخلاص، دلسوزی و رحمت عدول نکرد و مثل پادشاهان به عناد و انتقام جویی نپرداختن، به طوری که پس از فتح مکه سرسخت ترین دشمنان خود را بخشید. مادامی که مخالفان امنیت جانی و مالی مسلمانان را به خطر نمی انداختند، برخورد تهاجمی با ایشان نمی شد. همچنین به معاهده همزیستی مسالمت آمیز یهود با ایشان تا وقتی نقض پیمان نکرده بودند، استوار ماند. و تا زمانی که منافقان نیز هویت خود را برملا نکرده بودند، پیامبر اعظم (ص) به تعبیر قرآن کریم اذن خیر برای آنها بود، حرف آنان را می شنید و آبرویشان را حفظ می کرد. در برابر جاهلان و نادانان هرگز از مشی موعظه و مدارا خارج نشد. برای مخالفان برون مرزی نیز غیر از بشارت، دوستی و هدایت چیزی نخواست. بنابراین پیامبر با همه مخالفان و منتقدان از روی رحمت و انصاف و مدارا رفتار می کرد؛ اما اگر مخالفان، امنیت فکری و عینی مسلمانان را به خطر می انداختند، با رعایت تمام اصول اخلاقی و انسانی در برابر آنان ایستادگی می کرد.
برخورد حذفی در دولت نبوی آخرین راهکار آن هم در چارچوب دفع تهاجم مخالفان بود. [2]ابن تیمیه می گوید: «پیغمبر (ص) همچنان اذیت کفار و مخالفان را تحمل می کرد تا خداوند در شب دوازدهم صفر سال سوم هجرت اذن قتال داد. نسائی با اسناد صحیح از زهری روایت می کند نخستین آیه قتال این است: «أُذِنَ لِلَّذِینَ یُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلی نَصْرِهِمْ لَقَدِیرٌ. » [3]در تفسیر ابوحیان آمده که در این آیه به قتال اذن داده شده که به قرینه حذف شده است. اصحاب، کتک خورده و سرشکسته نزد پیغمبر (ص) می آمدند و حضرت امر به صبر می فرمود که مأمور به قتال نبود، تا اینکه هجرت کرد و پس از هفتاد و چند آیه که در همه آنها از درگیری با مخالفان منع شده بود، اذن قتال صادر شد. بعضی گفته اند: خداوند جهاد را بهنگام تشریع فرمود؛ زیرا مسلمانان در مکه در اقلیت بودند و با اذن قتال کار سخت می شد.
مهم تر آن که پیغمبر (ص) در همه احوال جنگ و صلح، با سران مشرکان و کفار به مهربانی و نرمی سخن می گفت و هرگاه نزد او می آمدند، حرمت و اعتبار می نهاد تا با اسلام انس یابند و اخلاق آن حضرت (ص) را بشناسند. از احمد بن حنبل پرسیدند: آیا می توان ذمّی را با کنیه خطاب کرد؟ وی در پاسخ گفت: پیغمبر (ص) اسقف نجران را «ابا حسان» خطاب نمود[4] در کتب تاریخ[5] آمده است که: پیغمبر صحابه را به همین شیوه (یعنی احترام در برخورد) امر می کرد؛ و می فرمود: «اِذَا اَتاکُم کَریمُ قومٍ فأکرِمُوه؛ هرگاه بزرگ قومی نزد شما آمد، اکرامش کنید. » شاید أنس انسان کریم به تکریم شدن، باعث شود رفتار ناکریمانه را توهین تلقی نموده، از اسلام دور شود. یا در دل او کینه پدید آید و به خشونت منجر شود.
منشور حکومتی پیامبر اسلام (ص)
پیامبر خدا (ص) پس از هجرت به مدینه و تشکیل حکومت اسلامی عهدنامه ای بین مسلمانان و یهودیان مدینه نوشت، دین و دارایی آنان را به رسمیت شناخت و از آنان تعهد گرفت که احدی را بر ضد پیغمبر (ص) یاری نکنند و اگر مشکلی پیش آید، به مسلمانان در حل آن کمک کنند. چنان که مسلمانان متقابلاً، همین تعهدات را بر عهده دارند؛ این سند به مثابه یک نظام نامه (منشور) است که اصول روابط خارجی و داخلی دولت جدید را تبیین می کرد و از مهم ترین سندهای حقوقی است که مناسب است دانشمندان علم حقوق به بررسی آن بپردازند. این سند[6] دارای 482 بند می باشد که در اینجا به مهم ترین حقوق مخالفان و حدّ مخالفت آنان اشاره می شود.
