مقدمه
نهمین حجت برگزیدۀ حق حضرت امام محمد بن علی -إبن الرضا(ع)- بر اساس قول جمهور و مشهور دانشمندان در سنه 195قمری در مدینه دیده به جهان گشود. در ماه تولد آن جناب اختلاف نظر وجود دارد، برخی چون کلینی،[1] شیخ مفید،[2] و شیخ طوسی[3] میلاد آن حضرت را در نوزدهم یا نیمۀ ماه رمضان دانسته اند. اما در عرف فرهنگ عامه شیعه سخن إبن عیاش، نخستین کسی که تولد امام جواد(ع) را در دهم ماه رجب گزارش کرده است، شهرت یافته است.[4] گفتنی است بزرگانی چون نوبختی و مسعودی نیز بر تولد امام جواد(ع) در ماه رمضان تا کید کرده اند.[5]
مدت امامت آن حضرت 17سال طول کشید و بنا به قول مشهور در منابع کهن شیعه در آخر ذی القعده - 220ق- با دسیسه خلیفه وقت و نزدیکانش مسموم و به شهادت رسیدند.[6] کنیه آن حضرت أبو جعفر و ملقب به مرتضی، منتخب، مختار و مشهورترین القاب آن حضرت تقی و جواد است.[7]
فتال نیشابوری مینویسد: ابراهیم بن عقبه گوید«: برای امام هادی (ع) نوشتم و پرسیدم: آیا ز یارت مرقد مطهر امام حسین (ع) برتر است یا ز یارت کاظمین؟ مرقوم فرمودند: «ز یارت امام حسین (ع) مقدم است و کاظمین ز یارت دو تن دارای پاداش بزرگتری است.»[8] مادر گرامی آن حضرت ام ولدی بود به نام سبیکه نوبیه که از وی به خیزران نیز یاد شده است، وی از بستگان مار یه قبطیه -مادر ابراهیم و همسر رسول خدا (ص)- است.[9] آن بانو در فضایل اخلاقی از برترین زنان عصر خو یش بود. ز یرا از ایشان با عنوان بهترین کنیزان یاد شده است.
بر اساس روایتی در «الارشاد» علی بن جعفر (ع) از امام رضا (ع) و آن جناب از امام کاظم(ع) و ایشان از رسول خدا (ص) روایت فرموده است: «بأبی إبن خیرة الإماء النوبیة الطیبة الفم، المنتجبة الرحم،... ؛ پدرم به فدای پسر بهترین کنیزان نوبیه -اهل نوبه- پا کیزه دهان، نجیب زهدان و»...[10] این تعبیر بیانگر آن است که آن بانو دارای مقام تقوا و پارسایی و پا کدامنی و طاهره بودند.
اوضاع سیاسی اجتماعی
یکی از دشوارترین مقاطع زندگی امامان شیعه در مقطع حکومت عباسیان در دوران امامت حضرت کاظم (ع) واقع شده است. دو ران زندگانی آن حضرت به سبب وجود دشمنان و بدخواهان از بین نزدیکان آن جناب به سختی سپری شد، سرانجام ر یشه های اعتقادی و انحرافی محمد بن اسماعیل بن جعفر و دشمنیهای او زمینه زندانی شدن و شهادت موسی بن جعفر (ع) را به دنبال داشت.[11] پس از شهادت امام کاظم (ع) دو گرایش عمده به نام های قطعیه و واقفیه پدید آمد. قطعیه رحلت امام کاظم (ع) را تأیید کرد و امامت حضرت رضا (ع) را پذیرفت. اما گرایش به واقفیه به بهانه باور نداشتن به رحلت امام کاظم (ع) بر اعتقاد به امامت یا مهدو یت آن حضرت باقی ماند. این باور سبب پیدایش انحراف در شیعه گردید. در تار یخ امامت همواره مقطع تغییر امام از زمینههای پیدایش اختلاف و انحراف و از نقاط بحران ساز تشیع بوده است. عواملی چون ر یاست طلبی، ز یاده خواهی مالی، عوام زدگی و جهل گروهی از شیعیان و دوستان أهل بیت (ع) که یا دو ران امامت را پایان یافته میدانستند؛ و یا در تشخیص امام بر حق اشتباه میکردند.[12]
دو ران امامت حضرت رضا (ع) عصر و یژهای است ز یرا آن جناب در تعیین جانشین خود و امام بعدی، با مشکلاتی رو برو بود. از یک سو پس از شهادت امام کاظم (ع) گروهی بر اساس انگیزهای مادی به نام واقفیه امامت آن حضرت را انکار کردند، و از سوی دیگر آن جناب تا حدود چهل و هفت سالگی دارای فرزند نشده بود، و أحادیث رسیده از رسول خدا (ص) حا کی از این بود که امامان دوازده نفرند که نه نفر از آنان از نسل امام حسین (ع) خواهند بود. فقدان فرزند برای امام رضا (ع) هم امامت آن حضرت و هم تداوم آن را ز یر سؤال برده بود.
