ماهان شبکه ایرانیان

تفسیر قرآن در دوران اولیه اسلام

«تفسیر» (جمع آن تفاسیر) یک اسم است که از فعل «فسَّر، یفسّر، تفسیر» استخراج شده و به معنای توضیح و شرح دادن، روشن ساختن، تعیین و تفسیر کردن است

تفسیر قرآن در دوران اولیه اسلام

مقدمه

«تفسیر» (جمع آن تفاسیر) یک اسم است که از فعل «فسَّر، یفسّر، تفسیر» استخراج شده و به معنای توضیح و شرح دادن، روشن ساختن، تعیین و تفسیر کردن است. «تفسیر» همچنین به معنای روشن ساختن معنای یک کلمه است که فهم آن مشکل می باشد (ابن منظور،1994، 55: v؛ الزبیدی، n.d، 478 iii). از نظر فنی، «تفسیر» اصطلاحی است که هم به تلاش های پژوهشگرانه برای توضیح و فهم پذیر تر کردن قرآن اشاره دارد و هم به شاخه ای از علوم اسلامی که به آن می پردازد. واژه «تفسیر» فقط یک بار در قرآن آمده است و آن مربوط به آیه 33 سوره فرقان است: « هیچ مثلی برای تو نیاورند؛ مگر آن که ما در برابر برای تو سخن حق را بیاوریم، با بهترین شرح و بیان (تفسیراً)». «تأویل» واژه ای است که معنایی شبیه تفسیر دارد. تأویل از فعل «اوّل، یؤوّل، تأویل» استخراج شده و به معنای تعبیر رؤیاها، توضیح دادن، تبیین کردن، تفسیر کردن، کشف نمودن، روشن ساختن و نتیجه دادن است. برخی دانشمندان فکر می کنند دو واژه تفسیر و تأویل از ابتدا معانی متفاوتی داشته اند، اما برخی دیگر معتقدند حداقل تا پایان قرن نهم میلادی هیچ تفاوتی در معنای این دو واژه نبود. واژه تأویل در 17 جای قرآن و به طور کلی در 15 سوره با معانی مختلف مثل «نتیجه نهایی یا مقصود یک چیز»، «تفسیر یک رؤیا» و «تشریح یک سخن» آمده است. واژه تأویل هنگامی به شکل مفهوم مشخصی درآمد که برای اشاره به شخصی به کار گرفته شد که از توانایی های عقلی و فکری خود برای تفسیر یک واژه یا متن استفاده می کرد.

نیاز برای تفسیر قرآن از زمان نزول آن وجود داشت و ناشی از ماهیت متن و فرآیند گسترش جامعه اسلامی است. در واقع، قرآن به لهجه قبیله قریش که در مکه ـ زادگاه پیامبر ـ نازل شد. با این وجود هنگامی که اسلام به قبایل دیگر گسترش یافت، برخی واژه ها برای آن ها به طور صحیح قابل فهم نبود یا از نظر آن ها معنای متفاوتی داشت. قرآن همچنین از واژه های غریبی استفاده کرده است که هیچ کس در وهله اول نمی تواند معنای آن ها را دریابد.

تقاضا برای حل تناقضات آشکار در برخی آیات، دلیل دیگر ظهور تفسیر در دوران اولیه اسلام بود. این حقیقت که برخی آیات در قرآن «محکم» (دارای معنای واضح) و برخی دیگر «متشابه» (مبهم) هستند، مسلمانان را برآن داشت تلاش های گسترده ای برای فهم بهتر آیات متشابه انجام دهند. قرآن در آیه هفتم از سوره آل عمران به روشنی به این موضوع اشاره می کند؛ هنگامی که می گوید: «آن گروهی که در دلشان میل به باطل است، در جست جوی فتنه و تأویل آن به دنبال متشابه می روند».

مسئله مهم دیگر لازم به توضیح و تبیین، داستان های قرآن بود. داستان های قرآن برخلاف داستان های تورات و انجیل، در سراسر متن آن پراکنده اند و گاهی تکرار شده اند. این داستان ها عموماً جزئیات را دربرندارند و بیشتر برای حمایت از پیام پیامبر آورده شده اند. ذکر نکردن جزئیات، تفسیر داستان های قرآن را ـ با هدف ارضای اشتیاق مسلمانان برای دانستن بیشتر در مورد آن ها ـ ضروری ساخته بود.

بروز تحولات اجتماعی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی در جامعه اسلامی بعد از محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) دلیل دیگر نیاز به تفسیر بود. گسترش جامعه اسلامی به درون مرزهای ایران و بیزانس در دوران جانشینان سیاسی پیامبر، مشکلات جدیدی پدید آورد و مسلمانان برای حل این مشکلات به قرآن ـ به عنوان منبع دانش و نصیحت ـ روی آوردند. به علاوه کشمکش های سیاسی خیلی زود به حوزه دین کشید که طی آن برخی از قرآن در کنار روایات، برای دفاع از مواضع خود، حتی به قیمت تفسیر وارونه آیات، استفاده کردند.

اگرچه قرآن از همان زمان نزول تفسیر شد، اما اخبار و احادیثی هست که خواهان احتیاط در تفسیر قرآن است یا حتی خوانندگان را از این کار باز می دارد.

برخی احادیث به آن هایی که نظرات خود را در مورد قرآن بیان می کنند، هشدار می دهند که این کار اشتباه است: «هر کسی که برپایه دانش خود در مورد قرآن سخن بگوید، به خطا رفته است؛ حتی اگر حق با او باشد» (الترمذی، تفسیر1، ابوداوود، علم: 5). در حدیث دیگری آمده است که چنین افرادی به جهنم می روند.