حقوق مخالفان در منشور حکومتی پیامبر (ص)
1- حق امنیت
پس از هجرت رسول خدا (ص) از مکه به مدینه، مشرکان و یهودیان این شهر، خود را صلح دوست وانمود کردند. پیامبر نیز از این امر استقبال فرمود و با آنان معاهده ای را به امضا رساند که آزادی عقیده و امنیت همگان را تأمین می کرد. [7]البته رفتار کفار مدینه با پیامبر سه گونه بود: گروهی با پیامبر وارد مصالحه شدند و پیمان بستند که با او وارد جنگ نشوند و علیه او با یکدیگر همدست نگردند و نیز علیه او با دشمنانش رابطه دوستی برقرار نکنند. آنان بر کفر خود باقی ماندند و در عین حال از امنیت جانی و مالی برخوردار بودند. گروهی از در جنگ با او در آمدند و گروه سوم نه با او صلح کردند و نه جنگ! و در انتظار نشستند تا ببینند فرجام کار او و یارانش به کجا خواهد کشید. [8]
شایسته ذکر است حتی کفاری که در ابتدا با سپاه اسلام جنگیده بودند و تنها با ابراز اسلام آوردن خود می توانستند از امنیت جانی برخوردار شوند اگرچه اسلام آوردن آنان قلبی نبود که فتح مکه بهترین گواه این مدعاست. نمونه دیگر آن در سریه حضرت علی (ع) در یمن بود. [9]
در روایات نبوی نیز بر حفظ امنیت و عدم ستم به مخالفان و حتی دشمنان سفارش شده است. هشت خصلت مؤمن از نگاه پیامبر اسلام (ص) چنین است: وقار در ناملایمات، شکیبایی در بلا، شکر در هنگام گشایش، قناعت به آنچه خداوند متعال به او داده است، ستم نکردن به دشمنان، عدم مزاحمت برای دوستان، در رنج بودن تن و در آسایش بودن مردم از او. [10]نمونه دیگر آن داستان بخشش عبدالله ابی توسط پیامبر بعد از توهین و گستاخی وی بوده است.
2- حق آزادی عقیده
پیامبر در یثرب تنها به استوار ساختن پیوند همکاری و برادری میان اوس و خزرج و میان انصار و مهاجران نپرداخت، بلکه برای پدید آوردن وحدت میان همه ساکنان یثرب، خواه مسلمان خواه مشرک و یهودیان نیز تلاش فراوانی به عمل آورد. اگر این طرح که پیامبر نهایت مهارت و توانائی و زیرکی را در اجرای آن به کار برد نبود، و به وسیله آن میان ساکنان مدینه با توجه به دشمنی و خصومت دیرینه ای که میانشان بود، وحدت پدید نمی آورد در مدینه نیز پیامبر در نشر دعوت خویش دچار مشکلاتی می گشت که از آنچه در طی سیزده سال در مکه به آن دچار گشته بود، کمتر نبود. استاد هیکل درباره این شیوه رفتار که پیامبر در مورد ساکنان مدینه با وجود گرایش ها و اعتقادات گوناگونشان در پیش گرفت می گوید: کار سیاسی بزرگی که نشان دهنده عظمت و توانایی رهبری پیامبر بود، ایجاد وحدت در مدینه و برپا ساختن نظام سیاسی آن با هم بستگی با یهود براساس آزادی و پیمان مشترک بود، یهودیان مدینه به خوبی از پیامبر استقبال کردند، بدان امید که حقوق ایشان را در نظر بگیرد. پیامبر نیز همان گونه خوشامدگویی ایشان را پاسخ گفت و به استوار ساختن پیوندش با ایشان پرداخت با سرانشان به گفتگو نشست و بزرگان آنان به او نزدیک گشتند.
روش آن حضرت و تواضع عظیم و توجه و وفاداری و نیکی جوشانش نسبت به مردم تهیدست و خاک نشین و محروم، و نیز نفوذ نیرومندش بر اهل یثرب همگی کار پیامبر و یهود را به بستن پیمان دوستی و همبستگی و در نظر گرفتن آزادی عقیده کشاند. پیمانی که از نوع پیوندهای شگفت انگیز طول تاریخ است. هیچ پیامبر و رسولی پیش از محمد (ص) چنین کاری نکرده بود. [11]در پیمانی نیز که پیامبر با نصارای نجران منعقد نمود، بحث آزاد عقیده آمده است: «هر یهودی یا نصرانی که به دلخواه خود مسلمان شود، در حقوق و وظایف از شمار مؤمنان است و هر کس بر نصرانیت یا یهودیت خود باقی بماند، دین وی تغییر داده نمی شود؛ البته مرد و زن بالغ، چه آزاد چه برده، باید یک دینار یا معادل آن پارچه بدهد و هر کس این را داد، در ذمه خدا و ذمّه پیغمبر است و هر کس امتناع نمود، دشمن خدا و پیغمبر و همه مؤمنان است. »[12]