شیخ مفید در ارشاد روایت میکند: حسین بن بشار روایت کند که گفت: إبن قیاما واسطی از سران واقفیه طی نامهای به حضرت رضا(ع) نوشت: «چگونه ممکن است امام باشی در صورتی که فرزند نداری؟» و امام(ع) در پاسخ نوشت: «از کجا می دانی که من دارای فرزند نخواهم بود، سوگند به خدا، این رو زها و شبها نگذرد که خداوند پسری به من عطا میکند که حق را از باطل جدا سازد.»[13]
در اواخر امامت حضرت رضا (ع) نیز آنچه در انتقال امامت به امام جواد (ع) امر را بر برخی دوستان و شیعیان أهل بیت (ع) مشتبه ساخت؛ کودکی آن جناب بود. از این رو یکی از مسائلی که بعدها در مباحث کلامی مربوط به امامت، جایگاه و یژهای یافت این بود که آیا ممکن است کسی پیش از بلوغ به مقام امامت برسد؟[14] از نظر نوبختی علت پیدایش این اختلاف این بود که شماری از دوستان أهل بیت (ع) بلوغ را یکی از شرایط و امامت میدانستند.[15] سرانجام وجود ادله روایی و توصیه های صریح حضرت رضا (ع) نیز برتری علمی و اخلاقی حضرت جواد (ع) امامت ایشان را نزد شیعیان ثابت کرد.
رو زی در محضر امام رضا (ع) فرزندش أبوجعفر (ع) را که خردسال بود آو ردند، امام(ع) فرمودند: «این مولودی است که برای شیعیان ما با برکت تر از او زاده نشده است.»[16] ز یرا با به دنیا آمدن آن حضرت دیگر انشعابی در شیعه به وجود نیامد، و پیروان اهل بیت (ع) از تحیر و سرگردانی رهایی یافتند.
در بعد سیاسی و فرهنگی عصر طلایی تار یخ اسلام به دو ران خلافت هارون و مأمون که مقارن با امامت حضرت کاظم (ع) و حضرت رضا (ع) و در بخشی از دو ران امامت حضرت جواد (ع) واقع شده بود باز میگردد. در این دو ران ذخائر علمی از یونان و ایران به زبان عربی ترجمه شده و علوم فراوانی در زمینههای مختلف در طب، منطق، فلسفه، نجوم، ر یاضیات و سایر علوم وارد جامعه اسلامی شده بود.[17] از این رو مناظرات مختلفی از حضرت رضا (ع) و امام جواد (ع) در کتب روایی شیعه وارده شده است.[18]
در صلوات منسوب به امام حسن عسکری(ع) آن حضرت دربارۀ امام جواد(ع) می فرماید: «اللهمّ صلّ علی محمّد بن علی بن موسی علُ م التقی و نور الهدی.... اللهم فکما هدیت به من الضلالة و استنقذت به من الحیرة و أرشدت به من اهتدی و زّکّیت به من تزکی.... ؛ پرو ردگارا درود فرست بر محمّد بن علی بن موسی که نشانه و مثل اعلای تقوی و نور هدایت است.... پرو ردگارا پس چنانکه خلق را تو به واسطۀ او از گمراهی به راه هدایت آو ردی و از وادی حیرت نجات دادی و هر که لایق هدایت بود به واسطۀ او ارشاد کردی و هرکس قابل تزکیه نفس بود روحش را تزکیه دادی.».....[19]
شخصیت قرآنی
حضرت جواد (ع) از امامان أهل بیت (ع) و از مصادیق بارز آیۀ تطهیر (الأحزاب، )33/33 و « فی القُرْبَی»(الشوری، 42/23) ، و« أَهْلَ الّذِکرِ»(النحل، 16/43)و« ذُرّیةً بَعْضُهَا مِنْ بَعض» (آل عمران 3/34) هستند. از آن جایی که حضرت جواد (ع) در بین امامان شیعه اولین امامی است که در کودکی در منصب امامت قرار گرفتند، این امر برای مردمان عصر آن جناب قابل درک نبود. ز یرا فهم عموم انسانها این است که جایگاه جانشینی در مصدر نبوت و امامت و حکومت به افراد بالغ تعلق میگیرد. عموم انسانها در مرتبه عقل سلیم و فهم دین و عصمت از بهره اندکی برخوردارند، اما قرآن کریم در دنبالۀ آیه «إِنَّ اَللّٰهَ اِصْطَفىٰ آدَمَ وَ نُوحاً وَ آلَ إِبْرٰاهِیمَ وَ آلَ عِمْرٰانَ عَلَى اَلْعٰالَمِینَ» میفرماید: « ذُرّیةً بَعْضُهَا مِنْ بَعض» (آل عمران،3/ 33-34)
ذریه در اصل به معنای فرزندان صغیر بوده، و سپس در مطلق اولاد چه صغیر و چه کبیر استعمال شده است و آیۀ فوق بیانگر این است که آنان ذر یهای هستند که در صفات و فضیلت جدای از هم نیستند و همه در آن صفاتی که باعث اصطفی بر عالمیان میشود مشترکند.[20] خداوند متعال برای تمایز و معرفی بندگان برگزیده خود از همان بدو تولد آثار نبوغ و رحمت خاصه خو یش را در آنها ظاهر ساخته است.
قرآن مجید هنگامی که از کودکی پیامبرانی چون یوسف، یحیی و عیسی سخن میگو ید به ارتباط آنها به مبدأ هستی از طریق وحی و افاضاتی که به آنان میگشت نیز اشاره میکند. چنانچه در داستان حضرت یوسف (ع) هنگامی که برادران آن حضرت او را در چاه انداختند میفرماید: فَلَمّٰا ذَهَبُوا بِهِ وَ أَجْمَعُوا أَنْ یَجْعَلُوهُ فِی غَیٰابَتِ اَلْجُبِّ وَ أَوْحَیْنٰا إِلَیْهِ لَتُنَبِّئَنَّهُمْ بِأَمْرِهِمْ هٰذٰا وَ هُمْ لاٰ یَشْعُرُونَ (یوسف،12/ 15)؛ «پس او را بردند و هم داستان شدند تا او را در نهان خانۀ چاه نهند، و به او وحی کردیم که قطعا [رو زی] آنها را از این کارشان در حالی که نمیدانند خبرخواهی داد.»
