مقدمه
از جمله حوادث قبل از ظهور امام عصر (عج)، وقوع خسف و زلزله در نقاط مختلف زمین، می باشد که در رأس آنها می توان به خسف دمشق در جابیه و حرستا قبل از خروج سفیانی اشاره کرد که در منابع فریقین شیعه و اهل سنت، ذکر شده است. همچنین، روایات فراوان و متعددی درباره اصل وقوع زلزله و نیز کثرت آن قبل از ظهور در منابع حدیثی، وجود دارد؛ به گونه ای که برخی از مکان ها و خسارت های آن و زمان زلزله ها، نیز مشخص شده است که در ادامه به تفصیل بیان خواهد شد.
خسف و زلزله قبل از ظهور
کثرت زلزله در عصر ظهور
در منظومه معارف مهدوی، علائم ظهور، به دو دسته حتمی و غیرحتمی، تقسیم شده است. و از جمله علائم غیرحتمی، کثرت و فراوانی زلزله ها قبل از ظهور است. در کتاب الغیبة شیخ طوسی به نقل از پیامبر(ص)، چنین نقل شده است:
عَنْ أَبِی سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ، أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (ذَکرَ الْمَهْدِیَّ، فَقَالَ: یَخْرُجُ عنْدَ کثرَةِ اختِلَافِ النَّاسِ وَ زَلَازِلَ، فَیَمْلَأُهَا عَدْلًا وَ قِسْطاً کمَا مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا (طوسی، 1411: 178)؛
پیامبر اکرم (ص) فرمود: مهدی، به هنگام فراوان شدن اختلاف مردم و زلزله، قیام کرده و زمین را پر از عدل و داد می کند، همان گونه که از ظلم و ستم پر شده است.
مشابه این حدیث، در دیگر منابع شیعی (ابن حیون، 1409: ج3، 363) و نیز کتب اهل سنت نقل شده است (ابن حنبل، 1404: ج4، 104).
همچنین در کتاب الملاحم و الفتن سید بن طاووس، سال ظهور (سال زوج قمری که صحیه آسمانی در ماه رمضان آن سال واقع خواهد شد )، سالی آکنده از زلزله و سرما، توصیف شده است:
فِی سَنَةٍ کثِیرَةِ الزَّلَازِلِ وَ الْبَرْد (ابن طاووس، 1398: 284)؛
ظهور امام عصر(عج)، در سالی همراه با زلزله ها و سرما، رخ خواهد داد.
همچنین از امام باقر(ع)، نیز در کتاب الغیبة نعمانی نقل شده است:
لَا یَقُومُ الْقَائِمُ إِلَّا عَلَی خوْفٍ شدِیدٍ وَ زَلَازِل (نعمانی، 1397: 235)؛
قائم اهل بیت، زمانی قیام و ظهور خواهد کرد که مردم دچار ترس شدید و نیز زلزله های فراوان شده باشند.
مکان دقیق این زلزله های قبل از ظهور، معرفی نشده است. در برخی احادیث اهل سنت، از باب مثال و نمونه، به وقوع زلزله در مکان هایی چون "اهواز، بغداد، بصره و زلزله هایی در مصر"، اشاره شده است:
وَ بِالْأَهْوَازِ زَلَازِلُ، فَتَکونُ بیُوتُهُمْ قبُورَهُمْ، ثُمَّ تنْقَطِعُ السبُلُ، فلَا یَخْرُجُ أَحَدٌ مِنْ مَدِینَةٍ إِلَی مَدِینَةٍ. (ابن طاووس، 1398: 254)
وَ زَلَازِلُ بِبَغْدَادَ، وَ هِیَ أَسْرَعُ الْأَرَضِینَ خَرَاباً. (ابن طاووس، 1398: 263)
یُخْسَفُ بِالْبَصْرَةِ خَسْفٌ بِکلَّائِهَا وَ بأَرْجَائِهَا، وَ خسْفَانِ آخَرَانِ بِسُوقِهَا وَ مَسْجِدِ جَامِعِهَا... وَ بِمِصْرَ ثلَاثُ خُسُوفٍ وَ سِتُّ زَلَازِل. (ابن طاووس، 1398: 252)
مضمون حدیث فوق در کتب معتبر شیعی، وجود ندارد و سید بن طاووس نیز از منابع اهل سنت، نقل کرده است؛ بنابراین، به محتوای آن به قطع و یقین، نمی توان اعتماد نمود. بلکه آن چه یقینی و اطمینان آور است و همان گونه که در کتاب الغیبة نعمانی از امام باقر (ع) نقل شده است، تنها وقوع خسف و زلزله های فراوان قبل از ظهور می باشد (لَا یَقُومُ الْقائِمُ إِلَّا علَی خَوْفٍ شَدِیدٍ وَ زَلَازِل).
تعدد خسف در نقاط مختلف زمین
و اما خسف، که خود ممکن است نتیجه ای حاصل از زلزله نیز باشد (زلزله های فراوانی که قبل از ظهور رخ خواهد داد و منجر به خسف و فروررفتن در زمین نیز خواهد شد)، در احادیث مهدویت، به عنوان نشانه های حتمی و غیرحتمی، بیان شده است. از جمله: خسف بیداء لشکر اعزامی سفیانی به عربستان در بین مکه و مدینه در "سال ظهور"، جزو علائم "حتمی" ظهور است. (صدوق، 1395: ج2، 650) لکن، سایر خسف ها، "قبل از ظهور" و در زمره علائم "غیرحتمی"، می باشند.
به طور کلی، سه خسف در نقاط مختلف زمین، گزارش شده است: خسف در مغرب، خسف در مشرق و خسف در جزیرة العرب. البته در کتاب الخصال شیخ صدوق، روایتی وجود دارد که آنها را از نشانه های قیامت برشمرده است:
اطَّلَعَ علَیْنَا رَسُولُ اللَّهِ مِنْ غُرْفَةٍ لَهُ وَ نَحْنُ نَتَذَاکرُ السَّاعَةَ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ لَا تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّی تَکونَ عَشْرُ آیَاتٍ:... وَ ثَلَاثٌ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَة الْعَرَب. (صدوق، 1362: 431)
اما در دو روایت دیگر که ذکر خواهد شد، این سه خسف، از نشانه های ظهور امام مهدی(ع)، شمرده شده اند و البته از آن جا که ظهور امام مهدی(ع) پیش از قیامت است، هرچه از نشانه های ظهور باشد، می تواند از نشانه های قیامت نیز باشد. بنابراین میان روایات یاد شده از این جهت تعارضی نیست. (آیتی، 1390: 198) روایات یاد شده، بدین قرارند:
در کتاب کمال الدین شیخ صدوق، به نقل از ابن عباس از پیامبر اکرم(ع) چنین روایت می کند که چون به معراج رفتم، خداوند سبحان به من چنین فرمود:
وَأَعْطَیْتُک أَنْ أُخْرِجَ مِنْ صُلْبِهِ أَحَدَ عَشَرَ مَهْدِیّاً کلُّهُمْ مِنْ ذُرِّیَّتِک مِنَ الْبِکرِ الْبَتُولِ وَ آخِرُ رَجلٍ منْهُمْ یُصَلِّی خَلْفَهُ عِیسَی ابنُ مرْیَمَ... فَقُلْتُ إِلَهِی وَ سَیِّدِی مَتَی یَکونُ ذَلِک فَأَوْحَی اللَّهُ جَلَّ وَ عَزَّ یَکونُ ذَلِک... وَ عِنْدَ ذَلِک ثَلَاثَةُ خُسُوفٍ خَسْفٌ بِالْمَشْرِقِ وَ خَسْفٌ بِالْمَغْرِبِ وَ خَسْفٌ بِجَزِیرَةِ الْعَرَبِ... (صدوق، 1395: ج1، 251)؛
... و این را به تو عطا کردم که از صلب او، یازده امام هدایت، بیرون بیاورم که همگی از فرزندان دوشیزه بتولند و آخرینشان (امام مهدی)، مردی است که عیسی پسر مریم پشت سرش، نماز می گزارد... عرض کردم: معبود و سرور من، این واقعه چه موقع خواهد بود؟ خداوند بلند مرتبه فرمود:... و در این هنگام سه خسف خواهد بود: خسفی در مشرق و خسفی در مغرب و خسفی در جزیرة العرب.... در کتاب مختصر اثبات الرجعة منسوب به فضل بن شاذان[1] نیز حدیثی مشابه حدیث فوق نقل شده است:
قال رسول الله(ص) لأمیر المؤمنین(ع):... واعلم أن ابنی ینتقم من ظالمیک و ظالمی أولادک و شیعتک فی الدنیا و یعذبهم الله فی الآخرة عذابا شدیدا. فقال سلمان الفارسی: من هو یا رسول الله؟ قال: التاسع من ولد ابنی الحسین، الذی یظهر بعد غیبته الطویلة... قال: متی یظهر یا رسول الله؟... لذلک علامات، منها: نداء من السماء و خسف بالمشرق، و خسف بالمغرب، و خسف بالبیداء (میرلوحی، 1427: 57)؛
پیامبر خدا(ع) به امیر مؤمنان(ع) فرمودند:... و بدان که پسرم از کسانی که به تو و فرزندان تو و شیعیان تو ستم کرده اند در دنیا انتقام می گیرد و خداوند آن ها را درآخرت به شدت عذاب می کند. سلمان فارسی پرسید: ای پیامبر خدا او کیست؟ فرمود: نهمین فرزند از نسل پسرم حسین که پس از غیبت طولانی اش ظهور می کند... پرسید: ای پیامبر خدا او چه موقع ظهور می کند؟ برایش نشانه هایی است از جمله: ندایی از آسمان و خسفی در مشرق و خسفی در مغرب و خسفی در بیداء (بین مکه و مدینه).