شاید بتوان گفت استفاده از تفسیر قرآن در متن کشمکش های شدید سیاسی و اختلاف های فکری دوران های اولیه اسلام، موجب اتخاذ رویکردی محتاطانه به جنبش تفسیر و داستان های بعد از آن شد. بر این اساس است که احمدبن حنبل (وفات: 855/ 241) می گوید: «سه چیز به هیچ وجه واقعیت ندارد: تفسیر، ملاحم و لشکرکشی های نظامی (مغازی)؛ (السیوطی، اتقان، ц: 227).

در مورد روش های تفسیر چند رهیافت متفاوت را می توان برشمرد. یک رهیافت توضیح و تبیین قرآن در مورد خودش است. این شیوه بهترین شیوه تفسیر است. تفسیر قرآن توسط خودش به چند طریق انجام می گیرد، مثل مقید کردن یک سخن مطلق؛ محدود کردن معنای عمومی یک جمله؛ توضیح دادن در مورد وضعیت های متشابه؛ بیانات مبهم و کلمات ناآشنا؛ بیان بهترین معنا در میان چندمعنای مختلف؛ و تشریح و تبیین مفصل جملات کوتاه و موجز. گاهی توضیح یک آیه در آیه دیگری طی همان سوره می آید.

برای مثال به دنبال آیه یک سوره مائده که نوشته است: «همه بهائم برای شما حلال گردید؛ به جز آن چه ذکر خواهد شد»، تقریباً بدون فاصله این آیه آمده است که: «آن چه به عنوان غذا برای شما حرام است، عبارت است از: گوشت مردار، خون، گوشت خوک و آن چه با نام غیر خدا کشته شده است؛ همچنین حرام است آن چه با خفه کردن، ضربه زدن، از بلندی افکندن یا شاخ زدن منجر به مرگ شده است؛ همچنین است نیم خورده درندگان؛ جز آن را که به شکل مقتضی بتوانید ذبح کنید؛ همچنین است آن چه را که برای بت ها قربانی می کنید (سوره مائده، آیه 3). گاهی اوقات، تفسیر یک آیه در سوره دیگر می آید. برای مثال تفسیر آیه 4 سوره حمد را که می گوید «او پادشاه روز جزاست» «مالِک یوْمِ الدِّینِ» می توان در آیات 17 تا 19 سوره انفطار یافت: «وتو چگونه به روز جزا آگاه توانی شد؟ باز هم تو چگونه به روز جزا آگاه توانی شد؟ آن روز هیچ کس قادر به هیچ کاری برای کسی نیست و تنها حکم و فرمان در آن روز با خداست».

به طور سنتی گفته شده است که تفسیر قرآن توسط پیامبر آغاز شده است. بدون شک پیامبر با پرسش هایی در مورد آن چه از وحی دریافت می کرد و به مردم انتقال می داد، روبه رو می شد و باید به آن ها پاسخ می داد. برخی آیات با این عبارت آغاز شده است که می گوید: «آن ها از تو می پرسند (یسألونک)». کاملاً طبیعی است که برخی از پرسش هایی که از پیامبر پرسیده می شد، توسط قرآن پاسخ داده شود و برخی دیگر را خود پیامبر پاسخ دهد. گاهی هم پرسش هایی در مورد توصیف ها و زبان به کار رفته در کتاب مقدس قرآن، از پیامبر پرسیده می شد؛ بیشتر توسط افرادی که عضو قبیله او نبودند. بنابراین اگرچه این کار به طور نظام مند انجام نمی گرفت؛ اما مطمئناً او در مورد بخش هایی از قرآن نظر می داد. در عین حال بخش هایی از قرآن که پیامبر آن ها را تفسیر کرد، بسیار کوچک و محدود بود و نیازی به توضیحات گسترده در مورد آن ها نبود. با توجه به این حقیقت که سابقه و شأن نزول بیشتر آیات برای مردم آن زمان شناخته شده بود، بیشتر مردم معاصر پیامبر قرآن را می فهمیدند.

تفسیر پیامبر از آیات قرآن، بیشتر در محور پرسش هایی در مورد خود آیات یا درخواست تشریح بیشتر توضیحات مختصر قرآن، توضیح کلمات غریب و ناآشنا یا بیان مأموریت و رسالت وی قرار داشت، بنابراین تفسیر پیامبر از قرآن در مقایسه با نهضت تفسیر دوره های بعد، تفسیری منظم نبود. نمی توان گفت تفسیر پیامبر از قرآن تفسیری طولانی و جامع از آیات و واژه ها بوده بلکه وی تنها برای توضیح آن چه مدّنظر قرآن بوده، تلاش می کرد. در این میان «سنت» پیامبر اهمیت ویژه ای دارد، چرا که توضیح های کوتاه قرآن را روشن می سازد.

تفسیر همچنین به عنوان ابزاری برای کمک به اجرای شعائر و مناسک دین مورد استفاده قرار می گرفت. مسلمانان به رهنمودهای پیامبر برای آگاهی یافتن از مهلت زمانی نمازهای روزانه و چگونگی اجرای آن ها، چگونگی و زمان پرداخت زکات و چگونگی اجرای مناسکی مثل حج نیاز داشتند.

در دوران زندگی پیامبر و در شرایطی که حاکمیت داشت، تفسیر یاران وی از قرآن تنها شامل نقل تفسیر پیامبر از قرآن بود. در این زمان، مسلمانان هنگام رویارویی با مشکلی در فهم قرآن این مشکل را با رجوع به پیامبر حل می کردند. مسلمانان، «سنت» پیامبر را منطبق با قرآن می دانند و آن را می پذیرند. در واقع برخی آیات تصریح می کنند که پیامبر مأموریت دارد قرآن را تشریح و تبیین کند. در آیه 44 سوره نحل آمده است: «ما بر تو نیز قرآن را فرستادیم؛ که تو توضیح دهی برای مردم؛ آن چه را که برای آن ها فرستاده شده است؛ باشد که آن ها در آن اندیشه و تفکر کنند». در آیه دیگری آمده است: «ما هیچ پیامبری را نفرستادیم به جز این که به زبان مردم خود تبلیغ کند تا امور را برای آن ها روشن گرداند» (ابراهیم/ 4).