جلوه دیگر از آزادی عقیده در سیره پیامبر مربوط به جنگ تبوک است. هنگامی که مسلمانان به تبوک رسیدند دریافتند که رومیان از آنجا به داخل سرزمین خود عقب نشینی کرده اند. در آنجا توقف کردند تا با هر که بخواهد در برابرشان ایستادگی کند مبارزه کنند. یوحنا پسر رؤبه حاکم ایله، از امرای ساکن در آن منطقه بود. پیامبر نامه ای به وی نگاشته او را به اسلام آوردن و یا پرداخت جزیه دعوت کرد. یوحنا که صلیبی طلایی بر سینه داشت به نزد پیامبر شرفیاب شد و هدایایی به آن حضرت تقدیم نمود و فرمانبرداری خویش را اعلان نموده با پرداخت سیصد دینار در هر سال به عنوان جزیه با آن حضرت مصالحه نمود. همچنان پیامبر با اهل جرباء و اذرح نیز بر جزیه مصالحه نمود و پیمانی میان خود و ایشان نگاشت که شروط صلح در آن مندرج بود، و حقوق مسلمانان را در دریافت جزیه و رفت و آمد توأم با امنیت جانی و مالی در آن مناطق تضمین می کرد. و از سوی دیگر برای افراد آن مناطق نیز آزادی عقیده و زندگی مسالمت آمیز با همسایگان مسلمانشان را تضمین می کرد. [13]
3- آزادی انتقاد
یکی دیگر از حقوقی که همواره پیامبر آن را رعایت می نمود، آزادی انتقاد بود. حکومت اسلامی مدینه نه حکومت فرد بر مردم بود و نه حکومت مردم بر مردم بلکه حکومت الله بر مردم بود. حکومت اسلامی رسول خدا (ص) کامل ترین، مترقی ترین و دادگسترترین نوع حکومت در جهان هستی است، زیرا که این حکومت مشروعیت خود را با نص و انتصاب از جانب خداوند گرفته و مقبولیتش را با بیعت و پذیرش مردم به دست آورده بود، یک روی آن خدا و روی دیگر مردم بودند. از این جهت حقوق تمامی گروه ها مراعات می شد و همه اقلیت ها و قبیله ها از آزادی و حقوق کامل برخوردار بودند. مخالفان حکومت اسلامی و حتی محاربان دیدگاه مخالف و انتقادات تند خود را صریح و بدون هیچ گونه ترسی بیان می کردند. این آزادی تا آنجا پیش رفت که عبد اللّه بن ابی رئیس بزرگ ترین گروه مخالف حکومت اسلامی رسول خدا که همواره کارشکنی و مخالفت می کرد و در جنگ بنی مصطلق آتش فتنه افک را روشن کرد و سران صحابه اعدام صحرایی او را خواستار شدند، مورد عفو و بخشش آن حضرت قرار گرفت و شگفتا که بعدها بر جنازه او نماز خواند![14]
4- امکان توبه و بازگشت
در حکومت پیامبر مکرم اسلام (ص) باب توبه و بازگشت بر روی همه مخالفان باز بود. نمونه های فراوانی از پذیرش عذر و توبه افراد خاطی و مخالف در سیره نبوی وجود دارد و می توان به وقایعی همچون توبه مسلمانان خاطی در جنگ تبوک، [15] توبه ابولبابه که آیه 102 سوره توبه در موردش نازل شد، [16] تسلیم شدن عمروعاص و خالد بن ولید، [17] توبه حاطب بن ابی بلتعه که سه آیه نخست سوره ممتحنه در مورد او نازل گردید، [18] و اسلام آوردن اهالی مکه پس از فتح این شهر اشاره نمود.[19]
5- امکان مصالحه
یکی دیگر از مواردی که پیامبر در حق مخالفان خود روا می داشتند مصالحه بود. در روش حکومت داری ایشان مثال های فراوانی وجود دارد که در مقابل مخالفان مصالحه نموده اند.