از میان دو روایت یاد شده روایت نخست به وهب بن منبه، راوی اهل سنت برمی گردد که نام واسطه های خود تا ابن عباس را نیز ذکر نکرده است و از این جهت قابل اعتماد نیست؛ اما راویان روایت دوم، همگی ثقه هستند، لکن مشکل این روایت در منبع آن است؛ چرا که این روایت از کتابی با عنوان مختصر اثبات الرجعة و منسوب به فضل بن شاذان است که به دست شیخ حر عاملی رسیده و از سرگذشت این کتاب پیش از رسیدن به دست شیخ حر عاملی، اطلاعات چندانی در دست نیست. از این رو اثبات اعتبار این روایت، نیازمند تتبع بیشتری است. (آیتی، 1390: 200)
در کتاب الارشاد شیخ مفید، از امام صادق(ع) درباره "خسف بغداد و بصره" در عراق، نیز چنین روایت شده است:
یُزْجَرُ النَّاسُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ عَنْ مَعَاصِیهِمْ بِنَارٍ تظْهَرُ لَهمْ فی السَّمَاء وَ حُمْرَةٍ تُجَلِّلُ السَّمَاءَ وَ خَسْفٍ بِبَغْدَادَ وَ خَسْفٍ ببَلْدَةِ الْبصْرَةِ وَ دِمَاءٍ تُسْفَک بِهَا وَ خَرَابِ دُورِهَا (مفید، 1413: ج2، 378)؛
مردم پیش از قیام قائم از گناهانشان باز داشته می شوند با آتشی که در آسمان آشکار می شود و سرخی که آسمان را روشن می کند و خسفی که در بغداد و بصره رخ می دهد و خون هایی که در عراق ریخته می شود و ویران شدن خانه هایش.
همچنین شیخ مفید، ضمن برشمردن علائم ظهور، علاوه بر خسف در بغداد، اصل وقوع زلزله در عراق قبل از ظهور را نیز گزارش کرده است:
خَوْفٌ یَشْمَلُ أَهْلَ الْعرَاق وَ زَلْزَلَةٌ حتَّی یَنْخَسِفَ کثِیرٌ مِنْهَا. (مجلسی، 1403: ج52، 220)
همچنین، در منابع اهل سنت، "خسف و زلزله در منطقه مصر"، نیز گزارش شده است:
بِمِصْرَ ثلَاثُ خسُوفٍ وَ ستُّ زَلَازِل. (ابن طاووس، 1398: 252)
البته این احتمال وجود دارد که مقصود از "خسف مشرق"، همان خسف بغداد و بصره باشد و مقصود از "خسف مغرب"، خسف جابیه - حرستا در دمشق سوریه قبل از خروج سفیانی، بوده و "خسف جزیرة العرب"، نیز همان خسف بیداء در بین مکه و مدینه باشد؛ شاهد بر این مدعا، هم چنان که در روایت اخیر در کنار خسف مشرق و مغرب به جای جزیرة العرب، خسف بیداء ذکر شده بود. بنابراین محتوای روایت اخیر، همان روایت سابق خواهد بود. لازم به ذکر است، خسف ها و زلزله های یادشده، هم چنان که می توانند نشانه ظهور امام مهدی(ع) باشند، می تواند عذاب الهی و معلول رواج گناه و آلودگی ها و معاصی مردم باشد (یُزْجَرُ النَّاسُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ عَنْ مَعَاصِیهِمْ). (آیتی، 1390: 198-201)
به هر حال، خسف و زلزله به دلیل فراوانی آن قبل از ظهور، طبیعتاً در نقاط مختلف زمین رخ خواهد داد؛ و اما در احادیث علائم ظهور که تأکید بیشتر بر روی حوادث کشورهای جغرافیای عصر ظهور می باشد تا دیگر مناطق کره زمین؛ از اینرو و از باب نمونه، به خسف بغداد و بصره در عراق، و تخریب منطقه ری در ایران، خسف جابیه - حرستا در دمشق سوریه و خسف در جزیرة العرب (خسف بیداء) در عربستان، اشاره شده است.
خسف جابیه - حرستا در دمشق سوریه
از حوادث مورد اجماع در منابع حدیثی فریقین شیعه و اهل سنت، خسف جابیه (مفید، 1413: 255؛ عیاشی، 1380: ج1، 64) و تخریب مسجد اموی (کورانی، 1428: ج2، 107 ) و خسف غوطه دمشق در حرستا (ابن حجر، 1428: 85) می باشد. و وقوع آن، حاکی از نزدیک بودن خروج سفیانی و تسلط وی بر دمشق به عنوان حاکم آینده دمشق خواهد بود. (مقدسی شافعی، 1428: 84)
توضیح بیشتر این که: خسف جابیه، هرچند فقط در منابع شیعی ذکر شده است (نعمانی، 1397: 279)؛ لکن خسف حرستا و تخریب مسجد اموی در نزدیکی جابیه دمشق، در منابع فریقین شیعه و اهل سنت ذکر شده است. بنابراین، ذکر حوادث خسف در منطقه شام، قبل از خروج سفیانی، اختصاص به منابع حدیثی شیعه ندارد، بلکه مضمون آن همچون خسف غوطه دمشق (خسف حرستا در سوریه)، نیز در احادیث اهل سنت، متعدد و فراوان، ذکر شده است؛ از جمله:
... رجفت الأرض فانقعر غربی مسجدها و یخسف بقریة یقال لها حرستا، ثم یخرج عند ذلک السفیانی... (مقدسی شافعی، 1428: 84)؛
... زمین تکان می خورد و سمت غرب مسجد در زمین فرو می رود و آبادی که به آن حرستا گویند در زمین فرو می رود و بعد از آن، سفیانی خروج می کند....
... لا یخرج المهدی حتی یخسف بقریة فی الغوطة تسمی حرستا (ابن منادی، 1418: 134)؛
... امام مهدی(ع) خروج نمی کند تا این که آبادی در غوطه دمشق که به آن حرستا گویند در زمین فرو رود.
... و خسف بقریة بدمشق و سقط طائفة من غربی مسجدها، رفع بالشام ثلاث رایات: الأبقع و الأصهب و السفیانی... (ابن حماد، 1423: 195)؛
... و پس از خسف و فرورفتن منطقه ای در دمشق و فرو ریختن بخش غربی مسجد دمشق، سه پرچم در منطقه شام، برافراشته می شود: ابقع، اصهب و سفیانی....
از عمار یاسر، صحابی پیامبر(ص) در کتاب الغیبة شیخ طوسی به نقل از منابع اهل سنت، چنین نقل شده است:
إِنَّ دَوْلَةَ أَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّکمْ فِی آخِرِ الزَّمَانِ وَ لَهَا أَمَارَاتٌ... وَ یُنَادِی مُنَادٍ عَنْ سُورِ دِمَشْقَ وَیْلٌ لِأَهْلِ الْأَرْضِ مِنْ شَرٍّ قَدِ اقْتَرَبَ وَ یُخْسَفُ بِغَرْبِیِّ مَسْجِدِهَا حَتَّی یَخِرَّ حَائِطُهَا وَ یظْهَرُ ثَلَاثَةُ نَفَرٍ بِالشَّامِ کلُّهُمْ یَطْلُبُ الْمُلْک رَجُلٌ أَبْقَعُ وَ رَجُلٌ أَصْهَبُ وَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ بَیْتِ أَبِی سُفْیَانَ یَخْرُجُ فِی کلْبٍ وَ یَحْضُرُ النَّاسُ بِدِمَشْقَ... (طوسی، 1411: 463)؛
حکومت اهل بیت پیامبر در آخرالزمان، نشانه هایی دارد و از جمله نشانه ها:... و منادی در دمشق ندا می دهد: وای بر اهل زمین از شرّی که نزدیک شده است و قسمت غربی مسجد اموی دمشق، به زمین فرومی رود، به طوری که دیوارش، خراب و ویران می شود. سپس در شام، سه جریان، قیام می کنند که همگی نیز خواهان حکومت و فرومانروایی هستند: ابقع، اصهب و سفیانی (اسامی رمز، می باشد)، سفیانی، از منطقه کلب (جنوب سوریه )، خروج می کند و مردم را در دمشق، جمع می کند....
