فرادید؛ مجتبی گلستانی؛ نوشتار حاضر با این پرسش روبهروست که کاربست اصطلاح «جعل تاریخ» دربارهی رمان «سوءقصد به ذات همایونی» نوشتهی رضا جولایی که روایتهای صلب و معهود و پذیرفتهشدهی تاریخی را به چالش و پرسش میکشد، تا چه اندازه دقیق و درست است؟ آیا این رمان صرفاً تاریخ را قلب و تحریف میکند؟
مارتین هایدگر در کتاب «هستی و زمان» آنجا که به مسالهی زمانمندی و تاریخمندی میرسد، مینویسد: «عیانترین دلالت دو پهلوی واژهی "تاریخ"، دلالتی که غالباً مورد توجه بوده، اما بههیچروی "تقریبی و گنگ" نبوده، خود را در این نکته اعلام میدارد که این واژه هم "رخداد تاریخی" و هم علم ممکن به این رخداد را مراد میکند.» هایدگر به تفاوت دو واژه و دو معنا در باب تاریخ نظر دارد: Geschichte یا واقعیت و رخداد تاریخی و Historie یا روایت و شرح آن واقعیت و رخداد تاریخی. ترور محمدعلی شاه در نهم اسفند 1286 یک رخداد تاریخی است و آنچه در کتابهای تاریخنویسان (و همچنین در رمان «سوءقصد به ذات همایونی») نقل و بازگو و حتی شرح و تفسیر میشود، روایتی از آن رخداد تاریخی است که عمدتاً تحت عنوان کلی «تاریخ» یا Historie/History فهم میشود. در نزد هایدگر، رخداد تاریخی یا Geschichte دارای چندین معنای گوناگون است که با آنچه تاریخنگاران میفهمند، تفاوت عمدهای دارد و او عجالتاً دلالت واژهی تاریخ به معنای علم تاریخ (تاریخنگاری) را کنار میگذارد. تاریخ همچون «موضوعِ» (Sache) علم تاریخ همان معنایی است که هایدگر هنگامی که از تاریخ هستی یا Seinsgeschichte یاد میکند، در نظر دارد؛ و این درست در برابر دیدگاه تاریخنگارانهای است که تاریخ را در مقام واقعیتهای روایتشدهی قطعی در نظر میگیرد.
دازاین ـ. اصطلاحی که هایدگر برای پرهیز از افتادن در دام پیشفرضهای سنّت فلسفی غرب دربارهی انسان استفاده میکند ـ. تاریخمند است و رخداد تاریخی نیز بر تاریخمندی دازاین تکیه دارد، زیرا رخداد تاریخی مادامی که روایت نشود، معنای تاریخی (historisch) نمییابد و تاریخ به آن مفهوم که ما میشناسیم و بر جای میماند، همانا روایت است و دازاین جز در روایت و روایتگری زیست نمیکند. تاریخ به دازاین وابسته است، چه هنگامی که برای دازاین روایت میشود و چه هنگامی که دازاین آن را روایت میکند. بنابراین، تاریخ رخ میدهد و در شکلهایی وابسته به تاریخمندیِ دازاین روایت میشود.
در اینجا به چند نکتهی مهم با نتایج سیاسی مهمتر میرسیم: نخست، تاریخمندی دازاین همان فهمی است که دازاین از «بینابین» (the between) یا فاصلهی تولّد تا مرگ خود دارد و بر این اساس، دازاین از هیچگونه برتری و اِشراف بر تاریخ ـ. دیگر چه رسد به فراتاریخ ـ. بهرهمند نیست. دوم، تاریخ صرفاً به روایت تکصدا و واحدِ صاحبان قدرت و نویسندگان رسمی تاریخ تعلّق ندارد، بلکه هر دازاین ـ. در روزمرّهترین معنای آن ـ. از آنجا که در دل آداب و سنّت تاریخِ مشخّص و نیز فرهنگ و زبانی معیّن میاندیشد و میزید، انسانی تاریخساز و روایتکنندهی تاریخ بهشمار میآید، حتی اگر از «ما»ی تاریخی خود بیخبر باشد یا از فرهنگ و زبان و سنّتی بیتاریخ ـ. چه مکتوب و چه شفاهی ـ. بیاید. هم ازاینروست که رای تاریخنگارانی، چون ارنست نولته که تبیین و توضیح تاریخ و ایدهئولوژی فاشیسم را در شخص «پیشوا» جستوجو میکنند و متجلّی میدانند، به همان میزان نادرست است که رای کسانی که صرفاً تاریخِ روایتشدهی قطعی را معتبر و موثق میدانند.