تفاسیر پیامبر از آیات قرآن را می توان در منابع مختلف جست جو کرد. یکی از این منابع کتاب های تفسیر است؛ منبع دیگر بخش های مربوط به تفسیر مندرج در مجموعه های احادیث است. در منابع دیگر مثل کتاب های تاریخ هم می توان تفاسیری از پیامبر را یافت. نمونه های متعددی در این زمینه وجود دارد: پیامبر توضیح داد که منظور قرآن از «صلاة الوسطی» در آیه 238 سوره بقره همان نماز عصر است (ترمذی، تفسیر2).

همچنین است توضیح پیامبر در مورد عبارت «الخیط الابیض» و «الخیط الاسود» (بقره/ 187) به عنوان روشنایی روز و تاریکی شب (بخاری، تفسیر 28؛ ترمذی، تفسیر 2). همچنین می توان به توضیح پیامبر در مورد اصطلاح «وسط» در آیه 143 سوره بقره اشاره کرد که نوشته است: «و ما شما را امت متعادل و میانه ای قرار دادیم (امةً وسطاً)». پیامبر منظور از «وسط» را در این آیه «متعادل» اعلام کرده است (ترمذی، تفسیر 2).

طبیعی است که رویکردهای متفاوتی نسبت به تفسیر قرآن میان صحابه پیامبر و پیروان آن ها (تابعون) باشد.

برخی به دلیل استفاده یا سوءاستفاده از تفسیر در منازعات سیاسی یا به خاطر ترس از مسؤولیت اخلاقی از تفسیر دوری گزیدند. گفته می شود عمر خلیفه دوم، صبیغ را به خاطر نظرات خود در مورد آیات متشابه مجازات کرد (دارمی، مقدمه 19؛ مالک، جهاد 19). در عین حال این سخت گیری نمی تواند منعکس کننده نظر کلّی عمر در رابطه با تفسیر باشد. او نه تنها اجازه تفسیر آیات دیگر را صادر کرد، بلکه تفاسیر پیامبر از آیات قرآن را نقل کرد (ابوت، 455: 1967). هنگامی که پرسش در مورد قرآن از سعید بن مسیب (وفات 712 / 94) شد، گفت: «من هیچ چیز در مورد قرآن نمی گویم».

برخی تابعان و صحابه توضیح و تبیین آن بخش هایی از قرآن را که فکر می کردند توضیح داده نشده یا از نظر معنا به هم نزدیک هستند، دارای اهمیت و ضروری می دانستند؛ در عین حال آیاتی که مورد نظر این افراد بود، بسیار کم بود. روش صحابه نیز همچون پیامبر، تنها تفسیر آیات متشابه و مبهم قرآن بود. صحابه تفاسیر پیامبر را نقل می کردند و خود نیز بر پایه نظر و فهم خویش قرآن را تفسیر می کردند. آن ها با بیان شأن نزول آیات، کمک زیادی به نهضت تفسیر، حتی بعد از خود، کردند. نمونه هایی از تفاسیر صحابه از قرآن در منابع زبان شناختی قرآن یا توضیحات در مورد عباراتی که نمی توان به طور کامل معنای آن ها را فهمید، یافت می شود.

نکته مهم و با اهمیت در مورد تفاسیر صحابه این است که این افراد مدتی طولانی با پیامبر ارتباط و به شأن نزول آیات آگاهی داشتند. در دوران بعد، دانشمندان تفاسیر صحابه را به عنوان منابع مهمی بعد از تفسیر پیامبر از قرآن تلقی کردند. مسلماً تفاوت هایی میان صحابه پیامبر از نظر دانش و توانایی وجود داشت. همچنین می توان گفت آن ها به طور مشخص نظرات مختلفی در مورد مفاهیم آیات قرآن داشتند. مسلمانان، بعد از وفات پیامبر، از نظرات شخصی خود (اجتهاد و رأی) برای حل مشکلاتی که ناشی از فهم های مختلف از قرآن بود، استفاده کردند. به علاوه در دوران صحابه، فرهنگ های ادیان و ملت های دیگر یا مسلمانان ساکن مناطق مجاور و در رأس آن ها فرهنگ یهود به عنوان یکی از منابع برای تفسیر قرآن مورد استفاده قرار می گرفت.

ابی بن کعب (وفات: 640/19)، عبدالله بن مسعود (وفات: 652/32)، علی بن ابیطالب (وفات: 661/40)، ابوموسی اشعری (وفات: 662/42)، زیدبن ثابت (وفات: 665/45)، عبدالله بن عباس (وفات: 687/68) و عبدالله بن زبیر (وفات: 692/73) برخی از صحابه پیامبر هستند که با نهضت تفسیر مرتبط بودند. مشهورترین آن ها عبدالله بن عباس، پسر عموی پیامبر است که البته از فرصت حضور طولانی کنار پیامبر برخوردار نبود. او منبع و مرجع موثقی در زمینه تفسیر، حدیث، فقه، لشکرکشی های نظامی (مغازی)، تاریخ عرب (ایام العرب) و ادبیات عرب دانسته می شد. گفته می شود پیامبر برای او دعا کرد و گفت: «پروردگارا، به او دانش و تأویل کتاب را عطا بفرما» (ابن سعد، 365: ц و 1985؛ احمدبن حنبل 269: I و 1993). ابن عباس همچنین از یهودیانی که به اسلام گرویدند، بهره برد. در این زمینه می توان از عبدالله بن سلام (663/43) و کعب الاخبار (652/32) نام برد. مرجعیت و محوریت ابن عباس در بخش تفسیر شاید ناشی از اسناد نادرست برخی روایات به وی به اعتبار این که جدّ و نیای سلسله عباسیان بود، باشد به یقین برخی از تفاسیری که به ابن عباس نسبت داده شده است، به او متعلق نیست.