مشابه حدیث فوق را، دیگر علمای اهل سنت از جمله: مقدسی شافعی در کتاب عقد الدرر فی أخبار المنتظر (مقدسی شافعی، 1428: 76 و 155) و نیز ابوعمرو دانی در کتاب السنن الواردة فی الفتن، (الدانی، 1416: ج4، 936) نیز ذکر کرده اند.
بنابراین، حادثه خسف در محور جابیه - حرستا و تخریب بخش هایی از مسجد اموی دمشق در کشور سوریه، در منابع حدیثی شیعه و اهل سنت، ذکر شده است و از نقطه نظر "تحولات میدانی منطقه شام در عصر ظهور"، خبر از خروج قریب الوقوع "سفیانی" به عنوان حاکم آینده منطقه شام و سوریه را تداعی می کند. (ثم یخرج عند ذلک السفیانی)؛ اما فاصله بین خسف تا خروج سفیانی، معلوم و مشخص نیست.
تحقیقی درباره خراب الری و زلزله تهران قبل از ظهور
حدیث "خراب الری" در الغیبة نعمانی
هرچند در غالب کتب حدیثی شیعه، تنها با ذکر کلیاتی، از تعدد خسف، خرابی و کثرت زلزله، سخن به میان آمده است؛ لکن در اندکی از احادیث نیز به مکان های خسف و زلزله، اشاره شده است؛ از جمله: در حدیث الغیبة نعمانی، بدون استناد به معصوم، از وقوع خرابی در منطقه ری و تهران در ایران، قبل از ظهور، نیز سخن به میان آمده است.
توضیح این که: در کتاب الغیبة نعمانی و به نقل از "کعب الاحبار"، قبل از خروج سفیانی، وقوع نشانه هایی از جمله: خسف "بغداد" در عراق و نیز تخریب "منطقه ری، تهران" در ایران، چنین نقل شده است:
وَ خَرَابِ الزَّوْرَاءِ وَ هِیَ الرَّیُّ وَ خَسْفِ الْمُزَوَّرَةِ وَ هیَ بَغْدَادُ وَ خُرُوجِ السُّفْیَانِیِّ. (نعمانی، 1397: 147)
در این حدیث به نقل از کعب الاحبار در کتاب الغیبة نعمانی، دو ادعا مطرح شده است: اول این که، قبل از ظهور، منطقه ری در ایران، دچار خرابی و تخریب خواهد شد، ثانیا، الزوراء نامی مشترک برای ری (تهران ) و بغداد می باشد. در این نوشتار، هر دو مدعا، نقد و بررسی خواهد شد.
حدیث کتاب الغیبة نعمانی به نقل از "کعب الاحبار" روایت شده و سند آن نیز به معصوم نمی رسد. بنابراین در نگاه اول، از شرایط حجیت ذاتی برخوردار نیست. مضاف بر این که شخصیت کعب الاحبار، در میان شیعه و مسلمانان، شخصیت مقبولی نیست. و در کتب "اربعه شیعه"، هیچ حدیثی از طریق کعب الاحبار، نقل نشده است. زیرا کعب الاحبار (کعب بن ماتع حمیری)، عالم یهودی اهل یمن بود که در زمان پیامبر(ص)، ایمان نیاورد. اما به عنوان تابعین (زرکلی، 1989: ج5، 228) در زمان خلافت عمر خلیفه دوم، وانمود کرد به اسلام ایمان آورده و به مدینه رفت (ابن جوزی، 1412: ج5، 38) سپس در زمان خلافت عثمان، به منطقه شام و سوریه رفت و یکی از مشاوران معاویه شد. (ابن سعد، 1418: ج7، 309) وی آن چنان شخصیت مخدوشی حتی در بین متقدمین اهل سنت داشته که دو محدث بزرگ اهل سنت (بخاری و مسلم) نیز در کتاب الصحیحین، از کعب الاحبار، هیچ حدیثی را نقل نمی کنند. (ذهبی، 1427: ج3، 490)
مضاف بر این که، با مراجعه به میراث حدیثی شیعه، "خراب الری" در هیچ کتاب معتبر حدیثی دیگر، نقل نشده است؛ حال با این توصیف، موجب شگفتی است، چرا و به چه دلیل، شخصیت والامقامی همچون نعمانی[2] از کعب الاحبار، حدیث خراب ری (تهران) قبل از ظهور را نقل می کند؟ در واقع علت اصلی نقل این حدیث از کعب الاحبار، مشخص نیست؛ لکن می توان احتمال داد که تلاش محدث والامقام شیعی همچون نعمانی، براین مبنا استوار بوده است تا با کنار هم گذاشتن این حدیث در کنار سایر قراین حدیثی، تصویری از اصل وقوع و فراوانی خسف و زلزله در کشورهای جغرافیای عصر ظهور را به اثبات برساند. و تنها از این منظر به مضمون این روایت، نگریسته است.
نکته مهم، مضمون این حدیث به استنثنای "خراب الری"، کاملا مطابق با معارف مهدوی شیعه است و مخالف اعتقاد کعب الاحبار و مکتب خلفاء می باشد (عَلِیٌّ وَ رَبِّ کعْبٍ أَعلَمُهُمْ علْماً وَ أَقدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَوْفَرُهُمْ حِلْماً عَجِبَ کعْبٌ مِمَّنْ قَدَّمَ عَلَی عَلِیٍّ غَیْرَهُ وَ مِنْ نَسْلِ عَلِیٍّ الْقائِمُ الْمهْدِی... ثمَّ یَظْهَرُ بَعْدَ غَیْبَتِهِ ) و ابهام اساسی تنها در یک فقره از این حدیث، "خراب ری، تهران" قبل از ظهور و انطباق آن با "الزوراء" می باشد (خَرَابِ الزَّوْرَاءِ وَ هِیَ الرَّیُّ) که البته در هیچ حدیث دیگری، از میراث حدیثی شیعه، نقل نشده است. بنابراین، این فقره از حدیث الغیبة نعمانی، از "انفرادات کعب الاحبار" می باشد که در هیچ کتاب معتبر حدیثی شیعه و اهل سنت نیز وجود ندارد.
و در پایان، مختار این نوشتار، بنابر دیدگاه مشهور کتب لغت و جغرافیا، انطباق الزوراء بر بغداد، می باشد. مضاف بر این که، در هیچ کتاب معتبر حدیثی شیعه و اهل سنت، در باره زلزله تهران قبل از ظهور، گزاره یقینی وجود ندارد و آن چه به عنوان احتمال زلزله تهران با استناد به حدیث "دار الفاسقین" در کتاب مختصر البصائر، حدیث "خراب الری" در کتاب الغیبة نعمانی و حدیث "انطباق الزوراء بر تهران" در کتاب الکافی کلینی، ذکر می شود، بعد از بررسی سندی و دلالی این احادیث، هیچ کدام دلالت تام و اطمینان آور ندارد.