پیرنگ رمان «سوءقصد به ذات همایونی» که گاهی بهاشتباه رمان تاریخی خوانده میشود، حول ماجرای ترور نافرجام محمدعلی شاه قاجار شکل گرفته است. رمان از زبان یک راوی دانای کل روایت میشود که در لحظاتی نسبت به دانای کل بودن خود لحنی هجوآمیز و طنزآلود پیدا میکند. او در فصل پیش از بخش اول رمان این توانایی را دارد که چونان «روح تاریخ» به ذهن همهی کسانی که بهنوعی در صحنه یا ماجرای سوءقصد به ذات همایونی حضور و شرکت دارند، نفوذ کند؛ اما در بخشهای بعدی خوانندهاش را با سرگذشت یکی از شخصیتهای رمان همراه میکند و ماجرا را به سرانجام نافرجام سوءقصد رهنمون میشود. این سوءقصد که بر طبق اقوال تاریخی شش ماه پس از ترور میرزا علیاصغرخان امینالسلطان، صدراعظم محمدعلی شاه، رخ داده و در تشدید مخالفت شاه قاجار با مشروطهخواهان و به توپ بستن مجلس تاثیر فراوان داشته، از سوی کمیتهی ترور یا بهگفتهی انقلابیِ مارکسیستِ دوران مشروطه، حیدرخان عمواوقلی (1259 ـ. 1300)، «هیئت مدهشه»ی اجتماعیون عامیون یا همان سوسیال دموکراتهای ایران برنامهریزی شده بوده است. اگر میرزا رضای کرمانی که در فصلی از رمان هم حضور دارد، اولین ترور سیاسی تاریخ ایران را در معنای مدرن این اصطلاح رقم زد، اجتماعیونِ عامیونِ ایران و قفقاز، اولین ترورهای تشکیلاتی و ایدهئولوژیک را سازماندهی کردند. سوسیال دموکراتها در نظامنامهی خود در تاریخ 15 شعبان 1325 قمری رسماً اخاذی و اعدام و ترور و ایجاد رعب و وحشت را در دستور کار خود قرار دادند و این امر را دفاع مسلحانه از مشروطیت در جهت عدالت اجتماعی و برابری تدریجی از طریق پارلمان میخواندند.
رمان «سوءقصد به ذات همایونی» روایتی از نحوهی تشکّل ملیت مدرن و سیاسی ایرانیان در یکی از برهههای تعیینکنندهی تاریخ معاصر ایران است: انقلاب مشروطه و استبداد صغیر. این برهه، همچنانکه تاریخنویسان در توصیف دورهی یازدهماههی خرداد 1287 تا تیر 1288 صراحتاً تعبیر «جنگ داخلی» را به کار میبرند، به هرجومرجی انجامید که نهایتاً دیکتاتوریِ مدرنِ رضاخان از دل آن بیرون آمد. به دیگر سخن، حاصل تجدّدخواهی و سنتستیزیِ مشروطهخواهان تنها گذار از استبداد به دیکتاتوری بود. خودسری و اغتشاشطلبی و کارشکنیهای برخی انجمنهای مشروطهخواه و انقلابیون افراطی، آنگونه که فریدون آدمیت نیز در کتاب «ایدهئولوژی نهضت مشروطیت ایران» مینویسد، موجب شد که «سهم افراطیون به کتاب مشروطیت، خشونت عریان» باشد، «عاملی که در حدّ خود، در انهدام مجلس مسئولیت داشت».
با توجه به آنچه گفته شد، رمان «سوءقصد به ذات همایونی» نوعی چیرگی را بر روایتشدگیِ قطعیِ تاریخ معاصر ایران میجوید. با اینهمه، هنگامی که از این رمان با تعبیر «جعل تاریخ» یاد کنیم، همچنان به تقابل تاریخ درست/نادرست، حقیقی/غیرحقیقی، معتبر/نامعتبر و قطعی/غیرقطعی وفادار ماندهایم؛ و تاریخ روایتشدهی قطعی را در مقام تاریخ رسمی و موثق و درست پذیرفتهایم و اذعان کردهایم که تاریخِ روایتشده در این رمان همچنان نادرست و غیرحقیقی و نامعتبر است. حال آنکه برحسب آنچه در تمایز رخداد تاریخی و روایت تاریخی گفته شد، اساساً رخداد تاریخی، از آنجا که دازاینِ تاریخیِ روایتگرِ تاریخ به نفْس رخداد تاریخی دسترس ندارد، جز بر پایهی روایت وجود نخواهد داشت.
بنابراین، هر تاریخ روایتشدهی قطعی تنها «یک» روایت از روایتهای تاریخ (a history of) است، نه روایتِ مطلقِ تاریخ (The History of). رمان «سوءقصد به ذات همایونی» نیز با تاکید بر روایت بودن و با نادیده گرفتن تمایز تاریخ (History) و داستان (Story) است که به روایتی از تاریخ/داستان معاصر ایران تبدیل میشود؛ و این نکته به معنای فروکاستن ادبیات به تاریخ نیست، بلکه به معنای توجه به روایت در مقام سرچشمهی واحد داستان و تاریخ است، چندانکه واژهی «اسطوره» نیز که معرّب واژهی historia در زبان یونانی است، بهمعنای جستوجو و اطلاع یافتن و داستان بوده است. پس «سوءقصد به ذات همایونی» رمان تاریخی نیست که همچنان به تاریخ و قطعیت روایی آن وفادار بماند؛ و حتی در این رمان به جای «جعل» تاریخ، نه فقط با هجو تاریخِ روایتشدهی قطعی روبهرو میشویم، بلکه کوششی را در جهت فراتر رفتن و گسستن از تقابلهایی همچون قطعی/غیرقطعی مییابیم که به جای دوگانگی، بر چندگانگی و تکثر روایتهای رخداد تاریخی پافشاری میکند.