در دوره تابعان تحولات مهمی در حوزه تفسیر رخ داد. علم تفسیر در آغاز به عنوان زیرمجموعه علم حدیث شکل گرفت، اما به تدریج به علمی مستقل تبدیل شد. حتی در این زمان نیز روش زنجیره انتقال (اسناد) برای تفسیر آیات قرآن مورد استفاده قرار می گرفت. افزایش اختلاف عقیده ها در مورد معنای برخی آیات یکی از موضوع های مهم مورد بحث در این دوره بود. شاگردانی که حضور صحابه را درک کرده بودند، نه تنها آن چه را که از اساتید خود شنیده بودند، نقل می کردند؛ بلکه خودشان نیز در مورد قرآن نظر می دادند.

نام برخی از اساتید مهم و شاگردان آن ها در دوره تابعان به شرح زیر است:

از جمله شاگردان ابن عباس می توان به سعید بن جبیر (وفات: 713/ 95)، مجاهد بن جبر (وفات: 721/103)، عکرمه (وفات: 723/105)، طاووس بن کیسان (وفات: 724/106)، عطاء بن ابی رباح (وفات: 722/114)، سعید بن المسیب (وفات: 712/94)، عبیدالله بن عتبه (وفات: 716/98) و قاسم بن محمد بن ابوبکر (وفات: 725/107) اشاره کرد.شاگردان ابی بن کعب عبارت بودند از: ابوالعالیه الریاحی (وفات: 709/90)، محمد بن کعب القرظی (وفات: 726/108)، و زید بن اسلم (وفات: 753/136). از شاگردان مفسر مشهور عراق عبدالله بن مسعود نیز می توان به علقمه بن قیس (وفات: 682/62)، مسروق (وفات: 683/63)، الاسود بن یزید (وفات: 694/75)، الحسن البصری (وفات: 728/110) و قتاده بن دیامه (وفات: 735/117) اشاره کرد. بیشتر افرادی که از آن ها نام بردیم و دیگرانی مثل وهب بن منبه (وفات: 732/114)، نافع (وفات: 735/117)، امر بن دینار (وفات: 744/126) و واصل بن عطاء (وفات: 749/132) از مشهورترین دانشمندان «موالی» هستند.

اهمیت دانشمندان تفسیر موالی و نقشی که آن ها در گسترش مکاتب تفسیر انجام دادند، به آسانی در این دوره قابل تشخیص است. اگرچه اختلاف عقیده هایی میان عرب ها، قبل از گرایش موالی به اسلام، وجود داشت؛ اما این اختلاف چنان گسترده و عمیق نبود که ظهور مکاتب مختلفی را به دنبال آورد. توجه و گرایش موالی به تفسیر، نقش تسهیل کننده ای داشت. یک علت گرایش موالی به تفسیر، نیاز به توضیح قرآن بود؛ زیرا عربی زبان مادری موالی نبود. علت دیگر، نبود مداخله قابل مقایسه عرب ها در تفسیر و دیگر علوم اسلامی بود. این امر از زندگی چادرنشینی و نبود هرگونه پیش زمینه فکری ناشی می شد. همچنین اشتغال عرب ها به امور روزمره در این زمینه مؤثر بود. قدرت حاکم و حلقة نخبگان سیاسی در اختیار آن ها بود و مهم ترین مشاغل اجرایی به آن ها اختصاص می یافت.

فرهنگ های یهودی و مسیحی نیز نقش مهمی در گسترش تفسیر بازی کردند. اصطلاح اسرائیلیات، معمولاً به چیزهایی اشاره دارد که از فرهنگ یهودی، به ویژه برای ادبیات تفسیر، قرض گرفته شده است؛ اما دامنه تفسیر چنان گسترده است که اخبار و گزارش های وارداتی از مسیحیت و دیگر فرهنگ ها را هم در بر می گیرد. برای مثال دانشمندان مسلمان برای تکمیل بخش های جامانده از داستان های مختصر ذکر شده در قرآن، بیشتر به انجیل روی آورده اند که جزئیات بیشتری را ارائه کرده است. در دوره تابعان، اقتباس از اسرائیلیات بر پایه اطلاعات دریافتی از تازه مسلمانان یهودی افزایش قابل ملاحظه ای یافت.

منابع سنتی تفسیر، مواضع متفاوتی در مورد این موضوع داشته اند که آیا می توان از منابع خارجی در تفسیر استفاده کرد؟ پیامبر در یک حدیث گفته است: «حتی اگر شده یک آیه، پیام من را منتقل کنید، دوباره آن را به نقل از پسران اسرائیل (بنی اسرائیل) بیان نمایید و هیچ مشکلی در انجام این کار وجود ندارد. اما اگر کسی به من دروغ ببندد، باید خود را برای جهنم آماده کند» (بخاری، انبیاء: 50).

با این وجود اقوالی نیز هست که براساس آن ها پیامبر از رجوع به تورات انتقاد کرده است. گفته می شود وی هنگامی که صفحه ای از تورات در دستان عمر بود، عصبانی شد (احمدبن حنبل، 6-265: IV و 1-470: ш و 1993). جدا از این روایت، روایات دیگری وجود دارد که از اتخاذ رویکردی میانه در این زمینه خبر می دهند. پیامبر در یک حدیث چنین می گوید: «اقوال صاحبان کتاب را نه بپذیرید و نه رد کنید. به آن ها بگویید ما به خدا و آن چه به ما وحی شده است، ایمان داریم» (بخاری، تفسیر: 11).