شیخ کلینی روایت میکند شخصی به حضرت رضا (ع) گفت: ای سرو رمن! اگر اتفاقی پیش آمد به چه کسی باید مراجعه کرد؟ فرمود: «به پسرم أبوجعفر». کسی که پرسیده بود، سن امام جواد (ع) را برای این موضوع کم میدانست. حضرت رضا (ع) فرمود: «خداوند عیسی بن مریم (ع) را پیامبر و فرستاده خو یش و صاحب شریعت تازهای قرار داد و سن او از سن أبوجعفر (ع) کمتر بود.»[21]
حضرت رضا (ع) به یکی از یاران خود به نام معمر بن خلاد فرمود: «من أبوجعفر را در جای خود نشاندم و جانشین خود قرار دادم، ما خاندانی هستیم که کوچکتران ما مو به مو از بزرگانمان ارث میبرند.»[22]
تجلی آیات قرآنی در سیره عملی امام جواد (ع)
سیره از «سار، یسیر، سیرا» مصدر نوعی است بر وزن «فعلة»؛ سیر؛ یعنی: حرکت کردن و راه رفتن، و سیره؛ یعنی: نوع راه رفتن و حرکت کردن. در معنای سیره نوع، سلوک، منش و خصلتهای اخلاقی، بینش و سبک، متد و نوع معاشرت و آداب و طریقه زندگانی را در برمی گیرد.[23] و همه این معانی را میتوان در معنای عملکرد و سبک و نوع رفتار نیز داشت. سبک زندگی ناظر به مسائلی است که متن زندگی انسان را در دنیا شکل میدهد. گستره سبک زندگی عرصۀ وسیعی از رفتار آدمی با خود و خدا و خلق و سایر مخلوقات را در بر میگیرد. با مطالعه در تار یخ و سیره معصومین (ع) اصول و پایه های اساسی را میتوان به دست آو رد که در سراسر زندگی آنان قابل تغییر نیست، هرچند که بر اساس مصالح و یا مقتضیات زمان تفاوتهایی در سیره و سبک فردی و اجتماعی آنان به ظاهر به چشم میخورد. مانند: عبودیت و توجه به باری تعالی، علم و آ گاهی به علوم و اسرار نهانی، شجاعت و عزت نفس، رفق و مدارا، ساده ز یستی، تواضع، حلم و صبر، کرم و بخشش و سخاوتمندی و سایر کمالات انسانی. از مجموع حالات أهل بیت عصمت و طهارت (ع) که از نظر خلقت و خلق و خوی هم افق نبی مکرم (ص) میباشند میتوان در یافت که آنان نیز مصداق عینی « و إنک لعلی خلق عظیم» (قلم، )68/ 4) هستند و تجسم عینی قرآن و مؤدب به آداب الهی در زندگی فردی و اجتماعی و نیز مصداق روایت: «کان خلقه القرآن» می باشند.
پیشوای نهم را به سبب شدت تقوی «تقی» و به سبب دست بخشنده و گستردگی در جود و کرمش «جواد» میخواندند.
تقوی
تقوا از ماده «وقی» به معنای حفظ کردن و نگه داشتن از بدی و گزند است و آن که از گناه بپرهیزد.[24]
راغب در مفردات مینو یسد: الوقایة حفظ الشیء مما یؤذیه و یضره... و التقوی جعل النفس فی وقایة مما یخاف؛ وقایه نگهداری چیزی است از آن چه آن را اذیت بخشیده و به آن ز یان رساند... و تقوی قرار دادن نفس است و نگهداری و حفاظت از آن چه میترسد.[25]
تقوا در هر کاری مناسب با خود آن است، مث لا تقوا در زراعت حفظ آن از آفت زراعتی است، تقوا در دین اجتناب از اموری است که موجب زوال دین و سبب عقوبت دنیا و آخرت و یا محروم شدن از فیوضات و درجات آخرتی میگردد.[26] تقوا درجات و مراتبی دارد که مرتبه عالی آن عبارتست از خو یشتن داری در برابر آنچه قلب آدمی را به خود مشغول میسازد و از حق منصرف میکند این تقوا را خاص الخاص گو یند، أمیرمؤمنان(ع) در این باره می فرماید: «ما عبدتک خوفا من نارک و لا رغبه فی جنتک بل وجدتک أهلا للعبادة فعبدتک؛ و من تو را از ترس آتشت و میل به بهشتت عبادت نمیکنم بلکه چون تو را شایسته عبادت یافتم به پرستشت پرداختم.»[27]
کلمه تقی صفت مشبهه از تقوی است، و این صفت در قرآن کریم در مورد یحیی نبی (ع) و در بین امامان أهل بیت (ع) به امام جواد (ع) اطلاق شده است، در حالی که همۀ پیام آو ران و اولیای الهی عالیترین درجه تقوا را دارا هستند، اما در قرآن دربارۀ جناب یحیی (ع) میفرماید: «یٰا یَحْیىٰ خُذِ اَلْکِتٰابَ بِقُوَّةٍ وَ آتَیْنٰاهُ اَلْحُکْمَ صَبِیًّا * وَ حَنٰاناً مِنْ لَدُنّٰا وَ زَکٰاةً وَ کٰانَ تَقِیًّا * وَ بَرًّا بِوٰالِدَیْهِ وَ لَمْ یَکُنْ جَبّٰاراً عَصِیًّا» (مریم،19/ 14-12)؛ «ای یحیی کتاب را محکم بگیر، و او را در کودکی حکمت دادیم* و نیز از جانب خود مهربانی و پا کی [به او دادیم] و او پرهیزکار بود* و با پدر و مادر خود نیک رفتار بود، و سرکش و عصیانگر نبود.» آیات فوق اگرچه در توصیف حضرت یحیی(ع) است اما قابل تطبیق با حالات و سیرۀ عملی امام جواد (ع) نیز میباشد. حکم به معنای فهم و عقل و علم به معارف حقۀ الهیه و کشف حقایقی که در پردۀ غیب است و از نظر عادی پنهان می باشد. و سه آیۀ فوق بیان کلیات احوال آن جناب نسبت به خالق و مخلوق است، و جملۀ «و کان تقیا» حالت او را نسبت به پروردگارش بیان میکند. و جمله «و برّا بوالدیه» وضع او را نسبت به پدر و مادر حکایت کرده، «وَلم یکن جبارا عصیا» رفتار او را نسبت به سایر مردم شرح میدهد.