بررسی اعتبار حدیث، وثاقت سندی یا وثاقت صدوری؟
صرف نظر از وجود احتمالات مختلف در حدیث "خراب الزوراء و هی الری"، که بیان گردید، این روایت از اعتبار سندی قویی، نیز برخوردار نیست و به دلیل عدم استناد به معصوم و وجود کعب الاحبار در سند آن، جزو حدیث ضعیف، محسوب می شود. لکن شاید بتوان بر مبنای علمای متقدم شیعی، اعتبار این حدیث را واکاوی نمود؛ توضیح این که:
ضعف آشکار این حدیث در کعب الاحبار، می باشد که در طریق حدیث قرار گفته است. لکن آیا هر حدیث که از نظر سندی، ضعیف می باشد، در واقع حدیث جعلی نیز است؟ خیر؛ الزاماً این گونه نیست. و اگر حدیثی از حیث سند ضعیف باشد، نه این که واقعا آن حدیث، کذب و دروغ است، بلکه ممکن است در واقع صحیح باشد و لکن به طریق افراد موثق در سند حدیث، به دست ما در عصر حاضر، نرسیده باشد. به عبارت دیگر، نگاه متقدمین شیعه همچون نعمانی، در مواجهه با حدیث و ذکر آن در کتب خویش، مبنا و معیار "وثاقت صدوری" حدیث می باشد و نه "وثاقت سندی"؛ به عبارت دیگر، روایتی حجت است که به صدور آن اطمینان حاصل شود و البته راه دست یابی به این اطمینان، منحصر در صحت سند نیست؛ به عبارت دیگر، وثوق "صدوری" معتبر است و نه وثوق "سندی". (ربانی بیرجندی، 1378: 19)
لکن این حدیث از راه وثاقت صدوری نیز قابل اثبات یقینی نیست. زیرا روایت به معصوم نمی رسد. بنابراین از حجیت ذاتی برخوردار نیست، اما ممکن است، چندین قرینه، وجود داشته باشد که حدیث را حداقل در مقام بررسی بیشتر، قرار می دهد:
1- این حدیث در کتاب الغیبة نعمانی ذکر شده که از نظر رجال پژوهان شیعی همچون نجاشی، شخصیت نعمانی و کتاب وی، مورد تمجید واقع شده است. نجاشی، شخصیت نعمانی را، چنین توصیف می کند:
النعمانی، المعروف بابن زینب، شیخ من أصحابنا، عظیم القدر، شریف المنزلة، صحیح العقیدة، کثیر الحدیث. (نجاشی، 1365: 383)
وی، از مشایخ بزرگ امامیه و شاگرد مرحوم کلینی بوده است. (نادری، 1391: 176). نعمانی، کتاب الکافی کلینی را نوشته و کاتب و نویسنده کتاب استاد خویش، نیز می باشد. همچنین، کتاب الغیبة نعمانی، اولین و معتبرترین کتاب مهدوی مستقل موجود می باشد. (نادری، 1391: 160 ). مضاف بر این که، تقدم این کتاب الغیبة نعمانی بر کتاب کمال الدین شیخ صدوق و الغیبة طوسی و اتصال به دوران غیبت صغری، بر اهمیت آن افزوده است. (گودرزی، 1396: 264)
2- و اما در خصوص کتاب الغیبة نعمانی، مرحوم نجاشی، مطلبی را که مخالف باورهای شیعی و یا غریب باشد، از این کتاب برنمی شمرد و حتی نسخه قرائت شده کتاب الغیبة نعمانی از طریق محمد بن علی شجاعی، به رویت مرحوم نجاشی نیز رسیده است:
رأیت أبا الحسین محمد بن علی الشجاعی الکاتب یقرأ علیه کتاب الغیبة تصنیف محمد بن إبراهیم النعمانی بمشهد العتیقة، لأنه کان قرأه علیه، و وصی لی ابنه أبوعبدالله الحسین بن محمد الشجاعی بهذا الکتاب و بسائر کتبه و النسخة المقروءة (المقروة) عندی. (نجاشی، 1365: 383)
3- هرچند این روایت، از طریق کعب الاحبار نقل گردیده، لکن حضور ابن عقده کوفی ثقه (نجاشی، 1365: 94 و طوسی، 1420: 69) در طریق این حدیث، و نیز ذکر آن در کتاب خویش (ابن عقده کوفی، 1424: 104)، سومین قرینه برای راست آزمایی این گزاره حدیثی در آینده و حوادث ظهور، خواهد بود.
4- همان طور که بیان گردید، ملاک مرحوم نعمانی در گزینش و نقل احادیث، حصول وثوق به صدور آن ها از معصوم (وثاقت صدوری) است (رستمی، 1392: 127-133)؛ نعمانی در ابتدای کتاب، صراحتاً این موضوع را بیان می کند:
فقصدت القربة إلی الله عزوجل بذکر ما جاء عن الأئمة الصادقین الطاهرین من لدن أمیر المؤمنین إلی آخر من روی عنه منهم فی هذه الغیبة التی عمی عن حقیتها و نورها من أبعده الله عن العلم بها و الهدایة إلی ما أوتی عنهم فیها ما یصحح لأهل الحق حقیقة ما رووه و دانوا به و تؤکد حجتهم بوقوعها و یصدق ما آذنوا به منها (نعمانی، 1397: 23)؛
من تصمیم گرفتم که قربتاً الی اللَّه روایاتی را که از پیشوایان دینی رسیده است از زمان امیرالمؤمنین تا آخرین امامی که از او روایتی در باره غیبت صادر شده نقل کنم و کسی که خداوند او را از فهم این غیبت و راه یابی به آنچه از ائمّه(ع) رسیده است، دور داشته است و چشم دل او را از فهم حقیقت و درک نور این غیبت کور کرده است؛ روایات صحیحی که اهل حقّ آنها را نقل کرده اند و به آن روایات معتقد هستند و دلیل مؤکدی است بر وقوع این غیبت و آن چه را که اعلام کرده بودند تصدیق می کند.
لذا گاه در این کتاب، احادیثی از روات ضعیف نیز نقل شده است؛ لکن تعدد طرق روایات و وثوق به صدور آن ها از معصوم، جبران کننده ضعف های احتمالی برخی احادیث الغیبة نعمانی است. (نادری، 1391: 176) و البته این امر، مسبوق به سابقه بوده و در میان علمای متقدم شیعه، نیز ساری و جاری بوده است. به عنوان نمونه، شیخ صدوق، روایتی از وهب بن وهب، نقل می کند در حالی که، وهب بن وهب، از روات عامه و مشهور به جعل حدیث، می باشد. (نجاشی، 1365: 430 و طوسی، 1420: 488) لکن از نگاه محدث والامقام شیخ صدوق، در حدیثی که وهب بن وهب، در طریق و سند آن قرار دارد، ضمن تصریح و اذعان شیخ صدوق به ضعف این راوی، اما روایت وی به دلیل قرائن دیگر، اخذ می شود:
جَاءَ هَذَا الْحَدِیثُ هَکذَا فِی رِوَایَةِ وَهْبِ بْنِ وَهْبٍ وَ هُوَ ضَعِیفٌ وَ الَّذِی أُفْتِی بِهِ وَ أَعْتَمِدُهُ فِی هَذَا الْمَعْنَی. (صدوق، 1413: ج4، 34)
از این رو، مبانی پذیرش حدیث در نگاه متقدمین شیعه، وثاقت صدوری می باشد.
اما متأسفانه در حدیث کعب الاحبار در الغیبة نعمانی، از نگاه متاخرین، وثاقت صدوری نیز، قابل خدشه است؛ زیرا نه تنها مضمون نقل قول "منفرد" کعب الاحبار (خراب الری )، در هیچ حدیثی دیگری نقل نشده است، بلکه سند این روایت به معصوم نیز ختم نمی شود. بنابراین، تعدد طرق و صدور از معصوم در این حدیث، منتفی است. زیرا خبر واحد در غیر احکام فقهی، معتبر نیست و عالمان شیعی بر این باورند که تنها روایات مفید علم از حجیت برخوردار است. (طوسی، 1409: ج1، 6-7) از اینرو، می کوشند با ذکر طرق متعدد و روایات همسان و هم مضمون، بر درستی یا نادرستی گزاره موجود در حدیث، آگاهی یابند. لکن در مانحن فیه، حدیث کتاب الغیبة نعمانی، در تأیید بخشی از محتوای حدیث ذکر شده (خراب الری قبل از ظهور)، هیچ مویدی در میراث حدیثی شیعه یافت نشد.