او همه تلاش خود را برای اهداف صلح آمیز به کار می بست. هرچند که این امر در مواردی چون غزوه حدیبیه، موجب ناخشنودی یارانش می گشت. در دوران صلح حدیبیه، اسلام در میان مردم چنان گسترش یافت که در تمام دوران جنگ گسترش نیافته بود. تن دادن به صلح از نشانه های دینداری است: «اگر به صلح مایل شدند تو نیز از در صلح وارد شو. »[20] بنابراین اگر دیده می شود که رسول خدا (ص) همه پیشنهادهای صلح جویانه دشمن را در هر زمان و مکانی می پذیرد و بلکه به این کار تشویق نیز می کند، شگفت آور نیست. در اسلام، صلح اصلی ثابت و جنگ یک استثناست. اما باید دانست که اسلام خواستار صلح است و نه تسلیم برابر کسانی که از در صلح درآیند. در متن پیمانی که میان پیامبر و یهود مدینه بسته شد یکی از مفادی که بدان اشاره شده است بحث مصالحه بوده است: «... اگر مسلمانان یهودیان را به صلح (با کسی که مسلمانان با او صلح نموده و همبستگی یافته اند ) دعوت کردند، باید بپذیرند و با وی صلح کنند و پیوند یابند. و اگر یهودیان مسلمانان را به چنین کاری دعوت کنند، مسلمانان باید بپذیرند مگر در مورد کسانی که دشمن اسلام و نشر آن باشند. » [21]ازجمله نمونه های دیگر حق مصالحه مخالفین قضایایی همچون مباهله با هیئت نصارای نجران که به مصالحه ختم شد و مصالحه با یهودیان خیبر پس از جنگ خیبر بوده است.[22]
6- حق برخورداری از عدالت و قضاوت عادلانه
ازجمله حقوق مسلم مخالفان در حکومت پیامبر اسلام (ص) برخورداری از حق عدالت و قضاوت عادلانه بوده است. در پیمان پیامبر با یهودیان به روشنی به این موضوع اشاره شده است. در آنجا چنین آمده است هر کس از یهود که به این پیمان بپیوندد، از یاری و برابری برخوردار خواهد شد بی آنکه مورد ستم قرار گیرد و یا کسی بر علیه وی یاری شود. و از خونخواهی کسی که خونی ریخته چشم پوشی نمی شود (خون هر مجروحی از اهل این پیمان محترم است) و هر کس خونی بریزد، عقوبتش دامن گیر خود و خانواده اش خواهد شد، مگر آنکه ستم دیده باشد. روابط هم پیمانان بر پایه خیرخواهی و دوستی و نیکی است نه بدکاری، و هیچ کس به همپیمان خود بدی نمی کند و اگر چنین کرد باید به ستمدیده یاری کرد. داخل یثرب برای امضاکنندگان این پیمان منطقه حرام است. همسایه هر کس مانند خود اوست و نباید گزند و بدی ببیند.[23]
7- امکان و حقّ هدایت
یکی از حقوقی که پیامبر برای همه مخالفان خود قایل بوده است، حق هدایت و دعوت به حقیقت بوده است. سرتاسر سیره نبوی مملو از این مطلب است. شیوه پیامبر در مقابله با مشرکان، یهودیان، نصاری و... ابتدا ارشاد و نصیحت بوده است. در تمامی جنگ ها ابتدا دعوت به پذیرش اسلام، نصیحت و ارشاد صورت می گرفت تا آنانکه زمینه گرایش به اسلام را داشتند جذب شوند و پس از اتمام حجت به نبرد می پرداختند این امر یعنی قایل بودن حق هدایت قبل از برخورد سخت با مخالفان حکومت.
8- حق کرامت انسانی
حفظ کرامت انسانی برای همه افراد جامعه، اصلی اساسی در خلق و سیره و نبوی بوده است. همه انسان ها از آن جهت که مخلوق خدا هستند جدای از هرگونه فکر و عقیده، نزد پیامبر محترم و از حق کرامت برخوردار بوده اند. کلیه حقوقی که در پیش گذشت دلالت بر این حق دارد. در واقع شالوده حقوق مذکور، حق کرامت انسانی می باشد. برخورد با مخالفان و مجازات های مختص و متناسب آن ناقض این حق نیست؛ زیرا این امور به دلیل افعال مخالفان بوده است و نه شخصیت آنان.
شروط تحقق حقوق مخالفان
پیامبر اسلام چنان که برای مخالفان حکومت، حقوقی قائل بودند، در مقابل حدود و قیودی برای فعالیت های آنها منظور می کردند. به عبارت دیگر مخالفان از آزادی مطلق برخوردار نبودند و آنها نمی توانستند آزادانه هر کار دلخواه خود را انجام دهند. از آنجایی که مشخص شدن حدود، حقوق را شفاف تر خواهد کرد به پاره ای از حدود و قیود مخالفان در حکومت نبوی اشاره می شود:
1- عدم توطئه
یکی از محدودیت های کلی همه مخالفان عدم توطئه چینی بوده است. هر زمان که حرکت توطئه آمیز مخالفان شکل می گرفت پیامبر به صورت قاطع با آن برخورد می نمود. معمولاً اخبار در محیط های کوچک برق آسا منتشر می شود. ازاین رو بیشتر توطئه ها (تجمعات ضد اسلامی در هر منطقه ای که بود) فوراً از طریق رهگذران بی طرف و یا دوستان بیدار به مرکز اسلام می رسید. علاوه بر این، شخص پیامبر در این مسئله فوق العاده حساس و دقیق بود. ازاین رو، امکان ظهور و بروز توطئه ها را نمی داد. همین که گزارش می رسید که قبیله ای درصدد گردآوری سلاح و سرباز است، بی درنگ برای خنثی نمودن هر نوع جنب و جوش دشمن، نیرو اعزام می کرد و یا شخصاً برق آسا با نیروی مناسبی منطقه دشمن را محاصره و تمام نقشه های دشمن را خنثی می کرد. [24]برخی از غزوه ها و اقداماتی که در برابر توطئه ها از ناحیه پیامبر صورت گرفته عبارت است از: غزوه الکدر، غزوه السویق، غزوه ذی الأمر، [25] ویران کردن مسجد ضرار، [26]سوزاندن خانه منافقین توطئه گر[27] و اخراج منافقین از مسجد و... .