اولیاء الهی در بعد خلقی مانند سایر انسانها از غرایز حیوانی برخوردارند، اما آنان به سبب برخورداری از عقل و عصمت این غرایز را مهار کرده و به حد نیاز از آنها استفاده میکردند. دو ران کودکی و جوانی اوج بازی و سرگرمی و هیجان در انسانها است. اما در بین انسانها افراد نخبهای با و یژگیهای ممتاز وجود دارند که دو ران کودکی و جوانی آنان و با بزرگسالی یکسان است. در بین سفیران الهی حضرت یحیی (ع) و عیسی مسیح(ع) و حضرت جواد (ع) این گونه بودند.
براساس روایتی از محمد بن ریان: مأمون تلاش میکرد امام جواد (ع) را مانند خود، أهل دنیا و به لهو و فسوق مایل سازد، در مراسم عروسی دخترش ام الفضل دستور داد صد کنیز که از همه ز یباتر بودند، هر کدام جامی در دست بگیرند که در آن جواهری باشد و با این هیأت از امام استقبال کنند، آنان به این دستور رفتار کردند، اما امام جواد (ع) کوچکترین اعتنایی به آنان نکرد. سپس مأمون مردی به نام مخارق آواز خوان را طلبید که ساز میزد و آواز میخواند. مخارق مقابل امام (ع) نشست و آواز خود را بلند کرد و شروع به نواختن کرد. امام جواد (ع) بدون توجه به او حتی سر خود را هم بلند نکرد، پس از ساعتی سر خود را بلند کرد و با ناراحتی بر سر او فریاد کشید: «از خدا بترس ای مرد ر یش بلند». در اثر این سخن ساز از دستش افتاد و تا هنگام مرگ دستش از کار افتاده بود.[28] این جریان در حالی اتفاق افتاد که سن شریف امام جواد (ع) در عنفوان جوانی بود.
امام جواد (ع) درباره تقوی میفرماید: «من استغنی بالله افتقر الناس إلیه، و من اتقی الله أحبه و إن کرهوا؛ هرکه خود را به وسیله خداوند بی نیاز بداند مردم محتاج او خواهند شد و هر که تقوای الهی را پیشه خود کند خواه ناخواه، مورد محبت مردم قرار میگیرد گرچه مردم خودشان اهل تقوی نباشند.»[29]
همچنین آن حضرت دربارۀ تقوی میفرماید: «در زندگی صبر را تکیه خود؛ فقر و تنگدستی را همنشین خود قرار بده و با هواهای نفسانی مخالفت کن، و بدان که هیچگاه از دیدگاه خداوند پنهان و مخفی نخواهی ماند، پس مواظب باش که در چه حالتی خواهی بود.»[30]
توصیفی که امام جواد (ع) از تقوی ارائه دادهاند بیانگر حقیقت تقوی است؛ تقوی صفتی است که با تمامی مراتب ایمان جمع میشود و در پرتو آن مقامات ایمانی همچون احسان و بخشندگی، رفق و مدارا، صبر و حلم و عزت نفس و دیگر فضایل انسانی حاصل میشود.
رفق و مدارا
رفق: رفق به معنای نرمی و با مهربانی و لطف با کسی رفتار کردن است.[31] مدارا یعنی: تحمل و بردباری در برابر ضررها و آسیب های مردم و برخورد خوب با آنان در برابر ناملایماتی که انسان از آنان میبیند.[32] گو یی آدمی با تحمل طرف مخالف و برخورد ملایم با او، وی را در کمند محبت خو یش گرفتار می سازد.
در مفهوم این واژه نوعی پرهیز و احتیاط نهفته و کار برد بیشتر آن دربارۀ مخالفان و دشمنان است. بر خلاف رفق که غالبا درباره موافقان و دوستان کار برد دارد.[33]
رسول مکرم اسلام(ص) فرموده اند: «أمرنی ر بی بمداراة کما أمرنی بأداء الفرائض»[34] رفق و مدارا در هرگونه رابطه و تعامل انسانی، چه رابطه و تعامل دو فرد، چه روابط خانوادگی و چه در روابط و مناسبات یک مجتمع بزرگ انسانی مهم ترین قاعده در ساماندهی و تنظیم درست روابط و تعامل ها است و این امر به صورت یک اصل اجتماعی در زندگی پیامبر اعظم (ص) و أوصیای آن حضرت مشهود است. کتاب الهی و راه و رسم نبوی، به
تربیتی راه می نماید که مربیان آن اهل مدارا و رفقو رزی و گذشت و ملایمت هستند.