اگرچه گزارش هایی هست؛ مبنی بر این که برخی علما در جریان قرن اول کتاب های تفسیری در مورد قرآن نوشتند، اما این بدان معنا نیست که آن ها کل قرآن را تفسیر کردند. این تفاسیر در واقع رساله های کوتاهی بودند که توضیحاتی در مورد معنای برخی آیات مورد اختلاف میان مسلمانان یا روایاتی از پیامبر یا صحابه در مورد تفسیر برخی آیات را در برداشتند. یکی از این نوع تفاسیر به سعید بن جبر نسبت داده شده است. وی کتاب تفسیری را به درخواست عبدالمالک بن مروان نوشت و برای او فرستاد. پس از آن عطاء بن دینار این تفسیر را در کتابخانه خلافت (دیوان) یافت و به نقل قول از آن پرداخت (ابن ابوخاتم، 332 و V2 و 1952). متأسفانه این کتاب در حال حاضر موجود نیست.

همچنین گزارش هایی وجود دارد مبنی بر این که علمایی مثل مجاهد بن جبر، عکرمه، حسن بصری، عطاء بن ابی رباح و سفیان بن سعید الثوری (وفات: 778/161) تفاسیری نوشته بودند. با این وجود این مقاتل بن سلیمان به عنوان نخستین کسی شناخته می شود که کل قرآن را تفسیر نمود. بسیاری از تفاسیر اولیه مدت چندانی دوام نیاوردند تا به دست ما برسند و بسیاری از آن ها نیز در تفسیر طبری (وفات: 923/150) گنجانده شده اند. همچنین تفاسیر زبان شناختی که بر روی تجزیه و تحلیل زبانی قرآن متمرکز بوده اند، از همان دوران های اولیه باقی مانده اند: زید بن علی (وفات: 738/121) تفسیر غریب القرآن المجید (تفسیر لغات خارجی قرآن شریف) و معانی القرآن (معانی قرآن) نوشته واصل بن عطاء (وفات: 748/131) نمونه هایی از این نوع تفاسیرند.

همه جنبش های مذهبی و سیاسی نخستین که در جهان اسلام ظهور یافتند، تلاش های بسیاری برای دفاع از نظرات خود بر پایه قرآن انجام دادند. این جنبش ها آیات خاصی از قرآن را به گونه ای که اهداف و مقاصدشان را تأیید کند، تفسیر می کردند. این یکی از انگیزه ها و عوامل توسعه تفسیر قرآن بود. برخی روایات در منابع سنتی نشان می دهد افرادی در دوران صحابه تلاش کردند با رجوع به قرآن، تحولات سیاسی عصر خود را توضیح دهند. مصعب، پسر سعید بن ابی وقاص، در این رابطه می گوید: من از پدرم پرسیدم منظور قرآن در این آیه که «زیان کارترین مردم آن ها هستند که عمرشان را در راه دنیای فانی تباه کردند» (آیه 103 سوره کهف)، چه کسی است؟ آیا آن ها حروریه (خوارج) هستند؟ پدرش پاسخ داد: نه، آنها یهودیان و مسیحیان هستند. در حالی که خوارج آن هایی هستند که در آیه 25 سوره رعد مورد اشاره قرار گرفته اند وقتی می فرماید: «آنان که پس از پیمان بستن با خدا و رسول خدا عهد را شکستند». سعید آن ها را «فاسق» به معنای شورشی و نابکار خواند (بخاری، تفسیر: 18).

خوارج یکی از فرقه های با نفوذ در قرن اول تاریخ اسلامی بودند که بر پایه التزام محکم و شدید به قرآن به وجود آمده بودند. نسبت دادن نام این فرقه به این آیه ای از قرآن است که می گوید «هر کسی که از خانه اش در راه خدا و پیامبرش خارج می شود (هجرت می کند)» (سوره نسا، آیه 100). بخشی از تلاش های خوارج برای دفاع از خود بر پایه کتاب الهی بود. شعار معروف خوارج که می گوید «حکم تنها از آن خداست» برگرفته از آیات 40 و 67 سوره یوسف است (حکم و فرمان برای هیچ کسی نیست؛ به جز الله).

پای بندی محکم خوارج به «کتاب» بدان معنا بود که آن ها سعی داشتند پاسخ تمامی پرسش هایی را که در زندگی روزمره با آن ها روبه رو می شدند، در قرآن بیابند. در میان نخستین خوارج هیچ کدام زمان زیادی را در کنار پیامبر نگذرانده بودند و در نتیجه به دانش و آگاهی نسبت به شأن نزول آیات دست نیافته بودند، بنابراین احتمال زیادی هست که آن ها در تلاش برای فهم آیات به برداشت های وارونه و خارج از متنی رسیده اند. گفته شده است فهم خوارج از قرآن، سطحی و خرافی بود، چرا که آن ها اکثراً از قبایل چادرنشین بودند و تجارب محدودی در زمینه زندگی در جوامع بزرگ شهری داشته اند.

نمونه هایی از چگونگی فهم خوارج از برخی آیات قرآن و تفسیر آن ها در منابع متعلق به مخالفان این گروه آمده است. اطلاعات اقناع کننده ای در مورد این که نخستین خوارجی که قرآن را تفسیر کردند، وجود ندارد، اما روایاتی هست که گرایش عکرمه، یکی از علمای مشهور در دوره تابعان و مولای عبدالله بن عباس به این فرقه را تأیید می کند. به طور طبیعی تفسیر قرآن هم برای تأیید نظرات خوارج و هم برای انتقاد از آن ها مورد استفاده قرار گرفت.

شیعیان علی(علیه السلام) به عنوان یک پدیده سیاسی قرن نخست هجری نیز برای دفاع از نظرات خود، توجه ویژه ای به تفسیر داشته اند. در حالی که اثر جابر الجعفی (وفات: 746/128) به عنوان نخستین تفسیر شیعی در حال حاضر موجود نیست، در تفسیر محمدالباقر (733/114) به آن اشاره شده است. برپایه تفسیر منتسب به شیعیان، می توان استدلال کرد که آن ها بدون توجه به سیاق، آیات قرآن را تفسیر می کردند. برای مثال گفته می شود بیان بن سمعان (وفات: 737/119)، رهبر یکی از نخستین جنبش های شیعی، مدعی شد نامش در آیه 138 سوره آل عمران آمده است: «این قرآن برای مردم، بیانی و برای پرهیزگاران رهنمود و اندرزی است» (ابن قتیبه، 72: 1972).