2- عدم برهم زدن وحدت سیاسی
یکی از مواردی که در حکومت نبوی با آن برخورد صورت می گرفت اعمالی بود که برهم زننده وحدت سیاسی جامعه قلمداد می شد. این رخداد در تاریخ اسلام می توان مبین نکته پیشگفته باشد: زن محجّب عربی در بازار «قینقاع» جنب دکان زرگری یهودی، مشغول فروش کالاهای خود بود ولی یهودان «قینقاع » اصرار داشتند که پرده از رخسارش بردارند. مغازه دار یهودی گستاخانه دامن لباس زن را به پشت وی دوخت و پس از لحظاتی که آن زن برخاست، قسمتی از بدنش نمایان شد و جوانان (بنی قینقاع) زن را مسخره کردند. مرد مسلمانی با دیدن این صحنه فوراً دست به سلاح شد و زرگر یهودی را کشت. در واکنش به این اقدام یهودیان بازار، به طور دسته جمعی خون مسلمانی را که برای حفظ ناموس یک زن دست به سلاح زده بود ریختند. انتشار خبر کشته شدن یک مسلمان آن هم به طور فجیع و رقتبار، جام صبر مسلمانان را لبریز کرد و آنان را مصمم ساخت که کار را یکسره و لانه فساد را ویران کنند. یهودیان بنی قینقاع احساس کردند که کار به جای باریکی کشیده است. و مصلحت دیدند که هرچه زودتر به خانه های خود که در میان قلعه های بلند و محکمی بود، پناهنده شوند. تحصن در قلعه، نشانه برقراری جنگ و عداوت بود. پیامبر به مسلمانان دستور داد تا دژ دشمن را محاصره کرده و از ورود تدارکات جلوگیری کنند و تماس با افراد ممنوع اعلام گردید. یهودیان قلعه، بر اثر محاصره اقتصادی به زانو درآمدند و اعلام کردند که پیامبر هر تصمیمی بگیرد در حق آنها نافذ باشد.
تصمیم پیامبر گرامی این بود که کارشکنان و مخالفان وحدت سیاسی در مدینه را سخت تنبیه کند، ولی بر اثر اصرار «عبد الله أُبَی » که از منافقان مدینه و متظاهر به اسلام بود از شدت عمل منصرف شد. قرار بر آن شد که هرچه زودتر با تحویل اسلحه و ثروت، مدینه را تخلیه کنند و زیر نظر افسری به نام «عبادة بن صامت» این کارها صورت گیرد. یهودان «قینقاع» به ناچار مدینه را به قصد «وادی القری» و از آنجا به قصد «اذرعات » که از نواحی شامات است، ترک کردند. [28]با اخراج آنها وحدت سیاسی به مدینه بازگشت.
3- عدم مصونیت در ترویج باطل
در سیره نبوی هیچ کس در ترویج امور باطل از مصونیت برخوردار نبوده است. به تعبیر دیگر، ترویج عقیده بدون قید و شرط نبوده است بلکه محدودیت های خاص خود را داشته است. در اواخر سال نهم هجرت، پیک وحی، آیاتی چند از سوره «توبه» را آورد و پیامبر را مأمور کرد که شخصی را روانه مکه کند تا در موسم حج، آیات یاد شده را همراه با قطعنامه چهار ماده ای بخواند. در این آیات، امان از مشرکان برداشته شده و کلیه پیمان ها (جز پیمان هایی که صاحبانشان به پیمان خود وفادار بوده و عملاً نقض نکرده بودند) نادیده گرفته شده است و به سران شرک و پیروانشان ابلاغ گردیده که در ظرف چهار ماه، تکلیف خود را با حکومت اسلامی که اساس آن یکتاپرستی است روشن سازند و اگر در ظرف این چهار ماه، شرک و بت پرستی را ترک نگویند، از آنها سلب مصونیت می شود.
خاورشناسان، هرگاه به این نقطه از فصول تاریخ اسلام می رسند، لبه تیز حمله های خود را متوجه اسلام کرده و این برخورد قاطع را مخالف اصل «آزادی عقیده» می دانند، ولی اگر آنان، بدون هرگونه تعصبی تاریخ اسلام را می خواندند انگیزه این موضوع را که در خود این سوره و متون تاریخی می یابند که در اینجا به پاره ای از آن انگیزه ها اشاره می شود.