خدای سبحان بندگان نمونه خود -یعنی: عبادالرحمان- را با این گونه اوصاف ممتاز کرده است و می فرماید: « وَ عِبٰادُ اَلرَّحْمٰنِ اَلَّذِینَ یَمْشُونَ عَلَى اَلْأَرْضِ هَوْناً وَ إِذٰا خٰاطَبَهُمُ اَلْجٰاهِلُونَ قٰالُوا سَلاٰماً... وَ إِذٰا مَرُّوا بِاللَّغْوِ مَرُّوا کِرٰاماً». (فرقان، )63/ 25؛ «و بندگان خدای رحمان کسانی هستند که روی زمین فروتنانه راه می روند و چون نادانان ایشان را مخاطب سازند پاسخ می دهند... و چون برامر لغوی بگذرند کریمانه می گذرند.»
ریشه مدارا و رفق و رزی و آسان گیری و بردباری برخاسته از رحمت و بصیرتی نورانی است؛ و انسان از سر حقیقت این گونه نمی شود مگر آن که با انوار توحید و معارف الهی تایید شده باشد.[35] در روایتی أمیرمؤمنان(ع) می فرمایند: «ثمرة العقل مداراة الناس؛ حاصل عقل مدارا با مردم است.»[36] هر چه انسان در مراتب بندگی حق بالا تر رود بیشتر أهل رحمت و ملایمت و مدارا با خلق می شود. پیامبر اکرم(ص) و أوصیای آن حضرت که والا ترین بندگان خاص خدای رحمانند در رحمت و رز یدن و ملایمت نمودن و مدارا کردن بهترین الگوی رفتاری هستند.[37] از لوازم مهم و اساسی رفق و مدارا نفی تنفیر و تا کید بر تالیف است. در روابط اجتماعی اگر رفق و مدارا حکومت نکند تنفیر ظهور می یابد.[38] خشم و خشونت عامل برو ز یا تشدید پاره ای از بیماری های روانی و جسمانی است و عفو و مدارا دارو یی است که از سوی اسلام تجو یز شده است. لذا در رفق و رزی و مدارا آثار فردی چون سلامت روانی و جسمانی، آرامش و آسایش و برکت و فزونی در روزی را به دنبال دارد،[39] و تبدیل کینهها و دشمنیها به محبت و دوستی، محبوبیت، امنیت و جذب افراد به دین از آثار اجتماعی مدارا است. امام جواد (ع) در این باره میفرماید:
«من هجر المداراة قاربه المکروه».[40] رفتار حضرت جواد(ع) در دو ران حکومت مأمون و معتصم این گونه بود. و با توجه به تعریفی که قبلا از تقوا شد، یعنی « تقوا در هر کاری مناسب با خود آن است.» شیوه مدیریتی امام جواد(ع) در دو ران امامت مبتنی بر رفق و مدارا با خلفای عباسی جهت پیشبرد و حفظ تشیع بود. زیرا امام(ع) در دو ران کودکی به امامت رسیده بود و وجود نحله های کلامی مختلف و تشدد آراء و مکاتب مختلف نیاز به برخورد معقولانه و به دو ر از برخورد داشت. از این رو امام(ع) حتی در مناظرات به گونه ای عمل می کرد که دستگاه خلافت و دانشمندان عامه تحریک نشوند، و با تکیه بر قرآن و علم به سوالات آنان پاسخ میگفت. فتوای قضائی امام جواد(ع) نمونه ای از سیره امام جواد(ع) در این زمینه است. شخصی به سرقت خود اعتراف کرد و از خلیفه عباسی -معتصم- خواست که با کیفر الهی او را پا ک سازد، خلیفه همه فقهارا گردآورد، و امام جواد(ع) را نیز فراخواند و ازآنان پرسید دست دزد را از کجا باید قطع کرد، إبن أبی دواد قاضی بغداد بااستناد به آیه: «فَامْسَحُوا بِوُجُوهِکُمْ وَ أَیْدِیکُمْ» (مائده، 5/6)حکم به قطع دست از مچ داد، گروهی از فقها حکم به قطع دست ازآرنج دادند، معتصم از امام جواد(ع) پرسید نظر شما درمورد این مسأله چیست؟ امام(ع) فرمود: «اینها نظر دادند مرا معاف بدار.» معتصم اصرار کرد و قسم داد که باید نظرتان را بگو یید. امام(ع) فرمود: «چون قسم
دادی نظرم را می گو یم؛ اینها در اشتباه اند ز یرا فقط انگشتان دزد باید قطع شود و بقیه دست باید باقی بماند.» معتصم گفت به چه دلیل؟ امام(ع) فرمود: «ز یرا رسول خدا[ص] فرمود: سجده بر هفت عضو بدن تحقق می یابد. صورت -پیشانی، - دو کف دست، و دو پا -دو انگشت بزرگ پا. - بنابراین اگر دست دزد از مچ یا آرنج قطع شود، دستی برای او نمی ماند تا سجدۀ نماز را به جا آو رد، و نیز خدای متعال می فرماید: «وَ أَنَّ اَلْمَسٰاجِدَ لِلّٰهِ فَلاٰ تَدْعُوا مَعَ اَللّٰهِ أَحَداً» (الجن، 72/18) ؛ «سجده گاه ها [هفت عضوی که سجده بر آنها انجام می گیرد]از آن خداست، پس، هیچ کس را همراه و همسنگ با خدا مخوانید [و عبادت نکنید»] و آنچه برای خداست قطع نمی شود.»[41]
احسان
احسان به معنای نیکی کردن یکی از مصادیق انفاق است. این واژه از ر یشه حسن و اسم فاعل آن محسن است. جود و بخشش مصداق دیگری از انفاق است اما هربخششی احسان نیست. واژه حسن عبارتست از هر چیز شادی آو ری که مورد رغبت و میل همگان قرار گیرد.[42]
حُسن در نزد عرف در مورد ز یبایی هایی که قابل حس و مشاهده باشد به کار میرود. اما این کلمه در قرآن کریم در بیشتر موارد در مورد اندیشه و بصیرت نیکو استعمال شده است.[43] خدای سبحان یکی از مصادیق بارز محسنین را دربارۀ دستهای از بندگان خود اطلاق نموده که در قوس صعودی کمال انسانی مراتب ایمان و تقوی را به تمامی دارا بوده و صاحب دو خصیصۀ عصمت و حکمت نیز بودند، و در مرتبه رسالت قرار داشتند.