دوران حکومت بنی امیه دورانی بود که طی آن بروز بحث های کلامی در مورد قرآن نیاز به تفسیر آن را پدید آورد. در این زمان اصطلاحاتی مثل جبر، تشبیه و ارجاء که بر پایه آن ها فرقه های مختلفی به وجود آمدند، معرفی و تبیین شدند. نقطه آغاز این بحث ها را می توان در برخی متون یافت. از مجاهد نقل شده است: «بهترین عبادت ها یک عقیده خوب است (افضل العباده الرأی الحسن)» (ابن قتیبه، 57: 1972). وی با این کلمات در واقع به انتقادهای مطرح شده علیه تفسیر آیات قرآن، بر پایه عقاید شخصی، پاسخ می داد. وی در معنای این آیه که می گوید «و به پروردگار خود نگاه می کند» (قیامت/ 23) گفت: «آن ها از پروردگارشان انتظار پاداش دارند». وی در تشریح این موضوع افزود: «هیچ کس با توجه به خلقت خود نمی تواند او را ببیند» (الطبری، 192: x1 xx و 1985).

از محمد بن سیرین (وفات: 729/110) نیز نقل شده است که در مورد این آیه که می گوید: «آیا ندیده ای آن هایی را که در ابطال آیات خدا مجادله می کنند؟ ندیده ای که تا کجا از حقیقت انحراف حاصل کرده اند (غافر/ 69)» گفت: «اگر این آیه در مورد قادریه نازل نشده، من نمی دانم در مورد چه کسی نازل شده است» (الطبری، 83: V1XX و 1985).

نقد و بررسی مقاله

1ـ نویسندگان، یکی از دلایل پدید آمدن تفسیر را حل تناقض های آشکار (Apparent Contradiction) برخی آیات قرآن پنداشته اند گرچه پس از آن به مسئله محکم و متشابه اشاره نموده اند تا از بار منفی مطلب بکاهند، ولی این اولین بار نیست که آنان از وجود تناقض های آشکار در قرآن سخن به میان می آورند. نولدکه مستشرق معروف آلمانی می نویسد: «تلاش مفسران متاخر، رهایی از تناقضات مختلفی است که در قرآن وجود دارد و آن چه که به نظر می رسد، تدریجی بودن رسالت محمد(صلی الله علیه و آله و سلم) است و این مفسران یا توانسته اند این تناقضات را حل کنند و یا در آیاتی که تناقض شدیدی با هم داشته اند، به نسخ اعتراف کرده اند» (شریفی، 82). بلاشر، جرجیس سال، بالجون، بل و... نیز به این مسئله اشاره کرده اند (همو،83 ـ 82). جان برتن در مقاله نسخ دایرة المعارف اسلام (برتن، 1011) و در مقدمه اش بر کتاب «الناسخ و المنسوخ» ابوعبید قاسم بن سلام، یکی از فلسفه های نسخ را حلّ تناقض های بین آیات قرآن می پندارد.

بررسی

این رویکرد بر خلاف قرآن است که می فرماید: «لَوْ کانَ مِنْ عِندِ غَیرِ اللّهِ لَوَجَدُوا فِیهِ اخْتِلاَفاً کثِیراً»؛ (نساء / 82) «اگر (بر فرض) از طرف غیر خدا بود، حتماً در آن اختلاف فراوانی می یافتند». هم چنین برخلاف اندیشه اجماعی و عقیده قطعی مسلمانان است که بر اساس آن نه تنها هیچ گونه تناقض و تغایری بین آیات قرآن وجود ندارد، بلکه این آیات، موید و مفسر همدیگرند و بهترین روش تفسیر قرآن نیز همین شیوه تفسیر قرآن به قرآن شناخته شده است. بر اساس استدلال عقلی نیز می توان گفت کتابی که به عنوان معجزه پیامبر و برای هدایت عموم مردم نازل شده است و برای اثبات حقانیت خود دیگران را به تحدّی فرا می خواند، نمی تواند حاوی تناقض و ابهام باشد، البته اگر مقصود این مستشرقان از واژة «تناقض»، معنای منطقی و اصطلاحی آن (جمع بین دو امر وجودی و عدمی) نباشد، بلکه رفع تعارض های ظاهری برخی آیات مورد نظر باشد که با دقت و توضیح برطرف می شود، این مطلب قبول کردنی است، چون در هر متنی گاهی توهم تعارض یا تعارض های ظاهری به وجود می آید که با دقت و توضیح در بخش های دیگر متن یا قرائن خارجی برطرف می شود.

2ـ نویسندگان مقاله ضمن اشاره به داستان های قرآن، آن ها را به درستی بر خلاف انجیل و تورات پراکنده دانسته اند و در ادامه چنین آورده اند: «دانشمندان مسلمان برای تکمیل بخش های جامانده از داستان های مختصر ذکر شده در قرآن، بیشتر به انجیل روی آورده اند که جزئیات بیشتری را ارائه کرده است. در دوره تابعان، قرض گرفتن از اسرائیلیات بر پایه اطلاعات دریافتی از تازه مسلمانان یهودی افزایش قابل ملاحظه ای یافت».

بررسی

در بررسی و نقد این مسئله توجه به چند نکته ضروری است: الف ـ قصص در نگاه قرآن بیان ماجراهای گذشته از حیث عبرت گرفتن است و آن پی گیری و بیان حقیقت تاریخی از زوایای گوناگون برای شکوفایی انسان از بعد هدایتی اش می باشد، لذا قرآن کریم درپی بیان یک ماجرا به طور کامل نیست، بلکه بخش هایی از ماجرا را بر می گزیند که هادی و مربی باشد (اشرفی، 110).