5- اما می توان، چنین بیان کرد: هرچند کعب الاحبار، از طرفداران مکتب خلفاء بوده و ارادتی به شیعه و امامان اهل بیت، نداشته است، اما قرینه ای دیگری که موجب می شود، در نفی مطلق این حدیث، توقف شود؛ این است که کعب الاحبار، آن چه مخالف اعتقادات و مذهب خویش بوده است، را روایت کرده است؛ زیرا وی ابتدا به ضلالت و گمراهی مخالفان امام علی در دنیا و آخرت، تصریح می کند (قَالَ کعْبٌ: أُولَئِک کانُوا عَلَی الضَّلَالِ وَ الِارْتدَادِ وَ النکثِ فبِئْسَ ما قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنْفُسُهُمْ إِذَا لَقُوا اللَّهَ بِحَرْبِ خَلِیفَتِهِمْ وَ وَصِیِّ نَبِیِّهِمْ وَ عَالِمِهِمْ وَ سَیِّدِهِمْ وَ فَاضِلِهِمْ وَ حامِلِ اللِّوَاءِ وَ وَلِی الْحَوْضِ وَ الْمُرْتَجَی وَ الرَّجَا دُونَ هَذَا الْعَالَمِ وَ هُوَ الْعَلَمُ الَّذِی لَا یُجْهَلُ وَ الْمَحَجَّةُ الَّتِی مَنْ زَالَ عنْهَا عطِبَ وَ فی النَّارِ هَوَی ذَاک عَلِیٌّ ) و نیز افضلیت، اعلمیت و برتر بودن و جانشینی امام علی(ع)، بعد از پیامبر(ص) را ذکر کرده (وَ رَب کعْبٍ أَعْلَمُهُمْ عِلْماً وَ أَقْدَمُهُمْ سِلْماً وَ أَوْفَرُهُمْ حِلْماً عَجِبَ کعْبٌ مِمَّنْ قَدَّمَ علَی علِیٍّ غیْرَهُ) سپس به قائم اهل بیت(ع)، امام دوازدهم، امام مهدی(ع) از نسل امام علی(ع) (إِنَّ الْقَائِمَ الْمَهْدِیَّ منْ نسْلِ علِیٍّ )، و نیز به زنده بودن حضرت عیسی(ع) و بازگشت وی در آخرالزمان (رَجْعَةِ عِیسَی ابْنِ مرْیَم... وَ بهِ یَحْتَجُّ عِیسَی ابْنُ مَرْیَمَ عَلَی نَصَارَی الرُّوم) و افضلیت امام مهدی بر انبیاء (یُعْطِیهِ اللَّهُ جَل وَ عَزَّ ما أَعطَی الْأَنْبِیَاءَ وَ یَزِیدُهُ وَ یُفَضِّلُهُ ) تصریح می کند. آنگاه با ذکر این که امام مهدی(ع)، غیبت نموده، سرانجام بیان می کند، وی بعد از وقوع حوادثی و نشانه هایی، ظهور خواهد کرد (ثُمَّ یَظْهَرُ بَعْدَ غَیْبَتِهِ مَعَ طلُوعِ النجْمِ الْأَحْمَرِ وَ خَرَابِ الزَّوْرَاءِ وَ هِیَ الرَّیُّ وَ خَسْفِ الْمُزَوَّرَةِ وَ هِیَ بَغْدَادُ وَ خُرُوجِ السُّفْیَانِی). حال، وقتی کعب الاحبار، به مهم ترین و اصلی ترین مساله اعتقادی شیعه، یعنی قائم و منجی، امام مهدی (ع) از نسل امام علی(ع) اشاره می کند و مهم تر این که، برخلاف عقیده مشهور اهل سنت، به "ولادت امام مهدی"، زنده بودن امام عصر و غیبت ایشان و ظهور ایشان در آخرالزمان، نیز تصریح می کند (إِنَّ الْقَائِمَ الْمَهْدِیَّ منْ نسْلِ عَلِیٍّ... یَظْهَرُ بَعْدَ غَیْبَتِهِ) (نعمانی، 1397: 146-147)؛ حال آیا منعی در اخذ و پذیرش آن وجود دارد؟
اصولاً محدّثان شیعه در کتب خویش، احادیثی را به نقل از راویان اهل سنت در منابع حدیثی شیعه گرد آوردند. البته از دیرباز، جواز و امکان نقل روایات اهل سنت از عصر ائمه(ع) مورد سؤال اصحاب ائمه نیز بوده است؛ چنان که این پرسش مهم را بر امامان نیز عرضه داشته اند و در پاسخ، وجود "روایات صحیح" منقول از پیامبر (ع) از راویان اهل سنت، مورد تأیید ائمه معصوم قرار گرفته است (صفار، 1404: 362 ). به عنوان مثال، شیوه مفسّران شیعی نیز نشان از مراجعه به منابع روایی اهل سنّت دارد. مفسّران شیعی در حوزه های مختلف مرتبط با "تفسیر" آیات قرآن به نقل احادیث اهل سنّت در کتب خویش پرداخته و در تبیین مفاهیم آیات قرآن، سود جسته اند. (رحمان ستایش، 1387: 111) فقهای شیعی نیز، اخذ روایات اهل سنت در صورت عدم معارض در روایات شیعی به عنوان "موید" را کافی می دانستند (شیخ انصاری، 1428: ج1، 302). همچنین در باب "فضائل و مناقب" اهل بیت، نیز شیوه علمای شیعه، اخذ و قبول اعترافات عامه و سخنان راویان اهل سنت مبنی بر مدح و اثبات فضائل اهل بیت بوده است؛ بنابراین، اگر حدیثی از پیروان مکتب خلفاء، موافق عقاید حقه شیعی بیان شده باشد، نقل آن در میراث حدیثی شیعه، کارکردها و فواید متعددی را به دنبال دارد که از آن جمله می توان به تبیین دیدگاه های شیعی، حل تعارض میان اخبار، نقل مناقب اهل بیت و اثبات عقاید حقه شیعی از زبان پیروان مکتب خلفا و اتمام حجت بر مخالفان و... اشاره کرد. و فراتر از این، از نگاه برخی متکلمین شیعی، روایات اهل سنت در اقرار بر افضلیت امیرالمؤمنین(ع) و اثبات عقاید خاصه شیعی همچون ولادت و غیبت امام مهدی(ع)، دلالت بر "صحت" حدیث نیز دارد. (علامه امینی، 1416: 64) و این روش، از دیرباز در سیره علمای متقدم، ساری و جاری بوده است (شهیدی، 1386: 141-142).
محتوای روایت کعب الاحبار در کتاب الغیبة نعمانی مبنی بر افضلیت امام علی(ع) و نیز اثبات ولادت امام مهدی(ع)، زنده بودن و غیبت امام مهدی(ع)، نیز از این نمونه می باشد. بنابراین، صرف این که در سند حدیث کتاب الغیبة نعمانی، شخصی از پیروان مکتب خلفاء و از راویان اهل سنت، قرار گرفته است، دلالت بر جعلی بودن حدیث ندارد، کما این که اهل بیت (ع) نیز در سخنان خویش، بر این مبنا تأکید فرموده اند. (برقی، 1371: 230) و معیار، موافقت با عقاید حقه شیعی هرچند از زبان راویان عامه و مخالفین به عنوان موید در کنار احادیث صحیح و معتبر شیعی، می باشد. و نمونه های مختلفی از آن را می توان بیان نمود (صدوق، 1378: ج1، 204).
طبق توضیحات فوق الذکر، مرحوم نعمانی نیز دقیقاً بعد از ذکر این حدیث، در استناد به حدیث "کعب الاحبار" از پیروان مکتب خلفاء، بصراحت به انگیزه خویش در استناد به حدیث کعب الاحبار، بر "اتمام حجت" با مخالفین، اشاره می کند:
و فی هذین الحدیثین من ذکر الغیبة و صاحبها ما فیه کفایة و شفاء للطالب المرتاد و حجة علی أهل الجحد و العناد (نعمانی، 1397: 149).
هم چنان که در جای دیگر، نیز تصریح می کند، استناد به این نوع احادیث (احادیث اهل سنت موافق باورهای شیعی )، برهان قاطع و اتمام حجت بر مخالفان عنود و ستیزگر، با عقیده شیعه در موضوع مهدویت، می باشد:
دلالة و برهانا و توکیدا تجب به الحجة علی کل مخالف معاند و شاک و متحیر (نعمانی، 1397: 108).