قرآن مجید این صفت را درباره پیامبرانی همچون نوح و ابراهیم و موسی و هارون و الیاس نبی (ع) در سورۀ صافات به کار برده است. یکی از مصادیق بارز محسنین در قرآن یوسف صدیق (ع) است که به لحاظ دارا بودن فضایل و ملکات ذاتی در خلق و خو یش به این صفت خوانده شده است. (یوسف، 12/22و36و 56)
واژه احسان در بردارندۀ صفت نیکی و نیکو یی کردن و بخشش در صورتی ز یباست، زیرا به کسی که نیکی میشود شخصیت و کرامت انسانی او نیز حفظ میشود، و رفتاری توأم با رضایت و شادی در دل او برجای میگذارد. آیه 65سورۀ یوسف و نحوه ت صدق آن جناب به برادرانش صورتی از این عمل است. در داستان حضرت یوسف (ع) آن حضرت عامل برتری خود بر سایر برادران را تقوی و بردباری و نیکوکاری دانسته است. از این رو میفرمایند
«قَدْ مَنَّ اَللّٰهُ عَلَیْنٰا إِنَّهُ مَنْ یَتَّقِ وَ یَصْبِرْ فَإِنَّ اَللّٰهَ لاٰ یُضِیعُ أَجْرَ اَلْمُحْسِنِینَ» (یوسف، 12/90)؛
«به راستی که خدا بر ما منت نهاده است، بیگمان هر که تقوا و صبر پیشه کند خدا پاداش نیکوکاران را تباه نمیکند.» همچنین قرآن کریم در جای دیگری میفرماید:
«إِنَّ اَللّٰهَ مَعَ اَلَّذِینَ اِتَّقَوْا وَ اَلَّذِینَ هُمْ مُحْسِنُونَ» (النحل، 16/128)؛ «بی تردید خدا با کسانی است که پارسایی کردهاند و کسانی که نیکوکارند.» از تعبیر این آیه استفاده میشود که تقوی و احسان هریک سبب مستقلی برای موهبت نصرت الهی و ابطال مکر دشمنان دین و دفع کید آنان هستند.[44]
مردی به حضور امام جواد (ع) رسید و عرض کرد: مرا به اندازه خودتان احسان نمایید!
امام فرمود: «اکنون برایم امکان ندارد.» سائل عرض کرد: پس به اندازه مروت و مردانگی خودم احسان فرمائید؟ امام نهم (ع) به خادم خو یش فرمود: «دویست دینار به او بدهید.»[45]
جود و بخشش
جود به معنای بخشش مال و علم و جوانمردی است.[46] جواد به معنای سخی، بخشنده و کریم است.[47] مراد از صفت جود این است که بخششی که میکند از روی رحمت است و با هیج شائبهای توأم نیست، به این معنا که عطا کننده هیچگونه عوض و غرضی به ازای عطایش در نظر نمیگیرد. صفت جود از صفات باری تعالی است، و به بخشیدنی قبل از درخواست اطلاق میشود. سخاوت از صفات پسندیده انسان محسوب میشود، ولی سخاوت عطا کردن بعد از درخواست کردن است. واژه بخل در مقابل جود و سخاوت قرار دارد.