ب ـ بخش گسترده ای از قرآن (حدود یک چهارم) را قصه ها تشکیل می دهند و می توان گفت که تمام جنبه های هدایت نیز در آن آمده است. از جمله اهداف قصص قرآنی می توان به تثبیت قلب پیامبر صلی الله علیه و آله و رسالت او، عبرت، غفلت زدایی، تفکر، هدایت و رحمت برای مؤمنین، اسوه سازی و... اشاره کرد. (همو، 136 ـ 122)، بنابراین فلسفه قصص قرآنی تنها برای حمایت از پیام پیامبر، آن گونه که در مقاله ذکر شده، نیست.

ج ـ از جمع بندی آیات مشخص می شود که بنی اسرائیل به کتاب تورات مفتخر بودند و به وسیله آن هدایت شدند، ولی یهودیان کتاب شان را تغییر دادند و بسیاری از آیات را برای دست یابی به مقاصد دنیایی نادیده گرفتند و برخی را تاویل نمودند. در بسیاری از موارد نیز دست نوشته های خود را به خدا نسبت دادند (همو، 93).

اگرچه قرآن کریم در ابتدای دعوت و رسالت پیامبر اکرم برای اثبات نبوت ایشان، سئوال از اهل کتاب و یهودیان را توصیه کرد، ولی پس از اثبات خباثت و عدم راستگویی و عزم آنان بر تضعیف دین اسلام، نهی صریح بر عدم جواز مراجعه به آنان را صادر نمود و فرمود: «یاأَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَتَتَّخِذُوا بِطَانَةً مِن دُونِکمْ لاَ یأْلُونَکمْ خَبَالاً وَدُّوا مَا عَنِتُّمْ...»؛ (آل عمران/ 188). پس از نزول این آیه بود که پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله و سلم) به صراحت بر عدم جواز مراجعه به اهل کتاب تصریح نمود (معرفت، 597 ـ 594).

پس مسلمانان با این رویکرد که کتب اهل کتاب را تحریف شده می دانستند، مراجعه به آن ها را برای تکمیل داستان های قرآن به طور مطلق جایز نمی دانستند؛ گرچه برخی اسرائیلیات نیز در اثر بی توجهی وارد شد.

در بخش دیگری از مقاله، احادیثی از پیامبر مبنی بر جواز نقل از اسرائیلیات و احادیثی دال بر منع آن ذکر شده است، اما نویسندگان معاصر ـ شیعه و سنی ـ از جمله آیة الله معرفت و دکتر ذهبی آن را جایز نمی دانند و احادیث جواز را مردود می شمارند (همو، 608 ـ 604). موضوع داستان های پیامبران در قرآن و متون تفسیری یکی از مسائل مورد توجه خاورشناسان است. رویکرد این گروه به دلایلی با مسلمانان متفاوت است.در قرآن، به ویژه سوره های مکی، مقدار قابل توجهی از مواد و اطلاعات عبری ـ یهودی، روایات کتاب مقدس (عهد عتیق و عهد جدید)، دیده می شود. برای خاورشناسان، این پرسش پیش می آید که این همه از کجا آمده است.

از میان تحقیقاتی که شرق شناسان در این باره انجام داده اند، می توان به کارهای زیر اشاره کرد:

1) یان پاولنی (j.pauliny) مقالات متعددی درباره متون قصص الانبیاء کسائی منتشر کرده است.

2) خوری (khory) بررسی هایی درباره ابوالقاسم فارسی انجام داده است.

3) روبرتو توتولی (R.totoli) استاد موضوعات اسلامی دانشگاه تورین ایتالیا کتابی به زبان ایتالیایی با عنوان پیامبران انجیلی در سنت ادبی اسلامی نوشته است.

4) برانون ولر (B.Wheler) نیز یکی از صاحب نظران در حوزه قصص الانبیا نگاری است که کتابی با عنوان «موسی در قرآن و تفاسیر اسلامی» نوشته است.

5) مک الیف (J.MacAuliffe) سر ویراستار دایرة المعارف قرآن لایدن نیز کتابی با عنوان مسیحیان از دیدگاه قرآن به رشته تحریر درآورده که پایان نامه دکترای ایشان بوده است. در یک پاسخ کوتاه می توان گفت که منبع قرآن و عهدین یکی است و آن وحی است، بنابراین جای تعجب نیست که برخی مطالب در باب توحید و نبوت و قصص آن ها همخوان باشد، البته قرآن برگرفته از تورات و انجیل نیست و شاهد این مطلب وجود اختلاف های زیاد در داستان های پیامبران مثل لوط و سلیمان، داود و عیسی در قرآن و عهدین است. در قرآن خرافات و مطالب خلاف اخلاق وجود ندارد و همین دلیل تحریف شدن آن ها و تحریف نشدن قرآن است.

3 ـ نویسندگان پس از نام بردن از خلفای راشدین، عده ای از صحابه (از جمله عبدالله بن عباس) را مشهورترین مفسران بر می شمارند.

بررسی

به اعتراف فریقین، علی(علیه السلام) اعلم اصحاب پیامبر و آگاه بر تاویل و تنزیل قرآن بود و دیگر صحابه برای رفع ابهامات و پرسش های خود به آن حضرت مراجعه می کردند (فاضلی، 27). قرآن کریم نیز در آیاتی نیکی ها و فضایل علی(علیه السلام) را به زیبایی به تصویر کشیده است. مجاهد عقیده دارد که هفتاد آیه درباره علی(علیه السلام) نازل شده است که خداوند درباره هیچ فردی، چنین آیاتی نفرستاده است (همو، 45). ابن عباس نیز گفته است: آن چه در فضیلت علی(علیه السلام) در قرآن آمده، درباره هیچ یک از افراد نازل نشده است (همو، 46). گرچه توصیفاتی که درباره ابن عباس در این مقاله ذکر شده است صحیح است و عبدالله بن عباس بن عبدالمطلب بن هاشم بن عبدمناف، پسرعم رسول خداست و به دلیل آگاهی و دانش فراوان به حبرالامّة، بحر، ترجمان القرآن و... ملقب شده بود، ولی باید دانست که وی از محضر رسول خدا استفاده کرد و پس از وی، علی(علیه السلام) استاد و مربی ایشان بود. او خود به شاگردی امام افتخار می کرد و می گفت: «ما اخذت من تفسیر القرآن فعن علی بن ابی طالب» (همو، 93). می توان گفت غالب روایاتی که ابن عباس از رسول خدا نقل کرده، از طریق علی(علیه السلام) بود؛ زیرا ابن عباس در زمان وفات پیامبر 13 ساله بود.