6- و البته همان طور که در ادامه نیز به تفصیل بیان خواهد شد، احتمال دارد، عبارت "خراب الزوراء و هی الری" در حدیث کتاب الغیبة نعمانی، همچون احتمال دوم علامه مجلسی در شرح حدیث کتاب الکافی کلینی باشد (تَعْرِفُ الزَّوْرَاءَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک یَقُولُونَ إِنَّهَا بَغْدَادُ قَالَ لَا ثُمَّ قَالَ دَخَلْتَ الرَّیَّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ أَتَیْتَ سُوقَ الدَّوَابِّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ رَأَیْتَ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ عَنْ یمِینِ الطَّرِیقِ، تِلْک الزَّوْرَاء) (کلینی، 1407: ج8، 177) و بنابر تفسیر علامه مجلسی در کتاب مراة العقول، همان گونه که نفی امام در حدیث الکافی کلینی، تنها نفی انطباق الزوراء بر بغداد قدیم، می باشد و الزوراء، بر بغداد جدید، صدق می کند (احتمال دوم علامه مجلسی: یحتمل... أن یکون زوراء، بغداد الجدید وإنّما نفی الامام(ع)، بغداد القدیم) (مجلسی، 1404: ج26، 65 ) در حدیث کتاب الغیبة نعمانی نیز همین احتمال و تفسیر، مراد باشد؛ در نتیجه، قبل از ظهور، شاهد دو حادثه در عراق خواهیم بود: اول این که بغداد (المزورة، بغداد قدیم )، دچار خسف خواهد شد. کما این که در احادیث دیگری نیز به این موضوع اشاره شده است (یُزْجَرُ النَّاسُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ عَنْ مَعَاصِیهِمْ... وَ خَسْفٍ بِبَغْدَادَ). (مفید، 1413: ج2، 378 )؛ دوم، بغداد جدید (الزوراء)، در اثر حمله سفیانی به عراق، تخریب و خراب خواهد شد، کما این که در احادیث دیگر نیز به آن اشاره شده است (السُّفْیَانِیُّ وَ یَسِیرُ جَیْشُهُ إِلَی الْعِرَاقِ فَیُخْرِبُهُ، وَ یُخْرِبُ الزَّوْرَاءَ وَ یَتْرُکهُمَا جَمَّاءَ وَ یُخْرِبُ الْکوفَةَ) (حلی، 1421: 445).
7- از این رو، عبارت "خراب الزوراء و هی الری" در حدیث کعب الاحبار در کتاب الغیبة نعمانی، حتی در فرض پذیرش صحت آن بر مبنای مرحوم نعمانی (وثاقت صدوری)، نیز هیچ انطباقی بر تخریب منطقه ری و احتمال زلزله تهران در ایران قبل از ظهور ندارد.
بررسی انطباق الزوراء بر بغداد یا تهران؟
صرف نظر از حدیث الغیبة نعمانی مبنی بر انطباق الزوراء بر منطقه ری و تهران، همچنان در احادیث دیگر، ابهام باقی است و در تشخیص و تطبیق "الزوراء" بر تهران، تردید جدی وجود دارد؛ هم چنان که ظاهر حدیث الغیبة نعمانی، نیز گویای این واقعیت است که "الزوراء"، صفت و لقب مشترک بین بغداد و ری (تهران) می باشد؛ در حدیث دیگری در کتاب معتبر "الکافی" کلینی، نیز ظاهر این گونه است که امام معصوم، انحصار الزوراء بر بغداد را انکار کرده و آن را برای منطقه ری و تهران در ایران نیز ثابت می داند:
ثُمَّ قَالَ لِی تَعْرِفُ الزَّوْرَاءَ قَالَ قُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاک یَقُولُونَ إِنَّهَا بَغْدَادُ قَالَ لَا ثُمَّ قَالَ دَخَلْتَ الرَّیَّ قلْتُ نعَمْ قالَ أَتَیْتَ سُوقَ الدَّوَابِّ قُلْتُ نَعَمْ قَالَ رَأَیْتَ الْجَبَلَ الْأَسْوَدَ عَنْ یَمِینِ الطرِیقِ؛ تلْک الزَّوْرَاء. (کلینی، 1407: ج8، 177)
طبق حدیث فوق، الزوراء نه تنها بر بغداد منطبق است، بلکه وصف مشترک است که علاوه بر بغداد، بر منطقه ری و تهران نیز صدق می کند. بویژه، طبق حدیث فوق، راوی گمان می کرده است که "الزوراء" تنها و فقط بر شهر "بغداد"، منطبق است؛ لکن امام با نفی این توهم انحصار، تطبیق الزوراء برای "منطقه ری (تهران)" را نیز معرفی می نمایند. شاهد بر این امر، امام معصوم، و در ادامه با ذکر ویژگی خاص، رشته کوه ای در الزوراء در نزدیکی منطقه ری (رَأَیْتَ الْجَبَلَ الْأَسْوَد)، به معرفی دقیق تر آن شهر در ایران، می پردازند. مؤید این مطلب، حدیث کتاب الخصال شیخ صدوق، می باشد که در آن، نیز سخن از منطقه الزوراء است که در آخرالزمان ساخته می شود (الزَّوْرَاءَ تُبْنَی فِی آخِرِ الزَّمَان). (صدوق، 1362: ج2، 507 )
بنابراین، همان طور که الزوراء، برای بغداد ثابت است (تُبْنَی مَدِینَةٌ یُقَالُ لَهَا زَوْرَاءُ بَیْنَ دِجْلَةَ وَ دُجَیْلٍ وَ الْفُرَات) (خزاز رازی، 1401: 214)؛ (إِنَّ أَمِیرَالْمُؤْمِنِینَ لَمَّا رَجَعَ منْ وَقعَةِ الْخوَارِجِ اجْتَازَ بِالزَّوْرَاءِ، فَقَالَ لِلنَّاسِ: إِنَّهَا الزَّوْرَاء) (طوسی، 1414: 199 ). طبق حدیث کتاب الغیبة نعمانی نیز به صراحت الزوراء برای منطقه ری و تهران، توصیف شده است (خَرَابِ الزَّوْرَاءِ وَ هِیَ الرَّیُّ) (نعمانی، 1397: 147) هم چنان که علامه مجلسی در کتاب مراة العقول در تفسیر حدیث الکافی کلینی، نیز احتمال داده است که ممکن است الزوراء، بر مناطقی از ری قدیم، نیز صدق کند (احتمال اول) و حدیث، اشاره به واقعه ای در در نزدیکی ظهور قائم باشد:
یحتمل أن یکون الزوراء فی الخبر، اسما لموضع بالری... و علی الأول (اسما لموضع بالری) یکون إشارة إلی واقعة تکون فی زمن القائم علیه السلام أو فی قریب منه. (مجلسی، 1404: ج26، 65)
در بیان علامه مجلسی، احتمال دیگری نیز مطرح است (احتمال دوم) که مطابق آن، انحصار الزوراء بر بغداد، را می رساند؛ طبق این احتمال، نفی امام (ع) در حدیث الکافی کلینی، تنها نفی انطباق الزوراء بر بغداد قدیم، می باشد و الزوراء، بر مناطق دیگری همچون بغداد جدید، صدق می کند:
یحتمل أن یکون الزوراء فی الخبر...، بغداد الجدید وإنّما نفی الامام(ع)، بغداد القدیم و لعله کان هناک موضع یسمی بالری و یکون إشارة إلی المقاتلة التی وقعت فی زمان مأمون هناک و قتل فیها کثیر من ولد العباس.... (مجلسی، 1404: ج26، 65)
طبق این احتمال (احتمال دوم)، معنای حدیث کعب الاحبار در الغیبة نعمانی نیز واضح می شود. یعنی، عبارت "خراب الزوراء و هی الری" در حدیث کتاب الغیبة نعمانی، نیز شبیه احتمال دوم علامه مجلسی در تفسیر حدیث کتاب الکافی کلینی خواهد بود. و همان گونه که نفی امام در حدیث الکافی کلینی، تنها نفی انطباق الزوراء بر بغداد قدیم، می باشد و الزوراء، بر مناطق دیگری در عراق همچون بغداد جدید، صدق می کند؛ در حدیث کتاب الغیبة نعمانی نیز همین احتمال، مراد باشد.
در نتیجه، قبل از ظهور، شاهد دو حادثه در عراق خواهیم بود: اول این که بغداد (المزورة، بغداد قدیم)، دچار خسف خواهد شد. کما این که در احادیث دیگری نیز به این موضوع اشاره شده است (یُزْجَرُ النَّاسُ قَبْلَ قِیَامِ الْقَائِمِ عَنْ مَعَاصِیهِمْ... وَ خَسْفٍ بِبَغْدَادَ) (مفید، 1413: ج2، 378)؛ دوم، بغداد جدید (الزوراء )، در اثر حمله سفیانی به عراق، تخریب و خراب خواهد شد، کما این که در احادیث دیگر نیز به آن اشاره شده است (السُّفْیَانِیُّ وَ یَسِیرُ جَیْشُهُ إِلَی الْعِرَاقِ فَیُخْرِبُهُ، وَ یُخْرِبُ الزَّوْرَاءَ وَ یَتْرُکهُمَا جَمَّاءَ وَ یُخْرِبُ الْکوفَةَ) (حلی، 1421: 445).
از این رو، عبارت "خراب الزوراء و هی الری" در حدیث کعب الاحبار در کتاب الغیبة نعمانی، حتی در فرض پذیرش صحت آن بر مبنای مرحوم نعمانی (وثاقت صدوری)، نیز هیچ انطباقی بر تخریب منطقه ری و احتمال زلزله تهران در ایران قبل از ظهور ندارد.