الف) به هنگام نزول سوره توبه، بیش از بیست سال از بعثت پیامبر می گذشت و در این مدت، منطق نیرومند اسلام درباره جلوگیری از بت پرستی، به گوش مشرکان شبه جزیره رسیده بود و اگر تا آن روز گروه ناچیزی بر شرک و بت پرستی خود اصرار می ورزیدند، علتی جز تعصب و لجاج نداشت. ازاین رو، وقت آن رسیده بود که پیامبر اسلام از آخرین دارو، برای اصلاح اجتماع استفاده کند و با توسل به قدرت، تمام مظاهر بت پرستی را بکوبد و آن را نوعی تجاوز به حریم حقوق الهی و انسانیت بداند و بدین وسیله، ریشه پیدایش صدها عادت زشت در میان اجتماع را، نابود کند.
ب) از طرف دیگر، حج بزرگ ترین عبادات اسلامی و شعائر دینی است و تا روز نزول این سوره، کشمکش ها و نبردهای اسلام با سران شرک، اجازه نداده بود که پیامبر اعمال و مراسم حج را به طور صحیح و دور از هر نوع پیرایه، به مسلمانان تعلیم دهد. ازاین رو، لازم بود که پیامبر شخصاً در این کنگره عظیم اسلامی شرکت کند و عملاً این عبادت بزرگ را به مسلمانان تعلیم دهد، ولی پیامبر در صورتی می توانست دراین مراسم شرکت کند که منطقه حرم خدا و اطراف آن، از تمام مشرکانی که مقام عبودیت و پرستش را به بت های سنگی و چوبی سپرده بودند، پاک شود و حرم الهی مخصوص خداپرستان گردد.
ج) مبارزه پیامبر ارتباطی با «آزادی عقیده» نداشت. عقیده چیزی نیست که بتوان به زور آن را ایجاد و یا نفی کرد.
بنابراین مسئله عقیده زور بردار نیست، بلکه مبارزه پیامبر در مبارزه با مظهر این عقیده که پرستش بت ها بود، خلاصه می شد. ازاین رو، بتکده ها را ویران و بت ها را شکست و انقلاب در عقیده ها و قلب ها را به مرور زمان واگذار نمود که خواه ناخواه چنین انقلابی را به دنبال داشت. در روز فتح مکه نیز حضرت علی (ع) اعلامیه را قرائت نمودند که براساس آن مردم مکه یا باید مسلمانان شوند و یا از مکه بیرون بروند.[29]
4- عدم ترغیب مسلمانان برای شرکت نکردن در جهاد و مقابله با دشمن
شرکت کردن در جهاد و مقابله با دشمنان جزء وظایف آحاد مسلمانان بوده است و هیچ کسی حق مخالفت با آن و یا ترغیب دیگران برای عدم شرکت در جهاد را نداشت. در یکی از جنگ ها هشتاد و دو تن از مردان به نزد پیامبر (ص) آمده از حرکت به همراه او عذر خواستند، ولی پیامبر عذر هیچ یک را نپذیرفت. آنگاه گروهی از ایشان بی جهت در خانه هایشان باقی ماندند و خداوند درباره ایشان چنین نازل فرمود: «عذر آوران و بهانه تراشانی از اعراب آمدند تا به آنان اجازه داده شود، و کسانی که خدا و رسولش را دروغ شمردند در خانه نشستند. زود باشد کسانی از ایشان که کفر ورزیدند دچار عذابی دردناک شوند. »[30]
پیامبر (ص) باخبر شد که گروهی از منافقان در خانه یکی از یهود گرد آمده مردم را از شرکت در سپاه بر حذر می دارند و از جنگ با روم می ترسانند. پیامبر از ترس آنکه مبادا خطر این تبلیغات بالا گیرد و پرهیز از جهاد به دیگر مردم سرایت کند با ایشان مدارا نکرد و طلحة بن عبیدالله را به همراه تنی چند از صحابه به سراغ ایشان فرستاد. آنان خانه را به آتش کشیدند، یکی از ایشان از بام گریخت و پایش شکست. دیگران نیز از میان آتش بیرون دویدند و نجات یافتند. این رفتار برای دیگران مایه عبرت شد و پس از آن دیگر کسی نمی توانست آشکارا به چنین کارهایی دست بزند. این برخورد سخت، اثر خوبی در خوار کردن منافقان داشت.[31]
نتیجه
در دوران حکومت پیامبر اسلام (ص) چند نوع مخالف وجود داشت اولین گروهی که به مخالفت و دشمنی با دولت نوپای مدینه اقدام کردند، سران مشرک قریش بودند. دومین گروه ازمخالفان دولت نبوی یهودیان بودند گروه سوم از مخالفان دولت پیامبر، منافقان بودند گروه چهارم کسانی بودند که می توان از آنها به عنوان مستضعفان و افراد نا آگاه یاد کرد. گروه پنجم از مخالفان و منتقدان دولت نبوی را برخی از حاکمان منطقه و رؤسای قبایل تشکیل می دادند.