نکته مهم این است که وی در نقل روایات به این مطالب اشاره نکرده است تا مبادا کینه و دشمنی نسبت به علی(علیه السلام) و وجود نام آن حضرت در سلسله روایات مستند به پیامبر، مانع از نقل و پذیرش روایات پیامبر شود (همو، 96).

از سوی دیگر کلود ژیلیو (Claud Gilliot) محقق و قرآن پژوه فرانسوی که پایان نامه دکترای خود را به بررسی تفسیر طبری اختصاص داده است در مقاله ای با عنوان «آغاز علم تفسیر قرآن» به بررسی معضل وثاقت متون تفسیری در نخستین قرون اسلامی پرداخته است. منقولات منسوب به ابن عباس و وثاقت آن ها موضوع بحث ژیلیو است و نتیجه ای که وی از تحقیق خود گرفته، عدم وثاقت این روایات است (ر.ک. به: نجفی، 110).

خانم ابوت در تحقیق خود «تحولات اولیه دانش تفسیر» بر عکس ژیلیو، شان و جایگاه ممتازی برای ابن عباس در مقام مفسر قرآن ذکر کرده و به وثاقت منقولات وی حکم کرده است (همان جا). جوینبول (Juynbool) در مقاله حدیث و قرآن دایرة المعارف قرآن لایدن نیز با مولفان این مقاله در مورد تشکیک در وثاقت برخی از روایات منقول از ابن عباس هم نوا شده است (جوینبول، 388).

4 ـ آن چه نویسندگان مقاله در مورد خوارج نوشته اند در خوشبینانه ترین حالت گویای اطلاعات محدود آنان است. این اولین بار نیست که شرق شناسان در این زمینه به بیراهه رفته اند. به عنوان نمونه، امتیاز یوسف در مقاله «امام» دایرة المعارف قرآن می نویسد: «خوارج با اصرار بر اصول تساوی بشر و اجرای عدالت قرآنی به دنبال انتخاب آزاد امامی عادل و کاملاً محکم و تزلزل ناپذیر بودند تا بدون در نظر گرفتن پیشینه نژادی و قبیله ای او گزینش گردد» (ر.ک. به: رستم نژاد، 102).

سی. ای. بازورث در مقاله خوارج دایرة المعارف آمریکانا می نویسد: «فرقه ای سیاسی ـ مذهبی است که در اوایل دوره اسلامی پدید آمد. در اواسط قرن هفتم، مناقشات بر سر حق جانشینی خلافت، منجر به خروج و جدایی عناصر رادیکال مساوات طلب از میان مسلمانان گردید. خوارج به اجتماع خود، خصیصه فرهمندی داده، بر جدایی و تفکیک خود از بدنه اصلی مسلمانان تاکید کردند. آنان در حقیقت، غیر خوارج را بی ایمانِ کافر دانسته و تمام مسلمانانی را که مرتکب گناهان کبیره شده اند، به عنوان افراد جهنمی مقدر شده قلمداد می کردند» (تقی زاده داوری، 239). این در حالی است که می دانیم فرقه خوارج در سال 37 هجری در جریان مسئله حکمیت در جنگ صفین پدید آمد. این گروه به علت کوتاه فکری، کج فهمی و لجاجت، از علی(علیه السلام) فاصله گرفتند و چنان از معارف اسلامی دور شدید که مسلمانان آنان را طرد کردند. آنان به چند گروه منشعب شدند که تنها فرقه اباضبیه که عقاید معتدل تری دارند، تاکنون باقی مانده اند (همو، 239).

5 ـ یکی از نکات تاسف بار و برخوردهای غیر علمی نویسندگان متهم کردن شیعیان به «تفسیر بدون توجه به سبب نزول آیات» است. برای نمونه نیز به فرقه «بیانیه» که یکی از غلات معدوم شیعه اند، اشاره کرده اند.

بررسی

الف. اگر مؤلفان اندک تفحصی در تفاسیر و کتب علوم قرآنی شیعه داشتند توجه تام مفسران و دانشمندان علوم قرآنی شیعه را به علم اسباب نزول در می یافتند و این گویای مراجعه نکردن به منابع شیعی و تکیه انحصاری بر منابع غیر شیعی است.

ب. اشاره به فرقه کم اهمیت بیانیه(1) که بیان بن سمعان در زمان امام باقر(علیه السلام) آن را بنا نهاد و با مخالفت های شدید شیعیان روبه رو شد و از بین رفت، علتی جز غرض ورزی و تعصب عنادآلود ندارد.

فرو گذاشتن تفاسیر شیعی مشهوری چون مجمع البیان طبرسی یا المیزان علامه طباطبایی و تمرکز بر دیدگاه های فردی غیر قابل اعتنا، مایه تأسف است.

ج. شیعیان به «سیاق» در تفسیر توجه دارند؛ همان گونه که علامه طباطبایی در المیزان بارها به سیاق در تفسیر آیات استدلال می کند و آن را قرینه ظنی می داند (رضایی، 417).

قیمت بک لینک و رپورتاژ
نظرات خوانندگان نظر شما در مورد این مطلب؟
اولین فردی باشید که در مورد این مطلب نظر می دهید
ارسال نظر
پیشخوان