علیرغم بگیر و ببندها، خیلی طبیعی است که نشود جوانان و نوجوانانی را که وارد پروسه چتربازی شدهاند، را از این کار منع کرد؛ چرا که اگر این کار را نکنند، گرسنه خواهند ماند. و گرسنگی، آدمی را برای انجام هر جرم و جنایتی متقاعد میکند! چند سال قبل حدود دو هفته مرز بهطور کامل مسدود و با جدیت تمام از قاچاق سوخت جلوگیری شد. همین مسئله باعث شد میزان سرقتهای درون و برونشهری را به طور چشم گیری افزایش یابد.
به گزارش به نقل از روزنامه توسعه ایرانی، می خواهم بگویم «خواهرخوانده» و بروم سراغ سیندرلا، که در پس خاکسترنشینیاش، بخت و اقبال، برای خوشبختی و نجاتش از دست مادرخوانده، نقشهای داشت و بالاخره سیندرلا، توانست با کمک پری و چوب جادویش، خوشبخت شود. اما منظورمان از خواهرخواندگی، نه سیندرلاست و نه پری جادویش، منظور ما، استانهایی است که این روزها، نامشان با فقر، بیکاری، گرسنگی و جرم و جنایت پیوند خورده است و کسی به فکر آنها نیست؛ گویی که این استانها، دقیقا خواهرخواندههایی هستند که هر کاری بکنند، نمیتوانند محبت مادری سرزمینی را که در آن حق آب و گل دارند، به خود جلب کنند و همواره مورد غضب این مادرند و نادیده گرفته میشوند.
این خواهرخواندههای لب مرزی!
هنوز شهرهای استانهای غربی، درگیر معضلی به نام کولهبری-کولبری هستند و مشکلات این افراد، بهرغم وعدهها و گاه اقدامات بیشتر بازدارنده دولت، نه حل میشود و نه تدبیری برای پایان مصیبت بیکاری آنان اندیشیده میشود.
با وجود سر و صدای فراوان در مورد ساماندهی کولبران، بگیر و ببندها، ارائه کارت دادستد و مبادله به کولبران واقعی و ... اما هنوز این افراد، قاچاقچی نامیده میشوند و مرزداران، در مورد آنان، اجازه تیراندازی دارند. این شیوه حل و فصل مشکلات معیشتی مردمی است که ناچارند برای لقمهای نان، خطر و عوارض جسمانی چنین شغل پرخطری را تحمل کنند، چرا که از سوی دولتمردان خود، هیچ تدبیر و برنامهای در رابطه با حل مشکلات خود نمیبینند.
در فاز جدید افزایش فشار بحرانهای اقتصادی و بیکاری، با شغل جدیدی مواجهیم که اتفاقا نام پرطمطراقی را هم حمل میکند: چتربازی!
چتربازی، پوشش و عنوان جدید همان کولبری است که اینبار از استان سیستان و بلوچستان سربرآورده؛ چهره جدیدی از فقر و بیکاری و گرسنگی!
مشکل اساسی این استانها دقیقا معلوم نیست. مشخص نیست چرا فشار بحرانهای اقتصادی و اجتماعی در این استانهای لب مرزی تا این حد زیاد است و چرا وقتی مردم این استانها انتظار کمک و امداد دارند، صدایشان یا به گوش کسی نمیرسد یا اگر برسد ناشنیده گرفته میشود.
سیستان و بلوچستان با جمعیتی کمتر از سه میلیون نفر، یکی از فقیرترین استانهای کشور است. در سالهای اخیر این استان دچار خشکسالی شدید شده، بحران آلودگی هوا، ریزگرد و گرد و غبار را تجربه کرده و بر همین اساس، امکان ادامه بسیاری از مشاغل از بین رفته است. سیستان و بلوچستان با 35 درصد جمعیت زیر 16 سال جوانترین استان کشور است. در حالی که در مورد آموزش و پرورش نیز در این استان مشکلات فراوانی وجود دارد؛ اغلب فرزندان این دیار ناچار ازترک تحصیل و ورود به بازار کاری هستند که وجود ندارد. بیکاری در این استان، به 40 درصد میرسد و این یعنی سیستان و بلوچستان، از بیکارترین استانهای کشور است. از 13 بلای شناخته شده طبیعی، 9 مورد آن در استان اتفاق افتاده و میافتد!
362 روستای سیستان و بلوچستان درگیر جیرهبندی آب هستند. 16 روستا درگیری بر سر آب را تجربه کردهاند، و بیش از هزار نفر دچار بیآبی مطلق هستند و با تانکر آب دریافت میکنند.
75 درصد مردم سیستان و بلوچستان زیر خط فقر قرار دارند و 95 درصد ساکنان استان به غذای مناسب دسترسی ندارند.
خرداد ماه امسال یکی از خبرنگاران صدا و سیما با انتشارعکسی از سفره غذای مردم سیستان و بلوچستان نوشت: «فقر باعث شده مردم اینجا گوشت گربه بخورند.» و البته واکنش دولت و مقامات قضایی در مورد این خبر، اعلام جرم علیه خبرنگار بود! در حالیکه خیلی راحت میشد کسی یا تیمی را فرستاد و درمورد صحت و سقم چنین خبری بررسی کرد و گزارش ارائه داد. چرا که وقتی از «تدبیر» سخن میگوییم، یعنی ما آدمهایی هستیم که دچار هیجانات آنی و در نتیجه واکنشهای هیجانی نمیشویم و میتوانیم چنین مسائلی را مدیریت کنیم. به جای سرکوب و بستن دهان خبرنگاری که مغرضانه یا دلسوزانه وظیفهاش را انجام داده، میشد خبر را پیگیری کرد، شاید به این ترتیب، گرهی از کار بسته این مردم باز میشد.