پیامبر اسلام برای همه آنها حقوقی قائل بودند و در عین حال حقوق آنها بدون قید و شرط نبوده و حدودی را در کنار حقوق برای آنها در نظر گرفته بودند. به طورکلی پیامبر با همه مخالفان تا زمانی که به دشمنی و توطئه دست نزده بودند با رحمت برخورد می کردند اما هر زمان توطئه آنها آشکار می شد مجال فعالیت به آنها داده نمی شد و به مقابله با آنها اقدام می کردند. در حکومت نبوی حقوقی برای مخالفان منظور و از سویی حدود و چارچوبی برای آن در نظر گرفته می شد. نه آزادی مطلق داشتند و نه کاملاً محصور بودند.
مخالفان در حکومت پیامبر دارای حقوقی مانند: امنیت، آزادی بیان، حق آزادی عقیده، امکان توبه و بازگشت و مصالحه، برخورداری از عدالت و قضاوت عادلانه، امکان هدایت و حق کرامت انسانی بودند. البته برای این حقوق حدودی وجود دارد که عمده ترین آنها: عدم توطئه، عدم برهم زدن وحدت سیاسی، عدم دلسردکردن مسلمانان از جهاد و مقابله با دشمن و عدم مصونیت برای ترویج باطل بود. در شیوه حکومت داری اسلامی در هر عصری باید همین حدود و وحقوق برای مخالفان ملاحظه و به آنها به عنوان یک چارچوب و قانون کلی و فراگیر نگریسته شود.
منابع و مآخذ
1- قرآن کریم، ترجمه ناصر مکارم شیرازی.
2- آیتی، محمدابراهیم، تاریخ پیامبر اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، چ 6، 1387-
3- ابن حنبل، احمد بن محمد، مسند الإمام أحمد بن حنبل، محقق محمدنعیم عرقسوسی، بیروت، مؤسسة الرسالة، چ 1، بی تا.
4- ابن خلدون، عبدالرحمن بن محمد بن خلدون، دیوان المبتدأ و الخبر فی تاریخ العرب و البربر و من عاصرهم من ذوی الشأن الأکبر، تحقیق خلیل شحادة، بیروت، دار الفکر، ط الثانیة، 1408 ق / 1988 م.
5- ابن قیم جوزیه، محمد بن ابی بکر الدمشقی، بدائع الفوائد، بیروت، دارالعلیمه، 1994 م.
6- ابن هشام، السیرة النبویه، تعلیقات عمر عبدالسلام تدمری، بیروت، دارالکتاب العربی، 1409 ق.
7- ابن هشام، عبدالملک بن هشام الحمیری المعافری، السیرة النبویة، تحقیق مصطفی السقا و ابراهیم الأبیاری و عبدالحفیظ شلبی، بیروت، دار المعرفة، بی تا.
8- ابوزهره، محمد بن احمد، خاتم پیامبران (ص) ، ترجمه حسین صابری، مشهد، بنیاد پژوهش های اسلامی آستان قدس رضوی، چ 3، 1380.
9- ابویعلی، احمد بن علی، مسند أبی یعلی الموصلی، محقق مصطفی عبدالقادر عطا، بیروت دارالکتب العلمیة، چ 1، 1417 ق.
10- پاینده، ابوالقاسم، پیام رسول، ترجمه نهج الفصاحه، قم، طلوع مهر، چ 1، 1385-
11- ترقی جاه، حمید، ترجمه سیرة المصطفی، تهران، حکمت، چ 1، 1412 ق.
12- حسینی، محمدبهاءالدین، باده ناب، سنندج، کردستان، چ 1، 1382-
13- خطاب، محمود شیت، شیوه فرماندهی پیامبر، ترجمه عبدالحسین بینش، تهران مرکز تحقیقات اسلامی نمایندگی ولی فقیه، ١٣٧٨ .
14- الدمشقی، اسماعیل بن کثیر، البدایة و النهایة، تحقیق مکتب التراث، بیروت، داراحیاء التراث العربی، بی تا.
15- سبحانی، جعفر، فروغ ابدیت، قم، تجزیه و تحلیل کامل زندگی پیامبر اکرم (ص) ، بوستان کتاب، 1385-
16- ، منشور جاوید، قم، مؤسسه تحقیقات و نشر معارف اهل البیت^، بی تا.
17- سپهری، محمد، سیرت جاودانه، تهران، پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی، چ 1، 1384-
18- الطبری، ابوجعفر محمد بن جریر، تاریخ الأمم و الملوک، تحقیق محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، دارالتراث، ط الثانیة، 1387 ق / 1967 م.
19- قراگزلو ذکاوتی، علیرضا، نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام، قم، نشر سمت، چ 1، 1384-
20- قسام، عبدالزهره، سیرة المصطفی، ترجمه حسن علی، بیروت مؤسسة الأعلمی، 1429 ق.
21- کلینی، الکافی، 8 ج، تهران، دار الکتب الإسلامیة، 1365-
22- مجلسی، بحارالأنوار، بیروت لبنان، مؤسسة الوفاء، 1404 ق هجری قمر.