به اعتقاد شیعه همه معصومین (ع) مظهر اسماء حسنای الهی هستند، اما در ظاهر هر یک از امامان گو یا یک خصلت بیشتر در او ظهور داشته است، و صفت جود و بخشش از همان دو ران کودکی توسط امام رضا (ع) در فرزندشان نهادینه شده بود. در دو ران ولایت عهدی حضرت رضا (ع) ایشان توسط نامه با امام جواد (ع) ارتباط داشتند و آن حضرت را بر تمام امور و اموال خود وکیل قرار داده بودند. در نامهای که در متون حدیثی از حضرت رضا (ع) به امام جواد (ع) صادره شده، امام رضا (ع) تا کید به صله و بخشش به دوستان و خو یشان کردهاند : «یا أبا جعفر بلغنی أن الموالی إذا رکبت أخرجوک من الباب الصغیر... ؛ فرزندم به من خبر داده اند که چون از منزل بیرون میروی غلامانت بخل و حسادت میورزند تا چیزی از تو به کسی نرسد. برای همین تو را از درب کوچک اندرونی بیرون می برند تا مبادا کسی از تو بهره مند گردد این نامه را به تو مینویسم، به همان حقی که بر تو دارم قسمت می دهم با رفت و آمد از درب بزرگ بیرونی و عمومی رفت و آمدت را علنی و آشکار کن و هنگام خروج از خانه، درهم و دینار همراه خود بردار تا اگر کسی از تو درخواستی کرد، به او چیزی ببخشی و مردم ازخیر تو بهره مند شوند و به عطایای تو خوشحال و مسرو ر گردند و دوستدار تو باشند.... در پایان نامه امام رضا (ع) میفرمایند: در بذل و بخشش مداومت کن و از فقر و تهیدستی ترسی نداشته باش.»[48]
یکی از توصیفاتی که قرآن از بندگان شایسته پرهیزگار میکند آیه 134سوره آل عمران است که مصداق عینی آن را میتوان در سیره زندگانی معصومین (ع) مشاهده کرد، که میفرماید: «اَلَّذِینَ یُنْفِقُونَ فِی اَلسَّرّٰاءِ وَ اَلضَّرّٰاءِ وَ اَلْکٰاظِمِینَ اَلْغَیْظَ وَ اَلْعٰافِینَ عَنِ اَلنّٰاسِ وَ اَللّٰهُ یُحِبُّ اَلْمُحْسِنِینَ» ؛ «آنهایی که از مال خود در حال وسعت و تنگدستی انفاق میکنند و خشم خود را فرونشانند و از [بدی] مردم در گذرند و خدا دوستدار نیکوکاران است.» سیره و سبک زندگی ناظر به مسائلی است که متن زندگی انسان را شکل میدهد، و سخاوت و بخشندگی یکی از اصول ثابت اخلاقی امامان معصوم (ع) است. در روایتی حضرت رضا (ع) یکی از راههای نزدیکی به خدا و بهشت و مردم را سخاوت و بخشش میداند.[49]
از احمدبن حدید نقل شده است: با گروهی برای انجام حج به مکه میرفتیم، راهزنان راه برما بستند و اموالمان را بردند، وقتی به مدینه رسیدیم حضرت جواد (ع) را در کوچه ای ملاقات کردم و به منزل آن حضرت رفتم و داستان را به عرض امام رساندم.
امام فرمان داد لباسی و پولی برایم آو رد و فرمود: «پول را میان همسفران خو یش به همان مقدار که دزدها از آنان بردهاند تقسیم کن.» پس از آن که پولها را تقسیم کردم در یافتم پولی که امام عطا کرده بود درست به همان اندازهای بود که دزدها برده بودند نه کمتر و نه بیشتر.[50]
یکی از آثار بخشش و سخاوت جلب دوستی، دوست و دشمن است که افزایش دوستان و کاهش دشمنان را به دنبال دارد. یکی از قوانین تبدیل به أحسن در قرآن کریم اصل نیکی و نیکوکاری در پاسخ به بدی است. قرآن کریم می فرماید: «وَ لاٰ تَسْتَوِی اَلْحَسَنَةُ وَ لاَ اَلسَّیِّئَةُ اِدْفَعْ بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ فَإِذَا اَلَّذِی بَیْنَکَ وَ بَیْنَهُ عَدٰاوَةٌ کَأَنَّهُ وَلِیٌّ حَمِیمٌ» (فصلت، 41/34) ؛ «و نیکی و بدی یکسان نیست [بدی را] با آنچه نیکوتر است دفع کن که نا گاه [خواهی دید] همان کسی که میان تو و او دشمنی بود، چون دوستی صمیمی گشته است. «وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاَّ اَلَّذِینَ صَبَرُوا وَ مٰا یُلَقّٰاهٰا إِلاّٰ ذُو حَظٍّ عَظِیمٍ» (فصلت، 41 /35)؛ «و این [خصلت خوب] جز به کسانی که شکیبایند عطا نشود و آن را جز کسی که دارای بهرۀ بزرگ [از ایمان] است به دست نیاورد». آنچه چهره بخشش را ز یبا میگرداند حقیقت ظاهری و باطنی آن است، به گونهای که از باب حفظ کرامت انسان بیش از درخواست سائل ببخشد و به دنبال آن عوض و انتظاری به ازایش در نظر نگیرد و با منت و آزار همراه نباشد. ضمن آن که آن چه میبخشد از یاد ببرد، و عمل نیک خود را به دست فراموشی بسپارد.
امام جواد (ع) میفرماید: «زینت کرم؛ گشاده رویی، و ز ینت کار خیر کردن ترک من است.»[51] قرآن کریم نیز در این باره میفرماید: «یٰا أَیُّهَا اَلَّذِینَ آمَنُوا لاٰ تُبْطِلُوا صَدَقٰاتِکُمْ بِالْمَنِّ وَ اَلْأَذىٰ» (البقرة، )264/2؛ «ای مومنان صدقات خود را با منت و آزار باطل نکنید.»...
زهد و ساده زیستی
یکی از آثار پرهیزکاری در سبک زندگی فردی و اجتماعی ساده زیستی است.