اطلاعات چندانی در دست نداریم!
حقیقت این است که در مورد شغل «چتربازی» جز گزارشی که خبرگزاری ایلنا تهیه کرده، مورد دیگری در دسترس نداریم و اگر هر اطلاعی در این زمینه بدهیم با مراجعه به این گزارش است.
گزارش ایلنا با عنوان «بچههای چترباز بلوچ «بابا نان داد» نمیدانند.» انعکاس بسیاری در خبرگزاریهای دیگر داشته است و ما هر چه در این باره گوگل کردیم، فقط همین گزارش خبرگزاری ایلنا دستمان را گرفت. چنین است که برای بررسی چنین پدیدهای، لازم است آنان که دستی بر آتش دارند، دست و پا بجنبانند و تا دیر نشده به سراغ این چتربازان بروند. زیرا چتربازان نوجوان این دیار، درگیر شغلی انتحاری هستند: قاچاق بنزین، بدون هیچ وسیله ایمنی!
چتربازی عنوانی برای کارگرانی در سیستان و بلوچستان است که بنزین و نفت و آرد به مرز افغانستان و پاکستان میبرند و پارچه و ادویه به شهر خود برمیگردانند. چتربازی شغل بسیار پرخطری است زیرا یک اشتباه در حمل بار سوخت و بهخصوص بنزین میتواند آخرین تلاش یک چترباز برای کسب نان باشد.
چتربازان همواره با خطر «مرگ» روبهرو هستند. هر روز و هر لحظه. اما در این بین، سرنوشت نوجوانان به مراتب نگرانکنندهتر است؛ آنها که به جای چشیدنِ طعم کودکی و بازیگوشیهای آن، با بنزین و مین و مرگ، دست به گریبانند
طبعا سختگیریهای بسیاری در مورد این شغل که به هر حال قاچاق را در دل خود نهفته دارد، انجام میشود.این افراد، دانسته یا نداسته ناچارند این اجناس را به کشورهای همسایه – و چه همسایههایی!- قاچاق کنند و در برابر، یا پول نقد بسیار ناچیزی دریافت کنند و یا کالایی را برگردانند که در این طرف مرز خریدار دارد.بهرغم بگیر و ببندها، خیلی طبیعی است که نتوان جوانان و نوجوانانی را که وارد پروسه چتربازی شدهاند، از این کار منع کرد؛ چراکه اگر این کار را نکنند، گرسنه خواهند ماند. و گرسنگی، آدمی را برای انجام هر جرم و جنایتی متقاعد میکند!
یکی از این چتربازها میگوید: چند سال قبل حدود دو هفته مرز بهطورکامل مسدود بود و با جدیت تمام از قاچاق سوخت جلوگیری شد. همین مسئله باعث شد میزان سرقتهای درون و برونشهری به طور چشمگیری افزایش یابد. بیشترین میزان سرقت مربوط به خودرو موتورسیکلت، احشام و منازل بود.
نگرانیهایی که باید جدی گرفته شوند
زهره صیادی (فعال مدنی) ازخطرات این روش امرار معاش میگوید: پرخطرترین بار برای یک چترباز، بنزین است. هر لحظه احتمالِ واژگونی بار و تعقیب و گریز وجود دارد که به سادگی به انفجار منتهی میشود؛ «انفجار» بدیهیترین خطری است که کارگران چترباز را تهدید میکند.
صیادی در مورد علت افزایش تعداد «چتربازان» و کسانی که خطر میکنند تا لقمه نانی به کف بیاورند، و نیز در مورد گروههایی که سراغ این شغل میروند؛به بافت متنوع اجتماعی «چتربازان» اشاره میکند و میگوید: خیلیها سراغ این به اصطلاح شغل میروند؛ خیلیها که البته همهشان «ناگزیرند» و راهی دیگر برای امرار معاش ندارند. روستاییهایی که بعد از سدسازیهای بیرویه و ناکارآمد مجبور به ترک خانه و کار شدهاند، کارگران تولیدیهای بومی و صنایعِ دستی که در بازارهای صادرات و رانت گالریهای هنری و شو و فروشِ هتلیهای «از ما بهتران» جایی نیافتهاند. کشاورزان و دامدارهایی که با خشکی زمین، تحتتاثیر حفر چاههای عمیق و خالی شدن سفرههای آبهای زیرمینی، بیکار و بیروزی ماندهاند، جمعیت بدون شناسنامهای که جز کار روزمزد دستش به جایی نمیرسد، بیکاران کارخانههای تعطیل و تعلیق شده استان، فارغالتحصیلهای محروم از کار و بسیاری از افراد مستاصل با دلایلی دیگر.
چتربازی عنوانی برای کارگرانی در سیستان و بلوچستان است که بنزین و نفت و آرد به مرز افغانستان و پاکستان میبرند و پارچه و ادویه به شهر خود برمیگردانند. چتربازی شغل بسیار پرخطری است؛ یک اشتباه در حمل سوخت میتواند آخرین تلاش یک چترباز برای کسب نان باشد
صیادی به خطر «انفجار» مین که در کمین چتربازان است هم اشاره میکند: مینگذاری مرز برای جلوگیری از عبور و مرورهای غیرقانونی، فشار چندین بارهای است بر شانه این کارگران. کارگرانِ چترباز زندگیشان در یک عبارت ساده خلاصه میشود: یا مرگ یا نان!
چتربازان همواره با خطر «مرگ» روبهرو هستند. هر روز و هر لحظه. اما در این بین، سرنوشت نوجوانان به مراتب نگرانکنندهتر است؛ آنها که به جای چشیدن طعم کودکی و بازیگوشیهای آن، با بنزین و مین و مرگ، دست به گریبانند.