23- مناوی، محمدعبدالرؤوف بن تاج العارفین، الدرر اللوامع فی زوائد الجامع الازهر علی جمع الجوامع فی الحدیث النبوی، صنعة احمد عبدالجواد، بیروت، 1412 ق / 1992 م.
24- میرشریفی، سید علی، پیام آوران رحمت، تهران، انتشارات سمت، چ 1، 1385-
25- هاشمی البصری، محمد بن سعد بن منیع، الطبقات الکبری، تحقیق محمد عبدالقادر عطا، بیروت، دارالکتب العلمیة، ط الأولی، 1410 ق / 1990 م.
26- واقدی، محمد بن عمرة، کتاب المغازی، محقق مارسدن جونس، بیروت، اعلمی، 1409 ق.
27- ، المغازی، ترجمه مهدوی دامغانی، محمود، تهران، نشر دانشگاهی، 1369-
28- یعقوبی، احمد بن ابی یعقوب بن جعفر بن وهب واضح الکاتب العباسی المعروف بالیعقوبی، تاریخ الیعقوبی، بیروت، دارصادر، بی تا.
پی نوشت
[1] ابوزهره، خاتم پیامبران (ص) ، ص 265-
[2] ذکاوتی قراگزلو، نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام، ص 184-
[4] ابن قیم جوزیه، بدائع الفوائد، ص 185-
[5] مناوی، الدرر اللوامع، ص 37-
[6] ابوزهره، خاتم پیامبران (ص) ، ص 268؛ سپهری، سیرت جاودانه، ص 545-
[7] برای مطالعه بیشتر ر. ک: ابن هشام، السیرة النبویه، ص 150 147؛ الدمشقی، البدایة و النهایة، ج 3، ص 226 224، ابن حنبل، مسند، ص 271؛ ابویعلی، مسند ابویعلی، ص 367 366؛ سپهری، سیرت جاودانه، ص 552-
[8] خطاب، شیوه فرماندهی پیامبر، ص 393-
[9] ابوزهره، خاتم پیامبران (ص) ، ص 266-
[10] یَنبَغی أن یَکونَ لِلمُؤمِن ثَمانیَةَ خِصال: وَقار عندَ الهزائِر وَ صَبر عِندَ البَلاء وَ شُکر عِندَ الرّخاءِ وَ قنوع بما رَزَقَهُ اللّه عَزّ وَ جَلّ، لا یَظلمُ الأَعداء و لا یتحامل علی الأصدقاء بدنه فی تَعب وَ النّاس مِنهُ فی راحَة. (پاینده، پیام رسول ترجمه نهج الفصاحه، ص 614)
[11] قسام، سیرة المصطفی، ص 324؛ حسینی، باده ناب، ص 232-
[12] طبری، تاریخ طبری، ص 129؛ ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ج 2، ص 474-
[13] همان، ص 468؛ ترقی جاه، ترجمه سیره المصطفی، ص 338-
[14] میرشریفی، پیام آوران رحمت، ص 241-
[15] ابن خلدون، تاریخ ابن خلدون، ص 515-
[17] واقدی، المغازی، ج 2، ص 657-
[18] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 398-
[19] همان، ص 398 به بعد؛ طبری، تاریخ طبری، ج 3، ص 42 به بعد.
[20] وَ إنْ جَنَحُوا لِلسَّلْم فَاجْنَحْ لَها. (انفال (8): 61)
[21] قسام، سیره المصطفی، ص 329-
[22] یعقوبی، تاریخ الیعقوبی، ج 3، ص 82؛ واقدی، المغازی، ج 2، ص 670.
[23] ابن هشام، سیرة النبویه، ج 2، ص 150 147؛ الدمشقی، البدایة و النهایه، ج 3، ص 226 224؛ ابن حنبل، مسند، ج 1، ص 271؛ ابویعلی، مسند ابویعلی، ج 4، ص 367 366؛ قسام، سیره المصطفی، ص 328-
[24] سبحانی، فروغ ابدیت، ص 516-
[25] الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، ج 2، ص 30؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 182 181-
[27] ابن هشام، السیرة النبویة، ج 2، ص 517؛ ذکاوتی قراگزلو، نظام اداری مسلمانان در صدر اسلام، ص 150.
[28] الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، ج 2، ص 39 38؛ واقدی، المغازی، ج 1، ص 179 177-
[29] الهاشمی البصری، الطبقات الکبری، ج 2، ص 397 به بعد.
[30] وَ جاءَ الْمُعَذِّرُونَ مِنَ الأَعْراب لِیُؤْذَنَ لَهمْ وَ قعَدَ الَّذ ینَ کذَبوا اللَّه وَ رَسولَهُ سَیُصِیبُ الَّذ ینَ کَفَرُوا مِنْهُمْ عَذابٌ أ لِیمٌ. (توبه (9): 90 )
[31] قسام، سیره المصطفی، ص 326-