همچنین، قائلین انطباق الزوراء بر تهران، علاوه بر دو حدیث فوق، به حدیث سوم دیگری در کتاب مختصر البصائر، نیز استناد جسته اند؛ توضیح این که، در حدیثی بسیار طولانی و ارزشمند در کتاب مختصر البصائر، مفضل از امام صادق (ع)، در ضمن بیان فرایند ظهور و بیان نشانه های حتمی ظهور و وقوع برخی حوادث و جنگ ها قبل از ظهور، در خلال این حدیث طولانی، در توصیف و مذمت شهری به نام "دارالفاسقین"، الزوراء، مطالبی بیان می شود:
قَالَ الْمُفَضَّلُ: یَا سَیِّدِی کیْفَ تَکونُ دَارُ الْفَاسِقِینَ فِی ذَلِک الْوَقْتِ؟ قَالَ(ع): فی لَعنَةِ اللَّهِ وَ سَخَطِهِ وَ بَطْشِهِ، تخْرِبُهَا الْفتَنُ، وَ تَتْرُکهَا حُمَماً، فَالْوَیْلُ لَهَا وَ لِمَنْ بِهَا کلُّ الْوَیْلِ مِنَ الرَّایَاتِ الصُّفْرِ وَ رَایَاتِ الْمَغْرِبِ، وَ مَنْ یَجْلِبُ الْجَزِیرَةَ (فی نسخۀ اخری: من کلب الجزیرة)، وَ مِنَ الرَّایَاتِ الَّتِی تَسِیرُ إِلَیْهَا مِنْ کلِّ قَرِیبٍ أَوْ بَعِیدٍ. وَ اللَّه لَینْزِلَنَّ بِهَا مِنْ صُنُوفِ الْعَذَابِ مَا نَزَلَ بِسَائِرِ الْأُمَمِ الْمُتَمَرِّدَةِ مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ إِلَی آخِرِهِ، وَ لَیَنْزِلَنَّ بِهَا مِنَ الْعَذَابِ مَا لَا عَیْنٌ رَأَتْ، وَ لَا أُذُنٌ سَمِعَتْ بِمِثْلِهِ، وَ لَا یَکونُ طُوفَانُ أَهْلِهَا إِلَّا بِالسَّیْفِ، فَالْوَیْلُ لِمَنِ اتَّخَذَ بهَا مسْکناً، فَإِنَّ الْمقِیمَ بِهَا یَبْقَی بِشِقَائِهِ وَ الْخَارِجَ مِنْهَا بِرَحْمَةِ اللَّهِ. وَ اللَّهِ لَیَبْقَی مِنْ أَهْلِهَا فِی الدُّنْیَا حَتَّی یُقَالَ إِنَّهَا هیَ الدُّنْیَا، وَ إِنَّ دُورَهَا وَ قُصُورَهَا هِیَ الْجَنَّةُ، وَ إِنَّ بَنَاتِهَا هُنَّ الْحُورُ الْعینُ، وَ إِن وِلْدَانهَا هُمُ الْوِلْدَانُ، وَ لَیَظُنَّنَّ أَنَّ اللَّهَ لَمْ یَقْسِمْ رِزْقَ الْعِبَادِ إِلَّا بِهَا، وَ لَیَظْهَرَنَّ مِنَ الِافْتِرَاءِ عَلَی اللَّهِ وَ عَلَی رَسولِهِ، وَ الْحکمِ بِغَیْرِ کتَابِ اللَّهِ، وَ مِنْ شَهَادَاتِ الزُّورِ، وَ شُرْبِ الْخُمُورِ، وَ الْفُجُورِ وَ أَکلِ السُّحْتِ، وَ سَفْک الدِّمَاءِ مَا لَا یکونُ فی الدُّنیَا کلِّهَا إِلَّا دُونَهُ، ثُمَّ لَیُخْرِبُهَا اللَّهُ تَعَالَی بِتِلْک الْفِتَنِ وَ تِلْک الرَّایَاتِ، حَتَّی لَوْ مَرَّ عَلَیْهَا مَارٌّ لَقالَ: هَاهُنَا کانَتِ الزَّوْرَاءُ (حلی، 1421: 450)؛
مفضل از امام صادق(ع) پرسید: ای آقای من! هنگام ظهور، «دار الفاسقین » چه وضعی دارد؟ آن حضرت فرمود: مشمول لعنت و غضب خداوند است. فتنه ها و آشوب ها آن را ویران می سازد و به کلی متروک می ماند. ای وای بر مردم آن از خطر لشکری که با پرچم های زرد، و لشکری که با پرچم های خود از مغرب زمین می آیند و کسی که جزیره را جلب می کند و لشکری که از دور و نزدیک به آن جا می رود. به خدا قسم همه گونه عذاب که بر امت های مُتمرّد و سرکش از اول خلقت تا آخر عالم رسیده بر آن فرود می آید. عذاب هایی به آن جا می رسد که هیچ چشمی ندیده و هیچ گوشی نشنیده است، طوفان شمشیر، آنها را فرو گیرد. وای بر کسی که آن جا را مسکن خود قرار دهد؛ زیرا هر کس در آن جا مقیم شود با حالت شقاوت باقی می ماند و هر کس هجرت کند در پرتو خدا بسر بَرد. به خدا مردم آن چنان غرق در ناز و نعمت و عیش و نوش می شوند که می گویند: زندگی حقیقی دنیا همین است. خانه ها و کاخ های آن، قصرهای بهشت است و دختران آن [در زیبائی] حور العین و جوانان آن، جوانان بهشت است. چنین پندارند که خداوند تمام روزی بندگانش را به آنها ارزانی داشته است! افترا به خداوند و پیامبر خدا(ع)، حکم کردن بر خلاف قرآن، شهادت دروغ، شراب خواری، زناکاری، خوردن پلیدی ها و خونریزی، چنان در آن جا شیوع یابد که فجایع تمام دنیا بپای آن نرسد. آن گاه خداوند همین مکان را به وسیله آن آشوب ها و آن لشکرها چنان ویران می سازد که وقتی رهگذری از آن جا می گذرد؛ می گوید: آیا این جا همان زوراء است.
هرچند با تأمل در این فقره از حدیث، به صراحت نمی توان فهمید که مراد از الزوراء، دقیقاً کدام شهر می باشد؟ اما با مراجعه به متن کامل حدیث، گویای این واقعیت است که امام صادق(ع)، دارالفاسقین را برای شهر الزوراء در عراق (بغداد)، توصیف نموده اند. زیرا امام صادق(ع)، قبل از توصیف تفصیلی و مذمت شهر الزوراء، با بیان سیر حرکت و حمله سفیانی از سوریه به عراق و تخریب کوفه، در ادامه به تخریب شهری به نام الزوراء در عراق، نیز تصریح می فرمایند:
السُّفْیَانِیُّ وَ یَسِیرُ جَیْشُهُ إِلَی الْعِرَاقِ فَیُخْرِبُهُ، وَ یُخْرِبُ الزَّوْرَاءَ وَ یَتْرُکهُمَا جَمَّاءَ وَ یُخْرِبُ الْکوفَةَ (حلی، 1421: 445)؛
سفیانی (حاکم آینده سوریه در عصر ظهور)، لشکر نظامی خویش را به سمت عراق، گسیل می دارد. در این حمله، شهر الزوراء و کوفه، تخریب می شود.
از این رو، هرچند در ابتدا "دار الفاسقین"، واژه مشترک و قابل انطباق بر هر شهری، می باشد؛ لکن با توجه به آن چه بیان گردید، نمی توان برداشت نمود که الزوراء، وصفی مشترک برای بغداد و تهران می باشد، بلکه با مراجعه به متن کامل حدیث، قرینه تخریب الزوراء در عراق، نشانه واضح بر این است که دارالفاسقین، توصیفی برای شهری در عراق (بغداد) است.
نتیجه گیری
بنابراین، همه احادیثی که قائلین بر انطباق الزوراء بر منطقه ری و تهران، استناد جسته اند، ادله کافی در آن وجود ندارد. زیرا حدیث اول (حدیث کتاب الغیبة نعمانی) از کعب الاحبار، روایت شده و سند آن به امام معصوم نمی رسد و در فرض پذیرش روایت، مطابق با احتمال دوم علامه مجلسی خواهد بود؛ و نیز حدیث دوم (روایت نقل شده در کتاب الکافی کلینی)، همان گونه که علامه مجلسی نیز بیان فرمودند، دو احتمال در آن مطرح است؛ همچنین، هیچ قرینه روشنی نیز وجود ندارد که این حدیث کتاب الکافی از احادیث علائم ظهور می باشد. حدیث سوم (حدیث مختصر البصائر ) نیز تصریح در انطباق الزوراء بر بغداد دارد.