پیامبران و اوصیای آنان دو اصل را در زندگی خود درنظر میگرفتند: اول: آنکه میان زمان پیش از بعثت و امامت و پس از آن تفاوتی در شیوه زندگیشان نبود. دوم: آنکه ر یاست معنوی آنها باعث نمیشد تا روحیات آنان تغییر کند، و برخوردهای آنها در تمام دو ران یکسان و آموزنده بود.[52]
امام سجاد (ع) میفرمایند: «زهد ده درجه است، بالا ترین درجه زهد فروترین درجه و رع است و بالا ترین درجه و رع، فروترین درجه یقین است و فراترین درجه یقین، فروترین درجه رضاست، و همانا که زهد در آیهای از آیات کتاب خدای عزوجل بیان شده و فرموده است: «لِکَیْلاٰ تَأْسَوْا عَلىٰ مٰا فٰاتَکُمْ وَ لاٰ تَفْرَحُوا بِمٰا آتٰاکُمْ وَ اَللّٰهُ لاٰ یُحِبُّ کُلَّ مُخْتٰالٍ فَخُورٍ»(الحدید، 57/ 23)؛ «به خاطر آنچه از دست دادید، محزون و ناراحت نشو ید، و به آنچه به شما داده سرمست نباشید.»
زهد در زندگی اولیای الهی یعنی بی آلایشی و بنا به فرمایش أمیرمؤمنان علی(ع) مردم سه گونه اند: «زاهد، صابر و راغب.» و زاهد در نظر أمیرمؤمنان کسی است که به چیزی از دنیا که به او برسد، شاد نشود و از چیزی از آنکه از دست بدهد، اندوهگین نمی شود.[53]
حسن مکاری نقل کرده است: در دو رانی که حضرت جواد (ع) در بغداد بود؛ در نزد خلیفه در نهایت شکوه و جلال به سر میبرد من با خود گفتم: دیگر حضرت جواد (ع) به مدینه برنخواهد گشت. چون این خیال در خاطر من گذشت دیدم آن حضرت سر به زیر افکند، پس سربلند کرد، -درحالی که رنگ مبارک ایشان تغییر کرده بود- فرمود: «ای حسن! نان جو با نمک نیم کوب در حرم رسول خدا (ص) نزد من بهتر است از آن چه در اینجا مشاهده میکنی».[54] پیامبران و اوصیای ایشان اصرار داشتند در زندگی خود و بی آلایش باشند. هرچند ساده ز یستی به عنوان اصلی ثابت در زندگی پیامبر اکرم (ص) امامان (ع) شناخته میشود. اما این اصل در اوضاع و احوال گونا گون و اعصار مختلف، صورت و شکل مناسب زمان را پیدا میکند و بر این اساس پیشوایان معصوم با حفظ اصل ساده ز یستی مقتضیات زمان خود را در نظر میگرفتند، و زهد و پارسایی و ساده ز یستی آنان به معنای پشت پا زدن به دنیا و دو ری از مواهب آن نبود، بلکه به معنای اسیر نشدن و عدم دلبستگی به زرق و برق دنیا و عبودیت و دلبستگی به امور معنوی و تقرب به خدا است.
پی نوشت ها
[1] الکافی«مترجم »،2/ 412.
[2] الإرشاد«مفید »،2/ 384.
[4] پژوهش در تاریخ ولادت و شهادت معصومان «مقدسی»/ 420.
[6] الکافی«مترجم »، 2/412؛ الإرشاد، 2/384.
[7] الکافی «مترجم» ، 2/412،الإرشاد/415؛ روضة الواعظین/ 388.
[8] روضة الواعظین/388؛ الکافی«مترجم »، 4/643.
[10] الإرشاد/387؛ الکافی«مترجم »، 2/413.
[11] حیات فکری و سیاسی امامان«جعفریان»/ 401.
[12] تحلیلی بر زندگی امام جواد(ع)«کامرانیان/» 52.
[14] حیات فکری و سیاسی امامان/ 472.
[15] فرق الشیعة«نوبختی»/ 88.
[16] الإرشاد، 2/389؛ الکافی«مترجم »، 2/106.
[17] تار یخ حدیث«غروی»/ 22.
[18] عیون أخبار الرضا(ع)، /2باب مناظرات؛ الإرشاد، 2/ 392.
[19] مفاتیح الجنان«مترجم الهی قمشه ای»/ 1090.
[21] دلائل الإمامة«طبری شیعی»/ 388.
[23] اصول ثابت سیرۀ معصومین«ربانی» /12.
[24] لغتنامه سیاح، 3/182.
[27] میزان الحکمة، 14/ 7026.
[28] تحلیلی بر زندگی امام جواد (ع)/ 630.
[29] بحار الأنوار، 75/79.
[31] فرهنگ لغت عمید/ 703.
[33] آیات الأحکام«ایروانی/»151.
[34] وسائل الشیعة، 12/200.
[35] سیرۀ نبوی« دلشاد» /41.
[36] غرر الحکم و درر الکلم/328/الرقم 140.
[37] سیرۀ نبوی«دلشاد» / 17.
[39] آیات الأحکام «ایراونی» / 169.
[40] مسند الامام الجواد(ع)/ 243.
[41] مناظرات علمی شیعه و سنی«حسینی قمی»/ 158-157.
[44] ترجمۀ المیزان، 12/539.
[45] تحلیلی بر زندگی امام جواد(ع)/78؛ حلیة الأبرار، 2/408.
[47] فرهنگ تدین«طباطبائی/» 129.
[48] ترجمۀ اصول کافی«مصطفوی»، 43/4.
[49] عیون أخبار الرضا(ع)، 2/667.
[50] بحار الأنوار، 50/44.
[51] تحلیلی بر زندگی امام جواد(ع)/ 661.
[52] اصول ثابت سیرۀ معصومین(ع) / 47.
[54] تحلیلی بر زندگانی امام جواد(ع)/661؛ احقاق الحق، 21/424.