از این رو، هرچند "الزوراء"، در ابتدا بنظر می رسید که وصف مشترک برای "بغداد" و "منطقه ری"، باشد؛ لکن انطباق الزوراء در احادیث فوق الذکر بر منطقه ری (تهران)، به دلیل عدم اتصال سند به معصوم در حدیث الغیبة نعمانی و وجود احتمالات گوناگون در حدیث الکافی کلینی، دلالتی تام و یقینی نیست. و هم چنان که در کتاب های لغت و جغرافیا نیز الزوراء، بیشتر برای منطقه بغداد در عراق، توصیف شده است (جوهری، 1984: ج2، 673؛ حموی، 1979: ج3، 156).
بنابراین، در هیچ کتاب معتبر حدیثی شیعه و اهل سنت، درباره زلزله تهران قبل از ظهور، گزاره یقینی وجود ندارد و آن چه به عنوان احتمال زلزله تهران با استناد به حدیث "دار الفاسقین" در کتاب مختصر البصائر، حدیث "خراب الری" در کتاب الغیبة نعمانی و حدیث "انطباق الزوراء بر تهران" در کتاب الکافی کلینی، ذکر می شود، بعد از بررسی سندی و دلالی این احادیث، هیچ کدام دلالت تام و اطمینان آور ندارد.
منابع
- ابن جوزی، المنتظم، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1412ق.
- ابن حجر، احمدبن محمد، القول المختصر فی علامات المهدی المنتظر، دارالتقوی، دمشق، 1428ق.
- ابن حماد، نعیم بن حماد، الفتن، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1423ق.
- ابن حنبل، احمدبن محمد، دار الفکر، بیروت، 1414 ق.
- ابن حیون، نعمان بن محمد، شرح الاخبار، جامعه مدرسین، قم، 1409ق.
- ابن سعد، کاتب واقدی محمدبن سعد، الطبقات الکبری، دارالکتب العلمیة، بیروت، 1418ق.
- ابن طاووس، علی بن موسی، الملاحم و الفتن فی ظهور الغایب المنتظر، الشریف الرضی، قم، 1398ق.
- ابن عقده، کوفی احمدبن محمد، فضائل امیرالمومنین، دلیل ما، قم، 1424ق.
- ابن منادی، احمدبن جعفر، الملاحم، دارالسیرة، قم، 1418ق.
- امینی، الوضاعون و احادیثهم، مرکز الغدیر للدراسات، بیروت، 1416ق.
- انصاری، مرتضی بن محمد، فرائد الاصول، مجمع الفکر الاسلامی، قم، 1428ق.
- آیتی، نصرت الله، تاملی در نشانه های حتمی ظهور، موسسه آینده روشن، قم، 1390 ش.
- برقی، احمدبن محمدبن خالد، المحاسن، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1371ق.
- الجوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح، دارالعلم، بیروت، 1984 م.
- حلی، حسن بن سلیمان بن محمد، مختصر البصائر، جامعه مدرسین، قم، 1421ق.
- حموی، یاقوت بن عبدالله، معجم البلدان، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1979 م.
- خزاز رازی، علی بن محمد، کفایۀ الاثر، بیدار، قم، 1401ق.
- الدانی، عثمان بن سعید، السنن الوارده فی الفتن، دار العاصمة، ریاض، 1416ق.
- ذهبی، سیر أعلام النبلاء، دارالحدیث، القاهرۀ، 1427ق.
- ربانی بیرجندی، محمدحسن، وثوق صدوری و وثوق سندی و دیدگاه ها، مجله فقه کاوشی نو، ش 19، 1378ش.
- رحمان ستایش، محمدکاظم، کارکردهای نقل روایات اهل سنّت در منابع شیعی، مجله علوم حدیث، ش 49، 1387ش.
- رستمی، محمدعلی، بررسی توصیفی تحلیلی کتاب الغیبه نعمانی، بوستان کتاب، قم، 1392ش.
- زرکلی، خیرالدین، الاعلام، دار العلم، بیروت، 1989م.
- الزهری، محمدبن احمد، تهدیب اللغة، دارالکتب العلمیة، بیروت، 2004 م.
- سلیمان، کامل، یوم الخلاص فی ظل القائم المهدی، دارالمجتبی، قم، 1427 ق.
- سیوطی، عبد الرحمن بن ابی بکر، العرف الوردی فی اخبار المهدی، المجمع العالمی للتقریب بین المذاهب الإسلامیة، تهران، 1385ش.
- شهیدی، روح الله، ملاک های قدما در ارزیابی و نقد حدیث در آیینه فهرست های رجالی، مجله حدیث اندیشه، ش 3، 1386ش.
- صدوق، محمدبن علی، الخصال، جامعه مدرسین، قم، 1362 ش.
-، عیون الاخبار الرضا(ع)، جهان، تهران، 1378 ق.
- ، کمال الدین و تمام النعمة، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1359 ش.
- ، من لایحضره الفقیه، جامعه مدرسین، قم، 1413ق.
- الصغیر، جلال الدین علی، علامات الظهور بحث فی فقه الدلالة و السلوک، دارالاعراف للدراسات، بیروت، 1433ق.
- صفار، محمدبن حسن، بصائر الدرجات، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، قم، 1404ق.
- طبری، محمدبن جریر، دلائل الامامة، بعثت، قم، 1413ق.
- طریحی، فخرالدین بن محمد، مجمع البحرین، نشر مرتضوی، تهران، 1375ش.
- طوسی، محمدبن حسن، الامالی، دارالثقافة، قم، 1414ق.
-، التبیان فی تفسیر القرآن، دار احیاء التراث العربی، بیروت، 1409ق.
-، الغیبة، دارالمعارف الإسلامیة، قم، 1411 ق.
-، الغیبة، مؤسسة المعارف الإسلامیة، قم، 1425 ق.
-، الفهرست، ستاره، قم، 1420ق.
- عیاشی، محمدبن مسعود، التفسیر، المطبعة العلمیة، تهران، 1380ق.
- قمی، علی بن ابراهیم، تفسیر القمی، دارالکتاب، قم، 1404ق.
- کورانی، علی، معجم الأحادیث الإمام المهدی، مسجد جمکران، قم، 1428ق.
- کفعمی، ابراهیم بن علی، جنة الأمان الواقیة، دار الرضی، قم، 1405ق.
- کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1407ق.
- گودرزی، مجتبی، بررسی تحول و تطور مطالعات مهدوی، بوستان کتاب، قم، 1396 ش.
- مجلسی، محمدباقربن محمدتقی، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، دارالکتب الاسلامیة، تهران، 1404ق.
- مجلسی، محمدباقر، بحارالانوار، دار إحیاء التراث العربی، بیروت، 1403 ق.
- مفید، محمّدبن محمّدبن نعمان بغدادی، الاختصاص، کنگره شیخ مفید، قم، 1413 ق.
- ، الارشاد، کنگره شیخ مفید، قم، 1413ق.
- مقدسی شافعی، یوسف بن یحیی، عقد الدرر فی اخبار المنتظر، مسجد جمکران، قم، 1428ق.
- مهدی پور، علی اکبر، روزگار رهایی، آفاق، قم، 1386ش.
- میرلوحی سبزواری، محمد بن محمد، مختصر کفایة المهتدی لمعرفة المهدی، بقیة العترة، قم، 1427ق.
- نادری مرتضی، اعتبار و تداول کتاب الغیبة نعمانی، مجله سفینه، ش 37، 1391ش.
- نجاشی، احمدبن علی، الرجال، جامعه مدرسین، قم، 1365ش.
- نعمانی، محمدبن ابراهیم، الغیبة، مکتبة الصدوق، تهران، 1397ق.
پی نوشت ها
[1] مشکل این حدیث، در اعتبارسنجی مـنبع آن یـعنی انـتساب کتاب مختصر اثبات الرجعۀ به فضل بن شاذان است. (آیتی، 1390: 78-79 و 200). و نیز رک: (جلالالدین علی الصغیر، 1433: ج 2، 302-306)
[2] نعمانی، شاگرد مرحوم کلینی و نویسنده کتاب الکـافی کـلینی، مـیباشد (نادری، 1391: 176). همچنین، کتاب الغیبة نعمانی، اولین و معتبرترین کـتاب مـهدوی مستقل موجود میباشد. (رستمی، 1392: 160)